تنها چیزی که ازتون میخوام اینه که درمورد من فکر بد نکنید و سعی کنید حرف بنده رو باور کنید و در نهایت اگه کارشناسی هست در محیط خصوصی بتونیم با همدیگه صحبت کنیم در مورد حل اختلاف و اگر کارشناسی هم نیست دوستان پیشنهاد یا تجربیاتشون رو در اختیار ما بدن... پیشاپیش ممنون از دوستان و همدلان عزیز.
سلام.دوستان من یه پسر نوجوان هستم و چند ماهی هست گرفتار مشکلی با صمیمی ترین دوستم شدم. البته دیگه در یک قدمی جوانی هستم.
داستان از اونجایی شروع میشه که ما یک دوستی داریم که چند سالی هست کلاس هامون با هم هست و بیرون و... کلا همه جا با همیم. 5 ماه پیش ما یه سفر به مشهد همراه دوستانمون میریم و طبیعتا آدم دوست صمیمیش هم باهاش میاد سفر اگه بره. 4 روز اگه اشتباه نکنم اونجا بود و داخل یه حسینیه شب ها میخوابیدیم. میخوام خیلی خیلی خلاصه براتون تعریف کنم که سرتون درد نیاد. ما سر یه بحثی جلوی یه استخر که رفته بودیم داخل مشهد، دعوامون شد. یعنی دوستم که اسمش علی هست یه حرفی به من زد که من خیلی از کوره در رفتم و جلوی بقیه سرش داد کشیدم و تو راه برگشت توی ماشین هرچی خواست باهام صحبت بکنه من جواب ندادم چون خیلی عصبانی بودم. اون شب گذشت و من صبح جوری باهاش رفتار کردم که معلوم بود از کار خودم ناراحتم و به دوستیمون لطمه ای نخورد. ولی دراون مورد باهاش صحبتی نکردم. من معمولا اگه اشتباهی بکنم بدون غرور از طرف مقابلم معذرت خواهی میکنم و خواستم این کارو بکنم.ولی جلوی دوستامون شاید کار خوبی نبود و میخواستم هروقت که تنها بودیم از این علی آقا معذرت خواهی کنم. شب که بود من به علی گفتم که داداش میشه امشب رو پیش ما بخوابی؟ یه صحبتی باهات دارم. فقط میخواستم ازش معذرت خواهی کنم و... . دیگه هرجوری که شد ما پیش هم خوابیدیم. خیلی خلاصه براتون میگم، اون شب من یه خواب جنـسی دیدم که برام مبهم بود و فقط برام یه خواب بود و طرف مقابلم داخل خواب چهرش مشخص نبود برام یا اینکه یادم نمیومد بعد از اینکه بیدار شدم. صبح که شد خیلی عادی رفتم با علی صحبت کردم و صبحونه خوردیم و... ولی نزدیکای ظهر بود که میخواستیم بریم بازار، که متوجه رفتار بد و خیلی سرد علی شدم، خیلی بد رفتار میکرد باهام ولی فک کردم لابد از دست چیزی عصبانیه یا یه همچین چیزی که به من مربوط نمیشه حتما.ولی این رفتار شدت گرفت و یه لحظه ازش پرسیدم که علی با من مشکلی داری؟ نکنه قهر کردی؟ خیلی محکم گفتش که آره. بعدشم رفت. هر وقت خواستم که باهاش صحبت کنم فقط بهم میگفت که خفه شو. کم کم حس کردم که اون خوابی که دیدم جنبه ی وقعی ام داشته. کم کم این شک به دلم افتاد که نکنه من کاری با علی کرده باشه؟ واقعا ناراحت بودم و این حس شک و تردید بعد از چند ساعت که فهمیدم با من قهره اومد سراغم. روز بعدش که برگشتیم شهر خودمون، توی تلگرام کلی قسمش دادم و... بعدش ازش پرسیدم که از شبی که پیشت خوابیدم ناراحتی؟ اونم گفت آره. من تمام قضیه رو واسش گفتم که خواب بودم و حتی نمیدونم اون اتفاق چه زمانی افتاده، قبل از اینکه بریم حرم نماز بخونیم یا بعدش... من حتی نمیدونم که چیکار کردم دقیقا...
ولی به حرفای من هیچ اعتنایی نمیکرد و فکر میکرد که من بیدارم و مثلا میگفت تو استرس داشتی و... برای همین بیدار بودی...
من اون روز براش یه voice ظبط کردم و قضیه رو به صورت صوتی واسش گفتم و بعد از 1000 تا معذرت خواهی حتی اشک خود من هم درومد و هق هق گریه کاملا مشخص بود داخل voice. ولی جوابی نداد و بعد از چند ساعت من رو بلاک کرد.
دوستی من با این علی آقا اینجوریه که مثلا اگه اون بره بیرون و به من نگه من ناراحت میشم، یا برعکس. کلا همه جا باهم... همه کار با هم و... . 4 سال کنار همدیگه شبو روزمون رو بودیم و درضمن من 2 شب دیگه ام پیش ایشون خوابیده بودم و مشکلی پیش نیومده بود. من نه همجنسباز هستم و نه همجنسگرا یا چیزی شبیه به این و چنین سابقه ای از رفتار جنسی نداشتم و همه من رو از بچگی توی این مورد تایید میکنن و بهم اعتماد دارن.حتی خود علی. ولی فکر میکنه که... .
هر دفعه که بلاک میکرد من دیلیت اکانت میکردم و دوباره باهاش حرف میزدم به مدت 5 ماه که یکی از دوستام تونست راضیش کنه که منو آنبلاک کنه ولی جوابمو نده.منم حرفامو باهاش میزدم که سر یه پیام جوابم رو داد. باهام صحبت کرد و باز هم نتیجه ای نداشت.یه نفرت خیلی بزرگ داره... دیگه حالش از من بهم میخوره.تا اینکه یک روز یک سری شرط برای دوستی گذاشت که من با اینکه نمیخواستم قبول کنم ولی به اصرار دوستام که گفتن کم کم این شرایط رو برمیداره ایشالا و... من قبول کردم شرط هارو. بعد از اینکه شرط هارو قبول کردم قرار شد که اون سر کلاس با ما دوست باشه ولی خیلی از کار هارو نمیتونستم بکنم...مثلا باهاش بیرون نرم و... که اصلا شبیه دوستی نبود.فقط به امید اینکه این قضیه کم کم درست بشه قبول کردم.حالا بعد از چند هفته دیگه جواب پیام هامو نمیده و توی این چند روزه هم فهمیدم که 4 سال دیگه ام باهاش همکلاس هستم. من هیچ کدوم از شرط هارو نقض نکردم و نمیدونم چرا جوابمو نمیده... . از اونجایی که من نمیتونم توی چهره ی دوست صمیمیم نگاه کنم و اینو تحمل کنم که نمیتونم دیگه باهاش حتی صحبت هم بکنم آزارم میده. در این مدت بسیار گوشه گیر و منزوی شدم علا رغم اینکه دوستان زیادی دور و ورم هستن.ولی بخاطر این قهر و... اونا نمیتونن پیش من باشن و بیشتر با علی میگردن و این هم منو آزار میده.
تمام حرفایی که زدم عین حقیقت بود و کسی اینجا منو نمیشناسه که بخوام برای حفظ آبروم دروغ سر هم بکنم. فقط یه راهی میخوام که بتونم با بهترین دوستم دوباره دوست بشم.ممنون از اینکه خوندید...