سلام من دختری28ساله هستم که از 18سالگی کارمندم و از لحاظ مادی به خانوادم کمک میکنم . تا حالا کوچکترین خطایی ازم سر نزده حتی موقعیت و شرایط طوری بوده که میتونستم بیراهه برم اما به خاطر خدا و خانوادم خودمو حفظ کردم .پارسال خواهرم و شوهرش به من تهمتی زدند که برام خیلی بد تمام شدطوری که مادرم سعی کرد من را خفه کنه اما بدتر از اون این بود که با این که اون خواهرم را همه میدونند دروغگ است اما همه حتی مادرم حرفش را باور کردند. چند هفته شب و روز خواب وزندگی نداشتم تا با مراجعه به پلیس ثابت کردم دروغه.بعد از اون ماجرا چون دیگه احساس بیکسی میکردم به یکی از خواستگارای سمج یکسالم تماس گرفتم وگفتم حاضرم باهاش ازدواج کنم اما او گفت زبانا از کسی دیگه خواستگاری کرده اگراو جواب رد داد با من ازدواج میکنه یک ماه منتظرشدم که بعداز یک ماه بااون دختر ازدواج کرد. حال از خانوادم خیلی دلگیرم اونها اصلا از بابت کاری که با من کردند ناراحت نیستند و با خواهرم که بهم تهمت زد ارتباط خیلی خوبی دارند . دارم دق میکنم . دوسدارم از خانوادم زودتر جدابشم اما نمیدونم چکار کنم . الان کیس مناسب ازدواج ندارم . مشکل دیگه که دارم اینه هر اتفاقی که میفته یکی از خواهرام من را مقصر اون اتفاق اعلام میکنه حتی اتفاقهایی که به من کوچکترین ربطی نداره.دارم دیوانه میشم کمکم کنید