نمایش نتایج: از 1 به 12 از 12

موضوع: نگرانی و سردرگمی

1361
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4672
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    نگرانی و سردرگمی

    سلام طهورا 23 ساله هستم . از کودکیم خیلی هیجانات تو خانوادم بوده از جمله 7 سالگی پدرم ازدواج مجدد داشت و مادرم وقتی سوم راهنمایی بودم فوت کرد .من خودم افت تحصیلی داشتم به طوری که نمیخواستم درس بخونم اما برادرم کمکم کرد 3 تا برادر دارم که خیلی دعوا دارن باهم و من همیشه کارم شده گریه .پدرم پیش زنش و مادرم هم که فوت کرده وخواهرم هم به خاطره برادرام پیش من نمیاد من موندم و کلی تنهایی .اما وقتی رفتم دانشگاه کل زندگیم دانشگاهم شد خواستگار هم کم نداشتم ترم اول بودم یه پسری فوق لیسانسه اومد اما به خاطره کم محلی من رفت . بعد اون هم خواستگار زیاد داشتم اما چون میترسم با فهمیدن مشکلات زندگیم عقب بکشن و ضربه روحی بخورم و اخر ترم هم استاد دانشگاهم اومد خواستگاری اما احساس کردم قصد خریدن منو داره طوری حرف میزد که داره بهم لطف میکنه منم با خونسردی کامل رد کردم .الان یه پسری هست تو زندگیم که ارتشی هستش به خاطره تنهایی بهش رو نشون دادم چون فکر میکنم همه مردا مثل هم دیگه خیانت کار هستن الان چند وقتیه میگه با دختر دیگه ای اشنا شده و اصلا برام مهم نیست که رفته باکسی دیگه چون علاقه ای بهش ندارم .میخوام برای فوق بخونم اما احتیاج دارم کسی کنارم باشه کمکم کنه حرفای امید بخش بزنه تا بتونم یا بدونم باید چکار کنم . بردارم هم هی تیکه میندازه وقته شوهر کردنته اما با این که چندین بار بهش گفتم باز تکرار میکنه . به خدا نمیدونم چکار کنم من فقط هدفم درس هستش و کسی که کنارم باشه کمکم کنه اما هر کسی اومده تو زندگیم میگه باید با خانوادم حرف بزنه برای خواستگاری بیاد اما من نمیخواممممممممممممممممم . میخوام درسم و بخونم .دچار سردرگمی شدم نمیدونم باید چکار کنم من/ با دوستای دخترم اصلا نمیتونم رابطه داشته باشم چون همش دنبال فضولی هستن ومن متنفرم .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    سلام عزیزم. اگه بخوای از راه درستش وارد بشی که باید به یکی از خواستگارات جواب مثبت بدی و تا مدتی هم دوران آشنایی و نامزدی رو بگذرونی . اگه هم بخوای با پسری دوست بشی که باید از لیوان احساساتتت بهش بدی و آخرش هم معلوم نیست که با هم بمونید یا نه ، پس بهتره از راه درستش وارد بشی تا غم جدایی به دلت نشینه .

  3. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    منم با بهار جان موافقم.
    چون به پسر جماعت نمیتونی اعتماد کنی!!!
    البته نمیگم همه پسرا این طورین اما خب کمم نیستن گرگ های انسان نما...طهورا جان اگه دوست داری ی زندگی اروم و عاشقانه داشته باشی و اینکه کسی کنارت باشه که تو همه کارها بهت کمک کنه و بهش تکیه کنی ازدواج کن و کنار زندگیت درستم بخون به عنوان یک خواهر کوچکتر با هیچ پسری دوست نشو چون ی کم که با احساست بازی کردن میذارن و میرن.....
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  5. کاربران زیر از DELBAR بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    منم با بچه ها موافقم از راه درستش وارد شو تا خدا هم کمکت کنه
    بچه ها لطفا جواب منم بدین تو پست ها حرفمو نوشتم لطفا برین بخونین و کمکم کنین

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    منم با بچه ها موافقم از راه درستش وارد شو تا خدا هم کمکت کنه
    بچه ها لطفا جواب منم بدین تو پست ها حرفمو نوشتم لطفا برین بخونین و کمکم کنین
    من جواب دادم توهم جواب بده....درضمن استرس نگیر پسرا مث کبریت بی خطرند
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    دلبر و بقیه ی اعضاااااااااااا کمکم کنین
    من میترسم نگرانم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4589
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    10
    تشکر شده 106 بار در 63 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا 20 نمایش پست ها
    دلبر و بقیه ی اعضاااااااااااا کمکم کنین
    من میترسم نگرانم
    من جوابت رو دادم النا جون بخون جواب بده :*
    امضای ایشان
    دستمو بگیر....... نذار اشتباه برم

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4672
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    ممنون بچه ها

    ممنون بچه ها اما من نمیخوام از روی تنهاییم یا به اجبار با کسی ازدواج کنم چون عاقبت خوشی نداره من از مردا متنفرم و همش حس انتقام جویی دارم و میخوام عذاب بکشن

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سردرگمی

    تا وقتی این حس رو داشته باشی با پسری رابطه برقرار نکن چون اگه توی رابطه شکست بخوری بیشتر متنفر میشی . سعی کن با خیلی از موضوع ها کنار بیای عزیزم و بپذیری که خوب و بد کنار هم قشنگه

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4672
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی

    مرسی بهار جان خودم هم میدونم این چیزا ریشه تو کودکی من داره و هیچ وقت هم درست نمیشه ممنون که کمکم کردی هرچی تو درسم بعد از فوت مادرم قوی شدم تو احساسات صفرم

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سردرگمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط طهورا نمایش پست ها
    سلام طهورا 23 ساله هستم . از کودکیم خیلی هیجانات تو خانوادم بوده از جمله 7 سالگی پدرم ازدواج مجدد داشت و مادرم وقتی سوم راهنمایی بودم فوت کرد .من خودم افت تحصیلی داشتم به طوری که نمیخواستم درس بخونم اما برادرم کمکم کرد 3 تا برادر دارم که خیلی دعوا دارن باهم و من همیشه کارم شده گریه .پدرم پیش زنش و مادرم هم که فوت کرده وخواهرم هم به خاطره برادرام پیش من نمیاد من موندم و کلی تنهایی .اما وقتی رفتم دانشگاه کل زندگیم دانشگاهم شد خواستگار هم کم نداشتم ترم اول بودم یه پسری فوق لیسانسه اومد اما به خاطره کم محلی من رفت . بعد اون هم خواستگار زیاد داشتم اما چون میترسم با فهمیدن مشکلات زندگیم عقب بکشن و ضربه روحی بخورم و اخر ترم هم استاد دانشگاهم اومد خواستگاری اما احساس کردم قصد خریدن منو داره طوری حرف میزد که داره بهم لطف میکنه منم با خونسردی کامل رد کردم .الان یه پسری هست تو زندگیم که ارتشی هستش به خاطره تنهایی بهش رو نشون دادم چون فکر میکنم همه مردا مثل هم دیگه خیانت کار هستن الان چند وقتیه میگه با دختر دیگه ای اشنا شده و اصلا برام مهم نیست که رفته باکسی دیگه چون علاقه ای بهش ندارم .میخوام برای فوق بخونم اما احتیاج دارم کسی کنارم باشه کمکم کنه حرفای امید بخش بزنه تا بتونم یا بدونم باید چکار کنم . بردارم هم هی تیکه میندازه وقته شوهر کردنته اما با این که چندین بار بهش گفتم باز تکرار میکنه . به خدا نمیدونم چکار کنم من فقط هدفم درس هستش و کسی که کنارم باشه کمکم کنه اما هر کسی اومده تو زندگیم میگه باید با خانوادم حرف بزنه برای خواستگاری بیاد اما من نمیخواممممممممممممممممم . میخوام درسم و بخونم .دچار سردرگمی شدم نمیدونم باید چکار کنم من/ با دوستای دخترم اصلا نمیتونم رابطه داشته باشم چون همش دنبال فضولی هستن ومن متنفرم .

    اتفاقا" شما سردرگم نشدید ، چون خوب یاد گرفتید چطور برای زندگیتون بجنگید ...

    همینکه تونستید تا اینجا ادامه بدید و برای فوق تلاش میکنید خیلی خوبه ...

    باید بتونید اول یک کار خوب با منبع درآمد قابل اطمینان پیدا کنید ...

    کار میتونه خیلی بهتون برای مستقل شدن کمک کنه ... در مورد خواستگارات هم خودت بهتر شناختی که افراد بیشتر برای سود بردن

    میان و باید اونارو خوب بشناسی ...

    از طرفی هیچ وقت اجازه نده که بفهمنن بخاطر تنهایی بهشون پناه اوردی ... چون تا امروز تنها خدا پناه تو بوده ...

    پس توکل بخدا کن و ادامه بده ... در این بین هم به خواستگارات خوب بنگاه کن ... گاهی فرصتی به ارامی از دست میره ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ممنون بچه ها

    نقل قول نوشته اصلی توسط طهورا نمایش پست ها
    ممنون بچه ها اما من نمیخوام از روی تنهاییم یا به اجبار با کسی ازدواج کنم چون عاقبت خوشی نداره من از مردا متنفرم و همش حس انتقام جویی دارم و میخوام عذاب بکشن

    عزیزم نباید اینجوری فکر کنی و ذهن خودت رو مسموم کنی ...

    همه مردا مثل هم نیستن ولی وقتی دیدت در مورد اونا منفی باشه خب مردای منفی سر راهت پیدا میشه ...

    از طرفی همونطور که دوستمون گفت ...خداوند در این مدت خیلی کمک کرده تا به دام این ادما نیفتی ...

    پس بهتره فعلا" فکر ازدواج رو از سرت بیرون کنی و فقط به ادامه تحصیل توجه کنی ...

    تا بلکه بتونی کار رو برای خودت دست و پا کنی ... نگران ازدواج نباش همه جوره اش رو میتونی در آینده پیدا کنی ...

    فقط باید خیلی خوب دقت کنی و حواست جمع باشه ...

    که الحمدالله تو این سالها تجربیاتی رو بدست اوردی که خیلی موثر بوده ... پس اینقدر از تنهایی نترس و خودت رو با ثبت نام تو کلاسی

    و یا فرهنگسرایی سرگرم کن ... والا همه ادما مثل همن فقط اینا خوبیشون اینه که آخرشب میرن خونشون ... و تو میتونی راحت بخوابی
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد