نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: چند وقته شادی از زندگیم رفته

704
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7173
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    چند وقته شادی از زندگیم رفته

    با سلام. دختری بیست و پنج ساله تازه فارغ التحصیل از مقطع کارشناسی ارشد رشته مهندسی مکانیزاسیون کشاورزی و مجرد هستم. مقطع کارشناسی را در دانشگاه تهران گذراندم. همواره درسم خوب بوده و به همین خاطر پیشنهادهای زیادی در مورد همکاری در دروس و پروژه ها از طرف دانشجویان داشته ام. در سال آخر دوره کارشناسی، پسری که همواره از ترم اول به او علاقه داشتم در حین مطالعه برای کنکور کارشناسی ارشد به من پیشنهاد دوستی داد که به دلیل اینکه آن پسر نامزد داشت نپذیرفتم. پس از مدتی اذیت روانی از طرف ایشان که مدام از مشکلات خود با نامزدش برای من میگفت و میگفت به دلیل مسائل خانوادگی مجبور به ازدواج با او هستم و در حالیکه به من ابراز علاقه میکرد و میگفت چون نمیتوانم با تو به دلیل تفاوت فرهنگی ازدواج کنم میخواهم دوست باشیم بالاخره پس از 9 ماه توانستم ایشان را قانع کنم که با نامزد خود ازدواج کرده و از ایشان قول گرفتم که به سرعت عقد کند و مرا فراموش کند و این کار را پس از یک ماه انجام داد. اما طبیعی است که تنهایی پس از رفتن ایشان به همراه دوری از منزل دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه محقق اردبیلی گذراندم، مقداری مرا عذاب میداد اما به دلیل اینکه در آن شرایط تنها فرزند حاضر در خانه بودم ،و هستم، و مادر و پدرم بیش از حد به من تکیه دارند سریع مساله را برای خودم حل کردم و به زندگی عادی بازگشتم. همواره هم خانواده و دوستان در مورد مشکلاتشان با من درد و دل میکردند برای همین اکثرا مجالی برای اینکه درد و دل کنم و از مشکلاتم بگویم نداشته ام. این را هم بگویم که خواهر و برادرم هردو خارج از کشور هستند برای همین خیلی از دوستان برای مسائل مهاجرت از من راهنمایی میگرفتند. زمستان سال گذشته یکی از همکلاسی های پسرم برای مسائل تحصیل در خارج از کشور از من مشورت خواست و پس از راهنمایی من به اصرار گفت که احساس میکنم غمی در دل داری و به هیچ کس نمیگویی. پس از مدتی اصرار از طرف ایشان احساس کردم کسی قوی تر از خودم پیدا کرده ام که بتوانم بدون هیچ قصد و منظوری پاره ای از مشکلاتم را با ایشان در میان بگذارم. مدتی اکثر مشکلاتم را به ایشان میگفتم و تقریبا عادت کرده بودم روزه سکوت بیست و چهار ساله ام را بشکنم. اما پس از مدتی به دلیل مشغولیت های خانوادگی و درسی ایشان رابطه مان بسیار کم شد و دیگر با ایشان هم نتوانستم درد و دل کنم. الان چند ماهی است که واقعا به دنبال یک دوست خوب میگردم تا از تنهایی نجات یابم اما نمیتوانم. زیرا من درباره ازدواجم مشکل اساسی دارم و تقریبا هر موردی پیش می آید به عمل نمیپیوندد و این به طور مثال یکی از مشکلاتیست که دوست دارم از کسی مشورت بگیرم. از طرفی با تکیه فراوانی که دوستان و خانواده ام در مورد مشکلاتشان به من دارند در کنار مشکلات شخصی خودم اعم از تنهایی و بیکاری احساس میکنم واقعا دیگر توان ادامه دادن ندارم اما نمیخواهم پشت کسانی را هم که به من تکیه کرده اند خالی کنم. شادی در زندگی من نیست. با مادر پدرم زندگی میکنم خیلی امکان بیرون رفتن با دوستانم را ندارم کاری هم ندارم که سر کار بروم و کمتر در خانه باشم. شاید ساعتها با پدر و مادرم کنار هم بنشینیم و دریغ از کلمه ای حرف. با اینکه سنشان بالا نیست اما مادرم پس از نازایی خواهرم و مهاجرت خواهر و برادرم دچار مشکل افسردگی شد. زمانی که اردبیل در خوابگاه بودم، با اینکه خیلی نگران خانه بودم اما باز در کنار دوستان گاهی خوش بودم اما تهران که هستم واقعاروزها میشود که من نمیخندم و فقط گریه میکنم. به خاطر همین مسائل پریودهای آزار دهنده ای هم دارم و بسیار در زمان پریود افسرده هستم و گریه میکنم. خلاصه بگویم عمده مشکلات من در وهله اول تنهایی، عدم وجود شادی و بار زیاد مشکلات روی دوشم است. ببخشید از اینکه زیاد حرف زدم با تشکر قبلی از راهنمایی شما واقعا به کمک فوریتان محتاجم احساس میکنم دارم از زندگی عقب میفتم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : چند وقته شادی از زندگیم رفته

    سلام عزیزم

    من چند تا توصیه برات دارم

    اولا حواستو جمع کن که هرچقدرم تنها باشی و کسی نباشه باهاش حرف بزنی، نباید باعث بشه سفره دلتو پیش هرکسی باز کنی

    تاکید میکنم "مخصوصا جنس مخالف"، چون ممکنه از همین بعدا خیلی آسیب ببینی...

    دوما توصیه میکنم به سایت ما بیشتر سر بزن!
    هم میتونی درددل کنی، هم میتونی مشکلاتتو مطرح کنی (حتی مشکل اطرافیانتو ) و راهنمایی بگیری....

    تازه کلی تاپیک تووووووپ درباره چگونه شاد زیستن و ... داریم که مطمئنم میتونه برات مفید باشه

    و در نهایت یادت باشه تا وقتی خدا هست، هییچکس تنها نیست...

    امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی عزیزم
    امضای ایشان



  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6585
    نوشته ها
    151
    تشکـر
    6
    تشکر شده 92 بار در 58 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : چند وقته شادی از زندگیم رفته

    بسم الله الرحمن الرحیم


    شما با خدا درد و دل کن با حضرت فاطمه (س) درد و دل کن اینان بهترین دوستان ادمند و بهترین دستگیرانند.حضرت زهرا (س) مادر خودت بدون و باهاش درد و دل کن بهاهش صحبت کن مخصوصا موقع خواب...انشالله جواب میگیری
    امضای ایشان
    حضرت امیر المومنین(ع)

    هيچ ثروتي چون عقل و هيچ فقري چون جهل و هيچ ميراثي چون ادب و هيچ پشتيباني چون مشورت نخواهد بود.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد