نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

877
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36893
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    سال قبل برای حل مشکلاتی که در زندگیم داشتم به یک مشاور مراجعه نمودم، مشاور زبر دستی بود و باعث شد خیلی از گره های زندگیمون باز بشه، با کمکش به من و همسرم زندگی مشترکمون تقریبا از بن بستی که توش گرفتار بودیم در اومد.
    کمکم کرد که بتونم جرئت بچه دار شدن رو داشته باشم و خیلی کمک های دیگه...
    همه چی خوب پیش می رفت تا اینکه متوجه شدم شدیدا گرفتار و وابسته ی نشستن توی اون دفتر شده ام، ترسیده بودم! انگار ترک کردن عادت مراجعه به دفتر اون مشاور غیر ممکن می نمود. حتی سعی کردم به روانشناس دیگری مراجعه کنم اما با همه دعوایم می شد و نهایتا خودم رو توی اون دفتر پیدا می کردم.
    یکبار که حسابی داغون بودم بهش گفتم که از این همه وابستگی به این دفتر می ترسم، بهونه گیری می کردم که هیچی درست نمیشه و این پروسه مراجعه و مشاوره تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت...
    بهم گفت وابستگی به پروسه ی درمان چیز طبیعیه اما اگر میان درمانگر و مراجع ارتباطی باشه و یا وابستگی باشه، بده. مطمئنا با شناختی که از خودم داشتم، من علاقه مند به خودش نبودم و فقط معتاد صحبت کردن و شنیده شدن توسط اون بودم، نهایتا بهم اطمینان داد که هیچ چیز مهمی نیست که من بخوام ازش بترسم و هر وقت نخوام می تونم که نیام به اون دفتر...
    عصبانی شده بودم حس می کردم دردم رو نمی فهمه بهش گفتم که امیدوارم اینقدر جرئتش رو داشته باشم که نیام به این دفتر و رفتم.
    و سعی کردم با پاک کردن تمام راه های ارتباطی جلوی بازگشتنم به اون دفتر رو بگیرم
    یادم نمیاد چرا ولی ۱ ماه بعد به خاطر مصرف قارچ جادویی مجبور (یا مختار) به اون مرکز مراجعه کردم
    اما اتفاقات همین جا تموم نشد چند شب بعد بدون مصرف هیچ مخدری دچار توهم شدم و یک ماه بعد توی خواب رانندگی کردم و دو مرتبه خواب گردی داشتم (در حالیکه صحبش هیچ چیز به خاطر نداشتم)
    نهایتا وقتی این رفتار رو خطرناک دیدیم به یک روانشناس معرفیم کرد:
    حس خیلی بدی داشتم!!!
    حس می کردم داره پام رو از اون دفتر می بره و من آمادگیش رو نداشتم، قبل از رفتن به دفتر روانشناس دوم یکبار دیگه بهش مراجعه کردم
    بعد از سه ساعت طفره رفتن و صحبت درباره ی مسائل دیگه بالاخره با این سوال که "من چرا قارچ مصرف کردم؟" بحث رو باز کردم بهم گفت "اشتباه من بوده و تو به خاطر اینکه به اینجا وابسته شده بودی قارچ مصرف کردی". یه چیز تو این مایه ها که من تقصیر داشتم و اشتباه کردم و اینا...
    ازش دلخور بودم،
    با اینکه انگار از روز قبل می دونستم که این حرف رو می زنه باز امیدوار بودم بگه هیچ چیز مهمی نیست
    خلاصه که تصمیم گرفتم به روانشناس دوم مراجعه کنم و پروسه درمان اون که به همراهی یه متخصص مغز و اعصاب قصد درمان خوابگردی هایم را داشتند ادامه بدهم ( که البته به خاطر تاثیر بد دارو درمانی با مشورت پزشکی دیگر دارو ها رو قطع کردم) و تصمیم گرفتم دیگر به اون دفتر مراجعه نکنم
    اما الان که یک ماه از اون ملاقات میگذره انگار این میل حضور در اون دفتر و صحبت کردن داره تمام وجودم رو می خوره تمرکزم رو از دست داده ام و هر بار که چشم هام رو می بندم خودم رو تو اون دفتر تصور می کنم، بدجوری بهم ریخته ام و نمی دونم چه کار باید بکنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    33009
    نوشته ها
    56
    تشکـر
    17
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    منظورتون از قارچ همان ماشروم کمیکه ؟
    امضای ایشان
    Beg for your life, you won't escape the knife
    Your fate was sealed today
    Disease has spread you pray for death
    Evisceration plague

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36893
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط MorbidCorpse نمایش پست ها
    منظورتون از قارچ همان ماشروم کمیکه ؟
    حقیقتش نمی دونم ماشروم کمیک چیه؟ منظورم مجیک ماشروم بوده اگر همان معنی را می دهد. با توجه به اینکه من کلا هیچ نوع دراگی مصرف نداشتم قبلا خیلی با اصطلاحات آشنا نیستم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط Withmaster1409 نمایش پست ها
    سال قبل برای حل مشکلاتی که در زندگیم داشتم به یک مشاور مراجعه نمودم، مشاور زبر دستی بود و باعث شد خیلی از گره های زندگیمون باز بشه، با کمکش به من و همسرم زندگی مشترکمون تقریبا از بن بستی که توش گرفتار بودیم در اومد.
    کمکم کرد که بتونم جرئت بچه دار شدن رو داشته باشم و خیلی کمک های دیگه...
    همه چی خوب پیش می رفت تا اینکه متوجه شدم شدیدا گرفتار و وابسته ی نشستن توی اون دفتر شده ام، ترسیده بودم! انگار ترک کردن عادت مراجعه به دفتر اون مشاور غیر ممکن می نمود. حتی سعی کردم به روانشناس دیگری مراجعه کنم اما با همه دعوایم می شد و نهایتا خودم رو توی اون دفتر پیدا می کردم.
    یکبار که حسابی داغون بودم بهش گفتم که از این همه وابستگی به این دفتر می ترسم، بهونه گیری می کردم که هیچی درست نمیشه و این پروسه مراجعه و مشاوره تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت...
    بهم گفت وابستگی به پروسه ی درمان چیز طبیعیه اما اگر میان درمانگر و مراجع ارتباطی باشه و یا وابستگی باشه، بده. مطمئنا با شناختی که از خودم داشتم، من علاقه مند به خودش نبودم و فقط معتاد صحبت کردن و شنیده شدن توسط اون بودم، نهایتا بهم اطمینان داد که هیچ چیز مهمی نیست که من بخوام ازش بترسم و هر وقت نخوام می تونم که نیام به اون دفتر...
    عصبانی شده بودم حس می کردم دردم رو نمی فهمه بهش گفتم که امیدوارم اینقدر جرئتش رو داشته باشم که نیام به این دفتر و رفتم.
    و سعی کردم با پاک کردن تمام راه های ارتباطی جلوی بازگشتنم به اون دفتر رو بگیرم
    یادم نمیاد چرا ولی ۱ ماه بعد به خاطر مصرف قارچ جادویی مجبور (یا مختار) به اون مرکز مراجعه کردم
    اما اتفاقات همین جا تموم نشد چند شب بعد بدون مصرف هیچ مخدری دچار توهم شدم و یک ماه بعد توی خواب رانندگی کردم و دو مرتبه خواب گردی داشتم (در حالیکه صحبش هیچ چیز به خاطر نداشتم)
    نهایتا وقتی این رفتار رو خطرناک دیدیم به یک روانشناس معرفیم کرد:
    حس خیلی بدی داشتم!!!
    حس می کردم داره پام رو از اون دفتر می بره و من آمادگیش رو نداشتم، قبل از رفتن به دفتر روانشناس دوم یکبار دیگه بهش مراجعه کردم
    بعد از سه ساعت طفره رفتن و صحبت درباره ی مسائل دیگه بالاخره با این سوال که "من چرا قارچ مصرف کردم؟" بحث رو باز کردم بهم گفت "اشتباه من بوده و تو به خاطر اینکه به اینجا وابسته شده بودی قارچ مصرف کردی". یه چیز تو این مایه ها که من تقصیر داشتم و اشتباه کردم و اینا...
    ازش دلخور بودم،
    با اینکه انگار از روز قبل می دونستم که این حرف رو می زنه باز امیدوار بودم بگه هیچ چیز مهمی نیست
    خلاصه که تصمیم گرفتم به روانشناس دوم مراجعه کنم و پروسه درمان اون که به همراهی یه متخصص مغز و اعصاب قصد درمان خوابگردی هایم را داشتند ادامه بدهم ( که البته به خاطر تاثیر بد دارو درمانی با مشورت پزشکی دیگر دارو ها رو قطع کردم) و تصمیم گرفتم دیگر به اون دفتر مراجعه نکنم
    اما الان که یک ماه از اون ملاقات میگذره انگار این میل حضور در اون دفتر و صحبت کردن داره تمام وجودم رو می خوره تمرکزم رو از دست داده ام و هر بار که چشم هام رو می بندم خودم رو تو اون دفتر تصور می کنم، بدجوری بهم ریخته ام و نمی دونم چه کار باید بکنم
    نقل قول نوشته اصلی توسط Withmaster1409 نمایش پست ها
    حقیقتش نمی دونم ماشروم کمیک چیه؟ منظورم مجیک ماشروم بوده اگر همان معنی را می دهد. با توجه به اینکه من کلا هیچ نوع دراگی مصرف نداشتم قبلا خیلی با اصطلاحات آشنا نیستم
    سلام

    مطلب شما را به دعوت یکی از دوستان خواندم عزیز, چند سوال قبل از هر گونه پاسخی داشتم که با کمی دقت و به صورت نقل قول لطفا پاسخ دهید:

    سن و سال شما و همسرتون؟

    رشته تحصیلی و مدرک تحصیلی شما و همسرتون؟

    نوع آشنایی و ازدواج تون؟

    چند سال از ازدواجتون میگذره؟

    کار و شغل هر دوی شما؟

    تعداد فرزند و یا فرزندانتون و سنشون؟

    تعداد خواهران و برادران شما و فاصله سنی بینتون؟ فرزند چندمین؟

    سابقه بیماری روانی در خانواده شما و همسرتون؟

    تشخیص این همکار خوبمون در مورد شما چی بوده؟

    دارو نیز مصرف میکنید و یا خیر؟

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  5. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36893
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    مطلب شما را به دعوت یکی از دوستان خواندم عزیز, چند سوال قبل از هر گونه پاسخی داشتم که با کمی دقت و به صورت نقل قول لطفا پاسخ دهید:

    سن و سال شما و همسرتون؟

    رشته تحصیلی و مدرک تحصیلی شما و همسرتون؟

    نوع آشنایی و ازدواج تون؟

    چند سال از ازدواجتون میگذره؟

    کار و شغل هر دوی شما؟

    تعداد فرزند و یا فرزندانتون و سنشون؟

    تعداد خواهران و برادران شما و فاصله سنی بینتون؟ فرزند چندمین؟

    سابقه بیماری روانی در خانواده شما و همسرتون؟

    تشخیص این همکار خوبمون در مورد شما چی بوده؟

    دارو نیز مصرف میکنید و یا خیر؟

    سپاس
    دکتر
    سلام
    من و همسرم هردو حدود ۲۸ سال سن داریم
    من کارشناسی ارشد عمران و همسرم پزشک عمومی است
    از طریق دوستان مشترک به هم معرفی شدیم
    بیش از ۸ سال از آشنایی ۷ سال از عقد و ۵ سال از عروسیمان می گذرد
    من دانشجو هستم و در کار مرتبط با رشته ام سرپرست یک کارگاه ساختمانی هم می باشم و همسرم در حال سپری کردن دوره ی طرح دکتری خود است
    فرزندی نداریم و همسرم در هفته ی پنجم آبستن است
    ۱ خواهر و دو برادر یکی از فرادران ۱ سال اختلاف سنی و خواهرم ۱۰ سال و بردار دیگر ۱۲ سال و من فرزند اول هستم
    نه اگر این آخری که برای خودم رخداده رو در نظر نگیریم
    روانشناسی که بهش مراجعه کردم تشخیص اختلالات تجزیه ای و یا نوعی صرع را دادند که دکتر اعصاب احتمال صرع را ناچیز خواندند ولی اختلالاتی در نوار مغزی مشاهده کردند که احتمال می دادند مربوط به تاثیرات قارچ باشد که البته این نوار مغزی ۲ ماه بعد از مصرف گرفته شده بود
    داروهایی به من داده شد که با رعایت دوز معکوس کنتر گذاشتمشان

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط Withmaster1409 نمایش پست ها
    سلام
    من و همسرم هردو حدود ۲۸ سال سن داریم
    من کارشناسی ارشد عمران و همسرم پزشک عمومی است
    از طریق دوستان مشترک به هم معرفی شدیم
    بیش از ۸ سال از آشنایی ۷ سال از عقد و ۵ سال از عروسیمان می گذرد
    من دانشجو هستم و در کار مرتبط با رشته ام سرپرست یک کارگاه ساختمانی هم می باشم و همسرم در حال سپری کردن دوره ی طرح دکتری خود است
    فرزندی نداریم و همسرم در هفته ی پنجم آبستن است
    ۱ خواهر و دو برادر یکی از فرادران ۱ سال اختلاف سنی و خواهرم ۱۰ سال و بردار دیگر ۱۲ سال و من فرزند اول هستم
    نه اگر این آخری که برای خودم رخداده رو در نظر نگیریم
    روانشناسی که بهش مراجعه کردم تشخیص اختلالات تجزیه ای و یا نوعی صرع را دادند که دکتر اعصاب احتمال صرع را ناچیز خواندند ولی اختلالاتی در نوار مغزی مشاهده کردند که احتمال می دادند مربوط به تاثیرات قارچ باشد که البته این نوار مغزی ۲ ماه بعد از مصرف گرفته شده بود
    داروهایی به من داده شد که با رعایت دوز معکوس کنتر گذاشتمشان
    ممنون از پاسخها

    این همکار ما خانم بودن و یا اقا؟

    مشکلتون چی بود که به ایشون مراجعه کردید؟ یک مثل لطفا؟

    بیماری خاصی در دوران نوزادی و یا تب بالای 40 درجه نگفتن که گرفته اید؟ ضربه به سر چی؟

    زایمان سخت در زمان به دنیا امدن شما؟

    سپاس
    دکتر
    ویرایش توسط شهرام2014 : 10-15-2017 در ساعت 03:18 PM
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36893
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    ممنون از پاسخها

    این همکار ما خانم بودن و یا اقا؟

    مشکلتون چی بود که به ایشون مراجعه کردید؟ یک مثل لطفا؟

    بیماری خاصی در دوران نوزادی و یا تب بالای 40 درجه نگفتن که گرفته اید؟ ضربه به سر چی؟

    زایمان سخت در زمان به دنیا امدن شما؟

    سپاس
    دکتر
    مشاور خانوم و روانشناس آقا
    اول با مشکلاتم با همسرم شروع شد و به بقیه چیزها کشید
    مثلا در مورد یه کابوس که همیشه درگیرش بودم و پیدا کردن ریشه ی اون کابوس
    و مشورت های ریز و درشت در مورد روزمره ام
    فکر نمی کنم مشکلی داشته بودم اما هراز گاهی که گرفتار اون کابوس می شدم تب می کردم و هزیون می گفتم
    در مورد زایمان هم اصلا نمی دونم

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36893
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    این نکته رو همیشه فراموش نکن که مشاور فقط راه رو نشون تو میده و این تو هستی که با اراده خودت باید انجام بدی
    اون که صد البته اما موضوع الان اینه که نمی تونم این عادت رفتن به اون مشاوره را ترک کنم و احساس خطر می کنم

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : وابستگی بیش از حد به جلسات مشاوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط withmaster1409 نمایش پست ها
    مشاور خانوم و روانشناس آقا
    اول با مشکلاتم با همسرم شروع شد و به بقیه چیزها کشید
    مثلا در مورد یه کابوس که همیشه درگیرش بودم و پیدا کردن ریشه ی اون کابوس
    و مشورت های ریز و درشت در مورد روزمره ام
    فکر نمی کنم مشکلی داشته بودم اما هراز گاهی که گرفتار اون کابوس می شدم تب می کردم و هزیون می گفتم
    در مورد زایمان هم اصلا نمی دونم
    ببینید عزیز نمیخوام بترسونمتون, البته جوان باهوشی به نظر میرسید و امید دارم متوجه حرف من بشید.

    من با نظر خانم روانشاستون موافق نیستم در مورد اختلالت تجزیه ای, ! ریشه مشکل و یا مشکلات شما رو در جای دیگه ای میبینم.

    در حالاتی که شما مختصری ذکر کرده اید ریشه هایی از سایکوتیک و یا آسیبهای مغزی دیده میشه که ریشه در ژنتیک یا آسیبهای فیزیکی و روانی کودکی شما داره. لذا توصیه میکنم:

    1 به یکی از مشاور آگاه ما(میتوانید از کلنیک روانشناختی دانشگاه شهر خود) کمک بگیرید و حتما مرد باشن در جهت گرفتن تست mmpi

    500 سوالی نه 75 سوالی جهت شناخت دقیق شخصیت شما .

    2 یه کمک همسر خود که دکتر طب هستند به یک متخصص مغز و اعصاب نه روانپزشک رجوع کنید جهت انجام تستهای مربوط به سلامت مغز و سیستم اعصاب شما.

    امید دارم تشخیص من خطا باشه و مسئله خیلی جزئی تر از اینها باشه ولی در هر صورت تکلیفتون با خودتون معلوم میشه

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  11. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا خواستن توانستن است ؟؟
    توسط ali502902700 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 10-03-2022, 03:02 AM
  2. خواستگار سوءاستفاده‌گر و خسيس!
    توسط ninamoon در انجمن خواستگاری
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 05-14-2017, 11:40 AM
  3. عشق شما از چه نوعي است؟ دلبستگی یا وابستگی؟
    توسط pari123 در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-30-2015, 01:12 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد