نمایش نتایج: از 1 به 41 از 41

موضوع: ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

3388
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    سلام پرویز هستم.
    اول بگم که اسم هارو تغییر دادم. اسم ها واقعی نیستند.

    یک سال پیش یکی از همکلاسی های مونث دانشگاه به اسم نسترن بهم پیامی داد برای گرفتن جزوه و کمک درسی . منم بهش کمک کردم تا اینکه امتحانات تموم شد منم دیگه کاری نداشتم تا دو سه ماه بعد که عید بود. اومد بهم تبریک گفت و رفت... و توی خرداد همون سال که دوباره امتحان های دانشگاه شروع شد توی این گروه های تلگرامی همو دیدیم. دوباره نسترن بهم پیام و منم که از اینکه دفعه قبل باهاش بد رفتار کرده بودم و بقول معروف خیلی دماغ سربالا بودم خجالت زده بودم کمی گرم تر باهاش رفتار کردم. خلاصه همینجور رابطه مون بیشتر شد تا به چت کردن تا ۵ - ۶ صبح رسید. و بعد از اون باهم بیرون رفتیم رستوران و کافی شاپ و این داستان ها.

    من هیچوقت بهش به چشم یک دوست دختر نگاه نکردم . بیشتر به عنوان یک دوست و همدم بهش نگاه کردم...

    هر روز باهم بودیم و به هم علاقه پیدا کردیم. مخصوصا نسترن که خیلی بهم علاقه پیدا کرده بود. رابطمون هرچند به درخواست به رابطه جنسی تبدیل نشد اما نوازش و غیره خیلی زیاد شده بود..

    تا اینکه سه ماه پیش بهم گفت یکی از خواستگار هایی به اسم مهدی که چند سال پیش اومده بود خاستگاری و خیلی هم علاقه داشت بهش(و بالعکس) دوباره سرو کلش پیدا شده. من دچار شرایط دگرگونی شدم و ناراحت شدم . اما چون دوسش داشتم و اینجور بیقرار شدنش رو میدیدم بهش گفتم بشینه باهاش حرف بزنه و ببینه حرف حسابش چیه .. اون هم اینبار با استفاده از خانواده جلو اومد و رسمی پا پیش گذاشت.


    به هر حال. گذشت و رابطه علاقه منو نسترن بهم بیشتر شد... و این هم گفت که داستان مهدی داره خیلی جدی میشه و شاید واقعا خبری بشه ...


    تا اینکه چند روز پیش
    باهم که بیرون بودیم رفت داخل بانک تا به کاری برسه گوشیش رو جا گذاشت.... گوشیش رو گرفتم و پیام ها و زنگ هارو و مخصوصا تلگرام و نشستم خوندم.

    توی یکی از چت هایی که با یکی از دوستاش داشت دیدم در آغوش یک آقایی هست و نوشته منو مهدی...

    خیلی شوکه شدم ...


    هیچی نگفتم تا اینکه دیروز با یکی از دوستانش (که منو اصلا نمیشناخت) با کلی قول گرفتن و ترس و لرز شروع به حرف زدن کردم و همه چیو بهش گفتم.
    تا عکس و دید گفت آره این مهدی هست.
    مهدی و نسترن باهم چندین ساله که ازدواج کردن و باهم زندگی میکنن!!!

    انگار به یک دیوار بتنی برخورد کردم
    یهو به تمام پازل ها و علامت های سوالی که تو ذهنم بود پاسخ داده شده...
    تمام اون حرف های مشکوک

    همیشه میگفت بابام باهام تو خونه شوخی میکنه فلان اینا . میگفت امروز بابام اینجوری کرد اونجوری کرد ... بعضی موقع برام غیر عادی بود ولی خوب.. زیاد بهش فکر نمیکردم ...


    به هر حال. دوستش بهم گفت این پدرش چندین ساله که از مادرش جدا شده و از ایران رفته. نسترن و مهدی هم چندین ساله باهم زندگی میکنن .. عکس های بیشتری نشونم و ....

    از صبح دارم به دیوار نگاه میکنم
    نمیدونم باید چیکار کنم

    اصلا و ابدا نمیخوام داخل چنین رابطه ای باشم.
    با تمام معیار های اخلاقی ای که دارم تمام و کمال در تضاده
    هرگز بودن تو این رابطه برام قابل قبول نیست
    هرگز.

    من برام سخت نیست یهو کات کنم. هیچ مشکلی ندارم

    اما..
    اما...


    اون.
    نسترن اگه یک روز من نباشم میشینه گریه میکنه ( چند باری پیش اومد)
    به روز دوم بکشه دست به خودکشی میزنه ... ( خودش میگه چندین سال پیش این کارو کرد)
    بسیار احساستی
    بسیار شکننده و حساسه

    چند سال مشکل روحی داشت تا یکی دوساله که خوب شده

    الان خیلی خوشحال و خوبه

    میدونم اگه یک حرکت استباه کنم یا دست به خودکشی میزنه ... یا اینکه روانی میشه ...


    دارم دیوونه مشم
    تورو خدا کمکم کنید

    تورو خدا بگید باید چیکار کنم
    چیجوری اینو خاتمه بدم
    میدونم راه درستش اینه آروم آروم باید رابطه رو از بین ببرم
    اما وجودم در این رابطه حتی ثانیه ای هم برام قابل تحمل نیست. ....


    کمک کنید....

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    نخیر
    چرا فک کردین راه درستش اینه اروم اروم خاتمه بدین؟
    این خانوم شوهر داشته و اییییییین همه مدت باشما بوده
    ب شوهرش خیانت کرده

    اونوقت شما دارین فک میکنین اروم اروم تمومش کنین؟
    ک ی وقت نشکنه؟
    دلم برا شوورش میسوزه
    هرچه سریعتر تموم کنید رابطرو
    همه راهای ارتباطیتونو با خودشو دوستاش قط کنید

    موفق باشید
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    سلام
    دوست عزیز سوال اینجاست
    چرا ایشون با وجود داشتن همسر جذب شما شدن ؟؟


    جوابی دارید ؟؟؟
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام
    دوست عزیز سوال اینجاست
    چرا ایشون با وجود داشتن همسر جذب شما شدن ؟؟


    جوابی دارید ؟؟؟
    خیر. نمیدونم. شاید داره از همسرش انتقامی چیزی میگیره. نمیدونم اصلا.


    نقل قول نوشته اصلی توسط شقایقم نمایش پست ها
    نخیر
    چرا فک کردین راه درستش اینه اروم اروم خاتمه بدین؟
    این خانوم شوهر داشته و اییییییین همه مدت باشما بوده
    ب شوهرش خیانت کرده

    اونوقت شما دارین فک میکنین اروم اروم تمومش کنین؟
    ک ی وقت نشکنه؟
    دلم برا شوورش میسوزه
    هرچه سریعتر تموم کنید رابطرو
    همه راهای ارتباطیتونو با خودشو دوستاش قط کنید

    موفق باشید
    به یکباره تموم کردن شاید درست نباشه
    مسائل عاطفی که به وجود میاره که هیچ.
    ممکنه باعث جنجال بشه . که هم آبرو ریزی برای من ممکنه بشه. هم برای اون

    میخوام یکجوری بدون دعوا و جنجال تموم بشه.


    منم دلم واقعا به حال همسرش میسوزه.
    طبق تعریف هایی که شنیدم انسان بسیار آرومی به نظر میاد...
    ویرایش توسط pedro : 01-08-2016 در ساعت 06:13 AM

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    سلام

    وای که چقدر شما ساده هستید

    کسی که پا تو این رابطه گذاشته فکر اینم کرده یه روز شما بفهمید و ولش کنید

    پس هرچی سریع تر همه راه های ارتباطیت باهاش قطع کن

    هر اتفاقی هم بخواد بیافته که نمیافته مسئولیتش گردن خودش و نه شما

    و اینکه میگید. یواش یواش ولش میکنم دارید خودتون گول میزنید!!!!

    تا بیشتر از این تو گل فرو نگرفتید و اتفاق های خطر ناک دیگه ای نیافتاده این رابطه رو تموم کن

    مطمعن باشید هیچ ابرو ریزی نمیشه !!!!!!! ابرو ریزی وقتی میشه که این رابطه طولانی بشه
    اصلا به این فکر کردید شوهرش بفهمه چی میشه؟؟؟

    اگه حداقل برات مهم فکر این باش شوهرش فهمید خیلییی بالا ها سرش میتونه بیاره
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  6. 3 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    خیلی متاسف شدم از خوندن مطالبتون .
    البته اینو بگم که حقیقتا فک میکنم یه داستانه ...اخه خیلی سخته باورش
    جدی داستان نیست ؟یه قصه تخیلی!!!
    حالا اگر واقعی باشه ..من درکتون میکمپ که میگین نمیخواین به یکباره تموم کنین چون ممکنه بلایی یر خودش بیاره ..بله شما الان به این فکر میکنید که با رابطه با این فرد ناخواسته وارد چه جریان نادرست و خطرناکی شدید و ازطرف دیگه با قطع کرون به یکباره با توجه به شناختی که ازش دارید و ممکنه حتما یه بلایی سر خودش بیاره و شاید اخرش خودکشی هم باشه وارد یک عذاب وجدان دایمی شده و با تلخ ترین پایان رو این رابطتون خواهد داشت .

    بهر حال هر گونه رابطه ای با جنس مخالف اگر به صمیمیت و وابستگی منجربشه کاملا اشتباست ولی خب رابطه با یک فرد متاهل اشتباه ترین اشتباه هاست و شما ناخواسته در دامش افتادین .

    اگر این خانوم نسترن حالت روانی مناسب نداره و ممکنه به یکباره کارخطرناکی انجام بده ..شما نمیتونین واقعیت رو بهش بگین که همه چیزو فهمیدین و ... اینجوری کار دست هودش بده.هر چند چنین ادمی بهرحال باید تاوان اشتباهش رو بده ولی بیایم اون ادم که باعثش میشه شما نباشین.من میدونم با پایان تلخ شما همیشه یک عذاب وجدان همراهتون میمونه .

    پس بهترین کار اینه که شما کم کم با بهانه مشغله ای جدید روابط رو کم کنید .از کسی هم بخواین توی این راه کمکتون کنه .حتی شاهدتونم باشه .اگر اون خودش رو بکشه ممکنه پای شما گیر بشه.
    بعد بگین که خانوادتون اصرار به ازدواجتون دارن و کسی رو مد نظر دارن که من نمیتونم رو حرفشون حرف بزنم و مدیونشونم و ... .ولی قلبا راصی نیستمو ...
    یک جورایی خودتون رو مجبور به ترک این رابطه نشون بدین .
    ضمنا سعی کنید دیگه کمتر بصورت چت که توی گوشیش میمونه باهاش در ارتباط باشین

  8. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16868
    نوشته ها
    356
    تشکـر
    1,100
    تشکر شده 545 بار در 260 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    فکر می کنم این جدایی بیش تر از این که برای خانوم سخت باشه برای شما سخته، به همین
    دلیل نمیخواین به یک باره جدا شین.
    ولی این دروغ عظیمی که ایشون به شما گفته جای هیچ توجیهی باقی نمی ذاره.

  10. 2 کاربران زیر از Blue Way بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده...کمکم کنید.

    مرسی از شما دوستان.

    من تو شوک هستم
    من میتونم به آسونی همین الان رابطه رو قطع کنم. برام سخت نیست.

    از اونجایی که با دونستهایه اخیر و دانسته های قبلی فهمیدم حالت روحی پایداری نداره.

    میترسم اگه یهو جنجال بشه برام شر ایجاد کنه.
    برای همین نمیخوام کار نسنجیده ای کنم.


    کاری که کرد هیچ توجیهی نداره بدون شک . ولی خوب. نمیخوام کاری کنم که بعدا باعث پشیمونی من بشه.

    همونجور که گفتم همکلاسی هستیم.
    دوشنبه ی هفته ی دیگه آخرین امتحانمونو میدیم.
    من ترم آخر هستم و میرم. ایشون ولی یک ترم دیگه داره.

    برای همین میخوام تا دوشنبه که امتحان ها تموم میشه قشنگ فکر کنم و تمام جوانب و در نظر بگیرم تا بیگدار به آب نزنم. چون جاده یک طرفه هست. هر کاری کنم دیگه برگشتی نداره.
    مثلا نمیدونم بهش بگم که چیکار کرده یا نه
    یا بگم چیجوری اطلاعات و بدست اوردم
    از کی گرفتم
    و و و

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دفتر سعادت آباد:
    ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
    دفتر شریعتی:
    ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط pedro نمایش پست ها
    سلام پرویز هستم.
    اول بگم که اسم هارو تغییر دادم. اسم ها واقعی نیستند.

    یک سال پیش یکی از همکلاسی های مونث دانشگاه به اسم نسترن بهم پیامی داد برای گرفتن جزوه و کمک درسی . منم بهش کمک کردم تا اینکه امتحانات تموم شد منم دیگه کاری نداشتم تا دو سه ماه بعد که عید بود. اومد بهم تبریک گفت و رفت... و توی خرداد همون سال که دوباره امتحان های دانشگاه شروع شد توی این گروه های تلگرامی همو دیدیم. دوباره نسترن بهم پیام و منم که از اینکه دفعه قبل باهاش بد رفتار کرده بودم و بقول معروف خیلی دماغ سربالا بودم خجالت زده بودم کمی گرم تر باهاش رفتار کردم. خلاصه همینجور رابطه مون بیشتر شد تا به چت کردن تا ۵ - ۶ صبح رسید. و بعد از اون باهم بیرون رفتیم رستوران و کافی شاپ و این داستان ها.

    من هیچوقت بهش به چشم یک دوست دختر نگاه نکردم . بیشتر به عنوان یک دوست و همدم بهش نگاه کردم...

    هر روز باهم بودیم و به هم علاقه پیدا کردیم. مخصوصا نسترن که خیلی بهم علاقه پیدا کرده بود. رابطمون هرچند به درخواست به رابطه جنسی تبدیل نشد اما نوازش و غیره خیلی زیاد شده بود..

    تا اینکه سه ماه پیش بهم گفت یکی از خواستگار هایی به اسم مهدی که چند سال پیش اومده بود خاستگاری و خیلی هم علاقه داشت بهش(و بالعکس) دوباره سرو کلش پیدا شده. من دچار شرایط دگرگونی شدم و ناراحت شدم . اما چون دوسش داشتم و اینجور بیقرار شدنش رو میدیدم بهش گفتم بشینه باهاش حرف بزنه و ببینه حرف حسابش چیه .. اون هم اینبار با استفاده از خانواده جلو اومد و رسمی پا پیش گذاشت.


    به هر حال. گذشت و رابطه علاقه منو نسترن بهم بیشتر شد... و این هم گفت که داستان مهدی داره خیلی جدی میشه و شاید واقعا خبری بشه ...


    تا اینکه چند روز پیش
    باهم که بیرون بودیم رفت داخل بانک تا به کاری برسه گوشیش رو جا گذاشت.... گوشیش رو گرفتم و پیام ها و زنگ هارو و مخصوصا تلگرام و نشستم خوندم.

    توی یکی از چت هایی که با یکی از دوستاش داشت دیدم در آغوش یک آقایی هست و نوشته منو مهدی...

    خیلی شوکه شدم ...


    هیچی نگفتم تا اینکه دیروز با یکی از دوستانش (که منو اصلا نمیشناخت) با کلی قول گرفتن و ترس و لرز شروع به حرف زدن کردم و همه چیو بهش گفتم.
    تا عکس و دید گفت آره این مهدی هست.
    مهدی و نسترن باهم چندین ساله که ازدواج کردن و باهم زندگی میکنن!!!

    انگار به یک دیوار بتنی برخورد کردم
    یهو به تمام پازل ها و علامت های سوالی که تو ذهنم بود پاسخ داده شده...
    تمام اون حرف های مشکوک

    همیشه میگفت بابام باهام تو خونه شوخی میکنه فلان اینا . میگفت امروز بابام اینجوری کرد اونجوری کرد ... بعضی موقع برام غیر عادی بود ولی خوب.. زیاد بهش فکر نمیکردم ...


    به هر حال. دوستش بهم گفت این پدرش چندین ساله که از مادرش جدا شده و از ایران رفته. نسترن و مهدی هم چندین ساله باهم زندگی میکنن .. عکس های بیشتری نشونم و ....

    از صبح دارم به دیوار نگاه میکنم
    نمیدونم باید چیکار کنم

    اصلا و ابدا نمیخوام داخل چنین رابطه ای باشم.
    با تمام معیار های اخلاقی ای که دارم تمام و کمال در تضاده
    هرگز بودن تو این رابطه برام قابل قبول نیست
    هرگز.

    من برام سخت نیست یهو کات کنم. هیچ مشکلی ندارم

    اما..
    اما...


    اون.
    نسترن اگه یک روز من نباشم میشینه گریه میکنه ( چند باری پیش اومد)
    به روز دوم بکشه دست به خودکشی میزنه ... ( خودش میگه چندین سال پیش این کارو کرد)
    بسیار احساستی
    بسیار شکننده و حساسه

    چند سال مشکل روحی داشت تا یکی دوساله که خوب شده

    الان خیلی خوشحال و خوبه

    میدونم اگه یک حرکت استباه کنم یا دست به خودکشی میزنه ... یا اینکه روانی میشه ...


    دارم دیوونه مشم
    تورو خدا کمکم کنید

    تورو خدا بگید باید چیکار کنم
    چیجوری اینو خاتمه بدم
    میدونم راه درستش اینه آروم آروم باید رابطه رو از بین ببرم
    اما وجودم در این رابطه حتی ثانیه ای هم برام قابل تحمل نیست. ....


    کمک کنید....
    سلام دوست عزیز

    به سایت مشاور خوش اومدین

    حرف اصلی اینکه...

    داری کی رو گول میزنی؟؟؟

    خودتو؟؟؟ یا بازم خودتو؟؟؟؟

    این رابطه به هر شکلش اشتباه بوده و هست

    چه برسه وقتی این قضایا پیش اومده

    این خانم هرکاری هم بکنه شما مسئول رفتارش نیستی

    و هرچی هم بخواد بگه و هرکاری بکنه

    شما یه جواب محکم و قاطع داری و اونم اینکه به شما دروغ گفته و از وجود همسرش بیخبرتون گذاشته

    شما خودت مردی ، چه حالی میشه وقتی بدونی همسرت...

    پس بهتره تمومش کنی هرچی زودتر

    آروم آروم یعنی بیشتر و بیشتر سمی شدن

    تا همسر این خانم پی نبرده و شما نشدی متهم اصلی بهتره تمومش کنی

    بهش بگو حالا که میخواد با مهدی ازدواج کنه شما نمیخوای مانعش بشی و میخوای تمومش کنی تا باخودت کنار بیای

    ولی اصلا درست نیست حتی یه لحظه ادامه دادن

  14. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23156
    نوشته ها
    364
    تشکـر
    593
    تشکر شده 396 بار در 211 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    اولا که باید تموم بشه :| واقعا نمیدونم چجوری باید با مشاور خیلی درست حسابی حرف بزنی ، بعدشم اگه چتی چیزی داری به هیچ وجه پاکش نکن ، ممکنه پسفردا خدایی نکرده کار به دادگاه و اینا بکشه به عنوان مدررک یه چیزی دستت باشه که گولت زده و ...

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    دارم جمع بندی میکنم که چیکار کنم که جنجال نشه و کار به آبرو ریزی و غیره نکشه

    چیزایی که تا الان به نظرم درسته :
    ۱-بهش نگم که فهمیدم متاهل هستی
    ۲- بهش بگم که چون نمیخوام مانع ازدواج تو و مهدی بشم میرم.
    ۳- بعد از اینکه گفتم تلاش میکنم تمام راه های ارتباطی رو ببندم

    یجیز رو هنوز تصمیم نگرفتم:
    اونم اینکه بعد اینکه بهش گفتم صبر کنم تا یکی دو خطی جواب بده یا اینکه بگم و سریع راه هارو مسدود کنم ؟

    و در آخر اینکه نگرانیم بابت شرایطش داره کمتر میشه. چون با دوستش که امروز دوباره حرف زدم گفته الان ۱۰ ساله که ازدواج کرده. یعنی تو ۱۷ سالگی. و شما(من) چندمین نفری هستی که تو این شرایط در مقابل ایشون قرار میگیری.... هر بار بعد از بهم زدن یه شیش ماه یکسالی افسردگی شدید میگیره و بعدش دوباره خوب میشه.... روز از نو ....

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط pedro نمایش پست ها
    دارم جمع بندی میکنم که چیکار کنم که جنجال نشه و کار به آبرو ریزی و غیره نکشه

    چیزایی که تا الان به نظرم درسته :
    ۱-بهش نگم که فهمیدم متاهل هستی
    ۲- بهش بگم که چون نمیخوام مانع ازدواج تو و مهدی بشم میرم.
    ۳- بعد از اینکه گفتم تلاش میکنم تمام راه های ارتباطی رو ببندم

    یجیز رو هنوز تصمیم نگرفتم:
    اونم اینکه بعد اینکه بهش گفتم صبر کنم تا یکی دو خطی جواب بده یا اینکه بگم و سریع راه هارو مسدود کنم ؟

    و در آخر اینکه نگرانیم بابت شرایطش داره کمتر میشه. چون با دوستش که امروز دوباره حرف زدم گفته الان ۱۰ ساله که ازدواج کرده. یعنی تو ۱۷ سالگی. و شما(من) چندمین نفری هستی که تو این شرایط در مقابل ایشون قرار میگیری.... هر بار بعد از بهم زدن یه شیش ماه یکسالی افسردگی شدید میگیره و بعدش دوباره خوب میشه.... روز از نو ....



    اسن دوستشم عجب ادمیه ها !!!
    اگر این دختر انقد وصعش بده چطور اینهمه سال دوستش مونده در حالی که داره بدگوییشم میکنه ..به حرفاش یکم مشکوک میشه ادم .
    حالا شما خواستونو جمع کنی از چاله نیفتین تو چاه بعد نسترن درگیر دوستی با کس دیگه ای مثل این دوستش بشین :d
    دیگه گول نخورین.

  18. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25493
    نوشته ها
    100
    تشکـر
    83
    تشکر شده 91 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    بهترین راه کات کردن یک دفعه است مثل این که شما یادتون رفته ایشون علاوه بر اینکه به همسرش خیانت کرده به شما هم دروغ گفته و رو راست نبوده

    فرستاده شده از Esmiz با tapatalk
    امضای ایشان
    esmiz

  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    شما مثل این که خیلی در قبال این خانم مسوولی .

    این خانم کارش این شده که دل ببنده .اصلا این خانم اگر متاهل هم نبود این کارش درست نبود .

    ببین اقای محترم اگر همسر خودت بود وحالا به هر دلیلی وارد چنین رابطه ای میشد شما ساکت مینشستی .

    اصلا لازم به توضیح نیست بدون اطلاع تمام راه های ارتباطی رو مسدود کنید .تعویض سیم کارت و....

    این خانم مریضه..به نظر من یکی باید همسر بیچارش رو مطلع کنه .ظاهرا با همسرش هم مشکلی نداره با وجود عکس های عاشقانه تو گوشیش .

    این خانم تنوع طلبه .دل که دل نیست اتوبانه .ساعتی هزار نفر ازش رد میشن .

    از الان که فهمیدی متاهله وباهاش ارتباط داری گناه شما خیلی بیشتر از ایشونه .

    این که میگین کارتون به ارتباط جنسی نکشیده فقط در حد نوازش و... بوده که از گناه شما چیزی کم نمی کنه .

    شرمنده شما به نوازش وپیش نوازی در فرهنگتون چی میگین .به نظرتون این رابطه جنسی نیست ؟

    ببخشید خیلی تند رفتم به عنوان یه خانم متاهل وظیفه خودم دونستم .اصلا منتظر توضیح ایشون نباشید .

    بالاخره این خیانتش رو یه جوری توجیه می کنه .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  21. 2 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    اين خانم مشكلي داره كه اينطور درگير روابطه و همچنين خيانت به همسرش
    به قول دوستمون هم چرا بايد دوست ايشون بياد پشت سر دوستش اينطور زندگي ايشون رو لو بده هر چي باشه دوستشه .اين سواله
    اينكه اشتباه كردن اين خانم درش شكي نيست ولي اگر شما از حرف دوستشون مطمعنيد و نسبت به نسترن حس مسئوليت داريد يه جوري راضيش كنيد بره پيش مشاور و مشاوره بشه بعد براش توضيح بديد اين رابطه اشتباهه و بايد هر چه سريعتر تمام بشه

  23. 2 کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    به دوستش اعتماد دارم.
    چون عکس ها نوشته های زیادی و بهم نشون داد.
    ۱۰۰٪ قانع شدم.

    دوستش هم گویا از روابط قبلی خبر داشت و نسترن میومد پیشش درد و دل میکرده قبلا.
    سعی کرد کمکش کنه ولی گویا نتونست.

    من در قبالش کمی احساس مسئولیت میکنم.
    اما از طرفی اصلا نمیخوام برای خودم ایجاد مشکل بشه.
    پس به اینتیجه رسیدم بهتره دخالت نکنم.
    به هر حال این کار من نیست و دانشی تو این زمینه ندارم.


    از وقتی هم اینو فهمیدم رفتارم عوض شده .
    اونم شروع کرده به گریه زاری که چرا اینجوری شدی.
    بلد نیستم ادا در بیارم که انگار هیچی نشده . ولی خوب. تا دوشنبه سهشنبه که امتحان ها تموم بشه نمیخوام جنجال درست کنم که هم خودم امتحانمو خراب کنم هم اون.
    (اگه این امتحان و خراب کنم مجبور میشم یه ترم دیگه بخونم)

    دارم سعی میکنم یجوری تا سه شنبه کشش بدم تا بهش بگم خداحافظ. و برم برای همیشه

    تلگرام و وایبر و فیسبوک و اس ام اس و ببندم و شمارشو هم تو گوشی مسدود کنم. هم خودش. هم بعد چند روز اون دوستش.
    متاسفانه نمیتونم سیمکارت عوض کنم. چون تمام کار و زندگیم با همین شماره هست.
    ویرایش توسط pedro : 01-09-2016 در ساعت 12:51 PM

  25. کاربران زیر از pedro بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نتونستم تا سه شنبه صبر کنم.
    بهش گفتم.
    جوری که انگار از سوتی این من فهمیدم. نگفتم که دوستش بهم گفت..

    (پشت تلگرام)

    اول که کلا منکر شد بعد حالت حق به جانب گرفت ...

    بعدش یه عکس از صفحه دوم شناسنامه از اینترنت پیدا کرد برام فرستاد که بهش گفتم اینو از اینترنت گرفتی ...

    بعدش باز یکم حالت حق به جانب بود

    بعد از چند دیقه دید جواب نمیده گفت بهت حق میدم.. حرفات درسته و قبول کرد همه ی اون حرف هارو.....

    بعد شروع کرد گریه زاری ... معذرت خواست و گفت منو ببخش ،من بهت بد کردم و و و .... از این حو حرف های صد تا یه غاز ...

    دیدم ول کن نیست و هی میگه دیگه دلیلی برا زنده موندن ندارم و از این داستانا بهش گفتم میخوام برم سهشنبه بعد از امتحان همو میبینیم....

    که البته عمرا این اتفاق نمیوفته ... من امتحانم قبل از ایشون هست و من بعد از امتحان برای همیشه میرم... تا اون موقع آروم میشه و به خودش میاد...



    بعد اینکه رفتم تلگرام و حذف کردم ولی از بیخ پاکش نکردم. چون میترسیدم لازم باشه پیام هارو به عنوان مدرک نگه دارم و اگه اتفاقی افتاد بتونم نشون بدم(به توصیه یکی از دوستان همینجا)

    یه سیم کارت هم خریدم فعلا این یه یه مدتی گوشیم خاموش باشه و اون خط دستم باشه تا آب ها از آسیاب بیوفته... به تمام همکار ها و دوستان هم خط جدید و دادم گفتم فعلا با این خط تماس بگیرید...


    فقط به نظر شما کی میتونم خط اصلیمو برگردونم به کار و همچنین تلگراممو کامل حذف کنم و از نو بسازم ؟ یک ماه کافیه ؟ یا بیشتر باید صبر کنم ؟



    از طرفی یک مقدار خیلی کم ناراحتم که یهو تنها شدم ..... از طرفی هم بسیار خوشحالم که این استرس و عذاب از رو دوشم برداشته شد...

    باز سه شنبه و چهار شنبه اگه خبری شد پست میزارم اینجا ...

    ممنون از همه ی شما دوستانی که بهم کمک کردید تا این برزخی که ناخواسته توش افتادم و پایان بدم

  27. 6 کاربران زیر از pedro بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    تبریک میگم بهتون بهترین کار ممکن رو انجام دادید.
    چیزی که فراوونه سیم کارته .شاید احتیاجی به روشن کردنش نباشه .
    پیام ها وعکس هایی که فرستاده نگه دارید .
    البته بعید میدونم ولی اگر از شما شکایت کرد که شما مزاحم یه خانم متاهل شدید .چیزی داشته باشید رو کنید .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  29. کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21993
    نوشته ها
    247
    تشکـر
    34
    تشکر شده 210 بار در 115 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط pedro نمایش پست ها
    نتونستم تا سه شنبه صبر کنم.
    بهش گفتم.
    جوری که انگار از سوتی این من فهمیدم. نگفتم که دوستش بهم گفت..

    (پشت تلگرام)

    اول که کلا منکر شد بعد حالت حق به جانب گرفت ...

    بعدش یه عکس از صفحه دوم شناسنامه از اینترنت پیدا کرد برام فرستاد که بهش گفتم اینو از اینترنت گرفتی ...

    بعدش باز یکم حالت حق به جانب بود

    بعد از چند دیقه دید جواب نمیده گفت بهت حق میدم.. حرفات درسته و قبول کرد همه ی اون حرف هارو.....

    بعد شروع کرد گریه زاری ... معذرت خواست و گفت منو ببخش ،من بهت بد کردم و و و .... از این حو حرف های صد تا یه غاز ...

    دیدم ول کن نیست و هی میگه دیگه دلیلی برا زنده موندن ندارم و از این داستانا بهش گفتم میخوام برم سهشنبه بعد از امتحان همو میبینیم....

    که البته عمرا این اتفاق نمیوفته ... من امتحانم قبل از ایشون هست و من بعد از امتحان برای همیشه میرم... تا اون موقع آروم میشه و به خودش میاد...



    بعد اینکه رفتم تلگرام و حذف کردم ولی از بیخ پاکش نکردم. چون میترسیدم لازم باشه پیام هارو به عنوان مدرک نگه دارم و اگه اتفاقی افتاد بتونم نشون بدم(به توصیه یکی از دوستان همینجا)

    یه سیم کارت هم خریدم فعلا این یه یه مدتی گوشیم خاموش باشه و اون خط دستم باشه تا آب ها از آسیاب بیوفته... به تمام همکار ها و دوستان هم خط جدید و دادم گفتم فعلا با این خط تماس بگیرید...


    فقط به نظر شما کی میتونم خط اصلیمو برگردونم به کار و همچنین تلگراممو کامل حذف کنم و از نو بسازم ؟ یک ماه کافیه ؟ یا بیشتر باید صبر کنم ؟



    از طرفی یک مقدار خیلی کم ناراحتم که یهو تنها شدم ..... از طرفی هم بسیار خوشحالم که این استرس و عذاب از رو دوشم برداشته شد...

    باز سه شنبه و چهار شنبه اگه خبری شد پست میزارم اینجا ...

    ممنون از همه ی شما دوستانی که بهم کمک کردید تا این برزخی که ناخواسته توش افتادم و پایان بدم
    سلا خب از پیاماش عکس بگیر وداشته باش عکسارو بعدشم دیلیت اکانت کن اینجوری مطمئن تره از صفحه گوشیت وپیامات عکس بگیر

  31. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21977
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    3
    تشکر شده 26 بار در 16 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    عجب زنه کثیفی بوده. حالمو بد کرد

  32. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18924
    نوشته ها
    94
    تشکـر
    24
    تشکر شده 43 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    يا خداشكه شدم

  33. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    امروز صبح حدود های ساعت 9 که بیدار شدم طبق عادت همیشه گی رفتم دم پنجره که ببینم ماشین سر جاش هست یا نه ...
    بیرون و که نگاه کردم دیدم نسترن روبرو خونه رو جدول نوشسته! حدودا میدونستن خونمون کجاست ولی دقیق نه. اومده بود کل کوچه ها رو گشته و چون میدونست پارکینگ ندارم دنبال ماشین من بود .. و پیداش کرد...

    درجا اون سیم کارتمو روشن کردم .. کلی پیام و تماس از دست رفته داشتم ... آخریش این بود دیگه نمیتونم تحمل کنم دارم تورو خدا بیا و این داستانا ....

    برای اینکه آبرو ریزی راه نندازه درجا لباس پوشیدم و بهش پیام دادم بره سر کوچه منم رفتم پایین
    بهش گفتم صندلی عقب ماشین بشینه
    خلاصه راه افتادم که فقط دور بشم از اون منطقه ...

    همون اول که نشست شروع کرد گریه کردن ...
    حدود نیم ساعت 40 دیقه ای داشت حرف میزد که ببخشید و معذرت میخوام و بهت بد کردم تورو خدا منو ببخش دارم دیوونه میشم و از این داستان ها (همزمان گریه هم میکرد )
    منم فقط جلومو نگاه میکردم حتی نگاهشم نکردم. چیزی هم نگفتم. فقط اولش گفتم سلام . حرفی اگه داری زود بزن ...

    بعدش دیگه دید من چیزی نمیگم همینجور گریه کنان رو صندلی عقب خوابید و به گریه کردنش ادامه داد... بعد از 10 دیقه دیدم ساکت شد ... منم چیزی نگفتم... خیلی بهم ریخته بودم

    تا اینکه سر یه سرعت گیر مجبور شدم ترمز بزنم... وقتی ترمز زدم دیدم نصف بدنش افتاد پایین صندلی...

    درجا زدم کنار
    دیدم که غش کرده بوده ...
    بلندش کردم اوردمش بالا رو صندلی
    منم تاحالا آدم غش کرده به هوش نیورده بودم اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم
    رفتم یه مغازه یه آب معدنی و قند و لیوان گرفتم این چیزا گرفتم
    حدود یک ربع ی کلی رو سر و صورتش آب ریختم و زدم به صورتش تا یکم بهوش اومد ... آب قند و یکم بهش دادم یکم بهتر شد بلندش کردم اوردمش رو صندلی جلو نشوندمش کمربندشو بستم .. دوباره داشت از حال میرفت دوباره یکم بهش آب قند دادم تا بهتر شد یکم
    حالت تهوه هم داشت اما بالا نیورد...
    به هر حال ...

    برای اینکه حالش دوباره بد نشه و کار رو دستم نزاره یکم بهتر باهاش برخورد کردم بهش گفتم امتحان چیکار کردی و این داستان ها ... و رفتم که برسونمش خونه ( از خونه اینا تا خونه ما حدود 100 کیلومتر فاصله هست )

    تو مسیر برگشت هم همش گریه میکرد
    خلاصه بهش گفتم اگر هم تمام این دروغ هارو ببخشم. من آدمی نیستم که تو چنین رابطه ای با زن متاهل بمونم ... اونم گفت بهت حق میدم و دوباره شروع کرد گریه زاری ... تهش بهش گفتم دیگه چت و ملاقات نداریم. فقط شاید بعضی موقع یه اس ام اسی چیزی ....اونم قبول کرد ( که اونم اکراه دارم و انجام نمیدم... اما فقط میخواستم آروم باشه )

    نزدیک شهرشون شدیم شروع کرد دوباره گریه زاری
    که میگفت میترسم اگه پیاده بشم دیگه نتونم ببینمت ...


    تو این بین هم از داستان زندگیش میگفت که حدود 6 سال پیش سر اینکه تو دانشگاه مقطع قبلی میخواست تو اردو دانشجویی شرکت کنه با شوهرش دعواش میشه و کارشون به کتک کاری میرسه.. گفت از اون روز به بعد دیگه جفتشون عوض شدن.. از هم شدیدا فاصله گرفتن و این داستان ها ... ولی چون برای ازدواج با این جلوی کل خانوادش و دوست و آشنا وایساده بود(همه مخالف بودن ) جرات نداره به کسی بگه ..شوهره هم حاضر به طلاق نیست.... فقط جلوی بقیه ظاهر حفظ میکنه و کاری به کارای هم و دوست های هم‌دیگه ندارن ... بعد این(نسترن) هم دنبال یجور عشق و محبته ....

    به هر حال. تا نزدیک خونه رسوندمش بقیشو هم پیاده بره ...


    من الان دارم دیوونه میشم .
    بخدا نمیخوام تو این رابطه باشم
    نمیخوام

    یکی کمکم کنه لطفا
    لطفا منو یا اونو متهم یا تقبیح نکنید و احساسی جواب ندین. یه راه حل واقع بینانه بدید که دست کم آبرو ریزی نشه
    جرات اینکه برم پیش یه مشاور واقعی رو هم ندارم

    ممنونم.
    ویرایش توسط pedro : 01-13-2016 در ساعت 07:07 PM

  34. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21993
    نوشته ها
    247
    تشکـر
    34
    تشکر شده 210 بار در 115 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    وای چقدر بد ببین تونباید در این حدم باهاش راه میومدی .چقدر افتضاحه . کسی توی خانواده وفامیل نیس مورد اعتماد یه جورایی بزرگ فامیل که بتونه کمکت کنه این مساله را حل کنی چیزی که صد در صد معلومه اینکه باید از زندگیت کامل بره بیرون به نطرم باید بایکی از نزدیکان مطرح کنی حتی اگر اون شوهرم نداشت کلا یه جورایی مشکل روانی و احساسی داره باید کامل کات بشه حتی اسمس نده اصلا خطتو روشن نکن اصلا نباید جوابشو بدی

  35. کاربران زیر از maryam551 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    مگه قرار نبود همه راه های ارتباطیتون رو ببندید .
    به نظرم بهتر بودید از خونه خارج نمیشدید تا شرش رو کم کنه .
    ببینید تمام این مواردی که ایشون گفت دلیل برای خیانت نمیشه .
    بهشون میگفتی اگه دوباره پیداش بشه به پلیس زنگ میزنید .
    عجب همتی داره صد کیلومتر راه اومده تا مثلا چی رو ثابت کنه .
    ببینید شما متاهل نیستید .پیچیدگی این رابطه خیلی بیشتر از اونیه که شما فکر میکنید .
    پس بهتره تمومش کنید .
    چرا گوشیتون رو روشن کردید .
    اصلا غش کردن مگه به همین راحتی هاست .
    فیلمش بوده آقای محترم .
    اصلا چرا رسوندیدش خونه اش .
    شاید میخواسته کسی شما رو با اون ببینه .وبراتون دردسر درست کنه .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  37. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21993
    نوشته ها
    247
    تشکـر
    34
    تشکر شده 210 بار در 115 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    به نظر من حتی اگر خانوادت هم بفهمند خیلی بهتر از اینکه ماجرا به جاهای باریک تر برسه

  38. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    منم فکر میکنن غش کردنش فیلمش بوده ، دیده شما محلش نمیزاشتی اونم واسه اینکه توجهتو جلب کنه خودشو زده به غش .

    منم یه بار با شوهرم دعوام شده بود دیدم کاری به کارم نداره هرچقدر که گریه میکردم ،گفتم بزار حالشو بگیرم ، خودمو زدم به غش ، بعد نیم ساعت که ساکت تو اتاق بودم اومد تو اتاقو سرک کشید دید غش کردم ، دنیارو رو سرش خراب کرد التماس خدا و پیرو پیغمبر میکرد که من چیزیم نشده باشه ، کلی آب رو صورتم ریختو آب قند داد تا مثلا به هوش اومدم .

    حالا تا گفتی دختره غش کرده یاد خودم افتادم ، غش کردنش چیزی نبوده جز جلب توجه ، که موفق هم شده چون بعدش اوردی جلو کنار خودت نشوندیشو باهاش نرم شدی .

  39. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25805
    نوشته ها
    585
    تشکـر
    101
    تشکر شده 328 بار در 183 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نتیجه دوستی های دختر وپسر میشه همین خیانت به همسر دیگه

    چون که تنوع طلبی که زیاد میشه بعد یه مدت سر یه چیز کوچک به شوهرش به هم میزنه و بعدش دنبال یکی دیگه میگرده

    حقیقتا چقدر خوب بود اگه یکمی ادمها قانع بودند به اون چیزی که دارند

  40. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25497
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    سلام ، پیاما و راهکار های دوستان و شرح مشکل دوستمون رو خوندم. این رابطه همونچور که گفتید و فهمیدید یک رابطه عاشقانه ساده نیست ( البته از طرف شما چرا ) و پیچیده است. پازل ذهنی شما به خاطر این که مدتی عاشق بودید و کورکورانه جلو می رفتید سعی می کنه تکه ها رو جوری بچینه که اون تصویر دلخواه شما رو نشون بده نه واقعیت ماجرا رو. مطمئنا حقیقت تلخ تر است. بهترین کاری که در اینجور رابطه ها هست گذشت زمان و قطع کردن راه های ارتباطی و فرصت دادن به ذهن تا عاقلانه ماجرا را داوری کند نه از روی احساس. از چت های خانم تماما اسکرین شات بگیرید . از اس ام اس ها و هرچی می تونه مدرک باشه. در یک جا ذخیره و رمز گذاری کنید تا جلو چشم نباشه و تا زمان به هیچ وجه نخونید. بعد اکانت و اس ها و کانتکت رو از رو گوشیتون کامل پاک کنید. سیم کارت جدیدی تهیه و سیم قبلی را دایورت کنید و به هیچ عنوان جواب تماس خانم رو ندهید یا تو لیست رد بگذارید. احتمالا در این رابطه شما به عنوان قربانی یا طعمه هستید برای همین پیچیده شده. بسیار با احتیاط رفتار کنید. حتما (توصیه می کنم حتما) با یک نفر معتمد مثل مادر یا پدر یا خواهر برادر بزرگتر ، ( ترجیحا کسی که اینجور رابطه ها رو درک کنه و خشک مذهب نباشه و مساله رو بدتر جنجالی نکنه) در میون بگذارید ، (وارد جزئیات نشید مثلا نوازش و اینطورچیزا فقط کلی بگید) و بگید هواتون رو تا مدتی داشته باشند و تنهایی ادامه ندید که ممکنه دوباره در دامی بیفتید. به هیچ عنوان در ذهن خود سعی در توجیه کار خود یا خانم نباشید (چون پس از مدتی براتون عادی میشه و قبحی نمیمونه) و دلسوزی براشون نکنید ، فقط دلتون برای خودتون بسوزه که دارید قربانی میشید متاسفانه . امیدوارم به جای باریک نکشه چون جدای از شناسایی مقصر ابرو ریزی میشه براتون.

  41. کاربران زیر از mehdity بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25019
    نوشته ها
    285
    تشکـر
    190
    تشکر شده 199 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    خیلی برام جالبه که بعضی از دوستان فقط میان نظر شخصی خودشون رو میگن
    این بنده خدا موضوعش رو این جا گفته که به یه راه حل برسه و نه این که نظر شما رو در مورد این رابطه بدونه!!

    دوست عزیز من هم مثل شما تو یه همچین رابطه ای بودم . با این تفاوت که قبل از ازدواجم هم دیگه رو دوست داشتیم(عاشق هم بودیم) ولی متاسفانه به هم نرسیدیدم . تنها راه کاری که می تونم بهت بگم اینه که کلا به اون فکر نکنی و تمام راه های ارتباطی باهاش رو ببندی . مطمعن باش بعد از چند ماه شما رو فراموش میکنه (1 تا 2 ماه) و شما هم همین طور . این که توی ذهن خودتون بگید که شوهرش مقصره و بهش محبت نکرده و نمی کنه و این کار باعث خیانت شده اصلا درست نیست و فقط دارید خودتون رو گول می زنید (من خودم دقیقا همین طوری فکر می کردم که دارم به شما می گم) هیچ ادمی حقش نیست که بهش خیانت بشه . همون طور که خودتون می دونید باید هر چه سریع تر از این رابطه بیرون بیاید . البته واقعا باید خودتون ازه ته دلتون راضی باشید که بیرون بیاید .
    امضای ایشان
    ... من از اینکه تو خوشبختی نه آرومم نه دلگیرم ...

    ... یه جوری زخم خوردم که نه می مونم نه میمیرم ..

    ... تمام آرزوم این بود یه رویایی که شد دردم ...

    ... یه بارم نوبت ما شد ببین چی آرزو کردم ...

    ... یه عمره با خودم میگم خدارو شکر خوشبخته ...

    ... خدارو شکر خوشبختی چقد این گفتنش سخته ...

  43. 2 کاربران زیر از haaasaaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  44. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    دارم دیوونه میشم .



    راستشو بخواین خودمم یه لحظه فکر کردم داره فیلم بازی میکنه... البته تاحالا آدم غش کرده ندیدم نتونستم ریسک کنم و ولش کنم.... خیلی ترسیده بودم
    ولی همون اول که آب پاشیدم رو صورتش چشماش یک لحظه جمع شد... نمیدونم آدم غش کرده اینجوری میشه یا نه ...



    متاسفانه کسی رو ندارم بهش چیزی بگم. از پدر و مادرم خیلی فاصله (عاطفی) دارم به ندرت باهاشون حرف میزنم . اصلا حتی نمیتونم تصور کنم چیزی بهشون بگم... بقیه فامیل که بماند... به دوستانمم بگم شروع میکنن منو سرزنش کردن و تا آخر عمر سرکوفت زدن ... نمیدونم به کی بگم ...


    نمیدونم چیکار کنم
    بهم چیزی پیشنهاد کنید
    خواهش میکنم
    تا الان خیلی قوی بودم
    اما دیگه نمیتونم
    الان دست و پام داره شروع میکنه به لرزیدن...
    ویرایش توسط pedro : 01-13-2016 در ساعت 11:31 PM

  45. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25497
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    9
    تشکر شده 6 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    از یک معتمد که آدم پخته و آبرو داری هست استفاده کن(به همین دلیل گفتم که یه جایی ممکنه خالی کنی نیاز به یک پشتوانه داری که در جریان کارات باشه و بدونی که کسی داره بر تو نظارت می کنه.) اصلا به آدم بی جنبه و کسایی که میدونی لیاقت مصاحبت ندارن رازت رو نگو که بعدا برات گرون تموم میشه (به دوستانت نگو) استاد دانشگاهی ، روحانی ، ازین آدمای آشنا که مطمئنی سو استفاده نمی کنن از رازت و خیرخواهت هستند استفاده کن ( من خودم معتمدم یه استاد روحانی هست که تا به حال بسیار دست منو گرفته اند)همونطور که گفتم کسی نباشه که مسئله رو شلوغش کنه . بهترین پیشنهاد که جامع الشرایط هست یک مشاور است. . جدای از موضوع تایپیکت سعی کن از لحاظ عاطفی به خانواده نزدیک بشی چون میبینی که در چه جاهایی به درد آدم می خورن و آدم از فرط تنهایی به سوی رابطه های محکوم به شکست نمیرود. خانوده بهترین دوست و عزیز آدم در تمام عمر به خصوص مادر برای پسر.
    موفق باشی

  46. کاربران زیر از mehdity بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  47. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21993
    نوشته ها
    247
    تشکـر
    34
    تشکر شده 210 بار در 115 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    منم فکر میکنن غش کردنش فیلمش بوده ، دیده شما محلش نمیزاشتی اونم واسه اینکه توجهتو جلب کنه خودشو زده به غش .

    منم یه بار با شوهرم دعوام شده بود دیدم کاری به کارم نداره هرچقدر که گریه میکردم ،گفتم بزار حالشو بگیرم ، خودمو زدم به غش ، بعد نیم ساعت که ساکت تو اتاق بودم اومد تو اتاقو سرک کشید دید غش کردم ، دنیارو رو سرش خراب کرد التماس خدا و پیرو پیغمبر میکرد که من چیزیم نشده باشه ، کلی آب رو صورتم ریختو آب قند داد تا مثلا به هوش اومدم .

    حالا تا گفتی دختره غش کرده یاد خودم افتادم ، غش کردنش چیزی نبوده جز جلب توجه ، که موفق هم شده چون بعدش اوردی جلو کنار خودت نشوندیشو باهاش نرم شدی .
    خیلی کارت با حال بوده دمت گرم خواهر منم همیشه سر کلاس وقتی میخواستن ازش درس بپرسن الکی مثلا غش میکردهجوری که معلمش از مامانم خواسته بود ببرندش دکتر که مشکلی نداشته باشه

  48. کاربران زیر از maryam551 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21993
    نوشته ها
    247
    تشکـر
    34
    تشکر شده 210 بار در 115 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط haaasaaa نمایش پست ها
    خیلی برام جالبه که بعضی از دوستان فقط میان نظر شخصی خودشون رو میگن
    این بنده خدا موضوعش رو این جا گفته که به یه راه حل برسه و نه این که نظر شما رو در مورد این رابطه بدونه!!

    دوست عزیز من هم مثل شما تو یه همچین رابطه ای بودم . با این تفاوت که قبل از ازدواجم هم دیگه رو دوست داشتیم(عاشق هم بودیم) ولی متاسفانه به هم نرسیدیدم . تنها راه کاری که می تونم بهت بگم اینه که کلا به اون فکر نکنی و تمام راه های ارتباطی باهاش رو ببندی . مطمعن باش بعد از چند ماه شما رو فراموش میکنه (1 تا 2 ماه) و شما هم همین طور . این که توی ذهن خودتون بگید که شوهرش مقصره و بهش محبت نکرده و نمی کنه و این کار باعث خیانت شده اصلا درست نیست و فقط دارید خودتون رو گول می زنید (من خودم دقیقا همین طوری فکر می کردم که دارم به شما می گم) هیچ ادمی حقش نیست که بهش خیانت بشه . همون طور که خودتون می دونید باید هر چه سریع تر از این رابطه بیرون بیاید . البته واقعا باید خودتون ازه ته دلتون راضی باشید که بیرون بیاید .
    ببخشید ولی مشکل ایشون یک رابطه عاطفی ساده نیس ایشون قبلا خط عوض کردنو وغیره اما مشکل جدیدشون اینکه این خانم آدرس خونه ایشون را یاد گرفتن واشتباه بزرگتر اینکه نشستن جلوی در خونه ایشون را به عنوان نقطه ضعفشون میدونن واز هر راهی مثلا غش کردن برای تسلیم کردنشون استفاده میکنن که این مشکل را یکم پیچیده میکنه
    دوست عزیز شما حتما با یک نفر معمد باید صحبت کنید کسی که به قول دوستان واقعا راز داره بعدشم شما از چیزی نباید بترسید بلکه شما مدرک دارید که اون خانم را تهدید کنید حتی اینکه به پلیس بگید چون ایشون نه تنها مزاحمت تلفنی بلکه مزاحم زندگی ورفت و آمد شما میشن در حقیقت برگ برنده دسته شماست وبرای اینکه این ماجرا تموم بشه باید سنگ باشید یعنی حتی اگه اونو روی زمین دید که افتاده به راحتی از کنارش بگذرید این جا باید دلتون به حال خودتون بسوزه نه اون

  50. 2 کاربران زیر از maryam551 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25019
    نوشته ها
    285
    تشکـر
    190
    تشکر شده 199 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam551 نمایش پست ها
    ببخشید ولی مشکل ایشون یک رابطه عاطفی ساده نیس ایشون قبلا خط عوض کردنو وغیره اما مشکل جدیدشون اینکه این خانم آدرس خونه ایشون را یاد گرفتن واشتباه بزرگتر اینکه نشستن جلوی در خونه ایشون را به عنوان نقطه ضعفشون میدونن واز هر راهی مثلا غش کردن برای تسلیم کردنشون استفاده میکنن که این مشکل را یکم پیچیده میکنه
    دوست عزیز شما حتما با یک نفر معمد باید صحبت کنید کسی که به قول دوستان واقعا راز داره بعدشم شما از چیزی نباید بترسید بلکه شما مدرک دارید که اون خانم را تهدید کنید حتی اینکه به پلیس بگید چون ایشون نه تنها مزاحمت تلفنی بلکه مزاحم زندگی ورفت و آمد شما میشن در حقیقت برگ برنده دسته شماست وبرای اینکه این ماجرا تموم بشه باید سنگ باشید یعنی حتی اگه اونو روی زمین دید که افتاده به راحتی از کنارش بگذرید این جا باید دلتون به حال خودتون بسوزه نه اون
    اون طوری هم که شما فکر می کنید این رابطه پیچیده نیست . گفتم که من توی رابطه ای واقعا پیچیده تر از این بودم . تنها کاری که به نظر من این اقا باید انجام بده بی اعتنا کردن اون خانمه در حدی که اون بیزار بشه (چند ماه زمان میره)
    امضای ایشان
    ... من از اینکه تو خوشبختی نه آرومم نه دلگیرم ...

    ... یه جوری زخم خوردم که نه می مونم نه میمیرم ..

    ... تمام آرزوم این بود یه رویایی که شد دردم ...

    ... یه بارم نوبت ما شد ببین چی آرزو کردم ...

    ... یه عمره با خودم میگم خدارو شکر خوشبخته ...

    ... خدارو شکر خوشبختی چقد این گفتنش سخته ...

  52. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    چهارشنبه که بهش گفتم همه ی حرفات دروغ بود، بهم گفت نه دروغ نبود من فقط میترسیدم و اینا ... بهش گفتم میخوای برم از دوستات آمارتو در بیارم ؟
    از این جمله ی من خیلی ترسید اون روز


    الان دوستش بهم پیام داد که رفته به همه ی دوستاش گفته اگه کسی از طرف من بهتون پیام داد یا در مورد من سوال پرسید بهش هیچی نگید ...

    فکر کنم حرفم اثر خودشو داشت ...

    (دوستش در جریان اینکه من چهارشنبه این حرف و زدم نبود .. اصلا از اون روز چیزی نگفتم بهش... )

  53. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    ببین اون میخواد با ناز کردنو گریه و زاری تو رو سمت خودش بکشونه ، از بی توجهی کردنات ناراحت میشه ، وقتی میبینه تو سمتش نمیای خودش پاپیچت میشه تو هم از ترس آبروت هی ادامه میدی تا اوضاعو درست کنی واسه کات ، ولی نمیدونی که اینجوری خودتو داری تو باتلاق میفرستی ، داری بدتر میکنی شرایطتو.

    اون دختره از کارا و رفتاراش معلومه که آبروش واسش مهم نیست ، اینکه داره با همه حرف میزنه که اگه کسی سراغمو گرفت جوابشو ندید ، یا پامیشه میاد دم خونتون همه ی اینا یعنی کله خره .

    پس حواستو بده روزی روزگاری نیاد آبروتو ببره تو دانشگاه یا هرجای دیگه ، این دختر هم دروغ بلده هم آبروش واسش مهم نیست ، پس بیشتر از این ادامه نده ، بهش بی توجهی کن ، محلش نزار ، هرچقدر ناز کرد بی تفاوت باش بهش ، اون میدونه چیکار کنه تاتو رو نرم کنه .

    همینطور که دوستان گفتن راههای ارتباطیتو باهاش ببند تا میتونی بی توجهی کن تا خودشم خسته بشه و ولت کنه .

  54. کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21993
    نوشته ها
    247
    تشکـر
    34
    تشکر شده 210 بار در 115 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط haaasaaa نمایش پست ها
    اون طوری هم که شما فکر می کنید این رابطه پیچیده نیست . گفتم که من توی رابطه ای واقعا پیچیده تر از این بودم . تنها کاری که به نظر من این اقا باید انجام بده بی اعتنا کردن اون خانمه در حدی که اون بیزار بشه (چند ماه زمان میره)
    شاید ولی این دختره یکم مشکل داره اخه همه دوستاش میدونن میاد دم خونه نمیدونم یه حالیه آدم معمولی این کاررا نمیکنه اینا کارای پسرایی که پیله میشن نه دخترا به هرحال نباید دوباره ریسک کنه جوابشو بده

  56. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25682
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    9
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    امروز برای کار های پایان نامم به دانشگاه رفتم.

    جلوی در دانشگاه وایساده بود. فکر کنم میدونست امروز باید میرفتم برای کار های پایان نامه ....

    سلام کرد و گفت اومدی با من حرف بزنی یا به کارات برسی ... گفتم به کارام برسم با تو چه حرفی دارم ؟

    راشو گرفت و رفت ...
    رفتم تو دانشگاه تو اتاق استادم که بشینه پایان ناممو بخونه و غلط بگیره. دیدم اومد دم در کلاس وایساده ... حدود یک ساعتی کار داشتم و به اتاق های مختلف تو دانشکده میرفتم. در زمان رفتن هی میومد بهم میگفت باید باهات حرف بزنم ... و از این جور داستان ها ... اصلا محل نزاشتمش ... خلاصه
    کارم که تموم شد یجور پیچوندمش و رفتم خونه

    ساعت حدود یک بود که دیدم یکی زنگ خونه رو زد ... گفت آقایه .... ؟‌ گفت بله. گفت تشریف بیارید پایین ...

    رفتم پایین دیدم خودشه . آژانس گرفته بود اومده بود در خونه و به راننده آزانس گفته بود بره زنگ بزنه ...
    دوباره مجبور شدم ببینمش ...
    سوال ماشین شد و تغریبا هرچی دهنم بود بهش گفته بودم ... من خیلی دیر عصبانی میشم ولی اون لحظه در آستانه عصبانی شدن بودم .

    تهدیدش کردم اگه یکبار دیگه پیام بده، زنگ بزنه یا اصلا جلوم سبز بشه به خاک سیاه میشونمش ...
    بهش گفتم تو آدم سالمی نیستی . معلومه تاحالا ۱۰ بار تو این موقعیت قرار گرفتی که اینجوری میکنی . هرچی که میخواستم بهش گفتم .

    گفتم امروز میخوام گوشی و تلگرامم رو روشن کنم.
    گفتم اگه یکبار دیگه مزاحم من بشه یا پیامی بده مستقیم میرم پیش شوهرش .....

    بهش گفتم تو مشکل حاد روانی داری... و کاری هم از دست من برنمیاد. لطفا مزاحم من نشو.

    بهش گفتم این آخرین باری بود که دیدمت.

    اونم گفت نه من کلی حرف دارم میخوام بهت واقعیت و بگم و اینا ... گفتم حرفی داری یا همین الان بزن یا برام بنویس ایمیل کن ...

    خلاصه. رفتم جلوی ایستگاه سواری که به سمت شهرشون میره وایسادم .
    ۱۰ دیقه ای وایساده بودم پیاده نمیشد. نشسته بود(عقب) و منو نگاه میکرد فقط ... بهم گفت میتونم حداقل سالی یکبار ببینمت ... گفتم نه . گفتم منتظر اون ایمیلی که قراره واقعیت و بگه هستم. اگه اون واقعیت بود شاید یه فکری کردم (فقط میخواستم شرشو کم کنه بره ... )



    بعدش که اومدم خونه گوشی و تلگرام رو روشن کردم .
    دیدم یه عکس فرستاده نوشتم رفتم رگ دستمو زدم

    فایل پیوست 2080

    که هرجور حساب کردم انگار مربا هست !!!‌ و اینکه عکس انگار از دست چپ هست و از سمت چپ هم گرفته شده. انگار یکی دیگه گرفته ... خیلی برام سوال برنگیز بود...
    امروز که اومده بود دست چپش باند پیچی شده بود ... سوال نکردم چیه خودشم چیزی نگفت... فیلم بود همش.
    جوابی به پیام ها ندادم ...



    امروز با یکی از دوستانم که وکیل هست برای فرداشب قرار گذاشتم. ببینم چیجوری میتونم ازش شکایت کنم یا تهدید به شکایتش کنم. و اینکه مدارکی که ازش دارم کافی هست یا نه ...
    رسما داره برام ایجاد مزاحمت میکنه ....
    ویرایش توسط pedro : 01-23-2016 در ساعت 10:22 AM

  57. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    اره این دست چپشه ، ولی رنگی که روی دستشه اصلا بهش نمیاد خون باشه .

    ای وای این دختره چقدر دوزو کلک تو کارشه !!

    حواستو بده ، کار خوبی کردی داری با یه وکیل مشورت میکنی تنهایی نمیتونی از پسش بربیای ... فقط مواظب باش .

  58. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : ورود به یک رابطه بسیار پیچیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط pedro نمایش پست ها
    امروز برای کار های پایان نامم به دانشگاه رفتم.

    جلوی در دانشگاه وایساده بود. فکر کنم میدونست امروز باید میرفتم برای کار های پایان نامه ....

    سلام کرد و گفت اومدی با من حرف بزنی یا به کارات برسی ... گفتم به کارام برسم با تو چه حرفی دارم ؟

    راشو گرفت و رفت ...
    رفتم تو دانشگاه تو اتاق استادم که بشینه پایان ناممو بخونه و غلط بگیره. دیدم اومد دم در کلاس وایساده ... حدود یک ساعتی کار داشتم و به اتاق های مختلف تو دانشکده میرفتم. در زمان رفتن هی میومد بهم میگفت باید باهات حرف بزنم ... و از این جور داستان ها ... اصلا محل نزاشتمش ... خلاصه
    کارم که تموم شد یجور پیچوندمش و رفتم خونه

    ساعت حدود یک بود که دیدم یکی زنگ خونه رو زد ... گفت آقایه .... ؟‌ گفت بله. گفت تشریف بیارید پایین ...

    رفتم پایین دیدم خودشه . آژانس گرفته بود اومده بود در خونه و به راننده آزانس گفته بود بره زنگ بزنه ...
    دوباره مجبور شدم ببینمش ...
    سوال ماشین شد و تغریبا هرچی دهنم بود بهش گفته بودم ... من خیلی دیر عصبانی میشم ولی اون لحظه در آستانه عصبانی شدن بودم .

    تهدیدش کردم اگه یکبار دیگه پیام بده، زنگ بزنه یا اصلا جلوم سبز بشه به خاک سیاه میشونمش ...
    بهش گفتم تو آدم سالمی نیستی . معلومه تاحالا ۱۰ بار تو این موقعیت قرار گرفتی که اینجوری میکنی . هرچی که میخواستم بهش گفتم .

    گفتم امروز میخوام گوشی و تلگرامم رو روشن کنم.
    گفتم اگه یکبار دیگه مزاحم من بشه یا پیامی بده مستقیم میرم پیش شوهرش .....

    بهش گفتم تو مشکل حاد روانی داری... و کاری هم از دست من برنمیاد. لطفا مزاحم من نشو.

    بهش گفتم این آخرین باری بود که دیدمت.

    اونم گفت نه من کلی حرف دارم میخوام بهت واقعیت و بگم و اینا ... گفتم حرفی داری یا همین الان بزن یا برام بنویس ایمیل کن ...

    خلاصه. رفتم جلوی ایستگاه سواری که به سمت شهرشون میره وایسادم .
    ۱۰ دیقه ای وایساده بودم پیاده نمیشد. نشسته بود(عقب) و منو نگاه میکرد فقط ... بهم گفت میتونم حداقل سالی یکبار ببینمت ... گفتم نه . گفتم منتظر اون ایمیلی که قراره واقعیت و بگه هستم. اگه اون واقعیت بود شاید یه فکری کردم (فقط میخواستم شرشو کم کنه بره ... )



    بعدش که اومدم خونه گوشی و تلگرام رو روشن کردم .
    دیدم یه عکس فرستاده نوشتم رفتم رگ دستمو زدم

    فایل پیوست 2080

    که هرجور حساب کردم انگار مربا هست !!!‌ و اینکه عکس انگار از دست چپ هست و از سمت چپ هم گرفته شده. انگار یکی دیگه گرفته ... خیلی برام سوال برنگیز بود...
    امروز که اومده بود دست چپش باند پیچی شده بود ... سوال نکردم چیه خودشم چیزی نگفت... فیلم بود همش.
    جوابی به پیام ها ندادم ...



    امروز با یکی از دوستانم که وکیل هست برای فرداشب قرار گذاشتم. ببینم چیجوری میتونم ازش شکایت کنم یا تهدید به شکایتش کنم. و اینکه مدارکی که ازش دارم کافی هست یا نه ...
    رسما داره برام ایجاد مزاحمت میکنه ....
    این قشششنگ معلوم اب رنگ

    من یه بار امدم اذیت دوستام کردم انقدر قشنگ و طبیعی درست کردم ...خلاصه گذاشتمشون سر کار

    بهت ترفند یاد میدم برو همین الان یه لاک خیلیی قرمز بگیر با یه اب رنگ قرمز. .لاک قرمز بزن اونجایی دستت که یعنی بریدی یکم دور و برش حالت رگ رگه لاک بکش بعدش اب رنگ بریز رو دستت


    ضمن اطلاع بگم اون قسمت رگ دست که زده اصلا ادم نیممیره


    چقدرم حالش خوب بوده که تونست عکس بگیره


    مال من که طبیعی تره
    ویرایش توسط پریماه. : 01-20-2016 در ساعت 01:05 PM
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  60. 4 کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. قلعه اژدهاپیکر فارس
    توسط nazanin.R در انجمن ایرانگردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-05-2015, 06:54 PM
  2. پیگیری قانونی تهمت و افترا
    توسط شهناز در انجمن مشاوره حقوقی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-22-2014, 11:48 PM
  3. راههای کاهش آسیب پیچ‌خوردگی‌ مکرر مچ پا
    توسط Artin در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-11-2014, 11:57 PM
  4. خـواص درمـانی پیـــاز
    توسط R e z a در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-31-2013, 08:23 PM
  5. ژان پیـــاژه
    توسط R e z a در انجمن روانشناسان ایران و جهان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 08-29-2013, 12:25 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد