نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: نگرانی از دست دادن عزیزان

13215
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12260
    نوشته ها
    45
    تشکـر
    5
    تشکر شده 18 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    0

    نگرانی از دست دادن عزیزان

    حدود 10 سال پیش مادرم را به علت بیماری از است دادم
    رابطه عاطفی شدید و بسیار نزدیکی با مادرم داشتم...
    و بیماری و فوت ماردم واقعا تاثیر بدی روم گذاشت..مخصوصا که بعد از مادرم هم در شرایط بدی زندگی کردم


    حالا چند ساله ازدواج کردم...شوهرمو عالیه و من می پرستمش و دوتا بچه هم دارم که نفسم به نفسون بنده

    اما هرموقع که شوهرم را بغل می کنم یا بچه هامو می بوسم...وقتی شعله عشقشون توی دلم می زنه بالا
    یک نگرانی کشنده هم وجودمو میگیره

    همش می گم نکنه اینها هم مثل مامانم بشن و همونجور یکه دلم واسه مامانم تنگ میشه و نیم تونم ببینمش ..و حالم بد میشه
    واسه اینها هم همینجوری بشه؟

    می دونم نباید به چیزهای بد فکر کرد چون به سمت خودت جذبشون اما این افکرا منفی دست از سرم بر نیم داره
    مخصوصا اینکه ساعت به ساعت به شوهرم و بچه هام بیشتر علاقمند میشم

    کمکم کنید این افکرا منفی این همه اضطراب را از بین ببرم
    گاهی اوقات این اضطراب اینقدر بهم فشار میاره که میگم کاش شوهر نمی کردم..کاش شوهرم اینقدر خوب نبود و منم اینقدر عاشقش نبودم
    کاش اصلا بچه دار نمیشدم که اینقدر هم نگرانشون نبودم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : نگرانی از دست دادن عزیزان

    نقل قول نوشته اصلی توسط Jaban نمایش پست ها
    حدود 10 سال پیش مادرم را به علت بیماری از است دادم
    رابطه عاطفی شدید و بسیار نزدیکی با مادرم داشتم...و بیماری و فوت ماردم واقعا تاثیر بدی روم گذاشت..مخصوصا که بعد از مادرم هم در شرایط بدی زندگی کردم
    حالا چند ساله ازدواج کردم...شوهرمو عالیه و من می پرستمش و دوتا بچه هم دارم که نفسم به نفسون بنده
    اما هرموقع که شوهرم را بغل می کنم یا بچه هامو می بوسم...وقتی شعله عشقشون توی دلم می زنه بالا
    یک نگرانی کشنده هم وجودمو میگیرههمش می گم نکنه اینها هم مثل مامانم بشن و همونجور یکه دلم واسه مامانم تنگ میشه و نیم تونم ببینمش ..و حالم بد میشه
    واسه اینها هم همینجوری بشه؟می دونم نباید به چیزهای بد فکر کرد چون به سمت خودت جذبشون اما این افکرا منفی دست از سرم بر نیم داره
    مخصوصا اینکه ساعت به ساعت به شوهرم و بچه هام بیشتر علاقمند میشمکمکم کنید این افکرا منفی این همه اضطراب را از بین ببرمگاهی اوقات این اضطراب اینقدر بهم فشار میاره که میگم کاش شوهر نمی کردم..کاش شوهرم اینقدر خوب نبود و منم اینقدر عاشقش نبودمکاش اصلا بچه دار نمیشدم که اینقدر هم نگرانشون نبودم
    یکی دیگر از نشانه های غیرمستقیم ترس از مرگ، فکرکردن به مرگ اطرافیان است.

    ترس از مرگ دیگران، ریشه در ترس فرد از مرگ خودش دارد. تشخیص و درمان این اختلال ها به فرد دچار آنها بسیار کمک می کند و کیفیت زندگی اش را افزایش خواهد داد.

    برخی افراد می گویند حاضرند برای خودشان هر اتفاقی بیفتد ولی مثلا همسر یا فرزندانشان هیچ آسیبی نبینند یا آنها را از دست ندهند

    ولی حتی در این موارد هم از دیدگاه روانکاوی می توان گفت این اشخاص سرکوب ناخودآگاهی انجام می دهند که خودشان متوجه آن نیستند؛

    یعنی باز هم مرگ خود را انکار می کنند ولی این اتفاق ناخودآگاه، پیچیده و خیلی قابل درک نیست. حتی برخی به آنچه در ناخودآگاهشان می گذرد،

    مقاومت نشان می دهند و دوست ندارند برملا شود. مثلا اگر به مادر مهربانی گفته شود شاید اگر اینقدر بیش از حد نگران سلامت فرزندت هستی، ناشی از نگرانی ات نسبت به مقوله مرگ و مخصوصا درباره خودت باشد،

    به هیچ وجه آن را نپذیرد و انکار کند ولی حقیقت همین است و این احساسات ریشه در اضطراب او دارد. پس اگر این اضطراب درمان شود، نگرانی های بیش از حد هم درمان خواهد شد.

    خیلی از ما واقعیت مرگ را در زندگی خودمان انکار می کنیم و انکار، یکی از مکانیسم های دفاعی ناسازگارانه است که ناخودآگاه برای کاهش ترس از مرگ به کار می بریم ولی مرگ دیگران را نمی توان به راحتی انکار کرد.

    در عمق ترس از فقدان و از دست دادن عزیزان، این پیام نهفته است که «اگر مادر، پدر، دوست یا همسر می میرند، پس تو هم خواهی مرد.» این ترس ها و کابوس ها وقتی یکی از اعضای خانواده یا نزدیکان فوت می کنند، بیشتر دیده می شود.

    درست است که ترس از مرگ، یکی از نگرانی های طبیعی و همیشگی انسان هاست ولی اگر بیش از حد باشد، زندگی عادی فرد را مختل کند،

    ترسی عادی محسوب نمی شود و اختلالی روان پزشکی است. این اختلال روا نی مانند اختلال افتراقی منتشر یا وسواسی فکری، قابل درمان است و باید برای درمان آنها به روان پزشک مراجعه کرد.

    تمام کسانی که از این وسواس فکری و نگرانی رنج می برند، باید بدانند خیلی از اضطراب ها با تلقین ها و کمک های خود فرد به خودش و حتی اطرافیان نزدیک قابل حل است

    ولی اگر اضطراب بیش از حد و این فکرهای خودآیند باوجود تلاش فرد در ذهنش تکرار شود و نتواند در برابر آنها مقاومت کند، حتما به درمان تخصصی نیاز است.

    روان پزشک، در درجه اول سعی می کند تشخیص دهد علت اضطراب چیست تا اختلال اضطرابی بیمار که باعث ایجاد این ترس ها در او شده، درمان شود. او با روان درمانی سعی می کند کمک کند شخص با مفهوم مرگ کنار بیاید.

    اطرافیان هم بهتر است به جای اینکه در مقابل رفتار مادر خانواده از کوره دربروند، به او اطمینان دهند و کمکش کنند آرام شود.

    اگر ذهنی به حادثه های خیلی نادر بیش از حد اشتغال پیدا کند، یعنی دچار مشکل شده است. پس فرزندان این خانم حتما باید تشویق و کمکشان کنند تا تحت درمان تخصصی قرار گیرند و بیش از این آزار نبینند.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. *** روش کنار آمدن با غم از دست دادن عزیزان ***
    توسط mahsa42 در انجمن دنیای روانشناسی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-25-2014, 03:14 PM
  2. راهکارهای مقابله با غم و اندوه از دست دادن عزیزان
    توسط Artin در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-27-2013, 02:38 PM
  3. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-25-2013, 11:27 PM
  4. چگونه کودکان رادر مرگ عزیزان همراهی کنیم؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-22-2013, 05:04 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد