نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: افسردگی پس از زایمان

1428
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1996
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    افسردگی پس از زایمان

    سلام
    من حدود 5 سال بیش عاشق شدم خیلی همدیگرو دوست داشتیم اما خانواده هامون مانع ازدواجمون شدن توی محل کارم با هم اشنا شدیم خیلی به هم نزدیک بودیم اما نشد ضربه روحی شدیدی خوردم من همون موقع یکی از همکارام خواستگارم بود خیلی منو دوست داشت من 2بار بهش جواب نه داده بودم با اینکه می دونست کس دیگه ای رو دوست دارم دست از خواستن من برنداشت بعد از اینکه ضربه روحی خورده بودم برای فرار از مشکلم و برای لجبازی با اون کسی که دوستش داشتم به همکارم جواب مثبت دادم با همکارم 3ماه تلفنی صحبت میکردیم خانواده اش راضی نبودن چون اونا یه شهر دیگه زندگی میکردن و میگفتن باید بیای پیش ما زندگی کنی به هر حال راضیشون کرد بیان خواستگاری من تو اون مدت میدونستم علاقه ای بهش ندارم ولی وقتی عشق و علاقه ی اون رو میدیدم نمیتونستم بهش نه بگم نامزد شدیم همه چیز خوب بود ولی چون من اوضاع روحیم خوب نبود کم کم ازم فاصله گرفت اوایل فکر کرد چون توی عقد هستیم مشکلات دوران عقد هستش زود مراسم عروسی رو راه انداخت اما روز به روز مشکلات ما زیاد شد گاهی اوقات از این که همسرم نباشه احساس ترس میکردم ولی همیشه فکرم درگیر گذشته بود و چون همسرم از گذشته و رابطه من خبر داشت عذاب می کشید بیشتر اوقات ما بحث داشتیم تا اینکه بعد از یکسال من باردار شدم اون بچه نمیخواست به هرحال دخترم به دنیا اومد ولی زیاد فرقی نکرد من خیلی سعی کردم خودم رو تغییر بدم اما اون با بهونه های مختلف بحث میکنه و کنارم هست و انگار نیست...
    بچه دومم به دنیا اومده خونه ساختیم ماشین خریدیم اما از هم دوریم دلامون با هم نیست من خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم و گذشته هارو پاک کنم اما اون نمیخواد و همش به من میگه همه مشکلات رو تو به وجود اوردی و همش به من میگه تو به من دروغ گفتی
    نمیدونم بهش عادت کردم یا دوستش دارم ولی میخوام زندگی کنم و یه زندگی ایده ال داشته باشم ولی از وقتی پسرم به دنیا اومده 2ماهشه خیلی فشار رومه اوضاع روحیم خیلی به هم ریخته شده عصبی شدم گاهی اوقات پرخاشگری میکنم و گاهی هم دخترم رو کتک میزنم و از این کار خیلی عذاب می کشم و ناراحتم چون وقتی عصبیم هیچی دیگه نمیفهمم چیکار کنم؟؟؟
    خیلی به ارامش نیاز دارم نمیدونم چیکار کنم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12781
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    5
    تشکر شده 99 بار در 40 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : می خوام زندگی کنم

    عزیزم مشکلت تا حدی مث منه اما متاسفانه من خیلی زود تن به طلاق دادم از ته دل بهت میگم همه چیز عشق و دوست داشتن نیست اگه یه کمم دوستش داری تلاش کن زندگیت از هم نپاشه به راحتی میتونی دلشو بدست بیاری اما تا وقت هست کاری کن اگه به روزه من بیافتی خیلی پشیمون میشی خیلی منم 1پسر دارم که پیشم نیست حسرت خیلی چیزا رو دلمههه نذار مث من شی

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    1996
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : می خوام زندگی کنم

    میخوام اما همسرم نمیخواد و همش از من فاصله میگیره احساس میکنم افسردگی گرفته بهش گفتم برو پیش مشاور ولی نمیره چیکار کنم؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : می خوام زندگی کنم

    سلام

    به نظر من با شوهرتون باهم برین مشاوره حضوری

    اگه نمیتونین شوهرتون رو راضی کنین فعلا خودتون تنها برین، یا با شماره های اول همین سایت تماس بگیرین تا به صورت تلفنی راهنماییتون کنن
    امضای ایشان



  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10387
    نوشته ها
    37
    تشکـر
    10
    تشکر شده 23 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : می خوام زندگی کنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط neyestan23 نمایش پست ها
    سلام
    من حدود 5 سال بیش عاشق شدم خیلی همدیگرو دوست داشتیم اما خانواده هامون مانع ازدواجمون شدن توی محل کارم با هم اشنا شدیم خیلی به هم نزدیک بودیم اما نشد ضربه روحی شدیدی خوردم من همون موقع یکی از همکارام خواستگارم بود خیلی منو دوست داشت من 2بار بهش جواب نه داده بودم با اینکه می دونست کس دیگه ای رو دوست دارم دست از خواستن من برنداشت بعد از اینکه ضربه روحی خورده بودم برای فرار از مشکلم و برای لجبازی با اون کسی که دوستش داشتم به همکارم جواب مثبت دادم با همکارم 3ماه تلفنی صحبت میکردیم خانواده اش راضی نبودن چون اونا یه شهر دیگه زندگی میکردن و میگفتن باید بیای پیش ما زندگی کنی به هر حال راضیشون کرد بیان خواستگاری من تو اون مدت میدونستم علاقه ای بهش ندارم ولی وقتی عشق و علاقه ی اون رو میدیدم نمیتونستم بهش نه بگم نامزد شدیم همه چیز خوب بود ولی چون من اوضاع روحیم خوب نبود کم کم ازم فاصله گرفت اوایل فکر کرد چون توی عقد هستیم مشکلات دوران عقد هستش زود مراسم عروسی رو راه انداخت اما روز به روز مشکلات ما زیاد شد گاهی اوقات از این که همسرم نباشه احساس ترس میکردم ولی همیشه فکرم درگیر گذشته بود و چون همسرم از گذشته و رابطه من خبر داشت عذاب می کشید بیشتر اوقات ما بحث داشتیم تا اینکه بعد از یکسال من باردار شدم اون بچه نمیخواست به هرحال دخترم به دنیا اومد ولی زیاد فرقی نکرد من خیلی سعی کردم خودم رو تغییر بدم اما اون با بهونه های مختلف بحث میکنه و کنارم هست و انگار نیست...
    بچه دومم به دنیا اومده خونه ساختیم ماشین خریدیم اما از هم دوریم دلامون با هم نیست من خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم و گذشته هارو پاک کنم اما اون نمیخواد و همش به من میگه همه مشکلات رو تو به وجود اوردی و همش به من میگه تو به من دروغ گفتی
    نمیدونم بهش عادت کردم یا دوستش دارم ولی میخوام زندگی کنم و یه زندگی ایده ال داشته باشم ولی از وقتی پسرم به دنیا اومده 2ماهشه خیلی فشار رومه اوضاع روحیم خیلی به هم ریخته شده عصبی شدم گاهی اوقات پرخاشگری میکنم و گاهی هم دخترم رو کتک میزنم و از این کار خیلی عذاب می کشم و ناراحتم چون وقتی عصبیم هیچی دیگه نمیفهمم چیکار کنم؟؟؟
    خیلی به ارامش نیاز دارم نمیدونم چیکار کنم؟
    سلام
    ببین عزیزم من خودم چون تجربه دارم میگم
    سعی نکن اشتباهاتتو انکار کنی
    وقتی میگه تو اشتباه کردی نگو نه بگو قبول داری اشتباه کردی اما الان میخوای درستش کنی و خالصانه ازش کمک بخواه و بهش بگو ک دوسش داری و میخوای همه چیو جبدان کنی میدونم سخته ک بخوای همچین کلری بکنی اما برای نگه داشتن زندگیت ارزششو داره
    اگرم بنظر خودت اشتباه از طرف تو نبوده اون بحثش جداس

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12781
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    5
    تشکر شده 99 بار در 40 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : می خوام زندگی کنم

    ببین مردا خیلی مغرورن بهش بگو بیا با هم بریم بگو من واقعا دوستت دارم زندگیم خیلی واسم مهمه واسه همین اصن دوتایی میریم بلخره هر زنی نقطه ضعفای شوهرشو میدونه یا میدونه از چه روشهایی مشه راضیش کرد کاری و انجام بده مثلا میتونی اینو بگی بعد اگه نیومد از مشاوره کمک بگیر خودت که رفتی به مشاوره بگو مشکلت بلخره یه راه حلی داره

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پشیمانی از مراسم های برگذار شده پس از ازدواج
    توسط Faeze yazdi در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 08-10-2019, 04:38 PM
  2. یک ماه پس از ازدواج
    توسط anasheh در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 09-13-2017, 11:59 AM
  3. دوری از خانواده پس از ازدواج
    توسط laleh26 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 07-22-2015, 08:48 PM
  4. ٩٠‌درصد زنان پس از طلاق هرگز ازدواج نمی‌کنند
    توسط saeed021 در انجمن مشاوره طلاق
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 05-31-2015, 03:39 PM
  5. خانواده ای پس از 200 سال صاحب فرزند دختر شد+عکس
    توسط ASSASSIN در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 02-24-2015, 08:08 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد