نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: تمایل شدید به ازدواج

1318
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10246
    نوشته ها
    16
    تشکـر
    12
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    تمایل شدید به ازدواج

    من دختری 29 ساله ام، ظاهر فوق العاده آروم ولی باطنی پر از استرس و نگرانی و بدون آرامش دارم، از سلامتی کامل برخوردارم و تو زندگی هیچ چیزی کم ندارم و در شرکتی به عنوان مهندس کامپیوتر مشغول کار هستم و خیلی از دوستام حسرت شرایط من رو میخورن جایگاه اجتماعیم خوبه فقط آرامشی که باید داشته باشم رو ندارم و من فکر میکنم دلیلش به خاطر مجرد بودنمه چون خیلی از همکارا و یا دوستامو که ازدواج کردند رو می بینم که با وجود خیلی از مشکلات ولی آرامش درونی دارند.
    یک تجربه عاشق شدن هم تو زندگیم داشتم هرچند با شکست مواجه شد ولی اون دوران رو دوست داشتم به خاطر اینکه تو اوج خستگی و ناراحتی وقتی زنگ میزد و یا اس ام اس میداد اسمشو تو گوشیم میدیم تمام خستگیهام برطرف میشد هرگز حاضر نیستم اون شخص بار دیگه تو زندگیم بیاد ولی همیشه جای خالیه یک نفر رو احساس می کنم که وقتایی که ناراحت و یا عصبی ام بهم زنگ بزنه و با چند تا جمله آرومم کنه این حس تقریبا دو ساله بهم دست داده ، شاید یه سری باشند که به دلیل کمبود عاطفه ، یک کسی رو پیدا کنن و باهاش سرگرم باشند به عبارت دیگه یه دوست از جنس مخالف پیدا کنن. ولی من اهلش نیستم و هرگز حاضر نیستم برای سرگرمی و خوش گذرونی با یکی باشم.
    یه مدت تصمیم گرفته بودم خودمو سرگرم کنم مهمونی میرفتم، به دوستام زنگ میزدم، قرآن میخوندم، روزی یکی و دو صفحه کتابهای روانشناسی میخوندم ولی چون هر روز خودمو مقید کرده بودم که حتما این سرگرمی ها ور داشته باشم بعد از گذشت چند ماه، باز هم روزام تکراری شدند و از این روزها خسته شدم. شاید بگید به یه مسافرت چند روزه برو، خانواده ام اهل تفریح و مسافرت نیستند و به من هم به جرم اینکه یک دختر هستم اجازه مسافرت راههای دور رو با دوستام نمیدند (حتی با تور مسافرتی)
    خواستگارایی که تا الان داشتم هیچ کدومشون، مناسب نبودند و به معیارهام نزدیک نبودند با وجود اینکه از سمت خانوادم هم خیلی محدود هستم یعنی اجازه هر کاری ندارم ولی هیچ وقت دوست ندارم خودمو به آب و آتیش بزنم که فقط ازدواج کنم. همیشه توکل بر خدا میکنم و از خدا کمک خواستم سعی میکنم نمازامو به موقع بخونم با وجود اینکه خدا رو هیچ وقت فراموش نمیکنم اما نمیدونم ...
    با پدر و مادرم خیلی درد و دل میکنم ولی احساسم اینه که هیچکی مثل شریک زندگی نمیشه ، راجع به این مطالبی که گفتم با هیچ کس، حتی پدر و مادرم هم نمیتونم صحبت کنم یعنی غرورم اجازه چنین کاری نمیده، فقط از شما میخوام که راهنماییم کنید که چیکار کنم که با این شرایط به آرامش دورنی برسم.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : نداشتن آرامش در زندگی

    سلام دوست عزیز چه جالب ک کس دیگه ای هم اینجا مشکل من را داره با دوتا فرق اینکه نزدیک٢۵سالمه و دانشجوم,اما دقیقا شرایط و احساس شمارا دارم...شرایط زندگیم هم مثه شماست ...منم کمک خواستم وراهنمایی,اما جوابی نگرفتم ک آرام بشم.واقعیت تنهابودن ماست و خدایی ک نمیدونم چرا کمکمون نمیکنه آخه خواسته ما کجاش گناه و خطاست؟!

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : نداشتن آرامش در زندگی

    هر دو تون معلومه ک آدمای معتقد و با خدایی هستد پس ب خدا توکل کنید علی به ذکر الله تطمئن القلوب....................... و گوهر خود رو نزن بر سر هر ناقابلی صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی

  4. کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9718
    نوشته ها
    267
    تشکـر
    79
    تشکر شده 214 بار در 117 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نداشتن آرامش در زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز چه جالب ک کس دیگه ای هم اینجا مشکل من را داره با دوتا فرق اینکه نزدیک٢۵سالمه و دانشجوم,اما دقیقا شرایط و احساس شمارا دارم...شرایط زندگیم هم مثه شماست ...منم کمک خواستم وراهنمایی,اما جوابی نگرفتم ک آرام بشم.واقعیت تنهابودن ماست و خدایی ک نمیدونم چرا کمکمون نمیکنه آخه خواسته ما کجاش گناه و خطاست؟!
    هر حسی حال و هوای خودشو داره.من همونقدر که عاشقی رو دوست دارم تنهایی رو هم دوست دارم...دنیای عجیبیه..خدا به هممون رحم کنه
    امضای ایشان
    .:: M:R NIRO NAJA ::.

  6. 2 کاربران زیر از m-a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد