نمایش نتایج: از 1 به 34 از 34

موضوع: برای پدرم زیادی هستیم

2258
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    برای پدرم زیادی هستیم

    عزیزان...
    قبلا در تاپیک های دیگه مشکلات من رو خونده بودید اما...
    مشکل من همچنان ادامه داره
    دیشب فهمیدم که پدرم از من و برادرم خسته شده یعنی تقریبا ما براش حضور جسمی داریم فقط خوب داداشم نزدیک بیست و سه سالشه و ازدواج میکنه و میره
    اما من باید سال های بیش تری تو خونمون باشم به نظرتون با این تنهایی چیکار کنم؟
    تقریبا الان خانواده ای وجود نداره برام فقط جسمن و من پشتم خالیه
    چی کار کنم؟واقعا که مشکلم داره بیخ پیدا می کنه

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    پدرت چی گفته که میگی از ما خسته شده ؟؟؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    چند سالته مگه

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    چند سالته مگه
    15..
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط پریماه. نمایش پست ها
    پدرت چی گفته که میگی از ما خسته شده ؟؟؟؟
    سلام نزدیک به چند ساله که حوصله منو داداشمو نداره حتی در حد حرف زدن هیچ حرفی بینمون نیست
    ما وقتی مشکلی داشته باشیم خودمون حل می کنیم ولی دیشب وقتی باهاش حرف زدیم گفت من حوصله حرفای شمارو ندارم
    کلا سرد شده یه بخششو دیشب به زبون گفت ولی کلا از رفتارای سردش معلومه چشه اگر مارو میخواست سعی می کرد باهامون ارتباط برقرار کنه نه دوری

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    بابات شغلش چیه؟

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    بابات شغلش چیه؟
    سرایدار تو شرکته البته ربطی نداره چون از هفده سالگی ساعت کاریش همین بوده تازه الان کم ترم شده قبلا جای دیگه کار می کرد درسته سنش رفته بالا نمیگم سخت نیست سخته زندگی فشار میاره انا اون یه پدره نباید با بچه هاش این طوری باشه تقصیر خالمم هست گند زد به روابطمون رسما من الان دارم حسرت روزایی رو میخورم که از ته دل می خندیدم واقعا با اومدن خالم شادی از بین رفت تو خونه همه افسرده ایم باباخانم که عادت بدی داره به اسم شک ...نمیذاره منوداداشم بریم پیش روانشناس...

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقش خالت چیه ؟ چه ربطی به زندگی شما داره؟

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    نقش خالت چیه ؟ چه ربطی به زندگی شما داره؟
    خالم همسر پدرمه و تقریبا اون نقش مهمی تو این مشکلات داره به خدا توخونه ارامش ندارم خالم سه روز رفته بود مسافرت من چقد اروم شده بود اعصابم

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    پس مامانت کجاست ؟

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    پس مامانت کجاست ؟
    هشت سالم بود فوت شدن

  12. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    پس مامانت کجاست ؟
    هشت سالم بود فوت شدن

  13. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    خدا رحمتشون کنه رابطه خالت با تو چجوریه ؟

  14. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    خدا رحمتشون کنه رابطه خالت با تو چجوریه ؟
    انقد باهام جر و بحث کرده از هشت سالگی اعصاب نمونده برام سعی می کنم طرفش نرم چون قبلا کلی سعی کردم توجهشو جلب کنمو نشده اگرم خرفی باشه بینمون حرف نیستش که بحثه

  15. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    عزیزان کسی نیست مشورت بده؟

  16. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25315
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    2
    تشکر شده 78 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نگاه کنید همیشه یک طرفه به قاضی نرید ، اینکه شما یک سری مشکلات با خالت دارید شکی درش نیست اما بیا اون مشکلات رو لیست کن و با یکی مطرح کن که به این نتیجه برسی کدومشون مقصر شمایید و کدومشون ایشون وقتی مشخص شد بیا اون بخش که مربوط به شماست رو حل کن و خودتو اصلاح کن و مشکلات خالت رو با یه روانشناس مطرح کن و به طور غیر مستقیم سعی در اصلاح خالت داشته باشد .
    در مورد پدرت هم تنها بگم که مردها تشنه توجه کردن و محبت هستن پس بهش بیشتر توجه کن و محبتت رو بیشتر کن ور این چارچوب هایی که معمولا در ارتباطات خانوادگی هست رو بشکن

  17. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط a girl نمایش پست ها
    عزیزان...
    قبلا در تاپیک های دیگه مشکلات من رو خونده بودید اما...
    مشکل من همچنان ادامه داره
    دیشب فهمیدم که پدرم از من و برادرم خسته شده یعنی تقریبا ما براش حضور جسمی داریم فقط خوب داداشم نزدیک بیست و سه سالشه و ازدواج میکنه و میره
    اما من باید سال های بیش تری تو خونمون باشم به نظرتون با این تنهایی چیکار کنم؟
    تقریبا الان خانواده ای وجود نداره برام فقط جسمن و من پشتم خالیه
    چی کار کنم؟واقعا که مشکلم داره بیخ پیدا می کنه
    سلام

    متاسفم عزیز , دختر گلم دختر باهوشی به نظر میای و اگر درست فهمیدم 15 ساله.

    کامنتهاتو خواندم میدانم مرگ مادر حتما سخته و ناگوار مخصوصا برای تو در آن سن وسال (8ساله) و آسیب زننده ولی قرار نیست که یک عمر بخوای توی این بحران گیر کنی و هم چنین بجنگی!!

    پدر شما یه هر دلیل با خاله شما ازدواج کرده,که من نه غلط میدونم ونه درست چون من نه پدر شما رو مبشناسم و نه خاله شما رو و نه دلابل انها برای این ازدواج!

    ولی چیزی که مشخصه و میشه حدس زد جنگ شماست برای نگه داشتن جای خالی مادر و عدم قبول زن پدر! و چرا خاله و پس...... درسته؟

    اگر اینطوره باید بگم که حتما دارید اشتباه میکنید و البته امید دارم که رفتار خاله با شما خارج از اصول انسانی نباشه. اگر دنبال آرامشید شمشیرها رو غلاف کنید و شرایط رو بپذیرید.

    بیشتر به درس و تفریحات سالم و ورزش و دوستان خوب بپرداز (شما بیشتر وقتت باید با دوستان خوبه هم سن وسال خودت بگذره) آینده درازی رو در پیش رو داری.

    این حالات پدر نیز ممکنه از افسردگی و یا فشارهای کاری و اقتصادی و... باشه پس نباید زیاد شخصیش کنی و جبهه بگیری.

    آرزوی بهترینها رو برات دارم

    موفق باشی

    سپاس

    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  18. 3 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    متاسفم عزیز , دختر گلم دختر باهوشی به نظر میای و اگر درست فهمیدم 15 ساله.

    کامنتهاتو خواندم میدانم مرگ مادر حتما سخته و ناگوار مخصوصا برای تو در آن سن وسال (8ساله) و آسیب زننده ولی قرار نیست که یک عمر بخوای توی این بحران گیر کنی و هم چنین بجنگی!!

    پدر شما یه هر دلیل با خاله شما ازدواج کرده,که من نه غلط میدونم ونه درست چون من نه پدر شما رو مبشناسم و نه خاله شما رو و نه دلابل انها برای این ازدواج!

    ولی چیزی که مشخصه و میشه حدس زد جنگ شماست برای نگه داشتن جای خالی مادر و عدم قبول زن پدر! و چرا خاله و پس...... درسته؟

    اگر اینطوره باید بگم که حتما دارید اشتباه میکنید و البته امید دارم که رفتار خاله با شما خارج از اصول انسانی نباشه. اگر دنبال آرامشید شمشیرها رو غلاف کنید و شرایط رو بپذیرید.

    بیشتر به درس و تفریحات سالم و ورزش و دوستان خوب بپرداز (شما بیشتر وقتت باید با دوستان خوبه هم سن وسال خودت بگذره) آینده درازی رو در پیش رو داری.

    این حالات پدر نیز ممکنه از افسردگی و یا فشارهای کاری و اقتصادی و... باشه پس نباید زیاد شخصیش کنی و جبهه بگیری.

    آرزوی بهترینها رو برات دارم

    موفق باشی

    سپاس

    dr
    ممنون از پاسختون نمیدونم باور کنید یا نه ولی من اصلا این طور نبودم حتی سعی کردم خالمو بپذیرم ولی انگار اون نمیخواد من هرگز به این تفکر بچگانه که جای مادرمو بگیره فکر نکردم چون خیلی احمقانست من خسته شدم انقد سعی کردم جذب کنم خالمو انقد سعی کردم باهاش خوب باشم اما نشد پدرمم نمیدونم چی بگم اونم خودشو دور کرده نمیدونم چرا این طور شدم هر وقت اونا خونه نیستن راحتم
    میدونید چیه بود و نبودشون برام فرق نداره حس می کنم با چیز دیگه ای باید خودمو مشغول کنم
    پدرم خوب اخه وقتی ام که ما میخواییم یه ذره شیطنت کنیم از اون حال و هوا درش بیاریم نمیذاره حتی سعی میدکنه ارتباط منو داداشمم کم کنه
    همه دور خودشون حصار کشیدن که نکنه کسی بیاد و بهشون توجه کنه انگار از این تنهایی لذت میبذن خالم و پدرم مریض شدن به خدا من و داداشمم دارن مریض می کنن من نمیخوام ایندم به خاطر این چیزا خراب شه ولی خوب داره تاثیر میذاره رو درسام من در طول روز به زور خودمو میشونم سرر درس دو ساعت میخونم که نمره هام در حد خوب باشه مشاور مدرسه ام که میرم میگم رو درسم تاثیر داره میگه تو که خوبی از یه طرف تنهایی بهم فشار میاره از یه طرفم عشقم به درس خوندنو تضاد عجیب بی حوصلگی بهش
    دوس ندارم پیش خانوادم باشم اما بدون اونام نمیتونم باشم بلاتکلیفی دیوونم میکنه

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط seyyedmahdifatemi نمایش پست ها
    نگاه کنید همیشه یک طرفه به قاضی نرید ، اینکه شما یک سری مشکلات با خالت دارید شکی درش نیست اما بیا اون مشکلات رو لیست کن و با یکی مطرح کن که به این نتیجه برسی کدومشون مقصر شمایید و کدومشون ایشون وقتی مشخص شد بیا اون بخش که مربوط به شماست رو حل کن و خودتو اصلاح کن و مشکلات خالت رو با یه روانشناس مطرح کن و به طور غیر مستقیم سعی در اصلاح خالت داشته باشد .
    در مورد پدرت هم تنها بگم که مردها تشنه توجه کردن و محبت هستن پس بهش بیشتر توجه کن و محبتت رو بیشتر کن ور این چارچوب هایی که معمولا در ارتباطات خانوادگی هست رو بشکن
    سلام ممنون از کمکتون فقط من اینو نمیگم کل افراد فامیل هم مشکل مارو میدونن و اعتقاد دارن خالم مقصره و هیچی نمیگن یعنی چاره نداره؟روانشناس؟نمیدونم چرا بابام لج کرده نمیذاره بریم روانشناس
    سعی میکنم توجه کنیم به بابام اما پس میزنه یکی از دلایلی که میگم ازمون خسته شده اینه که انگار فقط منتظر مامانم مونده از زندگی با خالمم راضی نیست انگار هنوزم یاد اونه فقط اون و نه هیچ چیز دیگه پس محبت مارم قبول نمیکنه

  21. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25315
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    2
    تشکر شده 78 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    محبت اقسامی داره و باید به صورت تدریجی به شخصی تزریق بشه تا داوم داشته باشه ، حتما که نباید تا اومد خونه ببوسیش ، مثلا در کارهای شخصیش کمکش کنید اگه ماشین دارید بسش بشوریدش ، سعی کن جلو اون کارهای خونه رو انجام بده ، اگه می بینی خیلی خسته هست پهاشو بمال و ...
    این حرف که هنوز به فکر مادرم هست و از مابدش میاد درست نیست چون تو یادرگار همون همسری پس باید تو رو دوست داشته باشه
    خالت رو هم خر کن ، ببین کجا ها حقاسه بعضی مادرها دوست دارن خو کار خونه کمکشون کنید و... شما 6م کمک کنید

  22. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط seyyedmahdifatemi نمایش پست ها
    محبت اقسامی داره و باید به صورت تدریجی به شخصی تزریق بشه تا داوم داشته باشه ، حتما که نباید تا اومد خونه ببوسیش ، مثلا در کارهای شخصیش کمکش کنید اگه ماشین دارید بسش بشوریدش ، سعی کن جلو اون کارهای خونه رو انجام بده ، اگه می بینی خیلی خسته هست پهاشو بمال و ...
    این حرف که هنوز به فکر مادرم هست و از مابدش میاد درست نیست چون تو یادرگار همون همسری پس باید تو رو دوست داشته باشه
    خالت رو هم خر کن ، ببین کجا ها حقاسه بعضی مادرها دوست دارن خو کار خونه کمکشون کنید و... شما 6م کمک کنید
    کمکش کردم هرنوعی بگید کمک هدیه حرف زدن بوسیدن هرچیزی انتظار تشکر ندارم ازش ولی توهین میکنه من قید خالمو زدم یعنی قید همشون فقط باهاشون تو یه خونه ام خشته شدم از بس سعی کردم درستشون کنم وقتی دذست نمیشن من چیکار کنم؟من فقط الان باهاشون هم خونه ام همین شاید مشکل لوسی به نظر بیاد ولی واقعا مهمه که عزیزتزین کسات البته در قبل برات بی ارزش شن برام هیچ ارزشی ندارن دیگه هرلحظه ام دارن بدتر میکنن مشکلم شاید اینه که خسته شدم و راهی برای درس کردنشون نیست

  23. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25315
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    2
    تشکر شده 78 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نماز شب بخوانید

  24. کاربران زیر از seyyedmahdifatemi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9207
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    5
    تشکر شده 14 بار در 8 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    سلام اشنایی یا قوم وخویشی هست که با اونا خوش باشید بتونین بیشتر اوقات با اونا باشید؟نمیدونم مادرتون چی شده اما احساس میکنم نیست وگرنه غمی نداشتید. شما اینده جلوروتون رو باگذروندن این سالهای سخت رغم میزنید اگه میتونی کمی صبر کن رو به استقلال میری خوب درس بخون .دانشگاه یا کار هردو دروازه های استقلالت میشه .نمیخواد ذهنتو درگیر پدرت کنی چون اون تقریبا تو فاز دیگه ایه وشما دنیاتون متفاوته.در عین طی راه سالم وجودشو فراموش کن.ورزش بکن .با خدا باش .من دختر وپسر عمویی داشتم که ا زپدر خیری ندیدن اما با گذروند ن مشکلات مثل ستو ن محکم شدن.خدا پشت وپناهت باشه

  26. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط seyyedmahdifatemi نمایش پست ها
    نماز شب بخوانید
    بله؟

  27. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط شب تاب نمایش پست ها
    سلام اشنایی یا قوم وخویشی هست که با اونا خوش باشید بتونین بیشتر اوقات با اونا باشید؟نمیدونم مادرتون چی شده اما احساس میکنم نیست وگرنه غمی نداشتید. شما اینده جلوروتون رو باگذروندن این سالهای سخت رغم میزنید اگه میتونی کمی صبر کن رو به استقلال میری خوب درس بخون .دانشگاه یا کار هردو دروازه های استقلالت میشه .نمیخواد ذهنتو درگیر پدرت کنی چون اون تقریبا تو فاز دیگه ایه وشما دنیاتون متفاوته.در عین طی راه سالم وجودشو فراموش کن.ورزش بکن .با خدا باش .من دختر وپسر عمویی داشتم که ا زپدر خیری ندیدن اما با گذروند ن مشکلات مثل ستو ن محکم شدن.خدا پشت وپناهت باشه
    سلام نه متاسفانه نیست اره دلم میخواد درس بخونمو بورسیه شمو برم ولی با این وضع روحیم نمیتونم نمراتم خوبه اونم تو مدرسه تیزهوشان شاگرد سومم ولی میدونم به بورسیه شدن نمیرسم با این وضع ورزش سعی می کنم بکنم ولی بیش تر اوقات فکرم میره سمت مشکلاتم نمیتونم انگار یه دنیای جدید میخوام همه چی باید عوض شه شاید به خاطر سنم تحمل این وضع سخته شاید بزرگ شم همه چی درست شه

  28. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    ببین با توجه به حرفایی که زدی و با توجه به شغل پدرت به نظرم پدرت فقط دچار ازدیاد کار شده و واسه همینه وقتی میاد خونه چون خیلی خسته هستش نمیتونه با شماها گرم باشه .حالا سوال من آیا رفتار پدرت با همسرش چجوریه؟

  29. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ببین با توجه به حرفایی که زدی و با توجه به شغل پدرت به نظرم پدرت فقط دچار ازدیاد کار شده و واسه همینه وقتی میاد خونه چون خیلی خسته هستش نمیتونه با شماها گرم باشه .حالا سوال من آیا رفتار پدرت با همسرش چجوریه؟
    همین دیگه موضوع همینه بالاعم گفتم که با خالم خوب نیست ینی خالم باهاش خوب نیست

  30. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    سلام دوست عزیز
    موقعیت عجیبو پیچیده ای گیرکردید
    ولی خوب نه انقدر پیچیده که بخاطرش درس و مغز شما بهم بریزه

    راه حل شما کمی کم کردن از خواسته هاتونه
    درک میکنم ی دختر بیشتراز هرچیزی به محبت نیاز داره مخصوصا محبت پدر
    ولی وقتی نیست
    وقتی محبت نمیکنن چاره ای نیست

    بهتره بجای فکر کردن درباره مشکلات و نقاط ضعف خانواده خودتون
    به نقاط قوت هم فکر کنید
    همینکه به شما خرجی میدن و توی ی مدرسه تیز هوشان تحصیل میکنید و....صدتا نعمت دیگه
    نباید فراموش بشه

    قرارنیست همه چیز برای ما آماده باشه
    چون اگر بود موفقیت و تلاش معنی نداشت

    امتحان شما همینه
    باید با مشکلاتی که دارید پیشرفت کنید
    و اگر نتونید
    یعنی شکست خوردید



    و اگر با همین مشکلات به زندگی ادامه بدید یعنی پیروز شدید

    برای پیروز شدن هم لازم نیست حتما بیوفتیم دنبال عیب و ایراد ها
    درسته باید مشکلات و حل کرد
    اما مشکل پدرتون مال پدرتونه
    نه شما
    شما باید مشکل خودتو حل کنی و به دنبال اعتماد به نفس بیشتر عزت نفس بیشتر و .... باشی

    باتغییر شما خانواده شما هم به مرور زمان تغییر میکنن ( همونطور که در این 15 سال هیچی ثابت نبوده )

    بدرود
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  31. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    ببین گلم به خالتون حق بدین .همسرش که بعد از گذشت 6 سال هنوز ایشون رو به همسری نپذیرفتن .

    احتمالا خالتون مجرد بوده وبا اطلاع از این که میدونم از یک خانواده سنتی هستید احتمالا اطرافیان ومخصوصا پدر ومادر یشون رو مجبور کردن که
    ازدواج کنه که حتما بچه ها زیر دست نامادری بزرگ نشن .

    به هر حال ایشون هم ارزو ها وخواسته هایی در زندگی مشترک داشتن که ظاهرا براورده نشده طبیعتا شما رو پدرتون رو مقصر میدون .(یکی از این

    خواسته ها بچه دار شدن ورسیدن به ارامش بوده )

    پدرتون هم ظاهرا از روی ناچاری با خالتون ازدواج کرده .بالاخره که ایشون باید ازدواج میکرد .به گفته اطرافیان خالتون بهترین گزینه بوده .ظاهرا ایشون

    هم به خواسته هاشون نرسیدن .میدونم که رفتن پیش مشاور برات سخته همین فردا با مشاور مدرسه تون تماس بگیر .محرمانه همه مسایل رو

    براش شرح بده واز ایشون بخواه کمکت کنه .

    اگر لازم باشه حتما خودشون با پدر وخالتون تماس میگیرن .

    دوست دارم ببینم چطور به پدر ومادرت واز همه مهم تر خودت کمک میکنی .شاید پدر ومادرت مشکل رو حس نکنن .

    ولی همین که شما در پی حل مشکلی نشون میده که دوستشون داری ودوست داری اوضاع رو به راه بشه .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  32. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط a girl نمایش پست ها
    سلام نزدیک به چند ساله که حوصله منو داداشمو نداره حتی در حد حرف زدن هیچ حرفی بینمون نیست
    ما وقتی مشکلی داشته باشیم خودمون حل می کنیم ولی دیشب وقتی باهاش حرف زدیم گفت من حوصله حرفای شمارو ندارم
    کلا سرد شده یه بخششو دیشب به زبون گفت ولی کلا از رفتارای سردش معلومه چشه اگر مارو میخواست سعی می کرد باهامون ارتباط برقرار کنه نه دوری
    سلام

    ببین عزیزم حق بده پدرت بعد از فوت مادرت اول اینکه دیگه روحیه اولیه رو نداره بعدش که فکر کنم مجبور با ازدواج با خالت شده چون فکر کرده برای شما بهتره و

    ببین خیلی چیزا. هست که ذره ذره ذره جمع میشن و باعث میشه ادم دیگه روحیه اولیه رو نداشته باشه


    هیچ پدر و مادری نیست که بچش رو دوست نداشته باشه

    پس نگو پدرم سرد شد


    پدر شما هم دیگه جوان نیست دوران میان سالی نیست

    تو دختر خانواده ای تو باید پدرت رو درک کنی. ازش به دل نگیر حالا اینجور میگه حالا تازه 15 سالته نباید غصه بخوری وقتی بزرگ تر بشی مطمعن باش خیلی چیز هارو میفهمی و باید آمادگی روبه رو شدن باهاشون داشته باشی و قطعا اون موقع بهتر درک میکنی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  33. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    خب با توجه به توضیحاتت این حرفت کاملا اشتباهه :

    دیشب فهمیدم که پدرم از من و برادرم خسته شده یعنی تقریبا ما براش حضور جسمی داریم

    چرا چون بابات اگه فقط از تو و داداشت خسته شده بود با بقیه خوب بود و به خصوص با زنش خوب بود اینکه میبینی سرش تو لاک خودشه به خاطر شغلشه و وضعیت جامعه از نظر اقتصادی .اگرم ساکن شهرهای بزرگ باشید مثل تهران که دیگه بدتر همه ی اینا به خاطر فشار زندگی هستش

  34. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    نقل قول نوشته اصلی توسط a girl نمایش پست ها
    ممنون از پاسختون نمیدونم باور کنید یا نه ولی من اصلا این طور نبودم حتی سعی کردم خالمو بپذیرم ولی انگار اون نمیخواد من هرگز به این تفکر بچگانه که جای مادرمو بگیره فکر نکردم چون خیلی احمقانست من خسته شدم انقد سعی کردم جذب کنم خالمو انقد سعی کردم باهاش خوب باشم اما نشد پدرمم نمیدونم چی بگم اونم خودشو دور کرده نمیدونم چرا این طور شدم هر وقت اونا خونه نیستن راحتم
    میدونید چیه بود و نبودشون برام فرق نداره حس می کنم با چیز دیگه ای باید خودمو مشغول کنم
    پدرم خوب اخه وقتی ام که ما میخواییم یه ذره شیطنت کنیم از اون حال و هوا درش بیاریم نمیذاره حتی سعی میدکنه ارتباط منو داداشمم کم کنه
    همه دور خودشون حصار کشیدن که نکنه کسی بیاد و بهشون توجه کنه انگار از این تنهایی لذت میبذن خالم و پدرم مریض شدن به خدا من و داداشمم دارن مریض می کنن من نمیخوام ایندم به خاطر این چیزا خراب شه ولی خوب داره تاثیر میذاره رو درسام من در طول روز به زور خودمو میشونم سرر درس دو ساعت میخونم که نمره هام در حد خوب باشه مشاور مدرسه ام که میرم میگم رو درسم تاثیر داره میگه تو که خوبی از یه طرف تنهایی بهم فشار میاره از یه طرفم عشقم به درس خوندنو تضاد عجیب بی حوصلگی بهش
    دوس ندارم پیش خانوادم باشم اما بدون اونام نمیتونم باشم بلاتکلیفی دیوونم میکنه

    سلام

    نه دختر گلم رابطه Hate and Love (عشق و نفرت) در ارتباط با خاله و پدرتون کاملا مشخصه!؟

    و این حالت چون در ناخودآگاه شماست,برای شما آشکار نیست ولی به مجردی که توسط یک روانشناس مجرب هیپنوتیزم بشید, به خودآگاه میاد و آشکار میشه(من خودم ده ها کیس داشتم که در ظاهر عاشق

    پدر و مادر و زن و شوهر و خواهر و.... بوده اند ولی در هیپنوتیزم تا طرف مقابل رو با دو دست خفه نکردند راحت نشدند!!؟؟

    همانطور که عرض کردم اگر پدر دچار افسردگی شدن فقط میشه پیشنهاد داد که برن مشاور و گرنه کار دیگری نمیشه کرد و تنها وضیفه شما نیز حفظ خودتون و نگاه به آینده است.

    حتما نخواهید که نقش محور رو داشته باشید و تو فکر اینکه چرا اینطور شد و چرا اونطور بود(از بین میری گلم) اگر میتونی از یک مشاور خانم حاذق در شهر خودتون کمک بگیر.

    در ضمن بیشتر در جمع دوستان خوب باش(جایگزین بیشتر برای رفع تنهایی), ورزش جمعی(والبیال-بسکتبال-فوتبال) ,درس, تفریحات سالم,.....

    آینده مال توست

    موفق باشی

    سپاس
    dr
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  35. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25436
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    5
    تشکر شده 15 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    از من به شما نصیحت کار زیادی نمیتونی بکنی مگه مراجعه به مشاور که همونطور که در اون تاپیک هم عرض کردم حتما خانم و حتما هم متاهل باشه.


    همین رفتن پیش مشاور و صحبت کردن باهاش خودش یه نوع دلگرمی برای شما هست و کمک میکنه شخصیتت رو طوری شکل بدی که از باد و باران نیابد گزند

  36. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25289
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    7
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : واقعا نمیدونم چی کار کنم....

    سلام
    دوست خوبم ناراحت نباش
    اگه فکر میکنی وضعیتت از خیلی ها بدتره مطمئن باش از خیلیا بهتری.
    من دوستم نامادریش انداختش بیرون ما رفتیم وساطت کنیم که آواره خيابون نشه حتی پدر و پدربزرگش و مادر واقعیش طردش میکردن.
    تو با یکم تغییر تو اخلاقیات خودت میتونی رو بقیه هم تاثیر مثبت بذاری
    اگه بهت بدی کردن تو خوبی کن
    مطمئن باش بهتر میشه.
    موفق باشی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جهانگردی:هتل آمارا پرستیژ آنتالیا
    توسط turhayeantaliya در انجمن جهانگردی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 08-12-2018, 11:55 AM
  2. چقدر خوب شد که زن هستیم
    توسط fateme.68 در انجمن دانستنیهای روانشناسی
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 09-19-2016, 06:18 PM
  3. مردی که یک دختر پلاستیکی دارد! +عکس
    توسط ASSASSIN در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-11-2015, 09:09 PM
  4. چه نسل غریبی هستیم...
    توسط رزمریم در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-14-2014, 01:44 AM
  5. صبحــی هستیـد یـا غــروبــی ؟
    توسط *P s y C h e* در انجمن تست ها و آزمون های روانشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-07-2013, 04:21 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد