یه مشکله دیگم تو زندگی داییمه
داییم خیلییییی بد غذا میخوره خیلیییییییی
ینی سر سفره که تو سکوت نشستیم ملچ ملوچ و هورت و فس فس داییم همه جا پخش میشه خدا وکیلی چندش آوره همیشه به بهانه های مختلف جدا از اونا غذا میخورم
وقتی داییم سره کاره الکی میگم گشنمه تا زود نهار بخورم وقتی داییم اومد اونجا نباشم
تا داییم میاد یه چیزی بخوره زود بلند میشم میرم تو اتاقم زود زود غذا میخورم که تموم شه از سر سفره بلند شم به مادرم میگم عصبی میشه میشه میگه چه اشکالی داره به داییم هم بگم دلخور میشه واقعا تحملم تموم شده به خاطر این کارا اصلا تو جمع خانواده نمیرم
(داییم وقتی از سر کار برمیگرده چون خونه ما نزدیکتره میاد خونه ما غذا میخوره بعد دوباره میره سره کار)