سلام من دوستم رو برای ازدواج به پسری از آشناهامون و خانواده اش معرفی کردم و واسطه ازدواج آنها شدم اون پسر اون موقع در شهر دیگه ای شغل آزاد داشت و من به همراه مادرم وساطت کردیم تا وصلت صورت گرفت البته ما اون وسط حرف دروغی نزدیم و حتی مقداری چیز اضافی از اون چیزی که پسره بود نگفتیم و تمام عیب و ایرادات اون خانواده رو بهشون گفتیم ولی نکات مثبت پسر مثل اینکه اهل خدا و پیغمبر و حلال و حرام و نماز و ایناس رو هم بهش گفتیم ولی در مورد اخلاق گفتیم ما چیز بدی در موردش نشنیدیم ولی خودتون برین تحقیق کنین که تحقیق هم کردن و حرف ما تایید شد و درمورد کار هم گفتیم با پسره صحبت کنین که بعد ازدواج میخواد چیکار کنه چند بار هم به دوستم تایید کردم درمورد کارش باهاش اتمام حجت کنه که بعدا از چشم ما نبینه الان که ازدواج کردن شنیدم که پسره یه بد اخلاقی هایی داشته و حتی نکات منفی شوهر من رو وسط کشیده پیش خانواده زن خودش و تهدیدشون کرده که اونم مثل شوهر من یه بداخلاقی هایی رو انجام میده اگه طبق میل اون رفتار نکنن و سر کار هم نمیره و کارشو ول کرده دوستم و خانوادش خیلی ناراحتن دوستم که به روم نمیاره فقط یبار بهم گفت هر جایی که تو پا گذاشتی منم گذاشتم و سرنوشتم مثل تو شد مادرش هم به مادرم اخلاقای بد دامادشو گفته و گفته که خیلی ناراحتن . حالا من عذاب وجدان شدیدی پیدا کردم زندگی سخت خودم یه طرف که دارم به زور با شوهرم میسازم و عذاب واسطه شدن برای یک ازدواج سخت دیگه که باعثش من شدم هم یه طرف حس میکنم دوستم فکر میکنه من چون خودم بدبخت شدم به عمد خواستم اونم بدبخت کنم و داره نفرینم میکنه که زندگی من اینقدر هر روز داره بدتر و سختتر میشه .. سرگردونم

فرستاده شده از HUAWEI G610-U20ِ من با Tapatalk