-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
سلام دوستان یه مشاوره میخوام خیلی ممنون میشم اگه راهنماییم کنید
من پسری هستم20 ساله با وضع مالی خوب و دارای موقعیت اجتماعی و سیاسی خوب که با اکثر سران مملکت دیدار داشتم و خیلی ها میشناسمن بعد مدت 2 ساله که با دختر خانومی دوستم ولی وقتی الان میبینم تصمیم برای ورود به سیاست جدی تر شده میبینم که این خانوم که واقعا هم دوسشون دارم برام تبدیل شده به یه پاشنه اشیل یه مدته دارم سرد رفتار میکنم اگه شما جای من بودید چکار میکردین ؟
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Nima7777
سلام دوستان یه مشاوره میخوام خیلی ممنون میشم اگه راهنماییم کنید
من پسری هستم20 ساله با وضع مالی خوب و دارای موقعیت اجتماعی و سیاسی خوب که با اکثر سران مملکت دیدار داشتم و خیلی ها میشناسمن بعد مدت 2 ساله که با دختر خانومی دوستم ولی وقتی الان میبینم تصمیم برای ورود به سیاست جدی تر شده میبینم که این خانوم که واقعا هم دوسشون دارم برام تبدیل شده به یه پاشنه اشیل یه مدته دارم سرد رفتار میکنم اگه شما جای من بودید چکار میکردین ؟
سلام
برای سوالتون میتونید یک پست جدید ایجاد کنید که اونجا راهنمایتون کنن
نظر منم اینه که با دلتون انتخاب کنید نه احساس نه عقل .
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
مرجان 12
سلام. من مشکل بزرگی دارم. نامزدم افسردگی گرفته. بخاطر دانشگاه من که تو یه شهر دیگست ما از هم دوریم. نمیدونم چرا رفتاراش عوض شده. باهام حرف نمیزنه. حرفم میزنه با نا امیدی. میگه اخر خودمو میکشم. هر کاری کردم که مشکلت رو به من بگو. میگه نمیتونم به کسی که دوسم داره و دوسش دارم مشکلم رو بگم. پیش مشاور هم نمیره. چند هفته دیگه باید بره سربازی ولی میگه میترسم از سربازی. نمیدونم چرا احساس میکنه از سربازی برنمیگرده. انگار میره جنگ. نمیتونم نزدیکش بشم. واسش جوک میفرستم ولی میگه این چرت و پرت ها رو واسه من نفرست من نمیتونم بخندم. میگه خدا وجود نداره. داره دینش رو از دست میده. قبلا نماز میخوند الان نه. توروخدا کمکم کنید. نمیخوام از دستش بدم. |sadsmiley|:20::20::20::20::20:
ی تایپیک جدا بزنین و اونجا مشکلتون رو عنوان کنین ک دوستان مشاوره بدن
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
اسم
البته باید بگم که ماباهم دوست نیستیم و ما خویشاوندیم و من دنبالش می رم و او دختری پاک است ولی به هم علاقه داریم و هدف مان هم ازدواج در چند سال اینده است اما او از پدرش می ترسه چون خوانده مذهبی اند و خوددش هم اهل نماز است
یه تایپیک جدا بزنین ک دوستان بهتون مشاوره بدن
اینجا عنوانش یه چیز دیگست با بحث شما متفاوته
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دنیا دیگه مس تو نداره |heart|R|heart|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
من خیلی دلم گرفته
کللللا دلم گرفته
یه سری حرفایی دارم تو دلم که نمیدونم واسه کی باید تعریفش کنم
منظورم کسیه که وقتی براش تعریف کردم یه راه حل درست بهم بده نه اینکه بگه آآآآآخخخخیییییی عزیزم اشکال نداره فلان کسم اینجوری بود صبر کن درست میشه...........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
صنمم
من خیلی دلم گرفته
کللللا دلم گرفته
یه سری حرفایی دارم تو دلم که نمیدونم واسه کی باید تعریفش کنم
منظورم کسیه که وقتی براش تعریف کردم یه راه حل درست بهم بده نه اینکه بگه آآآآآخخخخیییییی عزیزم اشکال نداره فلان کسم اینجوری بود صبر کن درست میشه...........
عزیزم مشکلاتتو عنوان کن
کسی حس ترحم نمیکنه ، قاعدتا افراد اینجا راهکار پیش رووتون میذارن تا جاییکه ممکن هست
فقط ی کاری انجام بده، ی تایپیک جدا بزن و مشکلتو مطرح کن
دوستان میان باهاتون صحبت میکنن|heart|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
لطفا بگید کجا باید سوالم رو بپرسم
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
من نمیدونم چرا از زندگی کردن فقط یاد گرفتم خودمو بندازم تو چالش هاش واقعا دردناک هست . خدا کجایی پس هواست بهم نیس این روزا تو رو خدا ی نگاهیم ب ما کن لطفا
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
علامه محمد تقی جعفری ره میگفتند:
برخی ازجامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تاپیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند.
موضوع این بود:
ارزش واقعی انسان به چیست؟
برای سنجش ارزش بسیاری ازموجودات،معیار خاصی داریم.
مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آنست.معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آنست.معیار ارزش پول پشتوانه آنست؛
اما معیار ارزش انسانها درچیست؟
هر کدام ازجامعه شناسان،سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند.
هنگامی که نوبت به بنده رسید،گفتم:
اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد،ببینید به چه چیزی علاقه دارد و
به چه چیزی عشق میورزد.
کسیکه عشقش یک آپارتمان 2طبقه است،در واقع ارزشش بمقدار همان آپارتمان است. کسیکه عشقش ماشینش است،
ارزشش بهمان میزان است.
اما کسیکه عشقش خدای متعال است،
ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند:
من این مطلب را گفتم و پایین آمدم.
وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند،
برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
هنگامیکه تشویق آنها تمام شد،
من دوباره بلند شدم و گفتم:
عزیزان،این کلام علی (ع) بود.
آیا تا به حال ما به ارزش واقعی خودمان فکر کرده ایم؟؟
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
خستم از همه چی از حرفای الکی از ادمایی که ادعا میکنن همیشه با هاتن ولی جا میزنن خستم خیلی خسته از خودم از ادمایی که حرفشونو درس نمیزنن کاش زمان مرگ رو خودمون میتونستیم انتخاب کنیم|worry|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
افتادن سنگی ،
سکوت کوه را میشکند .
نوری در دور دست ،
تاریکی را میشمارد .
باد ابر را در آغوش میبرد ،
نور ماه زمین را .
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دختري هستم 16 ساله.
والدينم به شدت با ارتباطم با دوستام خارج از مدرسه و به خصوص پسرها مخالفن.
با يه نفرم دوست بودم و فهميدن و مجبورم کردن به هم بزنم.
الان وضعيت خوبي ندارم. توي خيابون که راه مي رم همش حرفاي پدر مادرم مي آد جلوي چشمم که مي گفتن همه ي پسرا گرگن و اگر با تو حرف مي زنن حتما قصدشون تجاوز يا آزار جنسيه.
در حالي که پسرايي رو مي شناسم که باهام در ارتباطن و ابدا اين طوري نيستن.
از طرفي اون محبتي که بايد رو از والدينم هم دريافت نمي کنم . براي همين به طور بدي کمبود محبت گرفتم.
تا کسي بهم توجه مي کنه احساس نا امني مي کنم و روم تاثير زيادي مي زاره.
من با اين مشکلي که مسببش والدينم و تاثيرات تربيت بدشونه چي کار مي تونم بکنم؟
اگر همين طوري بزرگ شم توي دانشگاه به مشکل بر مي خورم.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
scarlette
دختري هستم 16 ساله.
والدينم به شدت با ارتباطم با دوستام خارج از مدرسه و به خصوص پسرها مخالفن.
با يه نفرم دوست بودم و فهميدن و مجبورم کردن به هم بزنم.
الان وضعيت خوبي ندارم. توي خيابون که راه مي رم همش حرفاي پدر مادرم مي آد جلوي چشمم که مي گفتن همه ي پسرا گرگن و اگر با تو حرف مي زنن حتما قصدشون تجاوز يا آزار جنسيه.
در حالي که پسرايي رو مي شناسم که باهام در ارتباطن و ابدا اين طوري نيستن.
از طرفي اون محبتي که بايد رو از والدينم هم دريافت نمي کنم . براي همين به طور بدي کمبود محبت گرفتم.
تا کسي بهم توجه مي کنه احساس نا امني مي کنم و روم تاثير زيادي مي زاره.
من با اين مشکلي که مسببش والدينم و تاثيرات تربيت بدشونه چي کار مي تونم بکنم؟
اگر همين طوري بزرگ شم توي دانشگاه به مشکل بر مي خورم.
دوست عزیز
یک پست جدید ایجاد کنید و مشکلتون رو اونجا مطرح کنید .
اعتماد همونطور که به سادگی از بین میره به سادگی بدست نمیاد
و شما برای جلب رضایت خانواده نیاز به وقت دارید تا این اعتماد رو بدست بیارید
پس از کارهایی که حس کنجکاوی خانواده رو تحریک کنه جدا خودداری کنید
صبوری و بردباری کنید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
میگم اسم اینجاهست هرچه میخواهی بگو پ این چیزا چیه ک میزارین
مثه من باشین
من شوهر و پول و شیرینی و بستنی میخوام
زودتر برام فراهم کنید
قربون دستتون منتظرم خخخخخخ
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ی حسی دارم نمیدونم بده یا خوب ولی نگران میکنه|blushsmiley||sadsmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
حرف های خاک برسری هم میشه زد.؟
|tonguesmiley| بدون سانسور|tonguesmiley|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دوست دارم بدونم عسل چه حسی داره که نگرانش میکنه...
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دیگه با خودم کنار اومدم در واقع راحت شددم حداقلش الان اینو میدونم من ازادم از هر بندو عشقو دوست داشتنی |laughingsmiley|من ازادم هوراااااااااا من دلبستگی ندارم |biggrinsmiley|
ولی هنوز اون حس ازارم میده از پیش امدش میترسم خیلی|worry|
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دلم خیلی گرفته کاش یکی بود تا باهم هم صخبت میشدیم از تنهایی در بیام خدا چرا همه دیدشون نسبت به هم خراب شده هیچ کس به هیچ کسی اعتماد نمیکنه چرا
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دلم کودکیم را میخواهد با همان معصومیت
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دلم خالمو میخاد ک همبازی بچگیام بود ولی الان دیگه نیس|worry|
دلم میخااد برگردم ب اول دبیرستانم...
شاید بتونم خیلی چیزارو درست کنم|worry|
خییییلی چیزارو
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
مخم هنگه ...
اصلا نمیتونم یه جواب قانع کننده برای سوالایی که برام پیش میاد پیدا کنم همین خیلی آزارم میده ...
پا میشم میرم پارک پینگ پنگ بازی کنم رفتاره راحت دخترو پسرا با هم منو آزار میده !!! یکی نیست بگه به تو چه هر کیو تو قبره خودش میزارن !
ولی همین که میبینم راحت یه دختر میاد برای والیبال بازی کردن با همه پسرا دست میده انگار دنیا رو سره من خراب شده !
با این که هیچ نسبتی با اون دختر ندارم ! کلا دیگه تا چند روز حالم بده ... دیگه اگه ببینم یه پسره داره مخه یه دختررو میزنه که دیگه وا ویلا !
پارکم قبلا اینطوری نبود نمیدونم تازگی اینطوری شده یا من خیلی وقته نرفتم پارک ...
دیگه دیدم افسردگیم داره به نقطه اوج میرسه گفتم یکم برم تو جمع باشم که روزایه اول خوب بود پینگ پنگ بازی میکردمو خیلی ام تو روحیم تاثیر داشت !
ولی چند روزه کسی نمیاد برا بازی بیکار میشنم تا یکی پیدا بشه بازی کنیم که این چیزارو میبینم !
جالبه که خودم وقتی این کارارو میکنم اصلا حسه بدی ندارم وقتی میبینم بقیه دارن همچین کارایی میکنن حالم بد میشه !
البته من تا این حدم پیش نرفتم ولی در حد چت کردنو اینا بوده !
اصلانم بچه مثبتی نیستم ... اتفاقا اوضام خیلی خرابه که همش به خدا ایراد میگیرمو میگم چرا منو خلق کردیو اینا !
دیگه بیشتر بگم میگین کافریو فلان ! ولی شاید اطلاعاتم کمه در مورد دین یا هر چی حوصله ام ندارم برم سمتش ، چون هر وقت رفتم جواب سوالامو پیدا کنم با جوابایه کلیشه ای مواجه شدم که قانعم نمیکرد ... مثلا خدایه دیگه دوست داره !
حالا اینم که حالم بد میشه وقتی اینطور چیزارو میبنم چند تا احتمال داره یکیش این که چون خودم دوس دخترو این چیزا ندارم حسودیم میشه از درون و اینطوری بروز میکنه !
یا این که اون ذات انسانه که از گناه کردن بدش میاد !
نمیدونم از چیه ولی هر چی هست آزارم میده ...
با خودمم همیش میگم عاخه به تو چه دوست دارن گناه کنن ! البته گناه تعریفیه که من دارم شاید از نظر اونا کارشون درست باشه !
مارو ببین خیره سرمون خواستیم از افسردگی در بیایم افتادیم تو یه چاهه دیگه : )
همشم فکر میکنم همه دخترا ازم بدشون میاد ... از تیپمو از قیافم ... کلا اعتماد به نفس صفر ... البته اعتماد به نفس دیگه نمیشه گفت چون واقعانم خوب نیستم ...
یه دو سالی رفتم بدن سازی که خیره سرم یه تیپه درست حسابی داشته باشم حداقل قیافه ندارم که اونم هیچ فایده ای نداشت دکتر گفت مدل بدنت اینطوریه که لاغری باید پودرو اینا بخوری که منم چون ضرر داشت نخوردمو بیخیاله بدن سازی شدم ...
تیپمم ساده و احمقانه است آخه ! شلوار کتون با پیراهن رو شلوار موهامم که همیشه کوتاهو ساده !
اصلا چه اهمیتی داره که کسی ازم خوشش بیاد یا نیاد !
دیووونه بودم چند روز رفتم بیرون دیوونه ترم شدم ! کی میگه تو جمع بودن از افسردگی جلوگیری میکنه فقط شکلشو عوض کرد که : )
انقدر طولانی میشه متنام که مطمئنم کسی نمیخونه برا همین با خیال راحت هر چی به مغزم میرسه میگم : )
پسره باهاش پینگ پنگ بازی میکردم دوم دبیرستان بود ! حالا بد بختی اینه که پسرا ام ازم انگار خوششون نمیاد !
کلا فکنم آدمه نچسبی ام : ) چقد من بد بختم : )
بگذریم ...
پسره دوم دبیرستانه از یه دختره که اونجا والیبال بازی میکرد با پسرا خوشش اومد سریع رفت از شماره ام گرفتو باهاش حرفم زدو همه چی ام اوکی شد !
حالا منم الکی خودمو دلداری میدم که اون دختری که به این راحتی به یه پسر شماره میده به درده تو میخوره بدبخت که تا حالا با هیچ دختری نبودی !!!
بابا دخترا ام دیگه فکنم ۵۰ واحد راه های جذاب بودن پاس کردن ...
بعضیاشون یه لباسایی میپوشن که میرن رو مغزه آدم ... برعکس چیزی که دخترا فکر میکنن پسرا از دختر ساده بیشتر خوششون میاد ... نه دختری که صد من آرایش کرده ...
خاک بر سرم چقد من چشم چرونم !!!
یه مدت خیلی سعی کردم این عادتو بذارم کنار ولی هیچ فایده ای نداشت !
سریع تا نگام به یه دختر میفتاد رومو اونور میکردم یا نگامو به یه ور دیگه میکردم !!! ولی جواب نداد !
اصلا همین شهوت چیه خدا گذاشته تو من !!
باز غر زدنم شروع شد : )
فردا ام که ماه رمضونه ! یه زمانی کامل همه روزه هامو میگرفتم ولی الان در اوجه بی اعتقادی ام خیلی وقته حتی نمازم نمیخونم ! چه برسه به روزه !
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Omid.71
مخم هنگه ...
اصلا نمیتونم یه جواب قانع کننده برای سوالایی که برام پیش میاد پیدا کنم همین خیلی آزارم میده ...
پا میشم میرم پارک پینگ پنگ بازی کنم رفتاره راحت دخترو پسرا با هم منو آزار میده !!! یکی نیست بگه به تو چه هر کیو تو قبره خودش میزارن !
ولی همین که میبینم راحت یه دختر میاد برای والیبال بازی کردن با همه پسرا دست میده انگار دنیا رو سره من خراب شده !
با این که هیچ نسبتی با اون دختر ندارم ! کلا دیگه تا چند روز حالم بده ... دیگه اگه ببینم یه پسره داره مخه یه دختررو میزنه که دیگه وا ویلا !
پارکم قبلا اینطوری نبود نمیدونم تازگی اینطوری شده یا من خیلی وقته نرفتم پارک ...
دیگه دیدم افسردگیم داره به نقطه اوج میرسه گفتم یکم برم تو جمع باشم که روزایه اول خوب بود پینگ پنگ بازی میکردمو خیلی ام تو روحیم تاثیر داشت !
ولی چند روزه کسی نمیاد برا بازی بیکار میشنم تا یکی پیدا بشه بازی کنیم که این چیزارو میبینم !
جالبه که خودم وقتی این کارارو میکنم اصلا حسه بدی ندارم وقتی میبینم بقیه دارن همچین کارایی میکنن حالم بد میشه !
البته من تا این حدم پیش نرفتم ولی در حد چت کردنو اینا بوده !
اصلانم بچه مثبتی نیستم ... اتفاقا اوضام خیلی خرابه که همش به خدا ایراد میگیرمو میگم چرا منو خلق کردیو اینا !
دیگه بیشتر بگم میگین کافریو فلان ! ولی شاید اطلاعاتم کمه در مورد دین یا هر چی حوصله ام ندارم برم سمتش ، چون هر وقت رفتم جواب سوالامو پیدا کنم با جوابایه کلیشه ای مواجه شدم که قانعم نمیکرد ... مثلا خدایه دیگه دوست داره !
حالا اینم که حالم بد میشه وقتی اینطور چیزارو میبنم چند تا احتمال داره یکیش این که چون خودم دوس دخترو این چیزا ندارم حسودیم میشه از درون و اینطوری بروز میکنه !
یا این که اون ذات انسانه که از گناه کردن بدش میاد !
نمیدونم از چیه ولی هر چی هست آزارم میده ...
با خودمم همیش میگم عاخه به تو چه دوست دارن گناه کنن ! البته گناه تعریفیه که من دارم شاید از نظر اونا کارشون درست باشه !
مارو ببین خیره سرمون خواستیم از افسردگی در بیایم افتادیم تو یه چاهه دیگه : )
همشم فکر میکنم همه دخترا ازم بدشون میاد ... از تیپمو از قیافم ... کلا اعتماد به نفس صفر ... البته اعتماد به نفس دیگه نمیشه گفت چون واقعانم خوب نیستم ...
یه دو سالی رفتم بدن سازی که خیره سرم یه تیپه درست حسابی داشته باشم حداقل قیافه ندارم که اونم هیچ فایده ای نداشت دکتر گفت مدل بدنت اینطوریه که لاغری باید پودرو اینا بخوری که منم چون ضرر داشت نخوردمو بیخیاله بدن سازی شدم ...
تیپمم ساده و احمقانه است آخه ! شلوار کتون با پیراهن رو شلوار موهامم که همیشه کوتاهو ساده !
اصلا چه اهمیتی داره که کسی ازم خوشش بیاد یا نیاد !
دیووونه بودم چند روز رفتم بیرون دیوونه ترم شدم ! کی میگه تو جمع بودن از افسردگی جلوگیری میکنه فقط شکلشو عوض کرد که : )
انقدر طولانی میشه متنام که مطمئنم کسی نمیخونه برا همین با خیال راحت هر چی به مغزم میرسه میگم : )
پسره باهاش پینگ پنگ بازی میکردم دوم دبیرستان بود ! حالا بد بختی اینه که پسرا ام ازم انگار خوششون نمیاد !
کلا فکنم آدمه نچسبی ام : ) چقد من بد بختم : )
بگذریم ...
پسره دوم دبیرستانه از یه دختره که اونجا والیبال بازی میکرد با پسرا خوشش اومد سریع رفت از شماره ام گرفتو باهاش حرفم زدو همه چی ام اوکی شد !
حالا منم الکی خودمو دلداری میدم که اون دختری که به این راحتی به یه پسر شماره میده به درده تو میخوره بدبخت که تا حالا با هیچ دختری نبودی !!!
بابا دخترا ام دیگه فکنم ۵۰ واحد راه های جذاب بودن پاس کردن ...
بعضیاشون یه لباسایی میپوشن که میرن رو مغزه آدم ... برعکس چیزی که دخترا فکر میکنن پسرا از دختر ساده بیشتر خوششون میاد ... نه دختری که صد من آرایش کرده ...
خاک بر سرم چقد من چشم چرونم !!!
یه مدت خیلی سعی کردم این عادتو بذارم کنار ولی هیچ فایده ای نداشت !
سریع تا نگام به یه دختر میفتاد رومو اونور میکردم یا نگامو به یه ور دیگه میکردم !!! ولی جواب نداد !
اصلا همین شهوت چیه خدا گذاشته تو من !!
باز غر زدنم شروع شد : )
فردا ام که ماه رمضونه ! یه زمانی کامل همه روزه هامو میگرفتم ولی الان در اوجه بی اعتقادی ام خیلی وقته حتی نمازم نمیخونم ! چه برسه به روزه !
چقدر خوبه که شا اینقدر پاکی، نه از این نظر که کلا بی خطا باشی، از این نظر که هنوز ذاتت پاکه.
به این حسودی نمی گن، علاقه اجتماعی می گن.
من موندم که چرا افسرده ای و به خودت افتخار نمی کنی؟ می دونی الان پسر هایی مثل تو کم پیدا میشن، به خودت افتخار کن، در ضمن یه چیز رو بهت بگم، هر چند چهره زیبا برای دختر ها
مهمه، ولی برای دختر ها زیاد هم اهمیت نداره، مخصوصا برای ازدواج، دختر ها بیشتر به کار و موقعیت اجتماعی پسر اهمیت میدن.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
prv
چقدر خوبه که شا اینقدر پاکی، نه از این نظر که کلا بی خطا باشی، از این نظر که هنوز ذاتت پاکه.
به این حسودی نمی گن، علاقه اجتماعی می گن.
من موندم که چرا افسرده ای و به خودت افتخار نمی کنی؟ می دونی الان پسر هایی مثل تو کم پیدا میشن، به خودت افتخار کن، در ضمن یه چیز رو بهت بگم، هر چند چهره زیبا برای دختر ها
مهمه، ولی برای دختر ها زیاد هم اهمیت نداره، مخصوصا برای ازدواج، دختر ها بیشتر به کار و موقعیت اجتماعی پسر اهمیت میدن.
چون هر چی تو زندگیم دنبال یه چیزی میگردم که بهش افتخار کنم چیزی پیدا نمیکنم ...
همین پینگ پنگو از اول جدی ادامه ندادم اگه ادامه میدادم حداقل از نظر ورزش حرفه ای به یه جایی رسیده بودم !
دانشگاهم که به رشتم علاقه نداشتم ترمه سه انصراف دادم ...
به جایه افتخار فقط میتونم خودمو سرزنش کنم !
کارو موقعیت اجتماعی ام که با توجه به انصرافو اینا منتفیه : )
راستی این علاقه اجتماعی رو همه دارن ؟ پس فقط من اینطوری نیستم !
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ،
ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ،
ﻭﺭﻧﻪ ﻫﺮ ﺧﺎﺭ ﻭ ﺧﺴﯽ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺴﯽ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ،
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻛﻮﭼﻪ ﻭ ﭘﺲ ﻛﻮﭼﻪ ﻭ
ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﯾﻚ ﻋﻤﺮ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.
ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻢ!؟
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
زندگی یعنی یک سار پرید...
از چه دلتنگ شدی؟!
دلخوشی ها کم نیست!
مثلا این خورشید
کودک پس فردا
کفتر ان هفته
و ...
"خدایی که در این نزدیکی است"
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
دلم تنگ میشه ودیگه نه زمان رواحساس میکنم ونه افکارم رومتوجه میشم
فقط تصویرتوه که ازذهنم میگذره
ومن برای هرلحظه ای ازاین انتظارشجاعانه آمده ام
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﮔـﻮیی ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ !
ﮐـﺎﺵ ﯾــﺎﺩ ﺑﮕﯿـﺮﯾـــﻢ ،
ﺭﻫـﺎ ﮐﻨﯿــﻢ ،
ﺑـﮕــﺬﺭﯾــﻢ ... ،
ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﺭﻓﺖ ...
ﺩﻝ ﺑــﻪ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾـﻢ ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ ...
ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫـﺎﯾﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺭﺳﯿــﺪﻥ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯾـﻡ ...
ﺯﻧــــﺪﮔﯽ ﮐــﻮﺗــﺎﻩ ﺍﺳﺖ...
ﺷﺎﯾﺪ ، فرصتی نیست تا ﻋﮑﺴﯽ ﺷﻮیم ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ماﻥ ﮐﻨﻨﺪ!
اصلا گاهی باید نرسید ... اصلا قرار نیست به همه آرزوها رسید
گاهی نرسیدن ،
نداشتن ،
تو را عاشق تر میکند ....
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Omid.71
چون هر چی تو زندگیم دنبال یه چیزی میگردم که بهش افتخار کنم چیزی پیدا نمیکنم ...
همین پینگ پنگو از اول جدی ادامه ندادم اگه ادامه میدادم حداقل از نظر ورزش حرفه ای به یه جایی رسیده بودم !
دانشگاهم که به رشتم علاقه نداشتم ترمه سه انصراف دادم ...
به جایه افتخار فقط میتونم خودمو سرزنش کنم !
کارو موقعیت اجتماعی ام که با توجه به انصرافو اینا منتفیه : )
راستی این علاقه اجتماعی رو همه دارن ؟ پس فقط من اینطوری نیستم !
نه راستش همه علاقه اجتماعی ندارن، خیلی ها رو دیدم که بقیه براشون هیچ ارزشی نداره، چه برسه به اینکه از فریب دختر مردم ناراحت شن.
کار و رشته و .... زیاده، مهم اینه که ما به کجا بریم.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
امشب دلم گرفته است.
بس که چرا گفته ام روح ام خسته است.
یکبار ببخش خلاصم کن، رهایم کن.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
هر زمان کسی چند بار دروغ میگه داستان چوپان دروغگو یادم میاد با خودم میگم من که همیشه نمیخوام دروغاتو گوش کنم اما بد به حال خودت که زمانی هم که راست بگی کسی حرفاتو باور نمیکنه.....;)
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
عجيييب اين متن قشنگه!
آلبر کامو :
خدا به انسان می گوید :
من خانه هستم .. ، در بزن .
با هم چای میخوریم و گپ میزنیم
تو سبُک میشوی ..و ..
و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم
و کاری میکنم تا دلت گرم شود .
لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی
می توانی همانطور که در حال چاي خوردن هستی با من حرف بزنی
یا .. همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی
منهم از موزیک خوشم می آید
خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند ،
به بعضی از آنها الهام کردم چگونه ساز های متفاوت بسازند
و نغمه های شورانگیز از آن بیرون بکشند ،
با رقص هم مخالف نیستم .
ببین پروانه ها چگونه می رقصند .
گُل در حال رقص است .
ابرها درحال رقصند.
به کودکان نگاه کن ، پاک و معصومند و مدام درحال رقصند.
گاهی خدا می گوید : مزاحم نیستی
در بزن با هم یک چای بنوشیم و گپ بزنیم ...
ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ،
ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ،
ﻣﻦ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎﺵ ...
چقدر زیباست، انسان با این تفکر زندگی کنه که همیشه و در هر حالت میتونه با خدای خودش حرف بزنه و فکر بکنه که همیشه خدا کنارشه
شاید تو این ماه بیاید...شاید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
هر چی فکر میکنم چقدر بیشتر ازت متنفر میشم
کاش یاد بگیرم نفسمو برای آدمایی که آدمند خرج کنم نه برای برای امثال تو
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
امروز دلم گرفته آخه خالم کل اقوام رو دعوت کرده افطاری و بعد من و همسرم رو فقط دعوت نکرده . ارش ناراحتم .شاید می دونم چراشو اما احساس می کنم با اینکه سنی ازش گذشته هنوز داره بچه بازی در میاره . احساس می کنم با اینکارش میخواسته منو جلو شوهرم کوچیک کنه.
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
فرض کن شک مثل آتش در تنت افتاده باشد
آتشی که با غرض در خرمنت افتاده باشد
فرض کن در شعرهایت زندگی کردی و حالا
دفتر شعرت به دست دشمنت افتاده باشد
فرض کن در اوج خوشبختی بفهمی تیره بختی
عکس مردی دیگر از کیف زنت افتاده باشد
فرض کن از حاشیه یک عمر دوری کرده باشی
ناگهان خون کسی بر گردنت افتاده باشد
فرض کن یک لحظه قبل از رفتنت بر روی صحنه
اتفاقی، دکمهی پیراهنت افتاده باشد
فرض کن این فرضها تقصیر تقدیر تو باشد
این که شک دنبال چشم روشنت افتاده باشد
آب دریای خزر کم خواهد آمد وقت شستن
لکهی ننگی اگر بر دامنت افتاده باشد
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
سلام
نمیدونم باید از چی بگم فقط میدونم،خیلییییی دلم گرفته از همه چی ،ازهمه ادما ،ازخودم
من ادمیم باکسی دردو دل نمیکنم واز طرفی با این حرف نزدنم اذیت میشم
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
http://forum.moshaver.co/imported/20...wf0oyc4-1.jpeg
مادربزرگم هیچ وقت به پدربزرگم خیانت نکرد ...
اساسا بحث این نیست که مادر بزرگم ادم پاکی بود . مسئله این است اصلا در دایره لغات مادربزرگم خیانت به همسر گنجانده نشده بود ...
در هیچ گوشه ذهن مادربزرگم این موضوع تعریف نشده بود که اگر با تام کروز در اتاق تنها شوی امکانش هست به همسرت خیانت کنی ؟
مطمئنا جواب مادر بزرگم برای این پرسش بدون هیچ فکری ترک اتاق بود .
ولی تو اینگونه نیستی...
در پس لایه های ذهن تو حتی در شرایط خاصی میشود آدم کُشت .
میتوان دزد بود .
این مسائل در گوشه ای از ذهن تو و هم جنس های تو هست ..
هر چند که شاید هیچ وقت قاتل و دزد نشوی ولی در ذاتت هست
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ…… ﺧﯿﻠﯽ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ…… !!
ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ………!!!
ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ؛ ﺩﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ؛ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺵ ؛
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ……
ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ……!!!!
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ؛ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﻠﺮﺯﺍﻧﺪ...
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ...… ﺁﻏﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻫﺴﺖ ؛ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ؛ ﻭﻟﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ...…
ﻓﺮﻕ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ؟؟؟؟؟
ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺁﺭﯼ...
ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ؟؟؟ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﯿﻨﻬﺎﯾﺖ...……
ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ؟؟؟؟؟
ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ...!!! ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ؟؟؟؟
ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﯾﮑﺪﺍﻧﻪ ﻭﻟﯽ ………… "" ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ""
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ… ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ!!!
ﻭﻓﻘﻂ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﺎﻭﺗﻬﺎ ﺭﺍ ﮐﺠﺎﯼ ﺩﻟﺖ ؛ ﮐﺠﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ...!!!!
شاید این ماه بیاید...شاید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
از زندگی آموختم هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...
آموختم از آدمها بت نسازم...
آموختم اگر به من حسادت میکنند حتما از آنها برترم...
آموختم تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد...
آموختم که گاهی هیچ واژه ای آرامت نمیکند...
آموختم به بودنها دیر عادت کنم و به نبودنها زود،آدمها نبودن را بهتر بلدند...
آموختم گاهی یک کلمه پتک است و تمام وجود من شیشه...
آموختم تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم...
آموختم گاهی برای بودن باید محو شد...
آموختم دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند...
شاید این ماه بیاید...شاید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
میدانی چرا آدما وقتی گریه میکنن یا وقتی کسی رو میبوسن
و یا میخواهند رویا ببینن ، چشماشون را میبندند؟
چون که قشنگ ترین لحظه های زندگی دیدنی نیست.
شاید این ماه بیاید...شاید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که :...پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.....
شاید این ماه بیاید...شاید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است!!
من تنها نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کم رنگ تر کنند!!!
من تنهانیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود . . .
چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم.!!
هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من . . . ! ! !
شاید این ماه بیاید...شاید
-
پاسخ : هرچه میخواهی بگو.........
گاه دلتنگ ميشوم دلتنگتر از تمام دلتنگيها
حسرتها را ميشمارم
و باختن ها
و صداي شكستن را
....نميدانم من كدامين اميد را نااميد كردم
و كدام خواهش را نشنيدم
و به كدام دلتنگي خنديدم
كه چنين دلتنگم
شاید این ماه بیاید...شاید