سلام.
ابتدا به خاطر زیاد بودن متن پیش رو عذرخواهی میکنم...
همانطور که در قسمت "سن" وارد کردم، بنده 24 سال سن دارم و دارای مدرک کارشناسی نرم افزار هستم.
راستش من در زندگی خیلی احساس ضعف از لحاظ روحی میکنم. تا جایی که یادم میآید من خیلی به تعریف و تمجید دیگران وابسته بوده و هستم به طوری که اگر کسی از کار و یا رفتار من تعریف کند دیگر خودم را نمی بینم و انجام آن کار برای من مهم است. این مسئله تا جایی بوده که من در دوران تحصیلاتم نتوانستم درس هایم را به خوبی بخوانم. اصلا انگار ثبات شخصیت ندارم و قادر به این نیستم به طور مطلق بگویم که از فلان غذا یا فلان رنگ یا هر چیز دیگری خوشم می آید. تصمیم گیری من در مورد اشخاص و غذا و... و ملاک انتخاب من تعریف و تمجید دیگران است. یعنی اگر کسی از غذایی تعریف کند من به صورت ناخودآگاه و کم کم به سمت آن غذا کشیده می شوم و بالعکس. حتی در مورد رشته تحصیلی من این قضیه صدق می کند. یعنی خواستم با یه نرم افزار کار کنم و مسلط بشوم ولی تا دیدم یک نفر از یه نرم افزار دیگری تعریف می کند سریعا تصمیم می گرفتم که آن نرم افزار را یاد بگیرم و این تصمیم بیشتر از یکی دو هفته طول نمی کشید. باور کنید خودم خیلی از این قضیه سر در گمم. تا الان که 24 سال سن دارم و به دلیل نداشتن هدفی مشخص و به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه پریدن هنوز هم سر در گمم. خدمت من هم چند 10 ماه پیش تمام شده ولی هنوز شغلی پیدا نکردم و این امر وضع بد من را بیشتر تشدید می کند. وقتی به گذشته خودم فکر میکنم واقعا تاسف می خورم. موی سر من هم حدود 70 درصد سفید شده که بر خلاف گفته بقیه مبنی بر اینکه ارثی هست ولی من مطمئنم به خاطر این افکار و خود خوری به این وضع دچار شدم. الان حتی یه نفر را می بینم که خیلی خیلی از من کوچکتر است و درباره آینده خودش صحبت می کنه و هدف داره راستش حسودیم می شه. وقتی می بینم که یه نفر تو یه مرتبه ای موفق شده خیلی خودم رو می خورم که چرا من نباید خوب باشم تا دیگران از من تجلیل کنند. در رشته خودم هم کارم بد نیست و تقریبا می شود گفت که خبره هستم و به دلیل اینکه زیاد باید با کامپیوتر و فضای مجازی در ارتباط باشم احساس می کنم که در این وادی غرق شدم به طوری که روزانه حدود 10 ساعت پشت کامپیوتر می شینم و آخرش هیچ کاری انجام نمی دهم. راستش خودم را خیلی دارم می خورم. چون نه شغلی دارم و در حالی که کارهایی از دستم ساخته است ولی به دلیل کمبود اعتماد به نفس دست به هیچ کاری نمی زنم. صحبت کردن در جمع هم برایم خیلی سخت هست هر چند که در حال مقابله با اون هستم. و هنوزم هیچ هدفی برای زندگی ندارم.
حالا درخواست من از شما این است که اگر کتابی، چیزی می تواند مرا کمک کند و از این وضع بیرون بیاورد خواهشا دریغ نفرمایید. چون روز به روز وضعیت من بدتر می شود.
با تشکر از صبر و حوصله شما.