سلام من یه دختر 25 ساله ام که چند ماهی میشه ازدواج کردم.لیسانس حسابداری دارم و 5 سال هست که دارم تو همین رشته کار میکنم.جدیدا به یه مشکلی خوردم که اصلا انگیزه ی هیچ کاری ندارم 2 روز زبان میخونم ول میکنم.2 روز درس میخونم ول میکنم.تصمیم میگیرم کلا کارمو ول کنم برم مثلا کار ناخن یاد بگیرم پشیمون میشم.شب تصمیم میگیرم فردا پیچ اینستاگرام باز کنم صبح پشیمون میشم.از در آمدم راضی نیستم.کلا احساس میکنم دارم زندگیمو هدر میدم بیخودی.یه نفر رو میبینم میگم وای خوش به حالش چه خوب زندگی میکنه حالا اگه شرایطه من و اون ادم جا به جا شه و اون تو شرایط من قرار بگیره مطمئنن باز حسرت میخورم.شب ها که میرسم خونه حوصله ی هیچ کاری و ندارم.کلا دارم تو اینستاگرام میچرخم بیخودی و در عین حال متنفرم ازش یه سری ادم فقط دارن ظاهر سازی میکنن چون جلوی چشم خودم میبینم کسایی که پشت سر یه چیزن و تو اینستا یه چیز دیگه میدونم کاملا وقتمو تلف میکنم ولی مثل معتادا شدم.خیلی احساس پوچی و پسرفت تو زندگی دارم.هیچ دوستی هم ندارم.از اول ارتباط صمیمی سخت بر قرار میکردم از دوره ی دانشگاه 2 تا دوست صمیمی دارم که متاسفانه یه جورایی فکر میکنم هیچ ارزشی قائل نیستن واسه دوستی هیچوقت وقت نمیذارن با هم بیرون بریم اگهههه یه فرصت اضافه داشته باشن چند ماه یه بار با همیم.احساس میکنم تغییرات بزرگ خیلی برام سخت شده.کاملا خودمو گم کردم.احساس میکنم ته ذهنم تصویری هست از خودم که خیلی خیلی خیلی مبهمه و من سالهاست گمش کردم.هر لحظه که میگذره عذاب میکشم از این حالتی که دارم.کلا هم ذهنم به شدت درگیره افکار منفیه اصلا دست خودم نیست بدترین شکل از هر فکری تو ذهنم میاد که مدام مجبورم پسشون بزنم و بجنگم و این خیلی انرژی بر و خسته کنندس.خدا رو هم هزار مرتبه شکر میکنم واسه همه چی نمیخوام این صحبتام نا شکری به حساب بیاد ولی دست خودم نیست که این در گیری هاام.(این هم یه نمونه از عذاب وجدان ها و فکرای منفیمه)ببخشید که اینقدر طولانیه واقعا احتیاج دارم به هم فکری ممنون