نمایش نتایج: از 1 به 28 از 28

موضوع: بچه های همسرم را نمیوانم بپذیرم

2613
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    بچه های همسرم را نمیوانم بپذیرم

    سلام.من صدف23سالمه.سال 91با همسرم اشنا شدم تو محل کارم،اون زن داشت با سه تا بچه 30سالشم هس.کم کم توجه منو به خودش جلب کرد من تایه ماهی اصلا نمیخواستم با حرفاش با رفتارش منو جذب خودش کرد.شش ماه باهم دوس شدیم بخاطر شرایطی که داشت تیومد خواستگاری گف که باهم فرار کنیم کردم الان دوساله که زندگی میکنیم باهم خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره.ولی من نمیخوام جز من کسی دیگه رو دوس داشته باشه...بهم خیلی قول ها داده بود که به همه ارزوهات میرسونم ب ارزوهایی ک خودم همشو بهش گفته بودم.من یه زندگی اروم دونفره میخواستم ازش ولی دو روز از زندگی مشترکمون نگذشته بود ک بچه هاشو اورد خونه.بدون اینکه بپرسه تو میتونی اینا رو نگه داری.بهترین روزم ک قرار بود باهم دوتایی اولین سفرو بریم بچه هاشم برد البته بمن گف که میخوای بیان منم از ترس اینک نارحت بشه ازم گفتم باشه.ولی اصلا سفر خوبی نداشتم.همش عقده ای شدم ...ارزوهام ب کل نادیده گرف...من نمیتونم با بچه هاش باشم نمیتونم ببینم اون داره ب اونا محبت میکنه هر وقتم بهش گفتم ک نمیخوام میگ اونا از اول بودن تو اومدی رندگیشون.خلاصه خیلی داغونم همش قهرم باهاش.نمیتونم برم خونه بابام چون بدون رضایت اونا ی زندگی رو شروع کردم.از بچه هاش نفرت دارم...من خودم چن سالمه ک میخواستم ی زندگی اروم بامحبت بدون دغدغه خیلی عاشقونه ای داشته باشم ولی اون بخاطر بچه هاش منو کتک زد گف برو خونه بابات.الانم ک خونه همسرم هستم باز بخاطر بچه هاش قهر کردم من تو یه اتاق تک تنها نشستم از شما کمک میخوام .اونم دوسم داره ولی من ی زندگی پنج نفره نمیخوامم.میخوام خودم بباشم عشقم.خواهشا کمکم کنید خیلی اعصابم داغون شده ..

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sadaf emami نمایش پست ها
    سلام.من صدف23سالمه.سال 91با همسرم اشنا شدم تو محل کارم،اون زن داشت با سه تا بچه 30سالشم هس.کم کم توجه منو به خودش جلب کرد من تایه ماهی اصلا نمیخواستم با حرفاش با رفتارش منو جذب خودش کرد.شش ماه باهم دوس شدیم بخاطر شرایطی که داشت تیومد خواستگاری گف که باهم فرار کنیم کردم الان دوساله که زندگی میکنیم باهم خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره.ولی من نمیخوام جز من کسی دیگه رو دوس داشته باشه...بهم خیلی قول ها داده بود که به همه ارزوهات میرسونم ب ارزوهایی ک خودم همشو بهش گفته بودم.من یه زندگی اروم دونفره میخواستم ازش ولی دو روز از زندگی مشترکمون نگذشته بود ک بچه هاشو اورد خونه.بدون اینکه بپرسه تو میتونی اینا رو نگه داری.بهترین روزم ک قرار بود باهم دوتایی اولین سفرو بریم بچه هاشم برد البته بمن گف که میخوای بیان منم از ترس اینک نارحت بشه ازم گفتم باشه.ولی اصلا سفر خوبی نداشتم.همش عقده ای شدم ...ارزوهام ب کل نادیده گرف...من نمیتونم با بچه هاش باشم نمیتونم ببینم اون داره ب اونا محبت میکنه هر وقتم بهش گفتم ک نمیخوام میگ اونا از اول بودن تو اومدی رندگیشون.خلاصه خیلی داغونم همش قهرم باهاش.نمیتونم برم خونه بابام چون بدون رضایت اونا ی زندگی رو شروع کردم.از بچه هاش نفرت دارم...من خودم چن سالمه ک میخواستم ی زندگی اروم بامحبت بدون دغدغه خیلی عاشقونه ای داشته باشم ولی اون بخاطر بچه هاش منو کتک زد گف برو خونه بابات.الانم ک خونه همسرم هستم باز بخاطر بچه هاش قهر کردم من تو یه اتاق تک تنها نشستم از شما کمک میخوام .اونم دوسم داره ولی من ی زندگی پنج نفره نمیخوامم.میخوام خودم بباشم عشقم.خواهشا کمکم کنید خیلی اعصابم داغون شده ..
    دوست عزیز
    همون موقع که با این اقا اشنا شدی مطمئنا اطلاع داشتی که در اینده قراره 5 نفری زندگی کنید
    پس اگه اطلاع داشتین این اقا حق داره که بخاد بچه هاش کنارش باشند....
    به نظر خود شما ممکنه عشق شما که سه تا فرزند داره
    بچه هاشو بندازه بیرون و بچسبه به شما؟
    از لحاظ انسانی درسته ایا؟
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

  3. 2 کاربران زیر از pschy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    من درست نفهمیدم که شما همسر دوم ایشون شدید یا همسر قبلیشون فوت شدن یا جدا شدن با برداشتی که من از نوشته شما داشتم .

    خیلی باید مغز فانتزی داشته باشید که از یه آقای متاهل که 30 سالگی را رد کرده و 3 تا فرزند داره (که یعنی خیلی زود ازدواج کرده و بچه دار شده ) انتظار زندگی خیلی آروم و دو نفره و بدون مشکل و استرس داشته باشید . سطح انتظارتون را بیارید پایین

  5. کاربران زیر از ehsan1966 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25235
    نوشته ها
    501
    تشکـر
    134
    تشکر شده 231 بار در 167 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    اول این که شما هنوز با خودت صادق نیستی تو وقتی داشتی وارد زندگیش میشدی باید میدونستی اون بچه داره سی سالشه شاید حوصله عاشقانه بودن رو نداره بعدم تنفر شما ازون بچه ها واقعا غیر منطقیه مگه اون بچه ها خواستن شما بری پیششون ؟مطمین باش اونام ناراضین لج کرده معلومه اول از همه لجو بذار کنار ببین انتظارات خپدت منطقی هست یا نه؟ادم خیلی چیزا میخواد اما اونا منطقی نیستن موقعیت خودتو هضم کن اول بعد دنبال حس و هدفت باش

  7. کاربران زیر از a girl بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sadaf emami نمایش پست ها
    سلام.من صدف23سالمه.سال 91با همسرم اشنا شدم تو محل کارم،اون زن داشت با سه تا بچه 30سالشم هس.کم کم توجه منو به خودش جلب کرد من تایه ماهی اصلا نمیخواستم با حرفاش با رفتارش منو جذب خودش کرد.شش ماه باهم دوس شدیم بخاطر شرایطی که داشت تیومد خواستگاری گف که باهم فرار کنیم کردم الان دوساله که زندگی میکنیم باهم خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره.ولی من نمیخوام جز من کسی دیگه رو دوس داشته باشه...بهم خیلی قول ها داده بود که به همه ارزوهات میرسونم ب ارزوهایی ک خودم همشو بهش گفته بودم.من یه زندگی اروم دونفره میخواستم ازش ولی دو روز از زندگی مشترکمون نگذشته بود ک بچه هاشو اورد خونه.بدون اینکه بپرسه تو میتونی اینا رو نگه داری.بهترین روزم ک قرار بود باهم دوتایی اولین سفرو بریم بچه هاشم برد البته بمن گف که میخوای بیان منم از ترس اینک نارحت بشه ازم گفتم باشه.ولی اصلا سفر خوبی نداشتم.همش عقده ای شدم ...ارزوهام ب کل نادیده گرف...من نمیتونم با بچه هاش باشم نمیتونم ببینم اون داره ب اونا محبت میکنه هر وقتم بهش گفتم ک نمیخوام میگ اونا از اول بودن تو اومدی رندگیشون.خلاصه خیلی داغونم همش قهرم باهاش.نمیتونم برم خونه بابام چون بدون رضایت اونا ی زندگی رو شروع کردم.از بچه هاش نفرت دارم...من خودم چن سالمه ک میخواستم ی زندگی اروم بامحبت بدون دغدغه خیلی عاشقونه ای داشته باشم ولی اون بخاطر بچه هاش منو کتک زد گف برو خونه بابات.الانم ک خونه همسرم هستم باز بخاطر بچه هاش قهر کردم من تو یه اتاق تک تنها نشستم از شما کمک میخوام .اونم دوسم داره ولی من ی زندگی پنج نفره نمیخوامم.میخوام خودم بباشم عشقم.خواهشا کمکم کنید خیلی اعصابم داغون شده ..
    ببخشید
    شما خودت ایشونو انتخاب کردی
    در حالی ک هم همسر داشته و هم سه تا بچه
    ینی باید این روزا رو به چشم میدیدی
    نباید انتظار ی زندگی دونفره عاااااااشقونه داشته باشی
    از اولش اشتباه کردی
    حالام ک وارد زندگی با این اقا شدی
    بچه هاشو تحمل کن
    یا بهتره بگم دوسشون داشته باش
    اگ شوهرتو دوس داری
    بالاخره اونام از خون شوهرت هستن
    از وجود اونن
    دوسشون داشته باش

    قهرو بزار کنار
    سعی کن حس پدرانه همسرتو درک کنی(هرچند اگ حس پدرانه ای بود شما رو وارد زندگی خودش و همسر قبلیش نمیکرد ک از مهر مادری دور باشن)
    حالام ک شما رفتی تو زندگیشون
    ب اون طفلکا محبت کن
    تا جای خالی محبت مادر و مادرو براشون پر کنی

    با قهر و دعوا
    با غر زدنات
    فقط همسرتو نسبت ب خودت سرد میکنی
    بجای اینکه قهر کنی و غر بزنی
    بشین فک کن
    ببین اگه فردای روز ب خاطر بد خلقیات,شوهرت ترکت کنه
    یا از خونه بیرونت کنه
    یا مث اون بار بگه برو خونه باابات
    عایا روت میشه بری؟؟؟؟
    خجالت نمیکشی از خانوادت؟؟؟
    روت میشه بگی انتخابت اشتبا بود؟؟؟؟

    بجای اینکارا
    زندگیتو بچسب
    مهربون باش
    دلت واس اون طفلیا بسوزه
    خوش رفتار باش تا
    ب همه ثابت کنی انتخابت درست بوده

    موفق باشی
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  9. کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    من دلم واسه اون بچه های طفل معصوم میسوزه که به خاطر ندانم کاری
    پدر و مادرشون الان اینطوری اواره شدند
    اغا جون تا وقتی که از همسرتون مطمئن نشدین بهتره بچه دار نشینننننن
    حالا ایشون ماشالا کم هم نزاشته
    سه تا بچه اورده تو اون سنش
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

  11. کاربران زیر از pschy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقایقم نمایش پست ها
    ببخشید
    شما خودت ایشونو انتخاب کردی
    در حالی ک هم همسر داشته و هم سه تا بچه
    ینی باید این روزا رو به چشم میدیدی
    نباید انتظار ی زندگی دونفره عاااااااشقونه داشته باشی
    از اولش اشتباه کردی
    حالام ک وارد زندگی با این اقا شدی
    بچه هاشو تحمل کن
    یا بهتره بگم دوسشون داشته باش
    اگ شوهرتو دوس داری
    بالاخره اونام از خون شوهرت هستن
    از وجود اونن
    دوسشون داشته باش

    قهرو بزار کنار
    سعی کن حس پدرانه همسرتو درک کنی(هرچند اگ حس پدرانه ای بود شما رو وارد زندگی خودش و همسر قبلیش نمیکرد ک از مهر مادری دور باشن)
    حالام ک شما رفتی تو زندگیشون
    ب اون طفلکا محبت کن
    تا جای خالی محبت مادر و مادرو براشون پر کنی

    با قهر و دعوا
    با غر زدنات
    فقط همسرتو نسبت ب خودت سرد میکنی
    بجای اینکه قهر کنی و غر بزنی
    بشین فک کن
    ببین اگه فردای روز ب خاطر بد خلقیات,شوهرت ترکت کنه
    یا از خونه بیرونت کنه
    یا مث اون بار بگه برو خونه باابات
    عایا روت میشه بری؟؟؟؟
    خجالت نمیکشی از خانوادت؟؟؟
    روت میشه بگی انتخابت اشتبا بود؟؟؟؟

    بجای اینکارا
    زندگیتو بچسب
    مهربون باش
    دلت واس اون طفلیا بسوزه
    خوش رفتار باش تا
    ب همه ثابت کنی انتخابت درست بوده

    موفق باشی
    سلام.ممنون خیلی خوب گفتین ....من همه اینا رو میدونم خودمو نمیتونم قانع کنم...الان من دوساله صیغه هستم زن اولشمدر حال طلاق دادن.بچه ها هم یکی 7سالشه دوتا دوقلوداریم چارساله...خیلی هم پسرای خوبی هستن منو خیلی دوس دارن منم دوسشون دارم ولی وقتی خونه رو کثیف میکنن با کار بدی میکنن بهشون هشدار میدم همسرم ناراحت میشه...ب هیچ وجه هم تا حالا باهاشون بد رفتار نکردم خوشونت بخرج ندادم ولی داد کشیدم سرشون...پس شمام میگین ک بیخیال رویا پردازیام بیخیال ارزوهام زندگیمو بکنم...وقتی با یکی درد ودل میکنم همه مبگن میدونستی اره میدونستم ولی بهم قول داده بود که اونا با ما زندگی نمیکنن ...ولی نمیتونم ازش دل بکنم با همه بدیا....بازم ازت نظر میخوام خیلی خوب حرف میزنی ممنووون

  13. کاربران زیر از Sadaf emami بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sadaf emami نمایش پست ها
    سلام.ممنون خیلی خوب گفتین ....من همه اینا رو میدونم خودمو نمیتونم قانع کنم...الان من دوساله صیغه هستم زن اولشمدر حال طلاق دادن.بچه ها هم یکی 7سالشه دوتا دوقلوداریم چارساله...خیلی هم پسرای خوبی هستن منو خیلی دوس دارن منم دوسشون دارم ولی وقتی خونه رو کثیف میکنن با کار بدی میکنن بهشون هشدار میدم همسرم ناراحت میشه...ب هیچ وجه هم تا حالا باهاشون بد رفتار نکردم خوشونت بخرج ندادم ولی داد کشیدم سرشون...پس شمام میگین ک بیخیال رویا پردازیام بیخیال ارزوهام زندگیمو بکنم...وقتی با یکی درد ودل میکنم همه مبگن میدونستی اره میدونستم ولی بهم قول داده بود که اونا با ما زندگی نمیکنن ...ولی نمیتونم ازش دل بکنم با همه بدیا....بازم ازت نظر میخوام خیلی خوب حرف میزنی ممنووون
    ببین صدف جان
    من نمیخام سرزنشت کنم
    واس همین این اشتباهو میذاریم کنار
    اوکی؟؟

    بحث مربوط ب الانه
    زندگی الانت با همسرت

    خب این خیلی خوبه ک بچه هاش شمارو دوس دارن
    و شمام دوسشون داری
    اونا الان بچن
    مث موم تو دست تو هستن
    اگ بهشون خوبی کنی
    محبت کنی
    اونام بهت محبت میکنن
    اونام در اینده خوبی میکنن
    ولی اگ بخای بدرفتاری کنی
    هم بچه ها نسبت ب تو سرد میشن
    هم همسرت
    هر سه شونم پسر هستن
    پس با بدرفتاریات اونارو نسبت ب خودت نشورون
    ک در اینده واست خطر ساز نباشن

    از طرفی همه دنیا میدونن
    اگ مادر واقعی بچه ها کتک هم بزنه
    باز اشکالی نداره چون
    مادرشونه
    ولی خدا نکنه نامادری (چ مهربون و چ نامهربون)
    بخاد کوچیکترین تذکر بده
    میشه هبولا

    بچه کثیف کاری داره
    اذیت داره
    ریخت و پاش داره
    مادر هم گاهی وقتا سر بچه داد میزنه...کتک میزنه
    ولییییییی
    دقت کن ک تو الان جایگاهت فرق داره
    تو باید با مهربونی تذکر بدی
    با پنبه سر ببری
    ن با صدای بلند
    ن با داد و بیداد
    ن با غر زدن
    باید با مهربونی
    محبت
    کاری کنی اون طفلکیا حرفتو گوش بدن
    کاری کنی با محبتت اونا رام حرفات بشن
    بچه هم هستن زود میتونی باهاشون مچ بشی

    و اینکه
    کسی نمیگه رویا پردازی نکن
    یا اینکه
    نمیتونی خوشبخت باشی
    اتفاقا برعکس
    هر کسی میتونه تو زندگیش خوشبخت باشه
    توام یکی مث بقیه
    ی ساعتایی مخصوص خودت و شوهرت هس
    ازونا استفاده کن
    ب همسرت محبت کن
    نذار ازینکه تورو انتخاب کرده پشیمون بشه
    ب بچه ها محبت کن
    اینطوری مطمئن باش میتونی رضایت تو چشم شوهرت ببینی

    برا بچه ها کادو بخر
    ی هدیه کوچیک
    فقط اینکه محبتتو نشون بدی
    وقتی میری خرید
    اول واس اونا خرید کن
    مث همه مادرا
    ک بچه هارو ب خودشون ترجیح میدن
    وقتی سفره میدازی
    اول بچه هارو صدا کن بیان سرسفره
    اگ قراره جایی برین
    اول نظر بچه هارو بپرس
    ک اصن دوس دارن برن اونجا یا نه؟؟؟
    اگ تصمیمی داشتی و اونا مخالف بودن
    سعی کن با محبت قانعشون کنی
    در طول هفته ی روزایی ب بچه ها اختصاص بده
    باهم برین پارکی
    شهربازی
    جایی

    عزیزم تو میتونی زندگیتو مدیریت کنی
    اگ شوهرتو دوس داری
    رضایتشو ب دست بیار
    نذار خدای نکرده زندگیت بهم بریزه
    ک بگی خودم کردم
    ک شرمنده خانوادت باشی
    اصن خانوادت هیچی
    شرمنده خودت میشی دختر
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  15. 2 کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    خیلی ممنون از راهنماییهات...ولی خوب من خودمم بچه ام خیلی مسولیت سنگینیه بچه تربیت کردن که یهویی تو زندگی من وارد شد ...الاگ دوساله خانواده خودم فامیلام هر کی منو میشناسه همه قبول کردن این زندگی منه با بچه ها حتی مامان بابا خودم خیلی براشون احترام قایل هستن اومدنی خونه ما دست خالی نمیان پیش بچه هااا.ولی من فعلا خودمو نتونستم قانع کنم ک دیگ اینه زندگیت بساز باهاش...خیلی وقتا شده با بچه هااا مچ میشم بازی میکنم اون روز هم خودم خیلی خوب حالم هم اونا.ولی باز نمیدونم چرا انقد تلخی رو دوس دارم چرا انقد حساس شدم...خودم خیلی دوس دارم خوب باشم چون خیلی عالی میشه روزا خوبی ک باهم داشتیم ولی همش من با غر زدنام ک چرا این اینطور شد اگ اینا نبود اینطو نمیشد خرابش میکنم...درضمن اصلا از اسباب بازی لباس براشون کم نمیزارم چون خودم خیلی دوس دارم بچه شیک تمیز باشه اینارم همونجور نگه میدارم..ولی با همه اینا خیلی بد اخلاقم خیلی...حرفات بهم ارامش داد خیلی ممنووون.رفتم از همسرم معذرت خواستم بخاطر رفتار بدم ولی ازت کمک میخوام که دیگ بد خلقی نکنم ...خیلی دوسش دارم ولی با دیونه بازیم هر دومونو داغون میکنم...خیلی ممنون ارادتمند شما صدف

  17. کاربران زیر از Sadaf emami بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    این حرفا و این قصه ها چیه سر هم میکنین !!!!!!
    خانووم چشماتو باز کن ...تو فقط 23 سالته !!!شدی مادرخونده سه تا بچه !!!
    اگر از پرورشگاه اورده بودیشون یه حرفی بود ..هم ثواب داشت و هم اونها همیشه مدیون و سپاسگذارت بودن .
    یه اشیونه رو با دلدادگی ویرونه کردی شدی مادر خونده سع تا بچه که مادر داشتن !!!!
    خیلی زود اون سه تا پسر بچه ای که ازشون حرف میزنی تبدیل به سه تا پسر قلدر میشن که انتقام مامانشونو ازت میگیرن ..هرگززززز انتظار نداشته باش با محبت های الانت بتونی در اینده اونها رو مدیون و ممنون و علاقمند خودت کنی ..فقط کافیه پا به نوجوونی بزارن و کمی قوی بشن اونوقت انتقام مادرشونو هم از تو هم از باباشون خواهند گرفت .این خاصیت طبیعت و عشق مادر فرزندیه .مادر هر چقدم بد باشه بچه های طلاق باز بزرگ بشن سمت مادرشون کشیده میشن چون جای خالیشو همیشه حس میکنن.


    پس چشماتو باز کن .
    پاشو برو خونه بابات که اگر اونجا تو سرت هم بزنن صدشرف داره به زندگی ای که روی خرابه هاش داری لونه میسازی .این زندگی رو به همسرت و بچه ها و مادرشون ببخش .حتی اگر مادرشون برنگرده سر زندگیش .

    واقع بین باش دختر ..چن سال دیگه با مقایسه کردن خودت با همسن و سالهات به حرف امروزم میرسی.موفق باشی.

  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    ضمنا تین دوست داشتن و عسقی که ازش حرف میزنی چیزی جز وابستگی نیست ..همون وابستگی ای که اگر یه گربه خونگی هم داشته باشی بهش پیدا میکنی چه برسه یک ادم ...همین الان اگر بایکی در ارتباط باشی یه روز بشه 5 روز ،بهش وابسته میشیو میگی دوسش دارم و نمیتونم اززش دل بکنم ..وابستگی چشم و گوش ادمو میبنده ...پس حواستو جمع کن و تصمیمتو بگیر .و

  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3893
    نوشته ها
    598
    تشکـر
    301
    تشکر شده 312 بار در 207 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    واقعا" می خوای به این زندگی ادامه بدی؟!!!!!
    امضای ایشان
    اگر می خواهید قوی باشید صبر پیشه کنید ، فهیم باشید و عاقل .
    هر کسی می تواند گستاخ باشد اما قدرت واقعی در محبت و ادب نهفته است.

  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    درسته كه انتخاب اشتباهي كرديد و نسنجيده با ايشون ازدواج كرديد شرايط همينطور خواهد ماند چون هيچ پدري از فرزندش نميگذره همينطور مادر
    اگر هم بگذره كه ...
    شما اين شرايط رو ميدوني و نميتوني توقع داشته باشي كه همسرت از بچه هاش بگذره دو راه داري
    يا بموني و ادامه بدي و چشم روي هم روياهات ببندي
    يا بري و جداشي و با مشكلات جديد يه زندگي ديگه رو بسازي البته شايدم بدون مشكل
    اين تصميم باشماست

  22. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2015
    شماره عضویت
    24045
    نوشته ها
    1,075
    تشکـر
    990
    تشکر شده 1,812 بار در 718 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمدزاده نمایش پست ها
    درسته كه انتخاب اشتباهي كرديد و نسنجيده با ايشون ازدواج كرديد شرايط همينطور خواهد ماند چون هيچ پدري از فرزندش نميگذره همينطور مادر
    اگر هم بگذره كه ...
    شما اين شرايط رو ميدوني و نميتوني توقع داشته باشي كه همسرت از بچه هاش بگذره دو راه داري
    يا بموني و ادامه بدي و چشم روي هم روياهات ببندي
    يا بري و جداشي و با مشكلات جديد يه زندگي ديگه رو بسازي البته شايدم بدون مشكل
    اين تصميم باشماست
    ...
    ویرایش توسط orbital : 01-24-2016 در ساعت 12:47 PM

  23. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط orbital نمایش پست ها
    خانم محمد زاده پیامهاتون پر شده
    پاك كردم همه رو
    جانم؟

  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    دوست عزیز انتخاب همسر خیلی انتخاب مهمیه
    طوری که اگه توش اشتباه کنی برگشتن از اون تاوان بزرگی داره
    به همین دلیل شما هم انتخابتو کردی
    حالا یا باید تا اخرش بمونی و با مشکلات احتمالی مقابله کنی
    و یا برگردی و با یه سری مشکلات دیگه مقابله کنی
    ولی تصمیمی بگیر که 5 سال بعد پشیمون نشی ازش
    امضای ایشان
    فرعون باشی یا قارون یا انیشتین یا نیوتن....
    آخرت خاک است و مرگ
    دنبال چیزهایی باش که ابدی هستند...

  25. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    خب صدف نمیخاد جداشه
    میخاد بمونه و زندگی کنه
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  26. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    این حرفا و این قصه ها چیه سر هم میکنین !!!!!!
    خانووم چشماتو باز کن ...تو فقط 23 سالته !!!شدی مادرخونده سه تا بچه !!!
    اگر از پرورشگاه اورده بودیشون یه حرفی بود ..هم ثواب داشت و هم اونها همیشه مدیون و سپاسگذارت بودن .
    یه اشیونه رو با دلدادگی ویرونه کردی شدی مادر خونده سع تا بچه که مادر داشتن !!!!
    خیلی زود اون سه تا پسر بچه ای که ازشون حرف میزنی تبدیل به سه تا پسر قلدر میشن که انتقام مامانشونو ازت میگیرن ..هرگززززز انتظار نداشته باش با محبت های الانت بتونی در اینده اونها رو مدیون و ممنون و علاقمند خودت کنی ..فقط کافیه پا به نوجوونی بزارن و کمی قوی بشن اونوقت انتقام مادرشونو هم از تو هم از باباشون خواهند گرفت .این خاصیت طبیعت و عشق مادر فرزندیه .مادر هر چقدم بد باشه بچه های طلاق باز بزرگ بشن سمت مادرشون کشیده میشن چون جای خالیشو همیشه حس میکنن.


    پس چشماتو باز کن .
    پاشو برو خونه بابات که اگر اونجا تو سرت هم بزنن صدشرف داره به زندگی ای که روی خرابه هاش داری لونه میسازی .این زندگی رو به همسرت و بچه ها و مادرشون ببخش .حتی اگر مادرشون برنگرده سر زندگیش .

    واقع بین باش دختر ..چن سال دیگه با مقایسه کردن خودت با همسن و سالهات به حرف امروزم میرسی.موفق باشی.
    سلام.ممنون بابت نظرت...
    منم همش از ایندم میترسم الان دوساله با اینا زندگی میکنم اصلا ندیدم گریه کنن بخاطر مادرشون یا مادرشونو بخوان چون ازش تا اونجایی ک شنیدم هیچ مهر مادری ندیدن حتی بهشون شیر نداده هرچند منم از این میترسم که اینا بزرگ بشن من بدبختر میشم .من نیومدم اشیانه خراب کنم اینا در طلاق بودن ک من اومدم من زندگی خراب نکردم لیاقت داشت زندگیشو نگه میداشت ...از این حرفا گذشته من این پست رو گذاشتم ک بهم کمک کنین نه اینک داغمو داغتر .ولی واقعیت همینه ک شما گفتی...من اینارو ی لحظه هم نخواستم جدا کنمدولی مادرشون گذاشت دم در ...اونه ک دو ساله ی حالی نمیپرسه از بچه هاش...الان بچه باید تا7سالگی پیش مادر باشه چه دختر چه پسر دلی اون عین خیالشم نیس...این بچه هام وقتی من اومدم خودم شاخ در اوردم ک چرا اصلا مامانشو نمیخوان ...با این حال خیلی از ایندم میترسم...

  27. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sadaf emami نمایش پست ها
    سلام.ممنون بابت نظرت...
    منم همش از ایندم میترسم الان دوساله با اینا زندگی میکنم اصلا ندیدم گریه کنن بخاطر مادرشون یا مادرشونو بخوان چون ازش تا اونجایی ک شنیدم هیچ مهر مادری ندیدن حتی بهشون شیر نداده هرچند منم از این میترسم که اینا بزرگ بشن من بدبختر میشم .من نیومدم اشیانه خراب کنم اینا در طلاق بودن ک من اومدم من زندگی خراب نکردم لیاقت داشت زندگیشو نگه میداشت ...از این حرفا گذشته من این پست رو گذاشتم ک بهم کمک کنین نه اینک داغمو داغتر .ولی واقعیت همینه ک شما گفتی...من اینارو ی لحظه هم نخواستم جدا کنمدولی مادرشون گذاشت دم در ...اونه ک دو ساله ی حالی نمیپرسه از بچه هاش...الان بچه باید تا7سالگی پیش مادر باشه چه دختر چه پسر دلی اون عین خیالشم نیس...این بچه هام وقتی من اومدم خودم شاخ در اوردم ک چرا اصلا مامانشو نمیخوان ...با این حال خیلی از ایندم میترسم...
    اره خب
    منم بهت گفتم
    هر سه تا بچه پسر هستن
    ممکنه در اینده خطرساز باشن
    ولی ب نظر من با محبت همه چی درست میشه
    همیشه همینطوره
    مگر اینکه طرف مقابل واقعاااا بویی از انسانیت نبرده باشه
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  28. کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    یکی از اشناهای نزدیکمون
    زن دوم ی مردی شد ک پسر داشت
    الان پسرش ب سن نوجوونی رسیده
    ولی نامادریشو دوس داره
    حتی حاضر نیس مادرشو بببینه
    چون هیچ محبتی ازش ندیده
    شیر ک بش نداده هییییییییچ
    همیشه بیرون در حال خوش گذرونی با دوستاش و ... بوده
    ولی خب
    کلا این بچه ...بچه فهمیده ای هس
    طفلک موهاش سفید شده بسکه اونموقه جوش جدایی مامان باباشو زده

    الانم شما اگ میخای زندگی کنی ب این بچه ها محبت کن و همون کارایی ک تو پستای قبلی گفتم
    اگرم نمیتونی ک هیچ
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  30. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25740
    نوشته ها
    17
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    عقل نباشد جان در عذاب است!.........

  31. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sadaf emami نمایش پست ها
    سلام.ممنون بابت نظرت...
    منم همش از ایندم میترسم الان دوساله با اینا زندگی میکنم اصلا ندیدم گریه کنن بخاطر مادرشون یا مادرشونو بخوان چون ازش تا اونجایی ک شنیدم هیچ مهر مادری ندیدن حتی بهشون شیر نداده هرچند منم از این میترسم که اینا بزرگ بشن من بدبختر میشم .من نیومدم اشیانه خراب کنم اینا در طلاق بودن ک من اومدم من زندگی خراب نکردم لیاقت داشت زندگیشو نگه میداشت ...از این حرفا گذشته من این پست رو گذاشتم ک بهم کمک کنین نه اینک داغمو داغتر .ولی واقعیت همینه ک شما گفتی...من اینارو ی لحظه هم نخواستم جدا کنمدولی مادرشون گذاشت دم در ...اونه ک دو ساله ی حالی نمیپرسه از بچه هاش...الان بچه باید تا7سالگی پیش مادر باشه چه دختر چه پسر دلی اون عین خیالشم نیس...این بچه هام وقتی من اومدم خودم شاخ در اوردم ک چرا اصلا مامانشو نمیخوان ...با این حال خیلی از ایندم میترسم...

    اگر واقعا اینطوره و اونها در هر حال چه با حضور تو چه بی حضور تو طلاق میگرفتند ،خب نهایت تو عذاب وجدان نخواهی داشت .

    ولی اینده تو چی میشه ؟هان؟
    نامادری سه پسر بچه و همسر مرد مطلقه ای با سه بچه؟
    دلت به حال اون بچه ها نسوزه ..اونها رو باید کسی بزرگ کنه که شرایط اونها و خصوصا پدرشون رو کامل درک کنه .درواقع همسر فعلی شما باید بو کسی ازدواج کنه که شرایط مثل خودش رو داشته باشه نه یک دختر 23 ساله .

    ببین دختر خوب دلسوزی و محبت تو برای اونها فایده ای نداره چون تگر یک روز فقط یکی از اون سه بچه نتونه بپذیردن و یا فیلش یاد هندستون کنه تو زندگی رو به کامشون زهر خواهی کرد.میپرسی چرا ؟بله چون اون موقع به خودت میای میبینی یه دختر بچه بودی که زندگیتو به پاشون گزاشتی ودادو هوار میکنی که حق من نبود این جوری بشه و فلان .

    اون بچه های بیگناه دارن قربانی خودخواهی پدرمادرشون میشن .امیدوارم اینده ای روشن و سرشار از محبت در انتظارشون باشه ..ولی تو آدم اینکار نیستی عزیزم .
    ناراحت نشو رک حرف زدنمو ..تو مو میبینی و من پیچش مو ...در خوشبینانه ترین حالت هم فقط مدتی خوش خواهی بود .وقتی فیلت یاد فانتزی هات افتادو رویاهای دخترومت و عشقبازی های نداشته دو تایی و گردش هاو ماجراجویی های دو نفره ؛تونموقع دودش نه تنها چشم تو میره بلکه اون بچه های معصونم هم دچار یه شکست دیگه میسن .
    در نهایت انتخاب با خودته یه پایان تلخ یا یک تلخی بی پایان ؟!د

  32. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نه من نمیخوام زندگیم از هم بپاشه...ایشالا ک به یاری خدا من سر عقل میام ...چون همش من غر میزنم...شقایقم واقعا اینا پسرای خوبی هستن بزرگه ک 7 سالشه هر چی باشه مامانشو بهتر میشناخت اون میگه تو رو خیلی دوس دارم ی دفعه ک رفته بودن پیش مامانش خیلی چیزای بیتربیتی بهش یاد داده بودک برو اینکار بکن اونم گفته بود من نمیتونم پسر بدی باشم اونو ناراحت کنم یعنی منو...من رو تربیت بچه خیلی حساسم خیلی دوس دارم اینا باشخصیت بشن ولی مادرشون انگار ن انگار ...چی بگم والا من از نظراتت خیلی استفاده کردم...خودمو اصلاح میکنم تو راس میگی همه چی دسته منه من میتونم خوشبخت باشم میتونم.ازت خیلی ممنونم

  34. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    غزل ممنون تو حرف دل خودمو میگی ولی من چطو با چه رویی برم خونه بابام وقتی رفتم خیلی داغون شد من ازش خیلی خجالت میکشم ...بابام خیلی مهربونه دلسوز بود این زندگی هم اصلا اونی ک خودم فکرشو میکردم نبود من خودم خودم انداختم تو چاهی ک بیرون اومدن ازش خیلی سخت شده...حرف دلمو هم نمیتونم ب کسی بگم ...به هرکیم گفتم گفتت خودت میدونستی من اون موقع خیلی داغ بودم یعنی خیلی رو حرف قولای همسرم حساب وا کرده بودم ...گفته بود ک منو تو اون موقع خودم همش از این اینده ک الان دارم بهش میگفتم ولی اون انکار میکرد که نه ما باهم خیلی خوشبخت میشیم تورو خوشبختت میکنم هزاریک حرف دیگه...از وقتی ب خودم اومدم داغون داغون شدم ک اخه چراااا.خیلیا فکر کنن شاید بخاطر پول ولی اصلا اینطور نیس چون بابای خودمم دستش ب دهنش میرسید هیچ کمبودی نداشتیم...نمیدونم چرا اینطوری کردم خودمم تا یه مدت باورم نشد ک من...خودم مامان بودنو دوس دارم ...ولی بخاطر شرایطی که دارم نمیخوام البته خیلی زوده برام...ولی ناخواسته شدم مادر سه تابچه...خیلی داغونم بخاطر رویاهایی ک داشتم لباس عروس ماشین عروس ...خونه تمیز و عاشقونه دو نفری.نمیدونم چرا پا روی ارزوهام هدفام گذاشتم خودم موندم ک اخه چراااا....ولی باور کن ارزششو نداش...کاش زندگی ی دکمه پاک کن داش گذشته همسرمو پاک میکردم ...ی پسر مجردمیشد می اومد منو از بابام خواستگاری کنه...ببخشید سرتونو درد میارم چون ب هیچکس نمیتونم دردامو بگم...

  35. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    اخه صدف تو دوتا راه داری

    راه اول
    کلا بیخیال شی و بری خونه بابات
    مطمئن باش پدرت با این اخلاقایی ک گفتی
    صددرصد حمابتت میکنه

    راه دوم
    بمونی و زندگی کنی
    ولی درست و حسابی
    ک باید خودت بخای
    ی جوری ک همه چیو مدیریت کنی
    هم ب بچه ها برسی
    هم ب خودت و زندگی خودت
    هم ب همسرت
    هم ب محبت و احساس و عشق همسری و ...

    فقط خودت میتونی ب خودت کمک کنی
    نه منه نوعی
    خودت باید بخای
    تلاشتو بکنی
    تا بعدا حسرت نخوری
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  36. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sadaf emami نمایش پست ها
    سلام.من صدف23سالمه.سال 91با همسرم اشنا شدم تو محل کارم،اون زن داشت با سه تا بچه 30سالشم هس.کم کم توجه منو به خودش جلب کرد من تایه ماهی اصلا نمیخواستم با حرفاش با رفتارش منو جذب خودش کرد.شش ماه باهم دوس شدیم بخاطر شرایطی که داشت تیومد خواستگاری گف که باهم فرار کنیم کردم الان دوساله که زندگی میکنیم باهم خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره.ولی من نمیخوام جز من کسی دیگه رو دوس داشته باشه...بهم خیلی قول ها داده بود که به همه ارزوهات میرسونم ب ارزوهایی ک خودم همشو بهش گفته بودم.من یه زندگی اروم دونفره میخواستم ازش ولی دو روز از زندگی مشترکمون نگذشته بود ک بچه هاشو اورد خونه.بدون اینکه بپرسه تو میتونی اینا رو نگه داری.بهترین روزم ک قرار بود باهم دوتایی اولین سفرو بریم بچه هاشم برد البته بمن گف که میخوای بیان منم از ترس اینک نارحت بشه ازم گفتم باشه.ولی اصلا سفر خوبی نداشتم.همش عقده ای شدم ...ارزوهام ب کل نادیده گرف...من نمیتونم با بچه هاش باشم نمیتونم ببینم اون داره ب اونا محبت میکنه هر وقتم بهش گفتم ک نمیخوام میگ اونا از اول بودن تو اومدی رندگیشون.خلاصه خیلی داغونم همش قهرم باهاش.نمیتونم برم خونه بابام چون بدون رضایت اونا ی زندگی رو شروع کردم.از بچه هاش نفرت دارم...من خودم چن سالمه ک میخواستم ی زندگی اروم بامحبت بدون دغدغه خیلی عاشقونه ای داشته باشم ولی اون بخاطر بچه هاش منو کتک زد گف برو خونه بابات.الانم ک خونه همسرم هستم باز بخاطر بچه هاش قهر کردم من تو یه اتاق تک تنها نشستم از شما کمک میخوام .اونم دوسم داره ولی من ی زندگی پنج نفره نمیخوامم.میخوام خودم بباشم عشقم.خواهشا کمکم کنید خیلی اعصابم داغون شده ..
    سلام

    عزیز متاسفم ولی خیلی خیلی کم دانی و نادان . یک مرد 30 ساله دارای همسر و سه فرزند !! شما پریدی وسط زندگبش و دنبال آرامش میگردی!!!؟؟؟

    دقیقا مثل ابنه که من وسط فصل سرما به دنبال گرما باشم و بعدش بپرم وسط استخر!!!!!!

    کوتاه سخن

    از این زندگی بهتره خارج بشی و مبادا بچه دار یشی که بیشتر گرفتار خواهی شد.

    موفق باشی

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  37. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26061
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    سلام دکتر ... من نپریدم زندگیشون زندگی نبوده ک همش میخواسته طلاقش بده اطرافیانش نزاشتن بعد ک باحیله ک شاید حامله شه طلاقش نده دوقلوهارو حامله شده خواستن ببرن دکتر برا خلاصیشون مادرشوهرم نزاشته ک گناه داره اله بله...حالا هم فقط من زنشم من...فقط بچه هاش از اون هستن ...من نه زندگی داغون کردم نه چیزی ...الان هرکی مارو میبینه حسودیش میشه ک چقد خوبین چقد زندگیت فرق کرده بچه هات چقد با ادب خوب شدن اطرافیان ب همسرم میگن...ولی من بخاطر اینک ب ارزوهام نرسیدم ...بچه هاش از اولش با ما زندگی کردن .بخاطر بدقولایش اینطو داغون شدم که کاش ی زره ب ارزوهام اهمیت میداد...پشتکار بود واسم
    ...من فقط خیلی ازش انتظار محبت دارم میخوام تموم وجودش من باشم ...ممنون بابت نظرتون

  38. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نمیدونم چرا انقد عقده ای حسود شدم

    عزیز زندگی بوده یا نبوده, ایشون خبانت کردن اول طلاق سپس رابطه بعدی و یا.....

    در ضمن شما درسته کم سن وسال بودی ولی اگر کمی فکر کرده بودی یک مرد متاهل با سه فرزند و..... کجاش میتونه برای تو آرامش آفرین باشه!!!!؟؟؟

    اشتباه کردی گلم . کوتاه سخن نادانی-ناتوانی- نیازمندی و نگرانی کار دستت داده.

    پس سعی کن از این به بعد درست عمل کنی.


    موفق باشی

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-04-2019, 12:57 PM
  2. دیوار مهربانی در شیراز
    توسط پریماه. در انجمن فرهنگ
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 01-27-2016, 07:21 AM
  3. درد شدید پریود
    توسط nadia1386 در انجمن حاملگی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 01-04-2016, 02:16 PM
  4. کمتر شدن زمان پریود...
    توسط وحیدی در انجمن قاعدگی - پریود
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-03-2015, 02:05 PM
  5. ترس از حیوانات
    توسط دریا071 در انجمن سایر
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 06-10-2015, 02:14 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد