....
....
ویرایش توسط shohreh110 : 01-31-2015 در ساعت 12:10 AM
wallpaper_17486.jpg
میاد..یروز خوب میاد...پایان شب سیاه روشناییه...چشمت روشن باشه
.:: M:R NIRO NAJA ::.
...
ویرایش توسط shohreh110 : 01-31-2015 در ساعت 12:11 AM
سلام
خواهر من خدا آدم ها رو زمین نمیزنه که دستشون و بگیره
بلککه زمین میزنه که خودشون بلند بشن
شما نمیتونی از خدا بخوای که گذشته رو برگردونه
ولی میتونی ازش بخوای که در راه ساختن آینده بهت کمک کنه و چراغ راهت باشه
به خودت نگاه کن اگر این مشکلات نبود یه همچین دختری میشدی ؟؟؟
دختری که اولین اولیویت ازدواجش آرامشه بچه اشه ؟؟؟
کدوم دختری تو این دورو زمونه به این حد از بزرگی و کمال رسیده ؟؟؟
خواهر من تاوان داره
فهمیدن و درک کردن
بزرگ شدن
همه اش تاوان داره که باید پرداخت کنیم
نه تنها تو بلکه همه آدما
نمیگم خدارو شکر کن که پدرت شراب خوره
نمیگم از مشکلاتت راضی باش
فقط میگم یادت نره این مشکلات اگه نبود تو آلان معلوم نبود چجوری بودی ؟؟؟؟
آیا بازم انقدر به آرامش بچه ات فکر میکردی ؟؟
خدا خواسته با این مشکل بهت یاد بده تو زندگی مشترک اولویت با بچه است
سعی کن پدرتو ول کنی
خودت رو پای خودت وایستا و از زخم های قلبت قدرت بگیر و راه تو ادامه بده
گاهی وقتا تلخی زندگی بیش از حد تحمل آدماست درک میکنم
خودمم تو جهنمی بزرگ شدم که دست ساز مادر پدرم بوده
انقدری ازشون بدم میاد و عصبانیم که میخوام همه چیزشون و ازشون بگیرم
چون همه چیزم و ازم گرفتن
ولی این مشکلی رو حل نمیکنه
فقط بار گناهانم و بیشتر میکنه
شماهم باید از راهش بری و به فکر خودت باشی
خودت و درگیر مشکلات اونا نکن
مطمعن باش اگر آدم فهمیده تو اون شهر باشه میفهمه که ملاک انتخاب یه دختر پدر و مادرش نیست
بلکه شخصیت و افکارشه
عشق مهمترین امتحان خداست ..
فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)
...
ویرایش توسط shohreh110 : 01-31-2015 در ساعت 12:11 AM
خب عزیزم شما چه انتظاری دارید؟
انتظار دارید رفتار چندین ساله ایشون رو یک شبه ترک بدید ؟
پدرتون به این مصرف عادت کرده و هر کاری هم بکنید تا خودش نخواد ترک کردن اتفاق نمیفته ...
بهتره تمام هدفت رو روی تحصیلت بذاری تا بتونی از این طریق زندگی خوبی رو برای خودت داشته باشی
وگرنه اینکه بشینی و نا امید باشی فقط همین فرصت رو هم از دست خواهید داد
خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
يكي همچون نسيم دشت مي گويد
كنارت هستم اي تنها...
رنج ها معنای زندگی هستند،
انسان هایی که سختی های زیادی رو تو زندگی شون تحمل کردن خیلی بیشتر از کسانی که همیشه با آسایش زندگی کردن، قدر زندگی رو می دونن،
مثل شما که دارین برای زندگی تلاش می کنید، برای کنکور درس بخون و فقط به آینده ای که می تونی برای خودت بسازی فکر کن.
به این فکر کن که قدرت این رو داری که آینده رو برای خودت بسازی
مجبور نیستی چون خانواده ات خوب نیستند تو هم خوب زندگی نکنی،
بخش اعظم زندگی ما در درون خود ما اتفاق می افته. اتفاقات بیرونی شاید دست ما نباشه ولی اتفاقات درونی چرا.
اتفاقات درونی تو خودت انتخاب کن،(افکاری که تو ذهنت جریان داره رو خودت انتخاب کن)
در ضمن فکر کردن به مرگ به انسان آرامش میده، امتحان کن خیلی جواب میده
هیچ کدوم از اهداف خلقت شامل آسوده زندگی کردن نبوده،
الانم برو درستو بخون. من تا لحظه آخر واسه کنکورم خوندم. حتما قبول میشی.
خدارو شکر دوستان همه عالی بهت امید دادن و این خوبه ولی من بهت احسنت میگم تو واقعا نمونه ای .یعنی خداییش جات بهشته.یه لحظه خودمو گذاشتم جات فهمیدم چقدر بزرگی و خیلی کمن کسایی که مثل تو اینقدر خوبن..پدرت اگر قرار باشه ترک کنه یه شبه ترک نمیکنه سعی کن کمک مادرت بیشتر بهش نزدیک بشید و این کمبودی رو که با شراب جبران میکنه با محبتاتون جبران کنید مطمئنم جواب میده البته اینو بدونید صبر و تامل واقعا لازمه و حداقل شش تا یک سال باید اساسی وقت بزارید...موفق باشید
....
ویرایش توسط shohreh110 : 01-31-2015 در ساعت 12:12 AM
شما حق دارید ولی با دوری و بحث و جدل به مراتب اوضاع بدتر میشه.بهش نزدیک بشین ازش با خواهش با ادا اطوار با لوس بودنای دخترونه بخاید بهش محبت کنید تا ترک کنه تماس به مرجع تقلید و دعوا و بحث و گریه چیزی درست نمیشه بالاخره پدرتون سر یه کمبود به شراب روی اورده پس کمبودشو جبران کنید .عزمتونو جزم کنید و کمکش کنید
با بزرگ شدنم فاصله ام با پدرم زیاد شده شاید قبلا که بچه بودم به اندازه الان راجع به گناه و خلاف بودن شرب خمر چیزی نمیدونستم واسه همین خیلی بابایی بودم اما از زمانی که بزرگ شدم از این کارش متنفر شدم و از زمانیکه طعنه های دیگران را شنیدم مثل خواستگاری که ادعای عاشقی میکرد و یا دوست پدرم که برای مصاحبه کاری رفته بودم با زخم زبونشون باعث شدن از خود پدرم متنفر بشم... انقد فاصله بینمون هست که هیچ گاه از بین نمیره. دیشب خیلی واضح گفت که هیچ کس و هیچ جیز برام اهمیت نداره نه بچه و نه زن نه فامیل و .... انقد بیرحم شدم که دل به هیچ کس نمیسوزونم... .همون جا اشکم سرازیر شد چطور پدرم انقد خودخواهه... حیف مامانم اون از من بیشتر رنج میکشه.حتی صمیمی ترین دوستم راجع به این مشکلم چیزی نمیدونه کسی نیست باهاش درد دل کنم. تصمیم گرفتم پیش مشاور برم شاید دوای دردم پیش اون باشه
با بزرگ شدنم فاصله ام با پدرم زیاد شده شاید قبلا که بچه بودم به اندازه الان راجع به گناه و خلاف بودن شرب خمر چیزی نمیدونستم واسه همین خیلی بابایی بودم اما از زمانی که بزرگ شدم از این کارش متنفر شدم و از زمانیکه طعنه های دیگران را شنیدم مثل خواستگاری که ادعای عاشقی میکرد و یا دوست پدرم که برای مصاحبه کاری رفته بودم با زخم زبونشون باعث شدن از خود پدرم متنفر بشم... انقد فاصله بینمون هست که هیچ گاه از بین نمیره. دیشب خیلی واضح گفت که هیچ کس و هیچ جیز برام اهمیت نداره نه بچه و نه زن نه فامیل و .... انقد بیرحم شدم که دل به هیچ کس نمیسوزونم... .همون جا اشکم سرازیر شد چطور پدرم انقد خودخواهه... حیف مامانم اون از من بیشتر رنج میکشه.حتی صمیمی ترین دوستم راجع به این مشکلم چیزی نمیدونه کسی نیست باهاش درد دل کنم. تصمیم گرفتم پیش مشاور برم شاید دوای دردم پیش اون باشه
اعتیاد به الکل هم مثل اعتیاد به مواد مخدر هستش،
اولش انتخاب دست ماست ولی بعدا که اعتیاد پیدا شد دیگه ترک کردنش خیلی سخته و آدم اینقدر توش فرو میره که فکر می کنه راه چاره ای وجود نداره، شاید پدر شما هم همینطوری باشه.
مشاور خیلی به شما می تونه کمک کنه، مشاوره فردی خیلی بهتره، اینجا ما که میام چون باید کلی صحبت کنیم مجبوریم به امید دادن اکتفا کنیم.
کاش می تونستی پدرتو برای مشاوره ببری، مطمئنا پدرت هم از این وضعیت راضی نیست ولی فکر می کنه که راهی وجود نداره، در ضمن مردا غرور دارن فکر می کنن که خانواده باید اون ها رو همون طوری که هستند بپذیرن.
این هم که گفتی براش زن و بچه اهمیت نداره درسته، کسی که تو اعتیاد به الکل غرق شده، چه چیزی رو جز غرق شدن خودش می تونه ببینه.
متاسفانه ما تو جامعه فقط می تونیم سرزنش کنیم و زخم ها رو تازه کنیم. یکی از مشکلاتی خانواده هایی که بیمار یا معتاد دارن، هم خود بیمار یه آزاری داره، اما حرفهای بقیه آزار بیشتری.
با nard موافقم.فقط محبت چاره مشکلته.که اونم خیلی سخته میدونم.اما واست دعا میکنم که بتونی.....یه روزی میرسه دلت برای همین پدر تنگ میشه.پس همه تلاشت رو بکن که به زندگی برش گردونی.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)