سلام .
یک سال و نیم از زندگی من با همسرم میگذره روزهای اول همه چیز خوب بود همسرم مردی مومن و نمازش و روزه هاش به جا و اخلاقش بیست واقعا در کنارش احساس خوشبختی داشتم و تنها مشکلی که بود از نظر روابط جنسی بود که به ماهی یک بار ختم میشد و من همیشه از این موضوع مینالیدم و بارها و باره با نامه رو در رو راهکار های مختلفی که برخی از دوستان در اینجا راهنمایی کردن به کار بردم ولی بازم فایده ای نداشت .از این که بگذریم همسرم به من توجهی نداره اصلا ظاهر من براش مهم نیست البته بگم ابراز احساساتش داره ولی اصلا براش مهم نیست چه جوری یپوشم تمیز باشم نباشم و حتی یه بار بهم گفت نمیخواد ارایشگاه بری .غذا بپزم یا نپزم اصلا ایراد نمیگیره و اصلا نمیگه گرسنه ام انگار نه انگار داریم زندگی میکنیم غذاهایی هم که درست میکنم انقدر بی میل و بدون اشتها میخوره که از غذا خوردنم پشیمون میشم و الانم دیگه دوست ندارم غذا درست کنم.حتی الانم دیگه نه نمازی میخونه نه چیزی کلا زندگی تعطیل فقط از در میاد تو چارتا بوسه و دوتا دوست دارم و تمام ززندگی من شده این من خیلی تلاش کردم درستش کنم ولی همسرم اصلا یک ذره تلاش نمیکنه البته خودش میگه احساس میکنم افسرده شدم و نیاز به مشاوره دارم ولی در این رابطه هم اقدامی نمیکنه .اصلا در مورد خواسته هاش تو زندگی باهام حرف نمیزنه در صورتی که من بار ها و بار ها بهش گفتم خواسته هام چیه و لی به خواسته های منم توجه نداره دیگه ...... الانم سه ماه رابطه ای جنسی باهم نداشتیم البته بگم من دیگه خسته شدم از التماس کردن در این باره و اونم جواب سر بالا دادن به من منم دیگه نرفتم طرفش و ازش خواهش کنم اونم نیومد .در این باره برای بهبودی رابطه هر راهکاری که به مغزتون خطور میکنه من استفاده کردم .اون ماهی یه بار احساس کردم از سر ترحم بوده برا همین منم خسته شدم و دیگه طرف همسرم نرفتم .البته بگم از نظر کلامی باهم ابراز احساسات میکنیم میگم کلا یه زندگی کاملا مثل دوتا دوست و هم اتاقی داریم