نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

2998
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30845
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    77
    تشکر شده 25 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    تنها چیزی که ازتون میخوام اینه که درمورد من فکر بد نکنید و سعی کنید حرف بنده رو باور کنید و در نهایت اگه کارشناسی هست در محیط خصوصی بتونیم با همدیگه صحبت کنیم در مورد حل اختلاف و اگر کارشناسی هم نیست دوستان پیشنهاد یا تجربیاتشون رو در اختیار ما بدن... پیشاپیش ممنون از دوستان و همدلان عزیز.

    سلام.دوستان من یه پسر نوجوان هستم و چند ماهی هست گرفتار مشکلی با صمیمی ترین دوستم شدم. البته دیگه در یک قدمی جوانی هستم.
    داستان از اونجایی شروع میشه که ما یک دوستی داریم که چند سالی هست کلاس هامون با هم هست و بیرون و... کلا همه جا با همیم. 5 ماه پیش ما یه سفر به مشهد همراه دوستانمون میریم و طبیعتا آدم دوست صمیمیش هم باهاش میاد سفر اگه بره. 4 روز اگه اشتباه نکنم اونجا بود و داخل یه حسینیه شب ها میخوابیدیم. میخوام خیلی خیلی خلاصه براتون تعریف کنم که سرتون درد نیاد. ما سر یه بحثی جلوی یه استخر که رفته بودیم داخل مشهد، دعوامون شد. یعنی دوستم که اسمش علی هست یه حرفی به من زد که من خیلی از کوره در رفتم و جلوی بقیه سرش داد کشیدم و تو راه برگشت توی ماشین هرچی خواست باهام صحبت بکنه من جواب ندادم چون خیلی عصبانی بودم. اون شب گذشت و من صبح جوری باهاش رفتار کردم که معلوم بود از کار خودم ناراحتم و به دوستیمون لطمه ای نخورد. ولی دراون مورد باهاش صحبتی نکردم. من معمولا اگه اشتباهی بکنم بدون غرور از طرف مقابلم معذرت خواهی میکنم و خواستم این کارو بکنم.ولی جلوی دوستامون شاید کار خوبی نبود و میخواستم هروقت که تنها بودیم از این علی آقا معذرت خواهی کنم. شب که بود من به علی گفتم که داداش میشه امشب رو پیش ما بخوابی؟ یه صحبتی باهات دارم. فقط میخواستم ازش معذرت خواهی کنم و... . دیگه هرجوری که شد ما پیش هم خوابیدیم. خیلی خلاصه براتون میگم، اون شب من یه خواب جنـسی دیدم که برام مبهم بود و فقط برام یه خواب بود و طرف مقابلم داخل خواب چهرش مشخص نبود برام یا اینکه یادم نمیومد بعد از اینکه بیدار شدم. صبح که شد خیلی عادی رفتم با علی صحبت کردم و صبحونه خوردیم و... ولی نزدیکای ظهر بود که میخواستیم بریم بازار، که متوجه رفتار بد و خیلی سرد علی شدم، خیلی بد رفتار میکرد باهام ولی فک کردم لابد از دست چیزی عصبانیه یا یه همچین چیزی که به من مربوط نمیشه حتما.ولی این رفتار شدت گرفت و یه لحظه ازش پرسیدم که علی با من مشکلی داری؟ نکنه قهر کردی؟ خیلی محکم گفتش که آره. بعدشم رفت. هر وقت خواستم که باهاش صحبت کنم فقط بهم میگفت که خفه شو. کم کم حس کردم که اون خوابی که دیدم جنبه ی وقعی ام داشته. کم کم این شک به دلم افتاد که نکنه من کاری با علی کرده باشه؟ واقعا ناراحت بودم و این حس شک و تردید بعد از چند ساعت که فهمیدم با من قهره اومد سراغم. روز بعدش که برگشتیم شهر خودمون، توی تلگرام کلی قسمش دادم و... بعدش ازش پرسیدم که از شبی که پیشت خوابیدم ناراحتی؟ اونم گفت آره. من تمام قضیه رو واسش گفتم که خواب بودم و حتی نمیدونم اون اتفاق چه زمانی افتاده، قبل از اینکه بریم حرم نماز بخونیم یا بعدش... من حتی نمیدونم که چیکار کردم دقیقا...
    ولی به حرفای من هیچ اعتنایی نمیکرد و فکر میکرد که من بیدارم و مثلا میگفت تو استرس داشتی و... برای همین بیدار بودی...
    من اون روز براش یه voice ظبط کردم و قضیه رو به صورت صوتی واسش گفتم و بعد از 1000 تا معذرت خواهی حتی اشک خود من هم درومد و هق هق گریه کاملا مشخص بود داخل voice. ولی جوابی نداد و بعد از چند ساعت من رو بلاک کرد.
    دوستی من با این علی آقا اینجوریه که مثلا اگه اون بره بیرون و به من نگه من ناراحت میشم، یا برعکس. کلا همه جا باهم... همه کار با هم و... . 4 سال کنار همدیگه شبو روزمون رو بودیم و درضمن من 2 شب دیگه ام پیش ایشون خوابیده بودم و مشکلی پیش نیومده بود. من نه همجنسباز هستم و نه همجنسگرا یا چیزی شبیه به این و چنین سابقه ای از رفتار جنسی نداشتم و همه من رو از بچگی توی این مورد تایید میکنن و بهم اعتماد دارن.حتی خود علی. ولی فکر میکنه که... .
    هر دفعه که بلاک میکرد من دیلیت اکانت میکردم و دوباره باهاش حرف میزدم به مدت 5 ماه که یکی از دوستام تونست راضیش کنه که منو آنبلاک کنه ولی جوابمو نده.منم حرفامو باهاش میزدم که سر یه پیام جوابم رو داد. باهام صحبت کرد و باز هم نتیجه ای نداشت.یه نفرت خیلی بزرگ داره... دیگه حالش از من بهم میخوره.تا اینکه یک روز یک سری شرط برای دوستی گذاشت که من با اینکه نمیخواستم قبول کنم ولی به اصرار دوستام که گفتن کم کم این شرایط رو برمیداره ایشالا و... من قبول کردم شرط هارو. بعد از اینکه شرط هارو قبول کردم قرار شد که اون سر کلاس با ما دوست باشه ولی خیلی از کار هارو نمیتونستم بکنم...مثلا باهاش بیرون نرم و... که اصلا شبیه دوستی نبود.فقط به امید اینکه این قضیه کم کم درست بشه قبول کردم.حالا بعد از چند هفته دیگه جواب پیام هامو نمیده و توی این چند روزه هم فهمیدم که 4 سال دیگه ام باهاش همکلاس هستم. من هیچ کدوم از شرط هارو نقض نکردم و نمیدونم چرا جوابمو نمیده... . از اونجایی که من نمیتونم توی چهره ی دوست صمیمیم نگاه کنم و اینو تحمل کنم که نمیتونم دیگه باهاش حتی صحبت هم بکنم آزارم میده. در این مدت بسیار گوشه گیر و منزوی شدم علا رغم اینکه دوستان زیادی دور و ورم هستن.ولی بخاطر این قهر و... اونا نمیتونن پیش من باشن و بیشتر با علی میگردن و این هم منو آزار میده.
    تمام حرفایی که زدم عین حقیقت بود و کسی اینجا منو نمیشناسه که بخوام برای حفظ آبروم دروغ سر هم بکنم. فقط یه راهی میخوام که بتونم با بهترین دوستم دوباره دوست بشم.ممنون از اینکه خوندید...

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30845
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    77
    تشکر شده 25 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    کسی هست یه چیزی بگه...لطفا...

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    سلام

    خب خوندم پستتون رو .

    این رو هم میشه فهمید که شما نه همجنسبازی نه همجنسگرا و فقط یه خواب دیدی که شاید حرکاتی انجام دادی که دست خودت نبوده

    ولی همینطور که خودت هم گفتی دوستت این رو قبول نداره و میترسه که تو همجسباز باشی

    یا ترس ورش داشته که نکنه ...

    برای همین داره انقدر مقاومت میکنه در برابرت

    و همین اصرارهای شما هم به ایجاد رابطه ی دوستی ، اونو بیشتر داره مطمئن میکنه که شما نظر سوءی داره بهش .

    پس میبینی که هرچی داری جلوتر میری که بهش ثابت کنی که من قصد سوءی بهت ندارم و نیت بدی ندارم از این دوستی ، بر عکس داری دور تر و دورتر میشی از هدفت .

    شایدم هرکس دیگه ای هم جای دوستت بود این توهم رو میزد که شاید اینهمه اصرارش برای موندن و بودن پیش من اینه که بهم علاقه مند شده یا شاید همجنسبازه

    برای همین طبیعیه این حالش که نمیخواد باهات باشه و داره از همه جا بلاکت میکنه .

    کاری که باید بکنی که شاید هم برات سخت باشه ، باید دیگه طرفش نری

    دیگه بهش توجه نکنی

    دیگه خودت رو وابسته بهش و علاقه مند بهش نشون ندی

    اینجوری شاید بی تفاوت بودنت رو ببینه نظرش بهت تغییر کنه و سوءتفاهمی که بوجود اومده از بین بره و کم کم این نفرت هم از بین میره

    ولی باید انقدر دیگه پاپیچش نشی

    اون رو هم درک کنی که یه سوءتفاهمی بوجود اومده و باید بهش فرصت بدی تا متوجه اشتباهش بشه

    شما هم ازش دوری کن یه مدت انشالله درست میشه .
    ویرایش توسط love : 09-09-2016 در ساعت 05:12 PM

  4. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30845
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    77
    تشکر شده 25 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    خیلی ممنون که جواب دادید دوست عزیز.من برای یک ماه این کاری رو که شما گفتید انجام دادم ولی تاثیر منفی داشت.یعنی دورتر شد ازم. نمیشه از یه راهی بهش ثابت کرد که قصد بدی ندارم؟ البته اگه لازم باشه حاضرم چند ماه دیگه ام ازش فاصله بگیرم

  6. کاربران زیر از ReFigH بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط ReFigH نمایش پست ها
    خیلی ممنون که جواب دادید دوست عزیز.من برای یک ماه این کاری رو که شما گفتید انجام دادم ولی تاثیر منفی داشت.یعنی دورتر شد ازم. نمیشه از یه راهی بهش ثابت کرد که قصد بدی ندارم؟ البته اگه لازم باشه حاضرم چند ماه دیگه ام ازش فاصله بگیرم
    نه یک ماه کمه

    این سوء تفاهمی که بوجود اومده کوچیک نیست . این اعتماد سخت برمیگرده دوباره .

    مدت بیشتری ، چندین ماه باید ریلکس باشی و سرت تو لاک خودت باشه و پاپیچش نشی .

    خیلی هم بهش فکر نکن که سخت واست نگذره .

  8. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    سلام دوست عزیز
    به نظر من شما خیلی داری اسرار می کنی به دوستی . دوستی یه رابطه دو طرفه است و مطمئنن اگه هر کدوم از طرفین نخوان این رابطه شکل نمی گیره . به نظر من ایشون علاوه بر اینکه حالا شاید به خاطر اون قضیه ترسیده اما بیشتر جریان اینه که دیگه نمی خواد با شما دوست باشه. چون اگه یه نفر تمایل به دوستی با کسی داشته باشه خب بعد اینهمه معذرت خواهی و اینا حداقل یه شانس دوباره به شما می داد . اما مشخصه که ایشون هیچ تمایلی به ادامه دوستی نداره.
    به اینم فکر نکنید که نمی دونم دیگه دوستی پیدا نمی کنید واز این حرفها . اگه از فکر ایشون بیاید بیرون مطمئنا افرادی رو می بینید که اطرافتون هستند و می خوان که با شما دوست باشن.
    به نظر من ایشون رو فراموش کنید و سعی کنید منطقی برخورد کنید با قضیه و می دونم که سنتون خیلی کمه و تو سن شما آدمها بیشتر احساساتی هستند تا منطقی ، اما بهتره که بهش حق بدید که نخواد با شما دوست باشه و به فکرتون اجازه بدید که رها بشه از ایشون .
    امیدوارم که به زودی دوستهای دیگه خوبی پیدا کنید و بتونید که از تجربتون بهتر استفاده کنید.

  10. کاربران زیر از merina بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30845
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    77
    تشکر شده 25 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط merina نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    به نظر من شما خیلی داری اسرار می کنی به دوستی . دوستی یه رابطه دو طرفه است و مطمئنن اگه هر کدوم از طرفین نخوان این رابطه شکل نمی گیره . به نظر من ایشون علاوه بر اینکه حالا شاید به خاطر اون قضیه ترسیده اما بیشتر جریان اینه که دیگه نمی خواد با شما دوست باشه. چون اگه یه نفر تمایل به دوستی با کسی داشته باشه خب بعد اینهمه معذرت خواهی و اینا حداقل یه شانس دوباره به شما می داد . اما مشخصه که ایشون هیچ تمایلی به ادامه دوستی نداره.
    به اینم فکر نکنید که نمی دونم دیگه دوستی پیدا نمی کنید واز این حرفها . اگه از فکر ایشون بیاید بیرون مطمئنا افرادی رو می بینید که اطرافتون هستند و می خوان که با شما دوست باشن.
    به نظر من ایشون رو فراموش کنید و سعی کنید منطقی برخورد کنید با قضیه و می دونم که سنتون خیلی کمه و تو سن شما آدمها بیشتر احساساتی هستند تا منطقی ، اما بهتره که بهش حق بدید که نخواد با شما دوست باشه و به فکرتون اجازه بدید که رها بشه از ایشون .
    امیدوارم که به زودی دوستهای دیگه خوبی پیدا کنید و بتونید که از تجربتون بهتر استفاده کنید.
    خیلی ممنون بابت راهنماییتون.
    ولی فکر نکنم اونقدر بد باشه که نشه جبرانش کرد که خود علی هم اقرار داره که من سابقه ی بدی توی این جور قضایا ندارم. سعی میکنم بیشتر خوشبین باشم تا اینکه به قطع رابطه فکر کنم.یه جوری هست که نمیتونم.نمیتونم بیان کنم که چه احساسی نسبت به این قضیه پیدا کردم ولی واقعا دوست دارم که این سوء تفاهم برطرف بشه... .

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30845
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    77
    تشکر شده 25 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل حل اختلاف با دوست صمیمی

    دوستان من چند ماه از اون دوستم فاصله میگیرم تا ایشالا درست بشه.ولی یه مشکلیه که خیلی وقت در این مورد برام پیش اومده.
    از وقتی که این دوستم به اون صورت بد باهام قطع رابطه کرد خیلی وقت ها توی تنهایی خودم گریه میکنم که این چه اتفاقی بود که برای من افتاد...آخه چرا من... خیلی وقتا حس میکنم که کسی اطراف من نیست و بهم اهمیت نمیده. مثلا چند روز پیش به بعضی از دوستانم زنگ زدم که بریم بیرون ولی همشون من رو پیچوندن بدون هیچ دلیلی. من اخلاق بدی ندارم و بین تمام دوستام یه محبوبیت خیلی خاصی دارم.ولی از وقتی که با علی قطع رابطه کردم خیلی عصبی تر شدم، گاها بخاطر مسائل کم ارزش فحاشی و بد دهنی میکنم، زود عصبانی میشم و گوشه گیر و منزوی شدم و از همه مهمتر حس میکنم کسی اصلا به من اهمیت نمیده. از اونجا که نمیتونم با خانوادم رابطه ی خیلی خیلی صمیمی برقرار کنم به دوستانم بیشتر وابسته ام. این حس بی اهمیتی و بدبختی 5 ماهه که همراهمه. تنهایی... قبل از اینکه با من قطع رابطه بکنه یه همچین حس هایی رو نداشتم و بسیار آدم شادی بودم حتی در بدترین شرایط ممکن...
    خواهشا کمکم کنید...دیوونه میشم احتمالا...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بحث آزاد:پیشنهاد رابطه جنسی بین دختر و پسر
    توسط saeed021 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 01-26-2020, 01:46 AM
  2. پاسخ: 92
    آخرين نوشته: 10-13-2019, 10:54 AM
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-28-2015, 01:31 PM
  4. فقط ميخواد دوست پسر دوست دختر باشيم
    توسط آگرين در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 06-23-2015, 02:20 PM
  5. نمیتونم به خانواده بگم دختری رو دوست دارم
    توسط fardayenik در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 11-11-2014, 02:38 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد