نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: همیشه فکر میکنم بیمارم

1397
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31672
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    همیشه فکر میکنم بیمارم

    سلام من ۴ ماه بود که عروسی کرده بودم که شوهرم فوت شد والان ۵ سال میگذرد و تنها بودم تا اینکه با
    یک پسری دوس شدم و اون منو به خونشون برد و از پشت با من رابطه داشت البته من در این ۵ سال هیچ
    رابطه جنسی نداشتم اون پسر دندانپزشک بود و خارج از کشور تحصیل کرده بود وگفت در خارج
    رابطه تداشته و فقط در ایران با دونفر آشنا شده که دخول کامل نداشته حالا من فکر میکنم من بیماری
    ایدز گرفتم الان ۵ هفته از رابطه میگذره و من باهاش قطع رابطه کردم و اون بهم گفت خجالت نمیکشی
    این حرفو میزنی من رفتم مشاوره ایدز و خانومی اونجا گفت باید آزمایش بدی اما ۳ ماه دیگه ولی جایی
    رفتم واسه مشاوره چون من یکم وسواس فکری گرفتم واون مشاوره گفت اصلن تو بیماری نداری اما فکر
    لعنتی عذابم میده لطفا راهنمایی کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : همیشه فکر میکنم بیمارم

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-88472864


    کی دیگر از اختلالات شایع و آزار دهنده ، اختلال خود بیمار انگاری نام دارد ، این اختلال به این صورت است که شخص فکر می کند که مبتلا به بیماری سختی شده است که درمان آن بسیار دشوار می باشد. این موضوع به مرور می تواند مشکلات زیادی را برای فرد ایجاد کند.

    آنها با کوله باری از اندوه و کیسه های پلاستیکی پر از دارو از این سو به آن سو می روند. گاهی نیز پوشه هایی حاوی آزمایش ها، رادیوگرافی ها، سونوگرافی ها و نسخه های متعدد دارند. افراد خودبیمارانگار
    ۱۰ درصد همه مراجعان به پزشکان را تشکیل می دهند. آنها ساکنان همیشگی اتاق های انتظار پزشکان، نیمکت های آزمایشگاه و تخت های بیمارستان ها هستند. بیشترشان نگران دستگاه قلبی – عروقی یا دستگاه گوارش خود هستند. با اشتیاقی تحسین برانگیز، از نشانه های دستگاه گوارش خود ساعت ها می گویند، از دردها، شل بودن و سفت بودن مدفوع و رنگ آن و با اندوه، از درد سینه و ضربان قلب پرغصه خود می گویند، از جیب و کیف و کیسه، نوارقلب و اکوکاردیوگرام و نتایج آزمون ورزش را بیرون می کشند و اشک به چشمان شنونده می نشانند. زمانی که پزشک به آنها اطمینان می دهد مشکل جسمی ندارند، برای ۳ ۲ روز خوب و خوشحال هستند، روی ابرها قدم برمی دارند، دسته گل برای پزشک می برند و آگهی تشکر از او چاپ می کنند، اما هفته بعد پژمرده و دژم نزد طبیب بازمی گردند و می نالند که بیماری بازگشت و چاره می خواهند و چون از او معجزه نمی بینند، به جستجوی جالینوس و بوعلی سینای زمانه از این سوی شهر به آن سو روانه می شوند، در حالی که زمزمه می کنند: «درد ما را نیست درمان الغیاث».


    دلایل بروز خودبیمارانگاری

    افراد خودبیمارانگار اشتغال فکری و نگرانی پیوسته ای درباره حالت سلامت یا وضعیت اعضای بدن خود و شکایت های متعدد درباره
    امعا و احشا و اندام و اجزای بدن خود دارند. در آنها هر کارکرد بدنی که عموم مردم بدیهی می دانند و توجهی به آن نمی کنند، به صورت نشانه ای از یک بیماری خطیر و درمان ناپذیر جلوه می کند؛ تندی و کندی نبض، اجابت مزاج، سردرد عادی، حتی خستگی یا بی خوابی یا بی اشتهایی یا پراشتهایی را اغراق آمیز درک می کنند و ذهنشان را آشفته می کند. در معاینه آنها هیچ فرایند آسیب شناختی ای، قابل مشاهده نیست اما توجه شان به صورتی غیرطبیعی بر بدن خود متمرکز است. به نظر می رسد خودبیمارانگاری ناشی از جابجاشدن اضطراب از منابع ذهنی ناخودآگاه به جسم باشد. افراد خودبیمارانگار در تعامل های دوران کودکی آموخته اند عاطفه و محبت را گدایی و با بیمار بودن، ترحم دیگران را جلب کنند یا از طریق بیماری از مسوولیت های خود طفره روند.
    گاهی فردی که توجه لازم را از دنیای بیرون و دیگران دریافت نمی کند، به صورت جبرانی بر جسم خود توجه می یابد و کوچک ترین نشانه را بیماری می انگارد. به زبان بی زبانی می گوید: «اگر شما به من توجه نکردید، در عوض من با توجه زیاد به خودم آن را جبران می کنم.» احساس عدم امنیت هم ممکن است باعث خودبیمارانگاری شود؛ فرد تهدید ناشناخته ای را که از محیط نسبت به خود احساس می کند، به صورت تهدیدی به سلامت جسمی خود تجسم می کند. به همین دلیل افراد سالمند زمانی که با دگرگونی دیدگاه روان شناختی نسبت به زندگی، نارسایی های ناگزیر فیزیولوژیک و احساس زوال در توانایی روانی – زیستی مواجه می شوند، دچار خودبیمارانگاری می شوند.
    خودبیمارانگاری گاهی جزیی از افسردگی است، در این صورت درمان افسردگی باعث ناپدیدشدن خودبیمارانگاری می شود. درمان مناسب در بیشتر موارد عبارت است از روان درمانی بینش گرا که به وسیله روان پزشک انجام می شود و مفهوم نمادین نشانه های بیماری را آشکار می کند. در صورت وجود نشانه های اضطرابی یا افسردگی، مصرف داروهای ضداضطراب یا ضدافسردگی به تجویز روان پزشک، می تواند مفید باشد.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همیشه فکر میکنم بیمارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ندا۶۴ نمایش پست ها
    سلام من ۴ ماه بود که عروسی کرده بودم که شوهرم فوت شد والان ۵ سال میگذرد و تنها بودم تا اینکه با
    یک پسری دوس شدم و اون منو به خونشون برد و از پشت با من رابطه داشت البته من در این ۵ سال هیچ
    رابطه جنسی نداشتم اون پسر دندانپزشک بود و خارج از کشور تحصیل کرده بود وگفت در خارج
    رابطه تداشته و فقط در ایران با دونفر آشنا شده که دخول کامل نداشته حالا من فکر میکنم من بیماری
    ایدز گرفتم الان ۵ هفته از رابطه میگذره و من باهاش قطع رابطه کردم و اون بهم گفت خجالت نمیکشی
    این حرفو میزنی من رفتم مشاوره ایدز و خانومی اونجا گفت باید آزمایش بدی اما ۳ ماه دیگه ولی جایی
    رفتم واسه مشاوره چون من یکم وسواس فکری گرفتم واون مشاوره گفت اصلن تو بیماری نداری اما فکر
    لعنتی عذابم میده لطفا راهنمایی کنید
    سلام

    متاسفم ولی چند سوال که امید دارم به صورت نقل قول پاسخ دهید:

    سن و سالتون

    تحصیلات و نوع رشته تحصیلی

    کار و شغل شما

    داشتن فرزند و یا خیر

    علت فوت همسر

    وضعیت مالی شما

    سابقه اختلال و یا بیماری روانی در خانواده خونی شما

    نوع ارتباط شما محافظت شده بود و یا بدون....

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31146
    نوشته ها
    619
    تشکـر
    595
    تشکر شده 552 بار در 347 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : همیشه فکر میکنم بیمارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ندا۶۴ نمایش پست ها
    سلام من ۴ ماه بود که عروسی کرده بودم که شوهرم فوت شد والان ۵ سال میگذرد و تنها بودم تا اینکه با
    یک پسری دوس شدم و اون منو به خونشون برد و از پشت با من رابطه داشت البته من در این ۵ سال هیچ
    رابطه جنسی نداشتم اون پسر دندانپزشک بود و خارج از کشور تحصیل کرده بود وگفت در خارج
    رابطه تداشته و فقط در ایران با دونفر آشنا شده که دخول کامل نداشته حالا من فکر میکنم من بیماری
    ایدز گرفتم الان ۵ هفته از رابطه میگذره و من باهاش قطع رابطه کردم و اون بهم گفت خجالت نمیکشی
    این حرفو میزنی من رفتم مشاوره ایدز و خانومی اونجا گفت باید آزمایش بدی اما ۳ ماه دیگه ولی جایی
    رفتم واسه مشاوره چون من یکم وسواس فکری گرفتم واون مشاوره گفت اصلن تو بیماری نداری اما فکر
    لعنتی عذابم میده لطفا راهنمایی کنید
    سلام.ممنون میشم اگه سوالاتی رو پاسخ بدین تابهتربشه پاسخ داد..چرا فکرمیکنید ایدزگرفتین؟آیا نشانه ی خاصی رو در بدن خودتون دیدین؟و چه چیز باعث شد این فکر رو بکنید؟یا ازکسی شنیدین که اون اقا ایدز داره؟اول باید این سوالات رو پاسخ داد تاشکی وجود نداشته باشه واسه مشکلی که مطرح کردین.

  5. کاربران زیر از Miss tarsa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد