نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: از دست خانواده ام کم اوردم...

1318
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6695
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 5 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    از دست خانواده ام کم اوردم...

    من هنوز 16سالمه...اما انقدر تو زندگیم مشکل داشتم ودارم که کم اوردم....واقعن بنظرتون چیکار کنم؟؟؟
    توی3سالگیم پدرم فوت شد وارتباط مادرم با مرد های غریبه شروع شد...وبعدش خاهر های بزرگم...توی بچگیم شده بود که از صبح تا ساعت12شب تنها مونده بودم خونه...انقدر شرایط برام سخت بود که توی9سالگی افسردگی حاد گرفتم....اما خب...کسی اهمیتی نداد...الانم همه چیز بدتر شده...خانوادم نمیذارن زندگیمو بکنم...من هم شاعرم هم نوازنده ویولن...اما همیشه باوجود استعداد هام ازم ایراد میگیرن واشکم رو در میارن...جلوی همه این رفتارو دارن به حدی که بقیه هم اجازه اینکارو بخودشون میدن...حتی به کتاب خوندنم هم گیر میدن ونمیذارن کلاس موسیقیمو برم...هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم...هروقت باهاشون درددل کردم بدتر ازم ایراد گرفتن ودعوام کردن...هیچ وقت پشتمو نداشتن وتاالان همیشه تنها بودم...وقتی اول دبیرستان بودم بخاطر اینکه حس تنهایی بدجوری بهم فشار میاورد با کسی دوست شدم...تاالان هم باهمیم..خانوادشم خبر دارن...اما وقتی خانواده من فهمیدن بدتر سرکوفت بهم زدن وصفت های وحشتناکی بهم چسبوندن وبجای اینکه بهم بیشتر نزدیک شن بدتر شد همه چی....تاحالا چندین بار خودکشی کردم...اما تنها واکنششون این بود(تو اگه خودتو بکشی،خودت که راحت شدی...این ماییم که باید به پلیس وفک وفامیل جواب پس بدیم...دیگه ازین غلطا نمیکنی))
    یا اصلا نمیذارن با دوستام برم بیرون...با هیچکس حق رفت وامد ندارم...چندین بار وسط دعوا گفتم:این زندگی خودمه...
    اما اونا گفتن تا وقتی تو این خونه ای زندگی خودت نیست..باید هرکار ما میگیم بکنی....امسال خیلی روم فشار اومد بحدی که از شاگرد ممتاز مدرسه رسیدم به 3تا تجدیدی...وقتی اینو دیدن دعوام کردن وبزور خواستن رشتمو عوض کنن اما مدرسم نذاشت..گفت تو تجربی استعداد دارم...الان همه اون 3درس رو با نمره های بالای18قبول شدم اما همش یادم میندازن واشکمو در میارن...پیش همه از من واخلاقم بد میگن...خسته شدم...
    واقعا خستم....هیچ امیدی به زندگی ندارم...هزار بار دوباره به فکر خودکشی افتادم...اما ترسیدم اینبارم ناموفق باشه وهمه چی بدتر شه...چیکار کنم؟؟؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimant نمایش پست ها
    من هنوز 16سالمه...اما انقدر تو زندگیم مشکل داشتم ودارم که کم اوردم....واقعن بنظرتون چیکار کنم؟؟؟
    توی3سالگیم پدرم فوت شد وارتباط مادرم با مرد های غریبه شروع شد...وبعدش خاهر های بزرگم...توی بچگیم شده بود که از صبح تا ساعت12شب تنها مونده بودم خونه...انقدر شرایط برام سخت بود که توی9سالگی افسردگی حاد گرفتم....اما خب...کسی اهمیتی نداد...الانم همه چیز بدتر شده...خانوادم نمیذارن زندگیمو بکنم...من هم شاعرم هم نوازنده ویولن...اما همیشه باوجود استعداد هام ازم ایراد میگیرن واشکم رو در میارن...جلوی همه این رفتارو دارن به حدی که بقیه هم اجازه اینکارو بخودشون میدن...حتی به کتاب خوندنم هم گیر میدن ونمیذارن کلاس موسیقیمو برم...هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم...هروقت باهاشون درددل کردم بدتر ازم ایراد گرفتن ودعوام کردن...هیچ وقت پشتمو نداشتن وتاالان همیشه تنها بودم...وقتی اول دبیرستان بودم بخاطر اینکه حس تنهایی بدجوری بهم فشار میاورد با کسی دوست شدم...تاالان هم باهمیم..خانوادشم خبر دارن...اما وقتی خانواده من فهمیدن بدتر سرکوفت بهم زدن وصفت های وحشتناکی بهم چسبوندن وبجای اینکه بهم بیشتر نزدیک شن بدتر شد همه چی....تاحالا چندین بار خودکشی کردم...اما تنها واکنششون این بود(تو اگه خودتو بکشی،خودت که راحت شدی...این ماییم که باید به پلیس وفک وفامیل جواب پس بدیم...دیگه ازین غلطا نمیکنی))
    یا اصلا نمیذارن با دوستام برم بیرون...با هیچکس حق رفت وامد ندارم...چندین بار وسط دعوا گفتم:این زندگی خودمه...
    اما اونا گفتن تا وقتی تو این خونه ای زندگی خودت نیست..باید هرکار ما میگیم بکنی....امسال خیلی روم فشار اومد بحدی که از شاگرد ممتاز مدرسه رسیدم به 3تا تجدیدی...وقتی اینو دیدن دعوام کردن وبزور خواستن رشتمو عوض کنن اما مدرسم نذاشت..گفت تو تجربی استعداد دارم...الان همه اون 3درس رو با نمره های بالای18قبول شدم اما همش یادم میندازن واشکمو در میارن...پیش همه از من واخلاقم بد میگن...خسته شدم...
    واقعا خستم....هیچ امیدی به زندگی ندارم...هزار بار دوباره به فکر خودکشی افتادم...اما ترسیدم اینبارم ناموفق باشه وهمه چی بدتر شه...چیکار کنم؟؟؟
    سلام

    عزیز حرفاتو خواندم, زندگی سختی داشتی ولی جالب اینه که بدونی زندگی برای همه سخته ولی برای کسی کمی سختر از دیگری یا سبکتر و در عین سختس زیبایی های خاص خودش رو هم داره

    که حتما تو هم با تمام این مشکلاتت گاهی حسش کردی هر چند کوتاه!

    عزیزم خودکشی اصلا راه و روش نیست به قول خودت این زندگی توست پس این تنها چیزیه که داری حرومش نکن!!؟؟

    برای زندگیت با سیاست بجنگ و تلاش کن با کسی که فکر میکنی عاقلتر و پخته تر از خودته مثل مشاور مدرسه یا یک روانکاو اگر میتونی مشورت کن.

    البته بعضی از حرفات(نمیگم دروغ میگی ولی احتمالا اشتباه میکنی یا برداشتت غلطه) با هم نمیخونه که برات های لایت میکنم که راجبشون بیشتر فکر کنی.

    موفق باشی

    من هنوز 16سالمه...اما انقدر تو زندگیم مشکل داشتم ودارم که کم اوردم....واقعن بنظرتون چیکار کنم؟؟؟
    توی3سالگیم پدرم فوت شد وارتباط مادرم با مرد های غریبه شروع شد...وبعدش خاهر های بزرگم...توی بچگیم شده بود که از صبح تا ساعت12شب تنها مونده بودم خونه...انقدر شرایط برام سخت بود که توی9سالگی افسردگی حاد گرفتم....اما خب...کسی اهمیتی نداد...الانم همه چیز بدتر شده...خانوادم نمیذارن زندگیمو بکنم...من هم شاعرم هم نوازنده ویولن...اما همیشه باوجود استعداد هام ازم ایراد میگیرن واشکم رو در میارن...جلوی همه این رفتارو دارن به حدی که بقیه هم اجازه اینکارو بخودشون میدن...حتی به کتاب خوندنم هم گیر میدن ونمیذارن کلاس موسیقیمو برم...هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم...هروقت باهاشون درددل کردم بدتر ازم ایراد گرفتن ودعوام کردن...هیچ وقت پشتمو نداشتن وتاالان همیشه تنها بودم...وقتی اول دبیرستان بودم بخاطر اینکه حس تنهایی بدجوری بهم فشار میاورد با کسی دوست شدم...تاالان هم باهمیم..خانوادشم خبر دارن...اما وقتی خانواده من فهمیدن بدتر سرکوفت بهم زدن وصفت های وحشتناکی بهم چسبوندن وبجای اینکه بهم بیشتر نزدیک شن بدتر شد همه چی....تاحالا چندین بار خودکشی کردم...اما تنها واکنششون این بود(تو اگه خودتو بکشی،خودت که راحت شدی...این ماییم که باید به پلیس وفک وفامیل جواب پس بدیم...دیگه ازین غلطا نمیکنی))
    یا اصلا نمیذارن با دوستام برم بیرون...با هیچکس حق رفت وامد ندارم...چندین بار وسط دعوا گفتم:این زندگی خودمه...
    اما اونا گفتن تا وقتی تو این خونه ای زندگی خودت نیست..باید هرکار ما میگیم بکنی....امسال خیلی روم فشار اومد بحدی که از شاگرد ممتاز مدرسه رسیدم به 3تا تجدیدی...وقتی اینو دیدن دعوام کردن وبزور خواستن رشتمو عوض کنن اما مدرسم نذاشت..گفت تو تجربی استعداد دارم...الان همه اون 3درس رو با نمره های بالای18قبول شدم اما همش یادم میندازن واشکمو در میارن...پیش همه از من واخلاقم بد میگن...خسته شدم...
    واقعا خستم....هیچ امیدی به زندگی ندارم...هزار بار دوباره به فکر خودکشی افتادم...اما ترسیدم اینبارم ناموفق باشه وهمه چی بدتر شه...چیکار کنم؟؟؟

    سوالی داشتی لطفا و حتما نقل قول کن. سپاس

  3. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6695
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 5 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز حرفاتو خواندم, زندگی سختی داشتی ولی جالب اینه که بدونی زندگی برای همه سخته ولی برای کسی کمی سختر از دیگری یا سبکتر و در عین سختس زیبایی های خاص خودش رو هم داره

    که حتما تو هم با تمام این مشکلاتت گاهی حسش کردی هر چند کوتاه!

    عزیزم خودکشی اصلا راه و روش نیست به قول خودت این زندگی توست پس این تنها چیزیه که داری حرومش نکن!!؟؟

    برای زندگیت با سیاست بجنگ و تلاش کن با کسی که فکر میکنی عاقلتر و پخته تر از خودته مثل مشاور مدرسه یا یک روانکاو اگر میتونی مشورت کن.

    البته بعضی از حرفات(نمیگم دروغ میگی ولی احتمالا اشتباه میکنی یا برداشتت غلطه) با هم نمیخونه که برات های لایت میکنم که راجبشون بیشتر فکر کنی.

    موفق باشی

    من هنوز 16سالمه...اما انقدر تو زندگیم مشکل داشتم ودارم که کم اوردم....واقعن بنظرتون چیکار کنم؟؟؟
    توی3سالگیم پدرم فوت شد وارتباط مادرم با مرد های غریبه شروع شد...وبعدش خاهر های بزرگم...توی بچگیم شده بود که از صبح تا ساعت12شب تنها مونده بودم خونه...انقدر شرایط برام سخت بود که توی9سالگی افسردگی حاد گرفتم....اما خب...کسی اهمیتی نداد...الانم همه چیز بدتر شده...خانوادم نمیذارن زندگیمو بکنم...من هم شاعرم هم نوازنده ویولن...اما همیشه باوجود استعداد هام ازم ایراد میگیرن واشکم رو در میارن...جلوی همه این رفتارو دارن به حدی که بقیه هم اجازه اینکارو بخودشون میدن...حتی به کتاب خوندنم هم گیر میدن ونمیذارن کلاس موسیقیمو برم...هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم...هروقت باهاشون درددل کردم بدتر ازم ایراد گرفتن ودعوام کردن...هیچ وقت پشتمو نداشتن وتاالان همیشه تنها بودم...وقتی اول دبیرستان بودم بخاطر اینکه حس تنهایی بدجوری بهم فشار میاورد با کسی دوست شدم...تاالان هم باهمیم..خانوادشم خبر دارن...اما وقتی خانواده من فهمیدن بدتر سرکوفت بهم زدن وصفت های وحشتناکی بهم چسبوندن وبجای اینکه بهم بیشتر نزدیک شن بدتر شد همه چی....تاحالا چندین بار خودکشی کردم...اما تنها واکنششون این بود(تو اگه خودتو بکشی،خودت که راحت شدی...این ماییم که باید به پلیس وفک وفامیل جواب پس بدیم...دیگه ازین غلطا نمیکنی))
    یا اصلا نمیذارن با دوستام برم بیرون...با هیچکس حق رفت وامد ندارم...چندین بار وسط دعوا گفتم:این زندگی خودمه...
    اما اونا گفتن تا وقتی تو این خونه ای زندگی خودت نیست..باید هرکار ما میگیم بکنی....امسال خیلی روم فشار اومد بحدی که از شاگرد ممتاز مدرسه رسیدم به 3تا تجدیدی...وقتی اینو دیدن دعوام کردن وبزور خواستن رشتمو عوض کنن اما مدرسم نذاشت..گفت تو تجربی استعداد دارم...الان همه اون 3درس رو با نمره های بالای18قبول شدم اما همش یادم میندازن واشکمو در میارن...پیش همه از من واخلاقم بد میگن...خسته شدم...
    واقعا خستم....هیچ امیدی به زندگی ندارم...هزار بار دوباره به فکر خودکشی افتادم...اما ترسیدم اینبارم ناموفق باشه وهمه چی بدتر شه...چیکار کنم؟؟؟

    سوالی داشتی لطفا و حتما نقل قول کن. سپاس
    برداشتم غلط نبوده!واقعن همینطوری بوده!!!!خب ما زندگیمون وعواطفمون براساس همین برداشت ها شکل میگیره....و یانجوری که من برداشت کردم یا حالا واقعن اینجور بوده اذیتم میکنه!

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimant نمایش پست ها
    برداشتم غلط نبوده!واقعن همینطوری بوده!!!!خب ما زندگیمون وعواطفمون براساس همین برداشت ها شکل میگیره....و یانجوری که من برداشت کردم یا حالا واقعن اینجور بوده اذیتم میکنه!
    آخه ببین عزیز این مادر و خواهران بد که تو رو تنها میگذاشتن تو خونه- روابط بد و غلط با پسرها و مردان دارند- تو رو اصلا درک نمیکنند- به هنر و هوش تو ارزشی قائل نمیشند- میگن بمیر ولی جلوی خودکشیت رو میگیرن

    یکدفعه نگران روابطت شما هستن -نگران درسات- دوست پسر داشتنت- ارتباطتت - بیرون رفتنت و..... شاید عزیز تو خیلی متوقع هستی و یا اخلاقت خیلی تنده نه؟؟؟


    اگر سوالی بود لطفا و حتما نقل قول کنید. سپاس

  6. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : کم اوردم...

    عزيزم درسته زندگي خودته پس به چيزي اهميت نده خودت ديگه خوب و بدو تشخيص ميدي سعي كن راه درستو بري اشتباه نكن هيچوقت سعي كن زندگي خودتو بسازي سعي كن يه ستاره باشي ميون تاريكي يه زندگي جديد با يه هدف جديد همه گذشته رو فراموش كن انقدر نگو من مشكل دارم بگو من يه خداي بزرگ دارم كه همه مشكلامو برطرف ميكنه ايمانتو قوي كن ناراحتي هاتو كنار بذار غصه هم نخور سعي كن شاد باشي به هر بهونه اي شده بجنگ اما خودتو تلف نكن

  8. کاربران زیر از محمدزاده بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6695
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 5 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    آخه ببین عزیز این مادر و خواهران بد که تو رو تنها میگذاشتن تو خونه- روابط بد و غلط با پسرها و مردان دارند- تو رو اصلا درک نمیکنند- به هنر و هوش تو ارزشی قائل نمیشند- میگن بمیر ولی جلوی خودکشیت رو میگیرن

    یکدفعه نگران روابطت شما هستن -نگران درسات- دوست پسر داشتنت- ارتباطتت - بیرون رفتنت و..... شاید عزیز تو خیلی متوقع هستی و یا اخلاقت خیلی تنده نه؟؟؟


    اگر سوالی بود لطفا و حتما نقل قول کنید. سپاس
    دقیقا مشکل منم همینجاس!چرا یهو شروع کردن به گیر دادن بمن؟؟؟این اواخر اینطوری شدن.....البته عاره...اخلاق منم یکم تنده...اما خب این دلیل رفتارشون نمیشه....

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimant نمایش پست ها
    دقیقا مشکل منم همینجاس!چرا یهو شروع کردن به گیر دادن بمن؟؟؟این اواخر اینطوری شدن.....البته عاره...اخلاق منم یکم تنده...اما خب این دلیل رفتارشون نمیشه....
    خوب عزیز شاید و ممکنه با این نتیجه رسیدن که کارشون غلط بوده و حالا نگران تو نیز هستن. میخواهند تو آسیبی که آنها دیده اند نبینی و خوبیکخورده محدودت کنن!!!؟؟ اینطور فکر نمیکنی.

    خوب اخلاق تند هم که گلم مشکل رو بدتر میکنه,مگه نه؟؟

  11. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6695
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    10
    تشکر شده 5 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    خوب عزیز شاید و ممکنه با این نتیجه رسیدن که کارشون غلط بوده و حالا نگران تو نیز هستن. میخواهند تو آسیبی که آنها دیده اند نبینی و خوبیکخورده محدودت کنن!!!؟؟ اینطور فکر نمیکنی.

    خوب اخلاق تند هم که گلم مشکل رو بدتر میکنه,مگه نه؟؟
    خب اخه برای منی که16ساله اونطوری عادت کردم این تغییرا ورفتارا یهویی واقعا عجیبه!!!!!!!!نمیتونم باهاشون کنار بیام حقیقتش...
    عاره...اما چیکار کنم خب؟

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimant نمایش پست ها
    خب اخه برای منی که16ساله اونطوری عادت کردم این تغییرا ورفتارا یهویی واقعا عجیبه!!!!!!!!نمیتونم باهاشون کنار بیام حقیقتش...
    عاره...اما چیکار کنم خب؟
    ببین عزیزم برای اونها هم سخت بوده ولی فهمیدن که باید مراقب خودشون و تو باشن تا کمتر آسیب ببینید. در ضمن هیچ چیز قشنک نر از این نیست که یک فرد ببینه اقوام و فامیل هم مواظبشن

    و هم مراقبش تا آسیب نبینه. میگی نه کامنت بعضی از دوستان رو در اینجا بخوان تا متوجه شی.

    آره عزیز میدونم بعد از 16 سال خیلی سخته که حالا نظمی پیدا کنی و محدود شی ولی باور کن به نفعته و داشتن خانواده آینده بهتری رو برات میسازه. همانطور که مدرسه رفتن بعد از 3 ماه تعطیلات خیلی

    سخته و مشکله ولی خوب این سختی برای اون دانش آموزی که میفهمه فردای بهتری رو خواهد ساخت.

    آرزوی بهترینها رو برات دارم

  14. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6386
    نوشته ها
    55
    تشکـر
    72
    تشکر شده 39 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط mimant نمایش پست ها
    من هنوز 16سالمه...اما انقدر تو زندگیم مشکل داشتم ودارم که کم اوردم....واقعن بنظرتون چیکار کنم؟؟؟
    توی3سالگیم پدرم فوت شد وارتباط مادرم با مرد های غریبه شروع شد...وبعدش خاهر های بزرگم...توی بچگیم شده بود که از صبح تا ساعت12شب تنها مونده بودم خونه...انقدر شرایط برام سخت بود که توی9سالگی افسردگی حاد گرفتم....اما خب...کسی اهمیتی نداد...الانم همه چیز بدتر شده...خانوادم نمیذارن زندگیمو بکنم...من هم شاعرم هم نوازنده ویولن...اما همیشه باوجود استعداد هام ازم ایراد میگیرن واشکم رو در میارن...جلوی همه این رفتارو دارن به حدی که بقیه هم اجازه اینکارو بخودشون میدن...حتی به کتاب خوندنم هم گیر میدن ونمیذارن کلاس موسیقیمو برم...هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط خوبی برقرار کنم...هروقت باهاشون درددل کردم بدتر ازم ایراد گرفتن ودعوام کردن...هیچ وقت پشتمو نداشتن وتاالان همیشه تنها بودم...وقتی اول دبیرستان بودم بخاطر اینکه حس تنهایی بدجوری بهم فشار میاورد با کسی دوست شدم...تاالان هم باهمیم..خانوادشم خبر دارن...اما وقتی خانواده من فهمیدن بدتر سرکوفت بهم زدن وصفت های وحشتناکی بهم چسبوندن وبجای اینکه بهم بیشتر نزدیک شن بدتر شد همه چی....تاحالا چندین بار خودکشی کردم...اما تنها واکنششون این بود(تو اگه خودتو بکشی،خودت که راحت شدی...این ماییم که باید به پلیس وفک وفامیل جواب پس بدیم...دیگه ازین غلطا نمیکنی))
    یا اصلا نمیذارن با دوستام برم بیرون...با هیچکس حق رفت وامد ندارم...چندین بار وسط دعوا گفتم:این زندگی خودمه...
    اما اونا گفتن تا وقتی تو این خونه ای زندگی خودت نیست..باید هرکار ما میگیم بکنی....امسال خیلی روم فشار اومد بحدی که از شاگرد ممتاز مدرسه رسیدم به 3تا تجدیدی...وقتی اینو دیدن دعوام کردن وبزور خواستن رشتمو عوض کنن اما مدرسم نذاشت..گفت تو تجربی استعداد دارم...الان همه اون 3درس رو با نمره های بالای18قبول شدم اما همش یادم میندازن واشکمو در میارن...پیش همه از من واخلاقم بد میگن...خسته شدم...
    واقعا خستم....هیچ امیدی به زندگی ندارم...هزار بار دوباره به فکر خودکشی افتادم...اما ترسیدم اینبارم ناموفق باشه وهمه چی بدتر شه...چیکار کنم؟؟؟

    سلام گلم

    اول باید یه تبریک جانانه بهت بگم،بابت این که با وجود سن کمت و خانواده بی توجهت این همه استعداد داری

    دوم،تو نباید اصلا عزت نفستو از دست بدی،به خانوادت توجه نکن اونا میخوان تورو از مسیرت عقبت بندازن،بی توجه از کنارشون رد شو و بهشون اهمیت نده

    زندگی خوبتو ادامه بده،افرین که کتاب میخونی عالیه،سعی کن مستقل بشی و ازشون جدا شی اگه اذیتت میکنن.در ضمن اصلا به خودکشی فکر نکن تو هنوز کلی جا واسه موفقیت داری

  16. کاربران زیر از dr.sh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط dr.sh نمایش پست ها
    سلام گلم

    اول باید یه تبریک جانانه بهت بگم،بابت این که با وجود سن کمت و خانواده بی توجهت این همه استعداد داری

    دوم،تو نباید اصلا عزت نفستو از دست بدی،به خانوادت توجه نکن اونا میخوان تورو از مسیرت عقبت بندازن،بی توجه از کنارشون رد شو و بهشون اهمیت نده

    زندگی خوبتو ادامه بده،افرین که کتاب میخونی عالیه،سعی کن مستقل بشی و ازشون جدا شی اگه اذیتت میکنن.در ضمن اصلا به خودکشی فکر نکن تو هنوز کلی جا واسه موفقیت داری
    حرفهاي شما در مورد خانواده ي ايشون اصلا درست نيست. داشتن خانواده هر چند بد براي يه دختر ۱۶ ساله خيلي بهتر از نداشتن اونه!!! دايه ي مهربانتر از مادر كه نداريم! هيچ كس مثل خانواده ي آدم نميشه! استقلال براي ايشون معني نميده!!! لطفا با حرفاتون نوجوون ها رو منحرف نكنيد!

  18. 2 کاربران زیر از شقايق بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6386
    نوشته ها
    55
    تشکـر
    72
    تشکر شده 39 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم اوردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    حرفهاي شما در مورد خانواده ي ايشون اصلا درست نيست. داشتن خانواده هر چند بد براي يه دختر ۱۶ ساله خيلي بهتر از نداشتن اونه!!! دايه ي مهربانتر از مادر كه نداريم! هيچ كس مثل خانواده ي آدم نميشه! استقلال براي ايشون معني نميده!!! لطفا با حرفاتون نوجوون ها رو منحرف نكنيد!
    سلام دوست گلم

    پیشنهاد میکنم تو کامنتتون تجدید نظر کنین و متن دوست عزیزمون رو یه بار دیگه بخونین ، به خصوص اونجاش که نوشته ارتباط خانوادش با مرد های غریبه.

    به نظر شما کامنت من این نوجوونو منحرف میکنه یا رفتار های نادرست و غیر اخلاقی خانوادش؟

    که به جای اینکه توی این سن حساس بلوغ پشتیبان بچه باشن دارن اذیتش میکنن.


    به هر حال ، هرکسی عقیده ای داره و عقیده ی شما هم صد درصد قابل احترام هستش برای من

  20. کاربران زیر از dr.sh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6176
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    98
    تشکر شده 76 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم اوردم...

    مگه نمیگی زندگی خودته؟
    اگه به حرفت ایمان داشته باشی هر طور شده راهی که توش استعداد داری میری و موفق میشی. اصلا هم به حرف کسی توجه نکن حرف زدن انگار گنجشک داره جیک جیک میکنه توجه نکن اصلا گوش نده ببینی چی میگن!
    با بقیه هم که اجازه میدن به خودشون که مسخرت کنن سرسنگین رفتار کن از خودت دورشون کن اون موقع که موفق شدی و همه حسرتتو خوردن تمام این درد ها یی که کشیده درست میشه.
    خانوادت یکم مشغلشون زیاده به دل نگیر هر چی شد بگو عیب نداره اونا هم زندگی خودشونو دارن. فقط نزار رو ایندت تاثیر بزارن راه خودتو برو و خودتو و زندگیت و سالم و پاک نگه دار
    موفق باشی.

  22. کاربران زیر از الینا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5754
    نوشته ها
    58
    تشکـر
    12
    تشکر شده 5 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کم اوردم...

    عزیزم تو سن حساسی هستی و الان باید راه خودتو تعیین کنی ... اینو باور کن که هیچوقت تنها نیستی چون اون کسی که باید باهات باشه هست فقط تو باید بهش نزدیک بشی خدا هوای بندهاشو داره فقط باید ازش بخوای تنهات نذاره و اینو باور داشته باشی که تنهات نمیذاره ... به خانوادت و حرفایی که ناراحتت میکنه و خاطراتی که داغونت میکنه توجه نکن .... مهم مسیرس که باید پیدا کنی .... هیچ وقت خدارو از یادت نبر .... فقط خودش

  24. کاربران زیر از marham بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شکست پُلی است برای پیروزی؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 10-06-2022, 02:15 AM
  2. تفاوت راست دست ها و چپ دست ها
    توسط Miss tarsa در انجمن دانستنیهای روانشناسی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 02-20-2019, 10:56 PM
  3. مقایسه هاست لینوکس با هاست ویندوز
    توسط bety10 در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-11-2015, 12:38 PM
  4. یک آزمایش روانشاسی/ تا اطلاع ثانوی ماست سیاه است!
    توسط farokh در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-03-2014, 09:11 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد