سلام
من یکسالو نیم ک نامزد کردم.
سجاد خیلی خوش اخلاق و مهربان بود و واقعا از خود گذشته.ما قبلا دوست بودیم باهم.هم کلاسی و هم دانشگاهی بودیم.تا بعد درس عقد کردیم و حالا سربازه.
از وقتی ک عقد کردیم میبینم خیلی به خانوادش بها میده.بخاطر هرکسی با من بحث میکنه.چون من اصلا خانوادشونو دوست ندادم و از ارتباط داشتن باهاشون خوشم نمیاد.ولی سجاد معتقد ک باید رفتو امد کنیم.اونا اصلا برخورد خوشی ندارن.واقعا رفت و امد باهاشون برام خیلی سخته.یه خانوادهی ک خیلی خاصن با تربیت من خیلی فاصله دارن.درک نمیکنه منو ک چقد اذیت میشم از این کارش .بدون مشورت با من قولی میده و بعد بمن میگه و من مخالفت میکنم ولی اون اونکارو انجام میده.از این کارش متنفرم.سرد میشم باهاش.اصلا پشیمون میشم از ازدواح باهاش اینجور مواقع.من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟