سلام
دختری 27 ساله و مجردم که تازه از مقطع ارشد رشته عمران فارغ تحصیل شدم، با ظاهری خیلی خوب که تقریبا هر پسری رو جذب خودش میکنه ولی کمتر پسری به خودش اجازه میده که بخواد بهم پیشنهادی بده چون ظاهری خیلی غد و مغروری دارم ولی واقعیتم ایجوری نیست....تو مقطع ارشد یکی از پسرای همکلاسیم از من خوشش میومد ولی من حسی بهش نداشتم خیلی سعی میکرد منو متوجه علاقه اش کنه ولی من خیلی کم محلی میکردم ولی به مرور کم کم منم بهش علاقمند شدم وقتی که اون دیگه کششی بسمتم نداشت حالا جامون برعکس شده بود من سعی میکردم بهش نزدیک بشم اون فاصله میگرفت هرچند همچنان علاقشو حس میکردم ولی انگار میخواست چیزی رو تلافی کنه
تااینکه بعد از یکسال ما تو یک روز دفاع داشتیم و همدیگرو بعد یکسال دیدیم که بعد دفاع همه بچه ها باهم قرار بیرون گذاشتیم چند ساعتی باهم بودیم مته روزای اول بازم دوس داشتنشو احساس کردم شبش به یه بهونه ایی بهش پیام دادم خیلی احساس نزدیکی میکرد سعی میکرد بگه حواسش بهم هس و نگرانمه خلاصه خیلی صمیمی بهم پیام دادیم و خیلی اصرار داشت جشن تولد بگیرم چون هفته بعدش تولدم بود ولی من باید بر میگشتم شهرمون امیدوار بودم بتونه پیشنهادشو بده ولی نداد اللبته دوتا دلیل داره یکی اینکه مطمئنه من اهل دوستی نیستم دوم اینکه شرایط ازدواج نداره چون هم مشکل سربازی داره هم کار ولی حداقل انتظار داشتم دوس داشتنشو مطرح کنه بعدش چندبار به یه بهونه ایی خودم پیام دادم بهش خیلی خوشحال میشد خیلی سعی میکرد جو بینمون رو سبک کنه ولی من معذب بودم ....خلاصه الان فارغ تحصیل شدیم من تو شهر خودم اون تو شهر خودش و حرفای ناگفته ایی ک بینمون موند تنها ارتباطمون الان فضای مجازیه نمیدونم چیکار کنم ک واقعا بهش بفهمونم منم دوسش دارم ولی از طرفیم میخوام خیلی تابلو نشه چون غرورم اینوازم نمیپذیره
نمیدونم باید چیکار کنم چجوری خودمو راضیم کنم ک اشکال نداره خیلی راحت بفهمه منم دوسش دارم چون تاالان هر تلاشی ک کردم خیلی محافظه کارانه بوده .....زندکی برا م بی مفهوم شده خیلی حس میکنم نیاز دارم به کسی شبیه خودم که درکنارش زندگی کنم واقعا یک نیازه...من میخوام با اونی ک خودم میخوام ازدواج کنم هرچند شرایط ازدواجو نداره ولی بخدا همه جوره حاضرم درکنارش بمونم و با نداریش بسازم باابنکه خودم از یه خونواده مرفه ام....یا حداقل میتونم منتظرش بمونم تا وقتی که شرایطش جور بشه