سلام
ببخشید از احساسم میگم ولی خیلی خوب نیست میدونم منفیه ولی دارم خفه میشم
استرس شدید با بغض سنگین ،امروز شنبه هست تمام دیروز رو گریه کردم میدونین یه جایی شاغلم خیلی ادم سخت گیری داره اعصابمو خورد کرده من حتی جمعه ها هم سر کارم فقط بعد از ظهر جمعه رو گریه کردم بهم ریخته هستم نابود...دیگه دلم نمیخواد برم سر کار ولی از بیکاری بدم میاد چون خیلی تنهام و بازم اعصابم خورد میشه..
وقتی پدر پنجاه ساله ای از پسر پانزده ساله اش می خواهد دو سال دیگر صبر کند تا صاحب اتومبیلی برای خودش شود، این فاصله 730 روزه فقط 4 درصد عمر پدر را تشکیل می دهد اما این دو سال 13 درصد از عمر پسر را در بر می گیرد.
پس عجیب نیست اگر برای پسر این مدت سه یا چهار بار طولانی تر باشد.
به همین صورت دو ساعت از زندگی یک کودک 4 ساله مساوی است با دوازده ساعت از زندگی مادر 24 ساله اش.
اگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک آب نبات دو ساعت صبر کند مثل اینکه از مادرش بخواهیم برای خوردن یک فنجان قهوه دوازده ساعت انتظار بکشد.
خوبه که تفاوت ها را درک کنيم..... اين تفاوت، نه تنها بين بچه ها و ما هست بلکه بین ما و همه آدم های دنیا هم هست.
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
یک روز این فکر به سر تزار افتاد که اگر همیشه بداند چه وقت باید کار ها را شروع کندف به چه چیزی توجّه کند و به چه چیزی بی توجّه باشد و مهم تر از همه، اگر بداند که کدام کارش بیشتر از همه اهمّیّت دارد، در هیچ کاری ناموفّق نخواهد بود. پس در سرتاسر قلمرو خود چاووش در داد که هرکس به او بیاموزد که چگونه زمان مناسب برای هر کار را تشخیص دهد، چگونه ارزشمند ترین افراد را بشناسد و چگونه از اشتباه در تشخیص مهم ترین کار ها جلوگیری کند، جایزه ای بزرگ به او خواهد داد.
مردان اندیشه ور به دربار تزار رفتند به پرسش هایش پاسخ های گوناگون دادند.برخی به نخستین پرسش تزار چنین پاسخ گفتند که برای تشخیص بهترین زمان انجام هر کار، باید برای کار ها برنامه های روزانه،ماهانه و سالانه تنظیم کرد و آن ها را مو به مو اجرا نمود.آنان گفتند که این تنها راه تضمین انجام هرکار در وقت مناسب آن است. برخی دیگر گفتند که از پیش تعیین کردن زمان انجام کارها ناممکن است و مهم این است که انسان با وقت گذرانی بیهوده، خود را آشفته نسازد؛به همه ی رویداد ها توجه داشته باشد و کار های لازم را انجام دهد. گروه سوم معتقد بودند که چون تزارها هیچگاه به جریان رویدادها توجّه نداشته اند، شاید هیچ شهروندی به درستی نداند که هر کار را درچه زمانی باید انجام داد. چهارمین گروه گفتند که رایزنان(مشاوران) درمورد برخی کارها هیچگاه نمی توانند نظر بدهند؛ زیرا شخص بی درنگ باید تصمیم بگیرد که آن ها را انجام بدهد یا ندهد و برای تصمیم گرفتن باید بداند که چه پیسامدی رخ خواهد داد و این کار تنها از جادوگران بر می آید. پس برای دانستن مناسب ترین زمان انجام هر کار فقط باید با جادوگران رای زد(مشورت کرد).
پاسخ فرزانگان به پرسش دوم تزار نیز به همین اندازه گونه گون بود. گروه یکم گفتند که او بیش از همه، به دستیاران حکومتی اش نیاز مند است. گروه دوّم بر این عقیده بودند که وی بیش از همه به کشیشان نیاز دارد. گروه سوّم گفتند که او به پزشکان خود بیش از همه محتاج است و گروه چارم معتقد بودند که نیاز تزار بیش از همه به جنگاوران خویش است.
در پاسخ به پرسش سوم تزار در مورد مهم ترین کارها، گروهی دانش اندوزی را مهم ترین کار جهان می دانستند؛ گروهی دیگر چیره دستی در نظام را و گروه سوم پرستش خداوند را.
چون پاسخ ها ناهمگون بودند،تزار با هیچکدام موافقت نکرد و به هیچ کس جایزه ای نداد. آن گاه تصمیم گرفت که برای یافتن پاسخ درست پرسش هایش با راهبی رای زند که در فرزانگی(دانایی) نام آور بود.
راهب در جنگل زندگی می کرد؛ هیچ جا نمی رفت و تنها فروتنان را نزد خود می پذیرفت. پس تزار جامه ای ژنده پوشید و پیش از رسیدن به کلبه راهب از اسب فرود آمد و تنها، با پای پیاده، به راه افتاد و محافظانش را میان راه گذاشت.
وقتی به کلبه رسید، راهب در جلوی کلبه اش باغچه می بست.همین که تزار را دید سلامش گفت و باز بی درنگ به کندن کَرت(باغچه) پرداخت. راهب، ضعیف و باریک میان بود و وقتی بیلش را به زمین فرو می برد و اندکی خاک برمی داشت؛ به دشواری نفس می کشید.
تزار نزد او آمد و گفت:«ای راهب فرزانه، نزد تو آمده ام که به سه پرسشم پاسخ دهی:
یکی این که، کدام فرصت را برای شروع کارها از دست ندهم که اگر دهم پشیمان شوم؟ دوّم این که، کدام کسان را برتر شمارم و به آن ها توجّه کنم؟آخر این که، کدام کار از همه مهم تر است و بیش از همه باید به انجامش همّت کنم؟»
راهب به سخنان تزار گوش فرا داد امّا پاسخی به او نداد و دوباره کندن کرت را از سر گرفت.
تزار گفت:«خسته شده ای. بیل را به من بده تا کمکت کنم.»
راهب گفت:«متشکّرم.» و آن گاه بیل را به او داد و روی زمین نشست.
تزار پس از کندن دو کرت دست از کار کشید و پرسش هایش را تکرار کرد. راهب باز پاسخ نداد، امّا از جا برخاست؛ به طرف بیل رفت و گفت:«حالا تو استراحت کن وبگذار...» امّا تزار بیل را به اونداد و به کندن ادامه داد. ساعتی از پس ساعت دیگر گذشت. آن گاه که خورشید در آن سوی درختان غروب می کرد، تزار بیل را در خاک فرو برد و گفت:«ای فرزانه مرد، پیشت آمدم تا به سوال هایم پاسخ دهی. اگر نمی توانی بگو تا به خانه برگردم.»
راهب گفت:«نگاه کن، کسی دارد آن جا می دود. بیا برویم ببینیم کیست.». تزار به اطرافش نگاه کرد و دید که مردی دوان دوان از جنگل می آید. مرد، با دستانش شکمش را چسبیده بود؛ خون از میان انگشتانش جاری بود. او به سوی تزار دوید و بر زمین افتاد؛ چشمانش را بست؛ ناله ای آهسته سر داد و از هوش رفت.
تزار به کمک راهب کمک کرد تا جامه ی زخمی مرد را درآورد. او زخمی بزرگ در شکمش داشت. تزار زخم را خوب شست؛ با دسمالش و یکی از لباس پاره های راهب آن را بست. امّا خون همچنان از آن جاری بود. تزار بار ها باند گرم و آغشته به خون را از روی زخم باز کرد و آن را شست و باز بست.
وقتی جریان خون متوقّف شد مرد زخمی به هوش آمد و آب خواست. تزار آب خنک آورد و به مرد کمک کرد تا از آن بنوشد. در همان موقع آفتاب غروب کرد و هوا خنک شد. تزار به کمک راهب، مرد زخمی را به کلبه برد و در بستر خواباند. مرد زخمی همان طور که دراز کشیده بود چشمانش را بست و آرام گرفت.تزار آن قدر از کار کردن و راه رفتن خسته شده بود که در آستانه ی در، مثل مار چنبر(حلقه) زد و چنان آسوده به خواب فرو رفت که همه ی آن شب کوتاه تابستانی را در خواب بود. صبح روز بعد که از خواب بیدار شد، مدّتی طول کشید تا یادش بیاید که کجاست و مرد غریبه که در بستر خفته کیست؛ پس با چشمانی جویا اورا ورانداز کرد.
مرد همین که دید تزار از خواب برخاسته و نگاهش می کند، با صدایی ضعیف گفت:«مرا ببخش.»
تزار گفت:«تو را نمی شناسم و دلیلی برای بخشودنت نمی یابم.»
مرد گفت:«تو مرا نمی شناسی امّا من تو را می شناسم. من دشمن تو هستم و قسم خورده بودم که کشتن برادر و ضبط دارایی ام از تو انتقام بگیرم. می دانستم که تو تنها نزد راهب آمده ای؛ این بود که تصمیم گرفتم هنگام بازگشت بکشمت. امّا یک روز تمام گذشت و پیدایت نشد. وقتی از کمینگاهم بیرون آمدم که بیابمت، به محافظانت برخوردم که مرا شناختند و زخمی ام کردند. از چنگشان گریختم امّا اگر تو زخمم را نمی بستی، آن قدر از من خون می رفت که می مردم. من می خواستم تو را بکشم ولی تو جانم را نجات دادی. اگر من زنده ماندم و تو مایل بودی، وفادارترین غلامت خواهم شد و به فرزندانم نیز چنین خواهم گفت. مرا ببخش.»
تزار بسیار شادمان شد که به این آسانی با دشمنش آشتی کرده است؛ و نه تنها او را بخشود بلکه به پزشک خویش و نوکرانش گفتکه همراه او برگردند و قول داد که اموالش را پس بدهد. پس از این که مرد زخمی کلبه را ترک کرد، تزار برای یافتن راهب از کلبه بیرون رفت. می خواست پیش از بازگشت، یک بار دیگر از او بخواهد که به سؤال هایش پاسخ دهد. راهب در جلوی باغچه ای که روز پیش بسته بود زانو زده بود و در کرت ها سبزی می کاشت.
تزار به زراغ او رفت و گفت:«ای فرزانه مرد، برای آخرین بار از تو خواهش می کنم که به سؤال هایم پاسخ دهی.»
راهب همان طور که چمباتمه(زانو جمع کرده) نشسته بود، به سرتاپای تزار نگاه کرد و گفت:«همین حالا هم به جواب سؤال هایت رسیده ای.»
تزار گفت:«چه طور؟»
راهب گفت:«اگر دیروز بر ضعف من رحم نکرده بودی و به جای کندن این کرت ها، تنهایم گذاشته بودی، آن شخص به تو حمله می کرد و از ترک کردن من پشیمان می شدی. پس، آن هنگام بهترین زمان برای کندن کرت ها بود و من مهم ترین کسی بودم که تو می بایست به او توجّه می کردی و مهم ترین کارت کمک به من بود. پس زمانی که آن مرد دوان دوان آمد. بهترین زمان برای مراقبت از او فرا رسید؛ زیرا اگر زخمش را نبسته بود، بدون آشتی با تو می مرد. پس او مهم ترین کسی بود که باید به او توجّه می کردی و آن چه کردی مهم ترین کار بود. اکنون بدان که فقط یک زمان بسیار مهم وجود دارد و آن «حال» است و مهمترین کس آن کس است که اکنون می بینی؛زیرا هیچ گاه نمی دانی که آیا کس دیگری خواهد بود که با او رو به رو سوی یا نه و مهم ترین کار، نیکی کردن به اوست؛ زیرا انسان تنها برای نیکی کردن آفریده سده است.»
لئوتولستوی
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
اینو یکی باید به شوهر من بگه ، هرچی بهش میگم هی میگه بعدا ، بعدا ، بعدا ...
نمیدونه من حکم اون بچهه هستم که یک دقیقه ی اون برابر یکساعت شایدم یکروز منه !!
واسش میخونمش شاید اخلاقی شد
ولی خدایی کاشکی هرازگاهی هم خودمونو بزاریم جا طرف مقابلمونو زندگی رو از دید اون ببینیم ... تحمل این بعدا بعدا ها رو هم از دید اون حس کنیم .
ویرایش توسط love : 05-14-2016 در ساعت 06:14 PM
و سکوت...
زیباترین آواز در سمفونی تنهایی
در اوج فرو رفتن در خویش
در اعماق قله رهایی
به هنگامی که نمی بینی آشنایی که ببیند تو را
که برهاند تو را از قفس بغض
که بپرسد :
به کدامین جرم به دیار تنهایان تبعید گشته ای !!
نمیدونم برنامش چیه :/
پرسیدم نشنید ...این هندزفری رو کی اختراع کرد ایا ...تو کلش :/
زندگی منشوری است در حرکت دوار
منشوری که برتو پر شکوه خلقت با رنگهای بدیل و دلفریبش
آن را دوس داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است
(این مجموعه دریچه ای است به سوی) « داستان زندگی » (هانیکو)
یادش بخیر چه سریال زیبا و جالبی بود.
ویرایش توسط Experience : 05-14-2016 در ساعت 06:03 PM
ایران فدای اشکو خنده ی تو
دل پرو تپنده ی تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده ی تو , رهایی رمنده ی تو
ایران اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بی نشانی که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد که جان من فدای ایران
تو ماندی و زمانه نو شد خیال عاشقانه نو شد
هزار دل شکست و آخر
هزارو یک بهانه نو شد
ایران به خاک خسته ی تو سوگند به بغض خفته ی دماوند
که شوق زنده ماندن من به شادی تو خورده پیوند
به شادی تو خورده پیوند
ایران اگر دل تو را شکستند تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بی نشانی که پای درد تو نشستند
که پای درد تو نشستند
ویرایش توسط Experience : 05-15-2016 در ساعت 01:20 PM
[
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که يادگرفتی چيست؟
☘ ميگويم #پذيرش است ☘
پذيرش يعنی:
پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش
پذيرش يعنی:
پذيرفتن ادم ها با تمام نقص هاشون
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه گاهي من هم اشتباه ميکنم
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم
پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه هيچ کس مسئول زندگی من نيست
پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن
داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها، اختلاف ها و جدل ها. با منطقی فکر کردن و مشورت کردن
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
موندن تو این انجمن و آشنا شدن با اعضای دیگه یه محدودیت ایجاد میکنه . اینکه اون شخص سختشه مشکلاتشو تو انجمن مطرح کنه
ولی خیلی از عزیزان برای بیان مشکلشون اینجا اومدن ولی همچنان موندن وتجربیاتشون رو در اختیار دیگران قرار میدن .
اگر اطلاعات شخصی به کسی ندادین چه ایرادی داره مشکلتون رو مطرح کنید .
گروه مشاورین هم میتونن پاسخ عزیزانی رو که مشکلشون رو به خاطر خجالت و... مطرح نمیکنند پاسخ گو باشند .
به عززانی که کاربری آبی دارند پیام بدین .
وقتی ان لاین شدن پاسخ میدن .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
سبک باشیم
به دور از وابستگی ها
پوستین چرم زندگی سنگین است و ظاهرش زیبا
اگر حواست پرت شود گران ترینش را میپوشی همان که سنگین تر است
تو را گرفتار خواهد کرد.
سبک باشیم :راحت تر پرواز می کنیم…..
" مثل پر "
راحت تر میخندیم
خودمان را سبک نگه داریم
یادمان باشد یک روز قرار است پرواز کنیم
پرندگان زیبای بهشتی :
لیاقت شمازیباترین پرواز است...
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
بیش از 1142 سال (شمسی) و 4 ماه و 16 روز و 16 ساعت و 29 دقیقه و 48ثانیه است کسی منتظر 313 مرد است و زمان همچنان در گذر است
، آه... مرد شدن چقدر زمان میخواهد....
[replacer_a]
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
چقد خراب شده چرخنده های زندگیم
هیچی به وقت خودش نمیچرخه
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
خدایا شکرت
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
گله ها را بگذار!
ناله ها را بس كن!
گله ها را بگذار!ناله ها را بس كن!
روزگار گوش ندارد كه تو هی شِكوه كنی!
زندگی چشم ندارد كه ببیند اخم دلتنگِ تو را..
.فرصتی نیست كه صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است تمام!
!مهر دیدی كه به برهم زدن چشم گذشت...
.یا همین سال جدید!!
باز كم مانده به عید!!
این شتاب عمر است ..
.من و تو باورمان نیست كه نیست!!
زندگی گاه به كام است و بس است؛
زندگی گاه به نام است و كم است؛
زندگی گاه به دام است و غم است؛
چه به كام وچه به نام وچه به دام..
.زندگی معركه همت ماست...زندگی میگذرد...
زندگی گاه به نان است و كفایت بكند؛
زندگی گاه به جان است و جفایت بكند؛
زندگی گاه به آن است و رهایت بكند؛
چه به نانو چه به جان و چه به آن..
.زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی میگذرد..
.زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛
زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛
زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛
چه به راز و چه به سازو چه به ناز...
زندگی لحظه بیداری ماست ؛زندگی میگذرد ...
دلم میخواد تو میدون شهر بایستم و فریاد بزنم این شعر رو ...
اونقدر که چهار ستون دنیا به لرزه در بیاد ...شهر که سهله ...
ویرایش توسط ghazal1 : 05-25-2016 در ساعت 07:31 PM
خدایا دلم گرفته تو دل گشایی کن
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
امروز به این نتیجه رسیدم آدمای این دوره و زمونه واقعا پرررروووووو شدن.....یعنی اگه جلوشون رو نکوبونی و خودی نشون ندی رسما سوار سرت میشن.........بعضیا یا واقعا نفهمن یا خودشون رو به نفهمی میزنن!!!!!امروز روز کاری پر تشویشی داشتم........ولی از رفتارم رضایت دارم.....خوب از پسش براومدم.....ولی به هر حال به روام آدم فشار میاد.........به امید روزای آرووووووووووووووووم
خدایا منو ببخش
ویرایش توسط رزمریم : 05-28-2016 در ساعت 10:55 PM
--------------------
ویرایش توسط ashkan1 : 05-29-2016 در ساعت 12:39 AM
....
ویرایش توسط رزمریم : 05-28-2016 در ساعت 10:55 PM
------------------
ویرایش توسط ashkan1 : 05-29-2016 در ساعت 12:39 AM
....
ویرایش توسط رزمریم : 05-28-2016 در ساعت 10:56 PM
...
ویرایش توسط رزمریم : 05-28-2016 در ساعت 10:56 PM
بالاخره با این وضع ...
خودکشی خواهم کرد
دلم تنگه.
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
خب منم نگفتم مشکلم حل نشدنیه اتفاقا مشکل ساده ای هست یکم بی توجهی به بعضی موضوعات نیازه
شما شده از دنیا سیر باشی و چیزی نخوای ؟ اون دنیا همه چی بهتره
این دنیا لعنتی به لجن کشیده شده همچیش مضخرفه , من درک نمیکنم چرا اینقدر مردم برای چیزای بیهوده میدون و مرگ رو دور از خودشون میبینن !
پول , شهوت , قدرت هیچ جذابیتی برام نداره
فقط میخوام برم پیش خدا , آدمای این دنیا خیلی نامردن دنیا از اون نامرد تره قبول داری :-(
ولی باز باید ساخت ایشاالله خودش منو ببره
هر موقع میبینم یکی مرده به جای ناراحتی همیشه خوش حال شدم و گفتم خوش به حالش , حداقلش اینه که دیگه دستش به گناه آلوده نمیشه
این چیزا رو یه جوون 17 ساله مینویسه
من ناامید نیستم خیلی هم تلاش میکنم ولی وقتی میبینم این همه تلاش برای هیچ ! که چی بشه ؟
قبول که دنیا به لجن کشیده شده و هیچیش معلوم نیست و کلی نامرد داره
اما اینو بدون به دنیا اومدن هیچ کسی بی دلیل نیست
هر کسی به دنیا اومده که یه کاری انجام بده و یه قدم به تعالی نزدیک تر بشه
ما آدما هم میتونیم اشرف مخلوقات بشیم همم میتونیم در حد یه حیوون بیاییم پایین
تو به دنیا اومدی که به اون نامردا ثابت کنی که میشه تو این دنیای پر از لجن هم دووم آورد و نامرد نشد
تو به دنیا اومدی عاشق هوالمحبوب دل همه بشی
مهم این نیست که کنار دریا بایستی و از ترس غرق شدن دل به دریا نزنی
مهم اینکه بری و غرق نشی
همین احساسات پاکت و نگه دار آدما وقتی جوونن دلبستگی و وابستگیشون به دنیا کمتره
قوی باش و برای دیگران زندگی بساز
و یه آدم بزرگ و به معنای واقعیه کلمه ی اشرف مخلوقات بشو
Don't GIVE UP
if you wait for the perfect time you will never get anything done
اگه میخوای در دنیا زندگی خوشی داشته باشی از حالا که سن و سالت کمه بجای فکر کردن به مرگ و خودکشی، مسئولیت همه کارای زندگیتو خودت به عهده بگیر.
در مورد پول زرنگ باش و چون فقط وقتی عزت و احترام داری که پولدار باشی.
از راه درست پولدار شو.
نمیدونم مشکلت چیه ولی بهتره بخاطر یه سری خطا یا اشتباه کوچیک که ممکنه ازت سر بزنه ذهنتو درگیر نکنی و روحیتو نبازی.
وااقعا منم اینجوریم بعضی از ادما مشکلاتشون مثع همدیگه است واحساس میکنند که فقط خودشون این مشکل رو دارن وتنها کس هستن که این حس رو دارن
لااایک
در حال حاضر 23 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 23 مهمان ها)