سلام
ندونم باید چی بگم به حرف زدن عادت ندارم به تازگی متوجه رفتارای عصبی وناخوداگه خودم شدم،بی علاقگی،تنفر از همه کارها،کنار گذاشتن علایق گذشتم ،هرچی سعی میکنم خودمو به یه کاری مشغول کنم در نهایت به تنفرم ازون کار برمیخورم واین بشدت عصبیم میکنه از اطرافیانم کاملا نا امیدن ... همش دارم فرار میکنم خودمو دوس ندارم به حدی که میل دیدن خودمو دارم از دست میدم نه اینکه ظاهرم برام مهم نباشه اما اونقد بنظر خودم بد میام که میترسم
اعتماد به نفسمو تو همه کارا از دست دادم خیلی نا امیدم ..حس میکنم واقعا تنهام
این جوری شدنم هم دلایل زیادی داره
جو خونمون بد واعصاب خورد کنه همش دعواس حرمت ها نگه داشته نمیشه بدبینی وافسردگی به پدرم غالب شده ،بیعلاقگی مادرم به این زندگی بدترین حقیقتی بود که درطول سال اخیر فهمیدم،از طرف دیگه رابطه ای از جنس خواهر وبرادری با فردی برقرار کرده بودم گرچه که دوسش دارم وبرام عزیزه وبسیار انسان خوبیه اما متناسب باجامعه ای که توشم این رابطه پذیرفتنی نیس وفکر ناپایدار بودن این عهد خواهر وبرادری ازارم میده
نمیدونم تو این بازار شام از کجا شروع کنم