سلام و خسته نباشید.
من یک دختره 26 ساله هستم.
من حدود دو سه ساله که خیلی نا امیدم نسبت به ادامه زندگی و هیچ انگیزه ای ندارم مثل یه تیکه گوشت افتادم یه گوشه خونه و هر روز و هر روزم دارم بدتر میشم. و فقط دلیلشم فشارای هستش که زندگی بهم آورده.نمیگم مشکلاتم خیلی بزرگن همه مشکل دارن ولی من اندازه مشکلاتم بزرگ نیستم.
مادرم بیماری روحی داره خودش بنده خدا و خیلی سره نا سازگاری با من میذاره و هر روز یه گیری میده و غر غر میکنه.خودم تو این مدت سی کیلو اضافه وزن پیدا کردم و بخاطر بی انگیزگیم حتی توان اینو ندارم که وزنمو بیارم پایین.برادرمم یکی از اون آدمای به شدت تعصبی هستش که اگه یه بزرگتر باهام نباشه اجازه ندارم جایی برم و من خیلی دلم میخواد لا اقل به یه باشگاه ورزشی برم که نمیتونم.تو این مدتم نارسایی ریه گرفتمو همش مجبور بودم کورتون استفاده کنم البته با تجویز پزشکا که احساس میکنم کورتون خودش یکی از عواملی باشه که ایجاد افسرگی کنه چون به شدت منو عصبی میکنه وقتی استفاده میکنم.
از یه طرفم شدید بی پولی داره بهم فشار میاره که با این سن باید چشمم به دسته پدر مادرم باشه تا یه چیزی بهم بدن که اونی ام که میدن خیلی ناچیزه البته خودشونم پیره مرد پیره زنن بنده خداها تو این سن در آمدی ندارن که به خاطره این اصلا ازشون توقع ندارم و درکشون میکنم.منم بخاطره برادرم اجازه رفتن سره کارو ندارم. دیگه واقعا تحملم تموم شده و نمیدونم باید چیکار کنم.