نمایش نتایج: از 1 به 22 از 22

موضوع: کشتن احساس

6779
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14204
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    85
    تشکر شده 31 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    Exclamation کشتن احساس

    سلام،من یه دختر 16ساله هستم ک از وجود یه احساس توی قلبم رنج میبرم..حدودا 4سال پیش بود ک ما ب همراه یکی از اقواممون ب یه سفر دو روزه رفتیم ،ک پسرشون هم ک یه سال از من بزرگتره توی این سفر همراهمون بود، ما از بچگی با هم ،همبازی بودیم و رابطه ی نسبتا نزدیکی باهم داشتیم،و من هیچ وقت احساس خاصی بهش نداشتم تا اینکه توی اون سفر به یه احساس عجیبی نسبت ب اون پی بردم مثلا بعد از اون سفر دلم خیلی براش تنگ شد و وهر روزمو با فکر اون شب میکردم ،اون همیشه از یه دختر دیگه حرف میزد ک عاشقش بود ولی خوب حرفاش طوری بود ک فکر میکردم میخواد منو امتحان کنه.مثلا میگفت من دوسش دارم ولی اون آرایش میکنه من از دخترهایی ک آرایش نمیکنن خیلی خوشم میاد!وبه من نگاه میکرد منم دختری بودم ک هیچ وقت آرایش نمیکردم ...من رابطه صمیمی با مادرم دارم این موضوع رو با اونم در میان گذاشتم مامانم میگفت اونم بعضی موقع ها رفتار عادی نداره مثلا تو ی جمع به من نه نگاه میکرد، ن حرف میزد و حتی اسم من رو هم نمیاورد ب قول مامانم من شبیه ی منطقه ممنوعه بودم براش..با من هیچ وقت حرف نمی زد هر وقتم حرف میزد درباره ی اون دختره میگفت منم همیشه تو خواب خوش خودم بودم و شب و روزم و با فکرش میگذروندم....فک میکردم میخواد منو امتحان کنه ..من خیلی غرورم برام مهمه و هیچ وقت احساسمو تو ی حرفام و کارام نشون نمیدادم همیشه می گفتم من مث خواهرت یا باهاش هر وقت حرف میزدم می گفتم که امیدوارم بهش برسی!تا اینکه فهمیدم که فکرش باعث شده ک حتی درسم روهم نمیتونم بخونم. تا اینکه یه بار توی مهمونی دیدمش دوباره حرفاش مث همیشه بود ولی طوری با احساس حرف میزد و از اشک هایی ک برای اون دختره می ریخت میگفت ک من خورد شدم...از درون شکستم ولی به روی خودم نیاوردم و فقط در مقابلش لبخند میزدم و گوش میدادم حرفاشو جلوی بقیه هم میگفت ولی یه سری حرفا دردو دلایی رو ک برا او دختره نوشته بود فقط ب من نشون داد و نذاشت هیشکی ببینه گفت من تنها کسیم ک میخواد اونهارو بخونه ..خوندمش خیلی با احساس بودن یه جورایی با اون نوشته ها تیر خلاصی رو زد و بهم ثابت کرد که من 4سال تو خواب خوش بودم و اون هیچ وقت دوسم نداشته...اون شب تا صبح خواب نرفتم ..تا صبح فقط می‌لرزیدم تا چند روز بعد نا خودآگاه اشکام می ریخت...ولی خوب دیگه نمیخواستم غرورم بشکنه ..تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم ...این رفتارم برای همه عجیب ک چرا دیگه درمورد اون حرف نمی زنم....منم همش میخندیدمو می گفتم اون بچه بازیا دیگه تموم شد اونم الان مث بقیه است...تا چند وقت حالم بهتر بود..ولی هر وقت الانم دوباره می بینمش حالم بد میشه...دلم براش تنگ میشه..ولی خوب از این احساس بی سر وته رنج میبرم....هر چند خودمو سرگرم میکنم که بهش فکر نکنم ولی خوب بیرون نمی ره فکرش ک نمی ره....واقعا کلافم نمیدونم دیگه باید چیکار کنم.....خواهش میکنم کمکم کنید....
    امضای ایشان
    ,,Stars can't shine whiteout darkness,,

  2. کاربران زیر از //bahar// بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : میخوام احساسم رو بکشم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط //bahar// نمایش پست ها
    سلام،من یه دختر 16ساله هستم ک از وجود یه احساس توی قلبم رنج میبرم..حدودا 4سال پیش بود ک ما ب همراه یکی از اقواممون ب یه سفر دو روزه رفتیم ،ک پسرشون هم ک یه سال از من بزرگتره توی این سفر همراهمون بود، ما از بچگی با هم ،همبازی بودیم و رابطه ی نسبتا نزدیکی باهم داشتیم،و من هیچ وقت احساس خاصی بهش نداشتم تا اینکه توی اون سفر به یه احساس عجیبی نسبت ب اون پی بردم مثلا بعد از اون سفر دلم خیلی براش تنگ شد و وهر روزمو با فکر اون شب میکردم ،اون همیشه از یه دختر دیگه حرف میزد ک عاشقش بود ولی خوب حرفاش طوری بود ک فکر میکردم میخواد منو امتحان کنه.مثلا میگفت من دوسش دارم ولی اون آرایش میکنه من از دخترهایی ک آرایش نمیکنن خیلی خوشم میاد!وبه من نگاه میکرد منم دختری بودم ک هیچ وقت آرایش نمیکردم ...من رابطه صمیمی با مادرم دارم این موضوع رو با اونم در میان گذاشتم مامانم میگفت اونم بعضی موقع ها رفتار عادی نداره مثلا تو ی جمع به من نه نگاه میکرد، ن حرف میزد و حتی اسم من رو هم نمیاورد ب قول مامانم من شبیه ی منطقه ممنوعه بودم براش..با من هیچ وقت حرف نمی زد هر وقتم حرف میزد درباره ی اون دختره میگفت منم همیشه تو خواب خوش خودم بودم و شب و روزم و با فکرش میگذروندم....فک میکردم میخواد منو امتحان کنه ..من خیلی غرورم برام مهمه و هیچ وقت احساسمو تو ی حرفام و کارام نشون نمیدادم همیشه می گفتم من مث خواهرت یا باهاش هر وقت حرف میزدم می گفتم که امیدوارم بهش برسی!تا اینکه فهمیدم که فکرش باعث شده ک حتی درسم روهم نمیتونم بخونم. تا اینکه یه بار توی مهمونی دیدمش دوباره حرفاش مث همیشه بود ولی طوری با احساس حرف میزد و از اشک هایی ک برای اون دختره می ریخت میگفت ک من خورد شدم...از درون شکستم ولی به روی خودم نیاوردم و فقط در مقابلش لبخند میزدم و گوش میدادم حرفاشو جلوی بقیه هم میگفت ولی یه سری حرفا دردو دلایی رو ک برا او دختره نوشته بود فقط ب من نشون داد و نذاشت هیشکی ببینه گفت من تنها کسیم ک میخواد اونهارو بخونه ..خوندمش خیلی با احساس بودن یه جورایی با اون نوشته ها تیر خلاصی رو زد و بهم ثابت کرد که من 4سال تو خواب خوش بودم و اون هیچ وقت دوسم نداشته...اون شب تا صبح خواب نرفتم ..تا صبح فقط می‌لرزیدم تا چند روز بعد نا خودآگاه اشکام می ریخت...ولی خوب دیگه نمیخواستم غرورم بشکنه ..تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم ...این رفتارم برای همه عجیب ک چرا دیگه درمورد اون حرف نمی زنم....منم همش میخندیدمو می گفتم اون بچه بازیا دیگه تموم شد اونم الان مث بقیه است...تا چند وقت حالم بهتر بود..ولی هر وقت الانم دوباره می بینمش حالم بد میشه...دلم براش تنگ میشه..ولی خوب از این احساس بی سر وته رنج میبرم....هر چند خودمو سرگرم میکنم که بهش فکر نکنم ولی خوب بیرون نمی ره فکرش ک نمی ره....واقعا کلافم نمیدونم دیگه باید چیکار کنم.....خواهش میکنم کمکم کنید....
    عزیزم کلاغ پر که بلدی ...

    باید تمام خاطرات این موضوع و این فرد رو وسط بیاری و پرشون بدی

    از نوشتن کمک بگیر و هر چیزی در این مورد به ذهنت میرسه رو بنویس و چند بار بخونشون و بعد همه رو پاره کن و دور بریز

    هر وقت این حس به سراغت اومد از این روش کمک بگیرید تا از آشفتگی ذهن و فکرتون جلوگیری کنه

  4. 6 کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14204
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    85
    تشکر شده 31 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کشتن احساس

    ممنون از راهنماییتون..ولی وقتی می بینمش چیکار کنم؟؟وقتی که میخواد باهام حرف بزنه؟؟؟از دیدنش میترسم...میترسم با دیدنش دوباره روز ازنو و روزی از نو...
    امضای ایشان
    ,,Stars can't shine whiteout darkness,,

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    Post پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط //bahar// نمایش پست ها
    ....... نا خودآگاه اشکام می ریخت...ولی خوب دیگه نمیخواستم غرورم بشکنه ..تصمیم گرفتم دیگه بهش فکر نکنم ...این رفتارم برای همه عجیب ک چرا دیگه درمورد اون حرف نمی زنم....منم همش میخندیدمو می گفتم اون بچه بازیا دیگه تموم شد اونم الان مث بقیه است...تا چند وقت حالم بهتر بود..ولی هر وقت الانم دوباره می بینمش حالم بد میشه...دلم براش تنگ میشه..ولی خوب از این احساس بی سر وته رنج میبرم....هر چند خودمو سرگرم میکنم که بهش فکر نکنم ولی خوب بیرون نمی ره فکرش ک نمی ره....واقعا کلافم نمیدونم دیگه باید چیکار کنم.....خواهش میکنم کمکم کنید....
    سلام
    بزار با مقدمه یه بحثی رو برات باز کنم:
    ببین تو در واقع به دلیل سوءتفاهم و تفکرات اشتباهی که ازش داشتی بهش علاقمند شدی، اونطوری که معلومه تو تو ذهنت ازش یه پسر دوست داشتنی ساختی در صورتی که تو شناخت دقیقی ازش نداری و علاقه واقعی از شناخت واقعی بدست میاد.

    حسی که داری رو درک می کنم، نمی تونی فراموشش کنی چون تو احساس تنهایی می کنی (یا شاید علاقه داری به برقراری یه رابطه احساسی) و مایلی با یکی دیگه این موضوع رو برطرف کنی، به همین دلیل هر وقت که احساس تنهایی می کنی به صورت ناخودآگاه اون پسر به یادت می یاد. به این حالت می گن پروجکشن یا فرافکنی! تو در حقیقت به اون پسر علاقه نداری بلکه به کسی که بتونی باهاش تنهاییت رو از بین ببری-که از قضا تصویرش میوفته روی اون پسر- علاقه داری!
    تو این سنت این رفتار ها طبیعیه ولی باید مواظب احساست باشی
    تجربه ای شد برات تا معنای علاقه رو بهتر درک کنی.
    برای خلاصی از این حالت به پیشنهاد دوستان عمل کن و بدون که حسی که چهار سال به تدریج بوجود اومده نمیتونه تو چند هفته به طور کامل فراموش شه. سعی کن خودت رو با کارهای همیشگی سرگرم کنی و برای هر روزت برنامه داشته باشی.

    نقل قول نوشته اصلی توسط //bahar// نمایش پست ها
    ممنون از راهنماییتون..ولی وقتی می بینمش چیکار کنم؟؟وقتی که میخواد باهام حرف بزنه؟؟؟از دیدنش میترسم...میترسم با دیدنش دوباره روز ازنو و روزی از نو...

    حقیقت رو قبول کن، اون دلش یه جای دیگه است، تو چرا باید دلت پیش اون باشه!؟
    تو بدون اون هم خوشی
    امضای ایشان


  7. 5 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14204
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    85
    تشکر شده 31 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کشتن احساس

    از راهنماییتون خیلی ممنونم!
    امضای ایشان
    ,,Stars can't shine whiteout darkness,,

  9. کاربران زیر از //bahar// بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    سلام.
    به نظر دوستان راهنمایی های خوبی بهتون کردن.e.v خوب توضیح داد.
    ببینید به نظر من این دوست داشتن اولا خیلی زود شروع شده توو سن 16 سالگی که اوج سن کشش های غریزی به جنس مخالف هست.و ایشون اولین کسی بودن که بهش علاقه پیدا کردید.
    دوما دل کسی بستید که هیچ شناختی ازش نداشتید و فقط در یک سفر چند روزه باهاش آشنا شدید و رفتار و اخلاقی ازش دیدید که خوشتون اومده.
    عمده این رفتار های قبل از عروسی و ازدواج پشت نقابی مخفی شدند.و کم کم بعد از ازدواج هست که خودشون رو نشون میده.
    موضوع شما کاملا قابل درکه از طرف من.واقعا سخته توو دوست داشتن اولتون به یک شکست خوردید.(این هم به خاطر اینه که از راه درست عاشق کسی نشدید)
    به هر حال مهم ترین موضوع این هست که بتونید این شخص و خاطرات این شخص رو توو این 4 سال فراموش کنید.
    فراموش کردن این خاطرات امکان پذیر هست به اینکه شما بتونید خودتون رو مشغول کاری کنید .کاری که پیوسته باشه و خسته تون کنه و وقت خالی هم براتون نذاره.به مدت 1 ماه این کار رو ادامه بدید مطمئن باشید که می تونید فراموش کنید.
    جایگزین این موضوع میتونه کتاب باشه .می تونه درستون باشه .می تون نوشتن باشه .
    به هر حال باید ذهنتون تخلیه بشه و چیزی جایگزینش بشه.

  11. 3 کاربران زیر از mahdianshakib بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13770
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    670
    تشکر شده 645 بار در 302 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahdianshakib نمایش پست ها
    سلام.
    به نظر دوستان راهنمایی های خوبی بهتون کردن.e.v خوب توضیح داد.
    ببینید به نظر من این دوست داشتن اولا خیلی زود شروع شده توو سن 16 سالگی که اوج سن کشش های غریزی به جنس مخالف هست.و ایشون اولین کسی بودن که بهش علاقه پیدا کردید.
    دوما دل کسی بستید که هیچ شناختی ازش نداشتید و فقط در یک سفر چند روزه باهاش آشنا شدید و رفتار و اخلاقی ازش دیدید که خوشتون اومده.
    عمده این رفتار های قبل از عروسی و ازدواج پشت نقابی مخفی شدند.و کم کم بعد از ازدواج هست که خودشون رو نشون میده.
    موضوع شما کاملا قابل درکه از طرف من.واقعا سخته توو دوست داشتن اولتون به یک شکست خوردید.(این هم به خاطر اینه که از راه درست عاشق کسی نشدید)
    به هر حال مهم ترین موضوع این هست که بتونید این شخص و خاطرات این شخص رو توو این 4 سال فراموش کنید.
    فراموش کردن این خاطرات امکان پذیر هست به اینکه شما بتونید خودتون رو مشغول کاری کنید .کاری که پیوسته باشه و خسته تون کنه و وقت خالی هم براتون نذاره.به مدت 1 ماه این کار رو ادامه بدید مطمئن باشید که می تونید فراموش کنید.
    جایگزین این موضوع میتونه کتاب باشه .می تونه درستون باشه .می تون نوشتن باشه .
    به هر حال باید ذهنتون تخلیه بشه و چیزی جایگزینش بشه.
    خیییلی سختر اینه که اون پسر بهت ابراز علاقه کنه اما در اصل گرگی تو لباس گوسفند باشه من همین الان که دارم این تایپک رو میزنم چشمام خیسه خیلی دلم برا خودم میسوزه که همچین شکستی خوردم دیگه نمیتونم به هر کسی اعتماد کنم ولی یه حسی ته قلبم میگه هنوز امیدی هست
    امضای ایشان
    گذشتم از گذشته هااااااااااام

  13. کاربران زیر از صدف جون بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط صدف جون نمایش پست ها
    خیییلی سختر اینه که اون پسر بهت ابراز علاقه کنه اما در اصل گرگی تو لباس گوسفند باشه من همین الان که دارم این تایپک رو میزنم چشمام خیسه خیلی دلم برا خودم میسوزه که همچین شکستی خوردم دیگه نمیتونم به هر کسی اعتماد کنم ولی یه حسی ته قلبم میگه هنوز امیدی هست
    شما نباید هر کسی رو به حریم شخصیتون به راحتی راه بدید فقط با یک کیلید دوستت دارم.
    متاسفانه خیلی از دختر های جامعه مون در قلبشون با کلید دوستت دارم باز میشه.شاید این دوستت دارم رو شاهکلیدش رو دزد هم داره.
    مهم این هست که دور این رابطه ی قبلتون که احتمال بسیار قوی شکست خورده رو خط بکشید.
    نذارید هر کسی رسید بتونه با قلبتون بازی کنه.
    هیچ امیدی هم دنبالش نگردید.
    تنها امیدی هیچ وقت نا امید تبدیل نمی شه خداست.بنده های خدا همه همه ناقص هستند و کامل فقط خداست.

  15. 4 کاربران زیر از mahdianshakib بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13907
    نوشته ها
    73
    تشکـر
    149
    تشکر شده 49 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahdianshakib نمایش پست ها
    شما نباید هر کسی رو به حریم شخصیتون به راحتی راه بدید فقط با یک کیلید دوستت دارم.
    متاسفانه خیلی از دختر های جامعه مون در قلبشون با کلید دوستت دارم باز میشه.شاید این دوستت دارم رو شاهکلیدش رو دزد هم داره.
    مهم این هست که دور این رابطه ی قبلتون که احتمال بسیار قوی شکست خورده رو خط بکشید.
    نذارید هر کسی رسید بتونه با قلبتون بازی کنه.
    هیچ امیدی هم دنبالش نگردید.
    تنها امیدی هیچ وقت نا امید تبدیل نمی شه خداست.بنده های خدا همه همه ناقص هستند و کامل فقط خداست.
    ما از کجا بفهمیم کسی دوسمون داره بدون اینکه اونا بگن دوست دارم؟

  17. 2 کاربران زیر از smiley بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط smiley نمایش پست ها
    ما از کجا بفهمیم کسی دوسمون داره بدون اینکه اونا بگن دوست دارم؟
    کسی که دوستون داشته باشه از راه درستش بهتون ثابت میکنه .
    اگر واقعا دوستون داشته باشه کلید واقعی و اصلی ش رو از پدرتون میگیره و در قلبتون رو باز میکنه.
    نه اینکه با یه شاه کلید بدون اجازه پدرتون و مادرتون وارد قلبتون بشه و هر جوری که خواست تخریبش کنه.
    اما پدر و مادرتون نگه دارنده اصلی کلید طلایی قلبتون هست.
    اگر کسی واقعا شما رو دوست داشته باشه شمایی که امانت پدرتون هستید رو با اجازه برای خودش میکنه نه اینکه بدزده شمارو.
    شما واقعا امانتی هستید از طرف پدر و مادرتون.کسی که بدون اجازه ی این دو بزرگوار، شما رو برای خودش میکنه داره خیانت در امانت میکنه.

  19. 4 کاربران زیر از mahdianshakib بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  20. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط smiley نمایش پست ها
    ما از کجا بفهمیم کسی دوسمون داره بدون اینکه اونا بگن دوست دارم؟
    با تایید و تکمیل صحبت های دوست عزیزمون mahdianshakib باید مطلبی رو که از دکتر میثاق یاد گرفتم رو بیان کنم:

    اگه میخوای بدونی که یکی چقدر دوست داره ببین که اون شخص چقدر ازت خاطرات خوب داره.
    امضای ایشان


  21. 6 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13770
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    670
    تشکر شده 645 بار در 302 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahdianshakib نمایش پست ها
    کسی که دوستون داشته باشه از راه درستش بهتون ثابت میکنه .
    اگر واقعا دوستون داشته باشه کلید واقعی و اصلی ش رو از پدرتون میگیره و در قلبتون رو باز میکنه.
    نه اینکه با یه شاه کلید بدون اجازه پدرتون و مادرتون وارد قلبتون بشه و هر جوری که خواست تخریبش کنه.
    اما پدر و مادرتون نگه دارنده اصلی کلید طلایی قلبتون هست.
    اگر کسی واقعا شما رو دوست داشته باشه شمایی که امانت پدرتون هستید رو با اجازه برای خودش میکنه نه اینکه بدزده شمارو.
    شما واقعا امانتی هستید از طرف پدر و مادرتون.کسی که بدون اجازه ی این دو بزرگوار، شما رو برای خودش میکنه داره خیانت در امانت میکنه.
    ولی وقتی اون پسر بهت ابراز علاقه کنه بگه میاد خواستگاریت چی؟؟؟ رابطه قبلی من با اون پسر هنوز هم ادامه داره من نمیدونم باید چیکار کنم خودش که میگه من بهت خیانت نمیکنم و... اما بقیه یه چیزای دیگه ای میگن واقعا گیج شدم نمیدونم چه جوری از دستش خلاص بشم وقتی بهش میگم تو بهم داری دروغ میگی قسم میخوره که بهت دروغ نمیگم اما نمیدونم واقعیت چیه یه ادم چه قدر میتونه نقش بازی کنه قلبمو شکست اما حالا اومده میگه من بهت خیانت نمیکنم و دوست دارم چه جوری باید واقعیت رو بفهمم؟؟؟؟
    امضای ایشان
    گذشتم از گذشته هااااااااااام

  23. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط صدف جون نمایش پست ها
    ولی وقتی اون پسر بهت ابراز علاقه کنه بگه میاد خواستگاریت چی؟؟؟ رابطه قبلی من با اون پسر هنوز هم ادامه داره من نمیدونم باید چیکار کنم خودش که میگه من بهت خیانت نمیکنم و... اما بقیه یه چیزای دیگه ای میگن واقعا گیج شدم نمیدونم چه جوری از دستش خلاص بشم وقتی بهش میگم تو بهم داری دروغ میگی قسم میخوره که بهت دروغ نمیگم اما نمیدونم واقعیت چیه یه ادم چه قدر میتونه نقش بازی کنه قلبمو شکست اما حالا اومده میگه من بهت خیانت نمیکنم و دوست دارم چه جوری باید واقعیت رو بفهمم؟؟؟؟
    بهترین راه این هست که همین امروز رابطه تون رو باهاش قطع کنید به طور کامل.و بهش بگید اگر واقعا منو می خوای با خونواده ت قدم پیش بذار و منو خواستگاری کن.
    اگر هر گونه بهونه ای اورد مطمئن باشید داره بهتون دروغ میگه و فقط می خواد کمبود محبت از جنس مخالفش رو پر کنه به وسیله ی شما.
    خودتون رو دست کم نگیرید و به راحتی راضی نشید درّ وجودتون رو بهش بدید.اگر واقعا بخواد شما رو باید منت شما رو هم بکشه.
    همین که داره با شما ارتباط دزدکی برقرار میکنه یعنی خیانت.شما از کجا می خوای بفهمی با کسی دیگه ای رابطه نداره؟انقدر راه وجود داره برای اینکه از شما مخفی کنه رابطه هاش رو.
    پس به سادگی گول نخورید.خیانت یعنی اینکه به برای شما قسم میخوره که بهتون خیانت نمی کنه اما توو فکر چندین نفر باشه.
    اما اگر واقعا قصد هیچ گونه خیانتی نیست خودش با خونواده تون صحبت میکنه و شما رو خواستگاری میکنه.

  24. 3 کاربران زیر از mahdianshakib بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13770
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    670
    تشکر شده 645 بار در 302 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahdianshakib نمایش پست ها
    بهترین راه این هست که همین امروز رابطه تون رو باهاش قطع کنید به طور کامل.و بهش بگید اگر واقعا منو می خوای با خونواده ت قدم پیش بذار و منو خواستگاری کن.
    اگر هر گونه بهونه ای اورد مطمئن باشید داره بهتون دروغ میگه و فقط می خواد کمبود محبت از جنس مخالفش رو پر کنه به وسیله ی شما.
    خودتون رو دست کم نگیرید و به راحتی راضی نشید درّ وجودتون رو بهش بدید.اگر واقعا بخواد شما رو باید منت شما رو هم بکشه.
    همین که داره با شما ارتباط دزدکی برقرار میکنه یعنی خیانت.شما از کجا می خوای بفهمی با کسی دیگه ای رابطه نداره؟انقدر راه وجود داره برای اینکه از شما مخفی کنه رابطه هاش رو.
    پس به سادگی گول نخورید.خیانت یعنی اینکه به برای شما قسم میخوره که بهتون خیانت نمی کنه اما توو فکر چندین نفر باشه.
    اما اگر واقعا قصد هیچ گونه خیانتی نیست خودش با خونواده تون صحبت میکنه و شما رو خواستگاری میکنه.
    خیلی ممنون اگه راهنمایی های شما نبود من دیوونه میشدم خیلی حرفاتون ارومم کرد
    امضای ایشان
    گذشتم از گذشته هااااااااااام

  26. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط صدف جون نمایش پست ها
    خیلی ممنون اگه راهنمایی های شما نبود من دیوونه میشدم خیلی حرفاتون ارومم کرد
    خواهش میکنم.خوشحالم که تونستم با حرفام ارومتون کنم.
    امید وارم که مشکلتون حل بشه.

  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13907
    نوشته ها
    73
    تشکـر
    149
    تشکر شده 49 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط e.v نمایش پست ها
    با تایید و تکمیل صحبت های دوست عزیزمون mahdianshakib باید مطلبی رو که از دکتر میثاق یاد گرفتم رو بیان کنم:

    اگه میخوای بدونی که یکی چقدر دوست داره ببین که اون شخص چقدر ازت خاطرات خوب داره.
    مرسی
    ولی یه سوال پیش اومد
    این دختر پسرا یا زن و شوهرایی که با هم کلی خاطره خوب دارن چرا بیشترشون جدا میشن؟
    بعدش اگه من بخوام یکی از من خوشش بیاد باید واسش خاطره خوب بسازم؟مطمعنید جواب میده؟

  28. 2 کاربران زیر از smiley بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط smiley نمایش پست ها
    مرسی
    ولی یه سوال پیش اومد
    این دختر پسرا یا زن و شوهرایی که با هم کلی خاطره خوب دارن چرا بیشترشون جدا میشن؟
    بعدش اگه من بخوام یکی از من خوشش بیاد باید واسش خاطره خوب بسازم؟مطمئنید جواب میده؟
    احتمالا خاطرات بدی که با هم دارن بیشتر از خاطرات خوبه، درضمن هیچ کس با رضایت خاطر کامل طلاق نمیگیره!
    اگه می خوای یکی ازت خوشش بیاد در وهله اول باید بیشتر شنونده باشی و به صحبت هاش با علاقه گوش بدی، هر کسی در هر مرتبه ای که باشه تشنه تایید شدن و تقدیر شدنه!
    همه دوست دارن دیده و شنیده بشن، دوست دارند که در مورد خودشون صحبت های خوب بشنوند.
    این با چاپلوسی فرق داره، چاپلوسی یعنی خوبی هایی که وجود نداره رو بیان کنی.باید یاد بگیری که خوبی های مردم رو ببینی و در موردشون صحبت کنی.
    مثلا":
    تشکر از مادری که غذای خوبی درست کرده
    تعریف از دوستی که لباس خوش رنگی پوشیده
    تعریف از برادرت که گوشی خوبی خریده
    تشکر از پدر که خوب رانندگی می کنه
    تعریف از کاربری که پست قشنگی نوشته و...

    کتاب "آیین دوست یابی" نوشته دیل کارنگی هم خیلی بهت کمک می کنه.
    امضای ایشان


  30. کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13907
    نوشته ها
    73
    تشکـر
    149
    تشکر شده 49 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط e.v نمایش پست ها
    احتمالا خاطرات بدی که با هم دارن بیشتر از خاطرات خوبه، درضمن هیچ کس با رضایت خاطر کامل طلاق نمیگیره!
    اگه می خوای یکی ازت خوشش بیاد در وهله اول باید بیشتر شنونده باشی و به صحبت هاش با علاقه گوش بدی، هر کسی در هر مرتبه ای که باشه تشنه تایید شدن و تقدیر شدنه!
    همه دوست دارن دیده و شنیده بشن، دوست دارند که در مورد خودشون صحبت های خوب بشنوند.
    این با چاپلوسی فرق داره، چاپلوسی یعنی خوبی هایی که وجود نداره رو بیان کنی.باید یاد بگیری که خوبی های مردم رو ببینی و در موردشون صحبت کنی.
    مثلا":
    تشکر از مادری که غذای خوبی درست کرده
    تعریف از دوستی که لباس خوش رنگی پوشیده
    تعریف از برادرت که گوشی خوبی خریده
    تشکر از پدر که خوب رانندگی می کنه
    تعریف از کاربری که پست قشنگی نوشته و...

    کتاب "آیین دوست یابی" نوشته دیل کارنگی هم خیلی بهت کمک می کنه.
    ممنون.آشنایی و دوستی که میخایم منجر به ازدواج شه زحمت بیشتری نمیخاد؟تو اون کتاب نوشته؟

  32. کاربران زیر از smiley بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  33. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط smiley نمایش پست ها
    ممنون.آشنایی و دوستی که میخایم منجر به ازدواج شه زحمت بیشتری نمیخاد؟تو اون کتاب نوشته؟
    خب ازدواج یه مقوله ی دیگه است، نمیتونم در این مورد اظهار نظر کنم...
    نه ننوشته.
    امضای ایشان


  34. کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2019
    شماره عضویت
    41836
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کشتن احساس

    عاشق شدم ولی شکست خوردم الانم میخوام فراموشش کنم باید چیکار کنم

  36. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2019
    شماره عضویت
    40526
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    796
    تشکر شده 601 بار در 492 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : کشتن احساس

    نقل قول نوشته اصلی توسط جهنمی نمایش پست ها
    عاشق شدم ولی شکست خوردم الانم میخوام فراموشش کنم باید چیکار کنم
    این تاپیک مال ۴ سال پیشه
    واسه مطرح کردن مشکلتون تاپیک مجزا بزنین
    امضای ایشان
    به طبیعت بگو حواسش جمع باشد

    اگرچه کلی دیر ای تقدیر

    اما با دستان و شاخهایم امده‌ام!

    اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت

    مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم

    شاخ دراورده باشد هنر

    و دُمى بافته ام در اخر مغزم

    چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست

  37. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42147
    نوشته ها
    228
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کشتن احساس

    مرسی بابت این مطالب خوب

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد