از همه چی زندگیم ناراضیم همسرمو دوست دارم ولی رفتارش راضیم نمیکنه 2ساله ازدواج کردیم ولی هنوز از یادآوری روز عقدم و رفتااراش ناراحت میشم که توی آتلیه جلو دخترعمه اش جای اینکه با ذوق ازم تعریف کنه زد تو ذوقم که آستینت کوتاهه حتی روز عروسی جای موج مثبت دادن یقه ات بازه تو مهمونی رئسری بدار جالب اینجاس که بعد کاراش حا شا میکنه که لباست عالی بود...از عدم رفتار عاشقانه ای که داره و بی توجه به جمع نارضایتیشو زیر لب ابراز میکنه انگار بقیه گوش ندارن منم مثه خودش استرسی کرده جفتمون 27 سالمونه ولی اصلا دوست نیستیم به همه حسادت میکنم حتی اونایی که از ما پایینترن خیلی افسرده شدم فکر میکنم نیاز به مشاوره دارم شایدم روانپزشک .از یاذآوری نارضایتی های گذشته هنوزم به همون شدت احساس بدی بهم دست میده...خیلی اخلاق تندی داره جلو دیگران ظاهرنمایی میکنه در حالی که از درون خالیه میخوام شاد باشم اعتماد به نفس گذشته امو بدست بیارم نمیخوام اونایی که از من پایینتر بودن حالا ازم سبقت بگیرن دارم میبینم که میگم شاید اعتماد به نفس بقیه واسه انتخاب درست همسرشون بوده شاید من...بعضی اوقات فکر میکنم شاید مشکل رفتاری از منه که بلد نیستم با همسرم درست رفتار کنم بعد فه به این فکر میکنم شاید اگه جز من با کسه دیگه ای ازدواج میکرد با اون مهربون تر بود میخوام دیوونه بشم نمیدونم...ولی میدونم که ما آدما خودمون تعیین میکنیم که دیگران چطورد باهامون رفتار کنن.راهنماییم کنید لطفا