چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
سلام و عرض ادب خدمت مشاوران و دوستان عزیز سایت
من یه مسئله ای دارم که خیلی فکرمو مشغول میکنه برای همین میخواستم از شما مشورت بگیرم
قبلا هم تو این سایت یه چیزایی رو در این مورد توضیح دادم بعضی از کاربران که مطالبم رو خوندن شاید یادشون باشه
من دو تا زن داداش دارم یکیشون نوه ی عمه ام میشه و کوچیکه دختر یه عمه ی دیگم
از وقتی با داداشام ازدواج کردن من سعی کردم مثل خواهر نداشته ام که ازم بزرگتر هستن باهاشون رفتار کنم
برای اولی دوسه ماه اول رابطمون خیلی خوب بود بعدش بنا به دلایلی رابطه مون خراب شد هرچند من که خودم رو مقصر میدونستم و چون ایشون بزرگتر بودن و خب بالاخره یه جورایی مثل مهمون بودن تو خونه ی ما رفتم عذرخواهی کردم و از دلشون در آوردم
اما دیدم بعدش بازم یه حرفای دیگه پیش اومد و احساس کردم بعضی رفتاراش اذیت کننده هست
اما به روی خودم نیاوردم خیلی از دستش حرص میخوردم هم ایشون و هم خونواده ی خودم به علت اشتباهاتی که در حقم کردن
اما من چون داداشم رو دوست داشتم به خاطر خدا و داداشم سعی کردم سکوت کنم
حالا خونواده ام بعدها گفتن سوع تفاهم بوده و ما هیچوقت نمیخواستیم تو رو ناراحت کنیم بگذریم بعدها که ایشون رفتن خونه ی خودشون یه بار با بابام یه بار هم با مادرم حرفشون شد
و تو روشون وایسادن یکی دوبار هم دیدم رفتار درستی با داداشای دیگم نداشت دیگه کلا ازش زده شدم
وقتی دیدم خیلی ازش دارم حرص میخورم بخشیدمش ولی فقط از روی اجبار باهاش رفت و آمد می کنم یه جورایی نمادین و باز هم اول به خاطر خدا و بعد برادرم
چون نمیخوام به خاطر زن داداشم برادرم با ما رفت و آمد نکنه
متاسفانه زن داداش دومم که اومد
هنوز عروسی نکرده کلی مسئله درست کرد و رفتارای مناسبی با همسرش و بقیه ی اعضای خونواده نداشت
من بر اساس تجربه ی قبلی که داشتم دیگه یاد گرفتم زیاد به کسی محبت و دلسوزی نکنم که بعدا خودم کباب بشم...
اما بارها دیدم با برادرم درست حرف نمیزد و خونواده مون
خب اگه با برادرم مشکل داشت و دعوا میکردن من چه گناهی داشتم بیاد پیش من به داداشم حرفی بزنه!
خلاصه خیلی از دیدن و شنیدن حرفا و رفتاراش دلم میشکست
طوری که یکی دوبار وسط دعواهاش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و باهاش برخورد کردم
چون طاقت نداشتم کسی جلوی چشمم به پدرمادرم حرفی بزنه و سکوت کنم
نمیگم همه ی تقصیر ها از زن داداشم بود اما خب آدم باید بلد باشه با بزرگترش چطوری حرف بزنه
با این وجود بعدها از دلش درآوردم و خودشم میدونست اشتباه کرده و من بدشو نخواستم
بعد از مدت ها که این قضیه ها اذیتم میکرد من دیگه چاره ی کار رو در بخشش و سکوت دیدم
هر دوتاشون رو بخشیدم ولی سعی کردم باهاشون کمترین معاشرت رو داشته باشم
حالا خونواده ام بهم گیر میدن چرا باهاشون سرد برخورد میکنی
چرا کینه ای هستی
این رفتارا در شان تو نیست و ...
خدا شاهد هست و از دل همه با خبره من این ها رو مثل خواهر نداشته ام دوسشون داشتم میخواستم با هم صمیمی باشیم به هرحال دنیا گذراست و ارزششو نداره آدم بخواد به کسی بدی کنه اما خب مسئله فقط یه بار دوبار نیست
من یه دختر حساسم و خیلی دلنارک تا کسی در حقم بدی کنه زود دلم میشکنه و دست خودم نیست بهم میریزم خیلی باید کنترل کنم که آروم باشم
چند وقت پیش زن داداش کوچیکم یه دعوا راه انداخت که حسابی پدرمادرم رو عصبی کرد به حدی که بابام میخواست بره خونشون کتکش بزنه و من اونقدر بهم ریختم با دیدن اون صحنه ها
ولی سعی کردم جلوی پدرم رو بگیرم
بعد اون قضیه من بهشون گفتم دیگه نه ما بریم خونه ی داداشم و نه اونها بیان
به جز اینکه ما بیرون داداشم رو ببینیم یا اون خودش تنهایی بیاد خونه مون که هم زن داداشم یاد بگیره درست رفتار کنه و هم دیگه دعوا و بحث و چنگ اعصاب درست نشه
چند روز که گذشت داداشم چند بار گفت چرا نمیاین خونه ی ما و همش اصرار میکرد
منم نتونستم مستقیم بهش بگم دلمون نمیخواد به خاطر همسرت بیایم
اما بعدش خونواده ام گفتن به خاطر داداشت باید بریم نباید به خاطر رفتارای اشتباه زنش تنهاش بذاریم و ...
منم گفتم من نمیام من به خاطر بی حرمتی اون دختر به شما میخوام باهاش قطع ارتباط کنم اونوقت الان دارین میرین خونشون
بابام هم کلی اصرار کرد که تو اینجوری نبودی حالا یه چیزی بوده خوب نیست آدم کینه به دل داشته باشه و این حرفا
خلاصه منم به خاطر پدرم رفتم ولی اصلا دلخوشی و احساس خوبی ندارم با هیچکدوم از زن داداشام صمیمی و راحت باشم
اما خونواده ام میگن اینجوری درست نیست
آخه چند بار باید آدم ببخشه؟
تاوان اشتباهات یه نفر رو چند باید بدن؟ اونم چند بار؟
واقعا دیگه خسته شدم نمیدونم چیکار کنم که درست باشه
به خاطر رفتارای اشتباه زن داداشام و خونواده ی خودم یه ترم دانشگاهم رو مشروط شدم پروژه ام رو نتونستم کامل انجام بدم و کلی بابتش از استادم خجالت کشیدم و خیلی آسیب های روحی دیگه که واقعا حس می کنم روحم رو زخمی کردن
خب وقتی به کسی زیادی محبت و خوبی کنی و اون ازت سوع استفاده کنه آیا عاقلانه است بازم ادامه بدی؟!!
من مشکلات شخصی دیگه ای هم دارم این ها هم هستن واقعا اذیتم میکنن
ممنون میشم اگه بتونین راهنمایی کنین.
ببخشید طولانی شد.
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
مشکل از شما نیست اونا باید اخلاقشونو درست کنن خب هیچکس دوست نداره به خونوادش توهین کنن به نظرم داداشاتون خودشون باید از اونا بخوان که اخلاقشونو خوب کنن شما هم که نمیتونی همش خوبی کنی بدی ببینی یه مدت باهاشون مهربون باش و بهشون محبت کن اگه دیدی نتیجه عکس داد مثله خودشون باهاشون رفتار کن
فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
zeinab1990
مشکل از شما نیست اونا باید اخلاقشونو درست کنن خب هیچکس دوست نداره به خونوادش توهین کنن به نظرم داداشاتون خودشون باید از اونا بخوان که اخلاقشونو خوب کنن شما هم که نمیتونی همش خوبی کنی بدی ببینی یه مدت باهاشون مهربون باش و بهشون محبت کن اگه دیدی نتیجه عکس داد مثله خودشون باهاشون رفتار کن
فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk
متشکرم دوست عزیز
بله حرفتون متینه
من هم دقیقا این کارو کردم و بعد به این نتیجه رسیدم
من هیچوقت نخواستم باهاشون سرد باشم یا بهشون بدی کنم
نمیخوام از خودم تعریف کنم اما مثال میزنم که بیشتر متوجه بشین
مادر زن داداش بزرگم خانوم محترمیه و همیشه میگه منو اندازه چشماش دوست داره و خیلی بهم محبت میکنه منم همیشه سعی کردم متقابلا محترمانه رفتار و محبتشون رو جبران کنم
حتی با بدی هایی که دخترش به من و خونواده ام کرد من به مادرش ارتباط ندادم اصلا چون میدونستم مقصر ایشون نبودن
مادرزن داداش دومم هم که میشه عمه ام با اینکه بازم در حق خونواده ام خیلی بدی کرد طوری که بعضی از اقواممون به خاطر رفتاراش دیگه قبولش ندارن و رابطه اشون رو باهاش خیلی کم کردن
با این حال همیش چه اول ازدواج دخترش با داداشم چه بعد ها هم میگه خدا ازت راضی باشه دختر من خیلی ازت راضیه
زن داداشمم میگه تو هیچوقت بد کسی رو نمیخوای و تو کارای بقیه دخالت نمیکنی اخلاقت خیلی خوبه
حقیقتش هم اینه که دوست ندارم تو زندگی زن داداشام دخالتی کنم حتی گاهی که دعواشون شده میومدن پیش من نظر میخواستن من وقتی دیدم مقصر داداشام بودن چشم پوشی نکردم و سعی کردم دوطرفه قضاوت کنم
از طرفی هم خواهر شوهر تا حدودی اسمش تو ما ایرانی ها زیاد خوب نیست حالا یه چیزی هم بگی داستان میشه
برای همین سعی میکنم تو مسائلشون دخالت نکنم
ولی واقعا دیگه خیلی خسته شدم از دست رفتارهای آزار دهنده شون
زن داداشم بزرگم چند روز پیش اومده بود خونمون قبل شام من چند دقیقه کار داشتم تو اتاق بودم بعد رفتم تو آشپزخونه که کمک مادرم کنم برای شام
دیدم به مادرم گفت زن دایی سفره رو بندازم! بدون اینکه اصلا چیزی به من بگه
منم خیلی حرصم دراومد ولی چیزی نگفتم رفتم سفره رو انداختم بعد اون کمک کرد فکر کنم بهش برخورد
واقعا حرفش دلمو شکست یعنی کلا منو نادیده گرفت منم متقابلا جواب رفتارشو دادم
چون هر چی درمقابل بدی ها سکوت کردم دیدم هی بدتر میشه
دیگه میخوام اولویت رو به خودم بدم گاهی وقتا باید تا حدودی خودخواه باشی زیادی که خوب باشی میسوزی...
امروز هم با یه روانشناس حرف زدم و ازش در این باره نظر خواستم
گفت حتی اگه خواهر یا برادرت هم حرفاش و رفتاراش اذیتت میکنه یا به هر دلیلی دوست نداری باهاش صمیمی باشی ولی مجبوری ببینیش
وقتی میبینیش یه سلام و احوالپرسی کوتاه کن ولی دیگه باهاش حرف نزن
منم این رو قبول دارم
حالا به پدرمادرم میگم بابام میگه اون روانشناس برای خودش اشتباه کرده!|sadsmiley|
آدم باید گذشت داشته باشه
منم گفتم یه بار دو بار ده بار چقده دیگه دلم بشکنه و سکوت کنم و تو خودم بریزم که بلکه بقیه اصلاح بشن که نشدن!؟
بعد هم گفتم خیلی حرفش به جا و درست بوده و من اونطوری که تشخیص میدم و اذیت نشم رفتار میکنم و برامم مهم نیست کسی خوشش بیاد یا نیاد.|blushsmiley|
بعد هم برادر کوچیکم برگشته میگه اون روانشناس رو بیار تا من بهش مشاوره بدم!|mellowsmiley|
بابام گفت بهتره به حرف این روانشناسا گوش نکنی
اون ها باید دیونه ها رو درمان کنن تو چرا رفتی پیش روانشناس!
مشکل که یکی دوتا نیست
بیخود نمیگن درصد زیادی از مردم ایران از نظر روانشناسی مشکل دارن!|mellowsmiley|
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
یلدا 25
متشکرم دوست عزیز
بله حرفتون متینه
من هم دقیقا این کارو کردم و بعد به این نتیجه رسیدم
من هیچوقت نخواستم باهاشون سرد باشم یا بهشون بدی کنم
نمیخوام از خودم تعریف کنم اما مثال میزنم که بیشتر متوجه بشین
مادر زن داداش بزرگم خانوم محترمیه و همیشه میگه منو اندازه چشماش دوست داره و خیلی بهم محبت میکنه منم همیشه سعی کردم متقابلا محترمانه رفتار و محبتشون رو جبران کنم
حتی با بدی هایی که دخترش به من و خونواده ام کرد من به مادرش ارتباط ندادم اصلا چون میدونستم مقصر ایشون نبودن
مادرزن داداش دومم هم که میشه عمه ام با اینکه بازم در حق خونواده ام خیلی بدی کرد طوری که بعضی از اقواممون به خاطر رفتاراش دیگه قبولش ندارن و رابطه اشون رو باهاش خیلی کم کردن
با این حال همیش چه اول ازدواج دخترش با داداشم چه بعد ها هم میگه خدا ازت راضی باشه دختر من خیلی ازت راضیه
زن داداشمم میگه تو هیچوقت بد کسی رو نمیخوای و تو کارای بقیه دخالت نمیکنی اخلاقت خیلی خوبه
حقیقتش هم اینه که دوست ندارم تو زندگی زن داداشام دخالتی کنم حتی گاهی که دعواشون شده میومدن پیش من نظر میخواستن من وقتی دیدم مقصر داداشام بودن چشم پوشی نکردم و سعی کردم دوطرفه قضاوت کنم
از طرفی هم خواهر شوهر تا حدودی اسمش تو ما ایرانی ها زیاد خوب نیست حالا یه چیزی هم بگی داستان میشه
برای همین سعی میکنم تو مسائلشون دخالت نکنم
ولی واقعا دیگه خیلی خسته شدم از دست رفتارهای آزار دهنده شون
زن داداشم بزرگم چند روز پیش اومده بود خونمون قبل شام من چند دقیقه کار داشتم تو اتاق بودم بعد رفتم تو آشپزخونه که کمک مادرم کنم برای شام
دیدم به مادرم گفت زن دایی سفره رو بندازم! بدون اینکه اصلا چیزی به من بگه
منم خیلی حرصم دراومد ولی چیزی نگفتم رفتم سفره رو انداختم بعد اون کمک کرد فکر کنم بهش برخورد
واقعا حرفش دلمو شکست یعنی کلا منو نادیده گرفت منم متقابلا جواب رفتارشو دادم
چون هر چی درمقابل بدی ها سکوت کردم دیدم هی بدتر میشه
دیگه میخوام اولویت رو به خودم بدم گاهی وقتا باید تا حدودی خودخواه باشی زیادی که خوب باشی میسوزی...
امروز هم با یه روانشناس حرف زدم و ازش در این باره نظر خواستم
گفت حتی اگه خواهر یا برادرت هم حرفاش و رفتاراش اذیتت میکنه یا به هر دلیلی دوست نداری باهاش صمیمی باشی ولی مجبوری ببینیش
وقتی میبینیش یه سلام و احوالپرسی کوتاه کن ولی دیگه باهاش حرف نزن
منم این رو قبول دارم
حالا به پدرمادرم میگم بابام میگه اون روانشناس برای خودش اشتباه کرده!|sadsmiley|
آدم باید گذشت داشته باشه
منم گفتم یه بار دو بار ده بار چقده دیگه دلم بشکنه و سکوت کنم و تو خودم بریزم که بلکه بقیه اصلاح بشن که نشدن!؟
بعد هم گفتم خیلی حرفش به جا و درست بوده و من اونطوری که تشخیص میدم و اذیت نشم رفتار میکنم و برامم مهم نیست کسی خوشش بیاد یا نیاد.|blushsmiley|
بعد هم برادر کوچیکم برگشته میگه اون روانشناس رو بیار تا من بهش مشاوره بدم!|mellowsmiley|
بابام گفت بهتره به حرف این روانشناسا گوش نکنی
اون ها باید دیونه ها رو درمان کنن تو چرا رفتی پیش روانشناس!
مشکل که یکی دوتا نیست
بیخود نمیگن درصد زیادی از مردم ایران از نظر روانشناسی مشکل دارن!|mellowsmiley|
به رفتارشون واکنش نشون نده و حساس نباش خودشون خسته میشن به روی خودت نیار که ازشون ناراحتی آدم میتونه گذشت داشته باشه اما حرف زور و رفتار نادرست رو که دیگه نمیشه همیشه تحمل کرد وقتی هم میبینی رفتار نادرست دارن بهشون رک بگو این حرکتت قشنگ نیست شاید اونا واقعا عیبای خودشونو نمیبینن و باید بهشون گوشزد کرد صبور باش درست میشه
فرستاده شده از GT-I9505ِ من با Tapatalk
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
سلام کاملا درکت میکنم
چون ی جورایی تجربه کردم
عزیزم چرا بخاطره دختر مردم خودت را از رفتن به خانه داداشت محروم میکنی اتفاقا خونه داداشت برو و با داداشت مهربون و صمیمی باش
و با زن داداش فقط در حد سلام علیک
نه حرفی میزنه تو حرفش شرکت کن نه باهاش درمورد چیزی حرف بزن
اگه ازت چیزی پرسید با ی کلمه سرسری جواب بده
عزیز منم تک دخترم و فک میکردم زن داداش خواهر میشه.
اما همیشه زن داداش ی غریبه هست ک فقط میخواد از خواهرشوهر سواستفاده کنه و راه پیدا کنه ک شوهرش را از خانواده اش دور کنه.
هرچقدر محبت کنی بدتره
پ بهتره فک کنی زن داداش ی غریبه اس تو خونتون تاابد و تامیتونی نزار بفهمه تو خونتون چه خبره یا روابط تون چطوره چون همون میشه دستاویزش برای اختلاف و تفرقه.
یا علی مدد
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
جا داره منم اینجا اعلام کنم دل خوشی از عروس ندارم|yeah|
چون یه دونه داداش دارم همیشه میگفتم زن داداشمو مثه داداشم دوست دارم و جونمم براش میدم
اما متاسفانه همون دوران نامزدی زن داداشم خودشو نشون داد
الان من هیچ کاری بهش ندارم....دیگه هم حرصشو نمیخورم
البته خیلی رو داداشم تاثیر داشته
چون خودش دختری هست که همیشه دوست داره دیگران به نفعش کار کنن داداشمو هم همینطوری کرده
یعنی وقتی با این دختر میری بیرون نباید با خودت پول ببری تا ته کیفت رو خالی میکنه
یا وقتی میاد خونه اگه یه بار غذامون ساده باشه خیلی واضح و مشخص بغض میکنه و غذا نمیخوره!!!
یعنی فقط اومده بخوره و جمع کنه...
هزار بار غیرمستقیم بهش گفتم انقد نخورده بازی درنیار جلو مردم زشته ولی کو گوش شنوا...آبرومون رو برده
یا وقتی براش لباس میخری...یا هر کادوی دیگه...میگه اینو که خودمم داشتم!!!فقط دوس داره طلا!! کادو بگیره!! منم دیگه براش کادو نمیخرم|yeah|
جالبه خودش برا هیچکس کادو نمیخره و هروقت هم بخوایم بریم خونشون میگه خونه نیستیم
الان من دیگه اصلا خونشون نمیرم هرچقدر مامانم اصرار میکنه...
امیدوارم داداشم زودتر بشناسدش و بتونه این رفتارای زشتش رو اصلاح کنه...
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
fateme.68
سلام کاملا درکت میکنم
چون ی جورایی تجربه کردم
عزیزم چرا بخاطره دختر مردم خودت را از رفتن به خانه داداشت محروم میکنی اتفاقا خونه داداشت برو و با داداشت مهربون و صمیمی باش
و با زن داداش فقط در حد سلام علیک
نه حرفی میزنه تو حرفش شرکت کن نه باهاش درمورد چیزی حرف بزن
اگه ازت چیزی پرسید با ی کلمه سرسری جواب بده
عزیز منم تک دخترم و فک میکردم زن داداش خواهر میشه.
اما همیشه زن داداش ی غریبه هست ک فقط میخواد از خواهرشوهر سواستفاده کنه و راه پیدا کنه ک شوهرش را از خانواده اش دور کنه.
هرچقدر محبت کنی بدتره
پ بهتره فک کنی زن داداش ی غریبه اس تو خونتون تاابد و تامیتونی نزار بفهمه تو خونتون چه خبره یا روابط تون چطوره چون همون میشه دستاویزش برای اختلاف و تفرقه.
یا علی مدد
سلام عزیزم ممنونم از حرفا و تجربه تون
حرفتون متینه مادرم هم همش میگه اونا کار اشتباهی میکنن تو چرا انقدر حرص میخوری و حساسی
البته خودشم اینطوریه ولی میخواد من آروم باشم و آسیب نبینم
من هم اگه زیادی حرص میخورم یا خیلی سخت میگیرم واسه اینه که داداشامو خیلی دوست دارم و البته اون ها هم خیلی منو دوست دارن
گاهی به داداش بزرگم میگیم مثلا همسرت فلان کارو کرد که ما رو خیلی ناراحت کرد میگه عزیزم شما ببخشید اون عصبیه باور کن دستش خودش نیست!
جالبم اینجاس زن داداشم خودشم دوسه بار گفته تا حالا میگه دست خودم نیست گاهی عصبانی میشه خودشم نفرین میکنه و به در و دیوار و وسایل خونه فحش میده!
یا مثلا میگه من پدرمادرمم بهم حرفی بزنن تو روشون وامیسم! یا اوایل ازدواجش میگفت هر وقت میرم خونه ی بابام همه بهم میگن چقدر آروم شدی! از بس عصبی بودم!
خب معلومه کسی که این دید رو به پدرمادرش داشته باشه چجوری میتونه حرمت خونواده ی شوهرش رو اونطوری که باید بگیره؟!
زیادی هم خودشو با خونواده ی ما جوش میده و خودمونی میدونه که همیشه از همه چیز مطلع باشه
وقتی میان خونمون مثل میزبان گاهی رفتار میکنه
داداش دومم هم همسرش مشکل داره و دختر عصبی ای هست که گاهی به خودش و مادرش هم رحم نمیکنه چه برسه به بقیه!
به قول مادرم از عروس شانس نیاوردیم
البته قبل ازدواج نشون نمیدادن اینجوری هستن و ما گول قیافه و رفتارای اولشون رو خوردیم
هرچند به نظرم باید برای شناخت ها بیشتر وقت گذاشت
شایدم گاهی چند سال هم بگذره نتونی کسی رو که نقش بازی میکنه بشناسی
چند بار هم به که بهشون میگمخاطر رفتارای اشتباهش با ما کتکش زده ولی من واقعا نمیدونم این دخترا حتی به خاطر جون خودشون هم شده چرا این رفتارای نادرست رو کنار نمیذارن!؟|mellowsmiley|
خیلی بده آدم با کتک هم اصلاح نشه
به نظرم وقتی زن یه سیلی هم بخوره دیگه خیلی چیزا خراب میشه تو اون زندگی و نشونه ی اینه که خیلی چیزا باید عوض بشن....
واقعا اون آرامشی که خدا گفته رو خیلی کم میشه تو زندگی های متاهلی امروزی پیدا کرد
چون اگه زن و شوهر رابطه شون با هم خوب باشه جاهای دیگه هم مشکل درست نمیکنن.
ولی به نظرم حرف شما درسته همینجوریش هم داداشام همیشه گلایه میکنن میگن چرا خونه ی ما نمیای و باید حتما با دعوت بیای
قبل اینکه برادرام ازدواج کنن تو خونواده ی ما هم بچه ها و هم با والدین خیلی صمیمی بودیم و بگو بخند داشتیم
ولی از وقتی که این عروسا اومدن دیگه اون صمیمیتا تا حدودی کمرنگ شد
گاهی واقعا دلم برای اون جمعای چهار نفریمون تنگ میشه|mellowsmiley|
بعضی وقتا همسراشون میرن خونه ی مادرشون میان خونه ی ما و به یاد قدیما دور هم هستیم |blushsmiley|
الان اومدن خونمون من عادی رفتار کردم ولی دیگه صمیمی نشدم
اگه هم ازم سوالی بپرسه جوابش رو میدم تموم ولی مشکل اینجاس من گاهی زیادی احساسی و مهربون میشم که باید این رفتارمو کنترل کنم.|blushsmiley|
پاسخ : چطوری رفتار کنم که درست باشه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رزمریم
جا داره منم اینجا اعلام کنم دل خوشی از عروس ندارم|yeah|
چون یه دونه داداش دارم همیشه میگفتم زن داداشمو مثه داداشم دوست دارم و جونمم براش میدم
اما متاسفانه همون دوران نامزدی زن داداشم خودشو نشون داد
الان من هیچ کاری بهش ندارم....دیگه هم حرصشو نمیخورم
البته خیلی رو داداشم تاثیر داشته
چون خودش دختری هست که همیشه دوست داره دیگران به نفعش کار کنن داداشمو هم همینطوری کرده
یعنی وقتی با این دختر میری بیرون نباید با خودت پول ببری تا ته کیفت رو خالی میکنه
یا وقتی میاد خونه اگه یه بار غذامون ساده باشه خیلی واضح و مشخص بغض میکنه و غذا نمیخوره!!!
یعنی فقط اومده بخوره و جمع کنه...
هزار بار غیرمستقیم بهش گفتم انقد نخورده بازی درنیار جلو مردم زشته ولی کو گوش شنوا...آبرومون رو برده
یا وقتی براش لباس میخری...یا هر کادوی دیگه...میگه اینو که خودمم داشتم!!!فقط دوس داره طلا!! کادو بگیره!! منم دیگه براش کادو نمیخرم|yeah|
جالبه خودش برا هیچکس کادو نمیخره و هروقت هم بخوایم بریم خونشون میگه خونه نیستیم
الان من دیگه اصلا خونشون نمیرم هرچقدر مامانم اصرار میکنه...
امیدوارم داداشم زودتر بشناسدش و بتونه این رفتارای زشتش رو اصلاح کنه...
ممنونم مریم جان از ابراز همدردیت|blushsmiley|
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه و این عروسارو هم
زن داداش دومی من هم خیلی شبیه زن داداش شماست
باهاش بیرون که بری ماشالله دست تو کیفش نمیکنه که همش با تعارف الکی میگه حالا بذار من حساب کنم
ولی دقیقا مشخصه نمیخواد
همش منتظره بقیه براش خوبی کنن
منم دیدم این مدلیه گفتم دیگه باهاش خرید نمیرم|happysmiley|
ولی بچه ها به نظرم یکی از دلایل بزرگ این رفتارا البته تو خونواده ی ما اینه که عروسا تا چند ماه رو به اصرار برادرام با ما زندگی میکردن
من از اول مخالف این مسئله بودم و به همه هم گفتم اما گوش ندادن
داداش اولم حالا شرایط مناسب نداشت و چند ماه با ما زندگی کرد
داداش دومی ام هم متاسفانه بازم اشتباه ایشون رو تکرار کرد
و گفت من نمیتونم به خاطر ازدواج از پیش شما برم و جزو شرطای ازدواجشم بود ولی از بس عمه ام به زن داداشمم خط میداد که جدا زندگی کنن اعصاب برامون نذاشت...
و البته من از بچگی این چیزارو از مادرم و زن های فامیل میشنیدم در مورد خونواده ی مادرم و زن داداش هاش که مسئله داشتن با هم
وقتی بزرگ شدم گفتم این پسرا وقتی زن بگیرن دیگه اشتباهات داییارو تکرار نکنن که کسی گوش نکرد
اینم نتیجه اش که دیدیم چی شد...
حالا داداش کوچیکه ی من میگه تو از همین الان معلومه از اون عروسایی هستی که یه روز هم خونه ی پدرشوهر زندگی نمیکنی
منم میگم دوری و دوستی وقتی دورتر باشی حرمت ها خیلی بیشتر رعایت میشه.