نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: تصمیم درست

1468
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    تصمیم درست

    سلام به همه
    اکثر اعضای فعال سایت منو میشناسن
    برام کمی از خودم گفتن سخته ، البته خیلی بیشتر از کمی ...
    خصوصا در مورد مسایل خانوادگی به شدت خوددار و تو دارم برای همین آپشنی به نام دردودل هرگز همراهم نبوده و بالطبع دردها منو بیشتر اذیت میکنن.
    ولی الان تو شرایطی هستم که احساس میکنم باید در مورد یه مسیله ای به یه تصمیم واحد و جدی برسم
    باید تکلیف خودم رو با خودم روشن کنم
    برای همین به نظرتون و خصوصا نظر دست جمعیتون نیاز دارم تا دیدگاه خودمو به چالش بکشم و از این نا ارومی در بیام .
    نمیدونستم چه موضوعی انتخاب کنم ..موضوعم ربطی به مشکلم نداره احتمالا .
    پس اگر همراهم هستین بسم الله ... تا بلکه قفل دهنم باز شد .
    از همتون ممنونم

  2. 2 کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    شماره عضویت
    32916
    نوشته ها
    41
    تشکـر
    24
    تشکر شده 25 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم درست

    من تازه عضو شدم ،زیاد در مورد مساعل تون نمی دونم ولی خوشحال میشم اگه بتونم نظری بدم که شاید به کارتون بیاد برای تصمیم گیری،
    امضای ایشان
    بیخیال زندگی

  4. 2 کاربران زیر از هومن23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : تصمیم درست

    سلام غزل جانم

    خب ما اینجا هستیم تا راحت حرفامون رو بزنیم

    خود منم تو دنیای واقعی با کسی حرف نمیزنم در مورد مشکلاتم...جوری که حتی دوستای صمیمیم هم نمیدونن تو دل من چه خبره

    ولی اینجا راحت حرفامو میزنم و مشورت میگیرم

    کسی هم منو نمیشناسه و قرار هم نیست به همه جوابگو باشی بعد اینکه حرفاتو زدی و خودت تصمیم میگیری به کی پاسخ بدی

    پس راحت باش و حرفتو بزن

    همه ی ما دوست داریم به هم کمک کنیم

  6. 3 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    سلام عزیزم.

    منم آدم درونگراییم غزل جان٬ انقد که مادرم همیشه میگه از دیوار میشه حرف کشید از تو نه!

    منم هیچوقت تو زندگیم با کسی درد دل نکردم و هیچکس از حال اصلی دلم خبری نداره.

    گاهی دلم میخواد اینجا حرف بزنم اما یه چیزی جلومو میگیره...

    حرف زدن خیلی خوبه٬ جدا از اینکه آدمو آروم میکنه؛ همیشه میگن دو تا فکر بهتر از یک فکره و شاید با حرف زدن بهمون کمک بشه.

    چون خودم خیلی درونگرام میفهمم واسه کسی که اهل ابراز مشکلاتش نیست حرف زدن از مشکلات چه کار مشکلیه؛
    میفهمم که چقد کنار اومدن با این تصمیم برات سخت بوده؛
    تحسینت میکنم برای چنین تصمیم شجاعانه ای.
    ویرایش توسط رامونا : 12-21-2016 در ساعت 10:37 PM

  8. 4 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    سلام ممنونم دوستای خوبم
    من اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم
    ولی اصل قضیه ایته که خیلی اشفته ام و ظاهرا نباید باشم و این مشکل منو تفکرمه که اشفته ام .
    خیلی سخته برام از قضیه ای بگم که باید کلی پیش درامد براش بیارم .
    چون ممکنه جواب هاتون چیزی باشه یا کاری باشه که کردم قبلا .

    بسم الله ...هوووم .من وقتی ازدواج کردم و وارد خانواده همسرم شدم ،اونقدر بهشون علاقمند شدم که خیلی زود شدن همه وجود من ..از گوشت و پوستمم عزیزتر ..باهاشون صمیمی شدم چون دوسشون داشتم .. یکسری اخلاق و رفتارهای اشتباه تو خونشون بود که بخاطر نداشتن دختر و بلد نبودن اداب معاشرت با یک دختر بود .

    بگذریم..بالاخره تو همه روابط ناراحتی هایی بوجود میاد که باید مدیریت کرد .
    منم بخاطر علاقم بهشون شاید ناراحت میشدم ولی هیچوت فاصله نگرفتم و قهرو کینه بلدنبودم .
    تک تک فامیلهاشونو مثل عمه خاله عمو و ... رو با تمام وجودم دوست داشتم و همیشه به خانوادش میگفتم که مثلا از عمه های خودمم برام عزیزترن .. اخه واقعا همینطوره ..واقعا با محبت هستند .

    نقطه ضعف بزرگ من "حرف مردم" هست ... و بخاطرش همیشه پا روی دل خودم گزاشتم و کارایی رو که دوست ندشتم انجام دادم .

    چون من شخصیتم یجور بود که نه اجتماعی بودم نه شلوغ نه خونگرم ...تو دنیای خودم زندگی میکردم و کاری به کار کسی نداشتم ..نه غیبت نه اخبار نه حوادث نه ازدواج نه تولد هیچی ه هیچکسی برام مهم نبود ...خودم بودم و تنهاییام ...و دنیای خودمو دوست داشتم .

    حالا از این دنیا یهو وارد یک خانواده ؟که دارن بشکل خانواده های گسترده زندگی میکنن شدم .
    انصافا انعطاف پذیری فوق العاده من همه فامیلمو شگفت زده کرده بود ..
    همه ازم راضی بودن چون با خانوادا همسرم همپا و یارو غمخوار بودم .
    مشکلات اصلی از وقتی شروع شد که جاری دار شدم .
    من هنوز تو دنیای خودم همون ادم بی تفاوت بودم که ا کسی کارم نداشت کاریش نداشتم .من به وجود جاری بهترین حس دنیا رو داشتم ... ولی ...

    ولی از همون روزهای اول خانواده همسرم شروع کردن به مقایسه کردن و اذیت و ایراد گرفتن و ...
    اونقدر خبر بردن و خبر اوردن که بین دو تا داداش و چهارتاییمون بهم خورد ...از همون اول ...و مصر صد در صدش مادرشون بود ..مادرشوهر نقش بزرگی تو ارامش بچه هاش و صلح بینشون داره ..ما کاری به کار هم نداشتیم ولی ایشون میخواست ببهتر کنه هی خرابتر میکرد .

    بعد از چهار پنج سال که من تو خوبی مثال زدنی بودم ،اونقدر ایراد گرفت که دیگه همسرم فاصله رو انتخاب کرد و این براشون سنگین بود و حرفش رو به فامیل کشوندن ..و من مردم ...مردم وقتی نگاه ها بهمون عوض شد ..مردم وقتی بی گناه بودم و پشت سرم از من چی ساخته میشد ..

    از اون روزها من که خیلی اروم و مهربون و صبور بودم و دوست و فامیل منو با این خصوصیاتم میشناختن اونقدر استرسی شدم که دیگه از سایه خودمم میترسیدم .
    اعتمادم به خودمو دنیای اطرافم از بین رفت .
    دایم میگفتم مگه من چه کم کاری براشون کردم که انقدر سر بسرمون میزارن ..چرا نمیخوانچنتا داداش باهمخوب و خوش باشن ..اونقدر از همشون ایراد میگیرن که از هم زده میشن .بعد اونوقت فک میکنن ما باعث این دوری و کدورت هاییم .

    من در جواب گله هاشون یکی میگتم ،ده تا نمیگفتم .
    حرف دلمو یا با خودم میگفتم یا با همسرم . و این اشتباه من بود .ولی چون میدونستم حرفام گستاخی تلقی میشه و به گوش فامیل میرسه خودداری میکردم ..اخه نقطه ضعف لعنتیم نمیذاشت.

    حالا اگر بخوام همه رو بگم خیلی طولانی و از حوصله خارج .
    خلاصه الان در شرایطیم که تو چند سال اخر با پا گزاشتن روی دل باز نزدیکی رو البته نه به شدت اوایل ،انتخاب کردیم ولی باز ایرادات و گله های بیمورد و روانی کننده ادامه داشت تا همسرم رو به نقطه جوش رسوند و فاصله رو خیلی بیشتر کرد .

    الان همشون از ما و از همدیگه ناراحتن ..مادرشون باز همون اخلاق رو داره که میخواد بهتر کنه بدتر میکنه ..الان دیگه مارو پیش فامیلشون خراب کردن و مقصر جلوه دادن ...که من اشفتگیم برای همینه .

    من میگم پدر و مادرن و احترامشون واجبه ..ولی بی احترامی نکردیم .
    مادرشون میگن همین فاصله بی احترامیه و ماراضی نیستیم .
    ولی هر بار باز میریم سمتشون باز بجای محبت ازار روی و روانی و استرس و همه جوره باید تحمل کنیم و نه من نه همسرم اصلا کشش رو نداریم .

    ولی برای من خیلی سخته که خودشونو و فامیلشون راجع بهمون چه فکری میکنن واسه همین خیلی اذیت و اشفته ام ..
    نمیدونم کار درست چیه ؟نمیدونم چقدر باید غرورمونو بشکنیم بریم طرفشون و باز اذیت بشیم .
    زندگی رو به کام خودم تلخ کردم ...دیگه اون ادم قبلی نیستم ..خیلی ضیف شدم..بی چنگ و مشت شدم و کوچکترین حرف منو تو فکرو استرس میبره ..تلفن خونمون زنگ میخوره دستام میلرزه نکنه مادرشوهرمه و حرف و حدیث جدیدی داره ..

    خیلی اشفته ام خیلی ...
    هوووم ..حالا بفرمایید

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : تصمیم درست

    مادرشون باز همون اخلاق رو داره که میخواد بهتر کنه بدتر میکنه
    =======

    این جمله را چند بار تکرار کردی پس بهتره بگیم مادر شوهرت ذاتش خوبه و میخواد همه چی درست بشه ولی به احتمال زیاد چون سنتی و قدیمی هستش بلد نیست پس اینجا وظیفه پسر خانواده حکم میکنه که یادش بده

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25500
    نوشته ها
    85
    تشکـر
    239
    تشکر شده 130 بار در 91 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم درست

    خب دختر خوب سری رو ک درد نمیکنه ک دستمال نمیبندن.
    شما چند بار استارت زدی و رفتی جلو اما خودشون باز بد رفتار میکنن
    خب وقتی موجب سلب ارامش زندگیت میشن همون بهتر ازشون دور بمونی .
    بعدشم در دروازرو میشه بست اما در دهن مردمو نههههه .
    بزار هرچی میخوان بگن .از قدیم گفتن ندزد و نترس

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    مادرشون باز همون اخلاق رو داره که میخواد بهتر کنه بدتر میکنه
    =======

    این جمله را چند بار تکرار کردی پس بهتره بگیم مادر شوهرت ذاتش خوبه و میخواد همه چی درست بشه ولی به احتمال زیاد چون سنتی و قدیمی هستش بلد نیست پس اینجا وظیفه پسر خانواده حکم میکنه که یادش بده

    حرف هیچکسی رو گوش نمیدن ایشون ،حرف حرف خودشونه ...استارت یک حرکتی رو بزن و بخوان کاری انجام بدن یا حرفی بزنن ،حتما انجام میدن .
    از طرفی انتقاد پذیر نیستن و معتقدن دارن درست ترین کار ممکن رو انجامم میدن و دیگران بد هستن که گوش نمیدن .

  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه‌ی‌عشق نمایش پست ها
    خب دختر خوب سری رو ک درد نمیکنه ک دستمال نمیبندن.
    شما چند بار استارت زدی و رفتی جلو اما خودشون باز بد رفتار میکنن
    خب وقتی موجب سلب ارامش زندگیت میشن همون بهتر ازشون دور بمونی .
    بعدشم در دروازرو میشه بست اما در دهن مردمو نههههه .
    بزار هرچی میخوان بگن .از قدیم گفتن ندزد و نترس

    مشکل همینه دیگه !چکار کنم که انقدر براممهم نباشه حرف مردم..بالاخره ما بین همین مردم زندگی میکنیم.باهاشون رو برو میشیم و ...
    من میدونم مشکل طرز فکر خودمه که نا ارومم کرده .برای همین میخوام تغییرش بدم ولی نمیتونم
    از طرفی چون من همچین ادمی نیستم که دوری و فاصله رو دوست داشته باشم ولی راجعبم اینجوری فک میکنن برام تحملش سخته .

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25500
    نوشته ها
    85
    تشکـر
    239
    تشکر شده 130 بار در 91 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    مشکل همینه دیگه !چکار کنم که انقدر براممهم نباشه حرف مردم..بالاخره ما بین همین مردم زندگی میکنیم.باهاشون رو برو میشیم و ...
    من میدونم مشکل طرز فکر خودمه که نا ارومم کرده .برای همین میخوام تغییرش بدم ولی نمیتونم
    از طرفی چون من همچین ادمی نیستم که دوری و فاصله رو دوست داشته باشم ولی راجعبم اینجوری فک میکنن برام تحملش سخته .
    درسته سخته اما بیشتر ب ارامش زندگیت فکر کن ....

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    حرف هیچکسی رو گوش نمیدن ایشون ،حرف حرف خودشونه ...استارت یک حرکتی رو بزن و بخوان کاری انجام بدن یا حرفی بزنن ،حتما انجام میدن .
    از طرفی انتقاد پذیر نیستن و معتقدن دارن درست ترین کار ممکن رو انجامم میدن و دیگران بد هستن که گوش نمیدن .
    بستگی

    داره اون هیچکس کی باشه پسر یا عروس

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    مشکل همینه دیگه !چکار کنم که انقدر براممهم نباشه حرف مردم..بالاخره ما بین همین مردم زندگی میکنیم.باهاشون رو برو میشیم و ...
    من میدونم مشکل طرز فکر خودمه که نا ارومم کرده .برای همین میخوام تغییرش بدم ولی نمیتونم
    از طرفی چون من همچین ادمی نیستم که دوری و فاصله رو دوست داشته باشم ولی راجعبم اینجوری فک میکنن برام تحملش سخته .
    سلام عزیز. به نظر من عمده مشکل شما همون چیزیه که خودتونم میدونین... اهمیت زیاد دادن به حرف مردم... با حرفاتون موافقم، ولی شما هر کاری کنین نمیتونین همه رو راضی نگه دارین... برای خودتون احترام قایل باشین و رفتار و شخصیتی رو داشته باشین که تنها باعث رضایت خودتون از خودتونه ... به مرور زمان براشون ثابت میشه که اشتباه کردن...

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    بستگی

    داره اون هیچکس کی باشه پسر یا عروس
    ببین اصلا بحث این چیزها نیست ..اگر شخصیت متقاعد شونده ا داشت کار به اینجاها نمیکشید ..فرد خودرای دارین اطرافتون ؟الان مسیله چیز دیگه ایه ...هر چی بوده که کاریش نمیشه کرد ..الان مسیله اشفتگی منه ..
    اینکه زیادی ترس دارم ..یجور که انگار پدر مادر خودمن و نباید ازم ناراضی باشن ..که اینطور نیست ..

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط توسکا2016 نمایش پست ها
    سلام عزیز. به نظر من عمده مشکل شما همون چیزیه که خودتونم میدونین... اهمیت زیاد دادن به حرف مردم... با حرفاتون موافقم، ولی شما هر کاری کنین نمیتونین همه رو راضی نگه دارین... برای خودتون احترام قایل باشین و رفتار و شخصیتی رو داشته باشین که تنها باعث رضایت خودتون از خودتونه ... به مرور زمان براشون ثابت میشه که اشتباه کردن...
    بله همینطوره ..واقعا خودتونم بودین براتون مهم نبود راجع بهتون چه تفکراتی داشتن و الان چطور همه چی عوض شده ؟من احساس میکنم گفتنش راحته چون مابین همین مردمیم.

    مثلا همین شب یلدا تو جمعشون بودم میدونین چقدر از نگاه سردشون اذیت شدم ؟
    کسایی نیستن که ادم دیگه نبیندشون ..متاسفانه تو یه شهر هم هستیم ..

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    بله همینطوره ..واقعا خودتونم بودین براتون مهم نبود راجع بهتون چه تفکراتی داشتن و الان چطور همه چی عوض شده ؟من احساس میکنم گفتنش راحته چون مابین همین مردمیم.

    مثلا همین شب یلدا تو جمعشون بودم میدونین چقدر از نگاه سردشون اذیت شدم ؟
    کسایی نیستن که ادم دیگه نبیندشون ..متاسفانه تو یه شهر هم هستیم ..
    خب چی باعث شده تفکراتشون عوض بشه؟

  20. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط توسکا2016 نمایش پست ها
    خب چی باعث شده تفکراتشون عوض بشه؟
    همه رو نوشتم که تو پست اول ..که چی شد و به کجا کشیده شد

  21. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    همه رو نوشتم که تو پست اول ..که چی شد و به کجا کشیده شد
    بله نوشتید مشکلاتتون با ورود جاری جدید شروع شده... ولی نگفتید که چه حرفایی رد و بدل شده... شاید خودتون بتونید نظرشونو عوض کنید...

  22. بالا | پست 18


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : تصمیم درست

    سلام

    من میگم شما به جاریتون حسودیتون میشه احتمالاً

    راحتی شما در همون دوری و دوستیه

  23. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط توسکا2016 نمایش پست ها
    بله نوشتید مشکلاتتون با ورود جاری جدید شروع شده... ولی نگفتید که چه حرفایی رد و بدل شده... شاید خودتون بتونید نظرشونو عوض کنید...
    باور کنید اصلا خودم کشش توضیح رو برای کسی ندارم ،یک مشت حرف های خاله زنکی و بی پایه و بی منطق بقیه رو منم بر زبون بیارم .
    کلا مشکلشون عدم صمیمیت بین بچه هاشونو ..که اونو از چشم ما عروسا میبینن.
    و همش خواستن بینشونو بهتر کنن شروع کردن به گلایه که چرا شما اینکارو کردین اونا اینکارو کردن ..همون خبر بردن و اوردن...
    وای خدای من انقد الکی الکی همه چیو پیچیده کردن که نگو
    دلم برا اون روزا تنگ شده ...که عاشقشون بودم...
    اما الان....الان میخوام بی تفاوت بشم نمیتونم ...اینو کمکم کنید چطور بی تفاوت بشم و فقط به زندگی خودم فکر کنم.

  24. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    باور کنید اصلا خودم کشش توضیح رو برای کسی ندارم ،یک مشت حرف های خاله زنکی و بی پایه و بی منطق بقیه رو منم بر زبون بیارم .
    کلا مشکلشون عدم صمیمیت بین بچه هاشونو ..که اونو از چشم ما عروسا میبینن.
    و همش خواستن بینشونو بهتر کنن شروع کردن به گلایه که چرا شما اینکارو کردین اونا اینکارو کردن ..همون خبر بردن و اوردن...
    وای خدای من انقد الکی الکی همه چیو پیچیده کردن که نگو
    دلم برا اون روزا تنگ شده ...که عاشقشون بودم...
    اما الان....الان میخوام بی تفاوت بشم نمیتونم ...اینو کمکم کنید چطور بی تفاوت بشم و فقط به زندگی خودم فکر کنم.
    خب چرا ارتباطتونو با برادرشوهر و جاری تون بیشتر نمی کنید؟
    اینجوری همه حرفا تموم میشه...

  25. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط توسکا2016 نمایش پست ها
    خب چرا ارتباطتونو با برادرشوهر و جاری تون بیشتر نمی کنید؟
    اینجوری همه حرفا تموم میشه...
    اولا که نمیشه ...چون یکیشون به شدت گوشه گیره و چون حریفش نمیشن دیگه ازش دست کشیدن
    در مورد بقیه هم ارتباطمون در حد معموله ...چیزی که درسته
    ولی ایشون معلوم نیست چی میخوان اصلا ..درکی از ازدواج و حریم خصوصی ندارن...ارتباط بیش از حد میخوان...اونقدر هم گلایه میکنن بخاطر خودخواهیاشون که،دیگه همون ارتباط معمول رو هم قیدشو بزنیم.


    ببین میدونی چجوریه؟
    شبیه اینه که شما یه کاریو با جون و دل و عشق و علاقه انجام میدی بعد فرداش بهت بگن وا...نه تو اصلا همچین کار نکردی ...و به بقیه هم القا کنن
    شما چه حالی میشین؟جز اینکه پشت دستتونو داغ میکنین؟
    یا مثل من کلی توضح میدین و بعد فردا دوباره میرین همونکارو میکنین و بعد میاین تو دل خودتون به خودتون فحش میدین و اشفته میشین؟؟؟


    من دیگه بریدم..همسرم مدام میگه تو چرا اینجوری شدی؟من همون غزل مهربونو شیطون خودمو میخوام...نمیتونم...داغونم..وض ع دلم خرابه...
    میخوام خودمو پیدا کن ....
    شادی زندگیم رفته....
    دیشب داشت برام از اشتباهی که کرده و کلی ضرر کرده صحبت میکرد و منم گفتم چرا چرا چرا و سرزنشش کردم ..
    من
    منی که همیشه دلداریش میدادم..دارم میرم شبیه مادرش ..یه زن پر از گلایه ...
    من نمیخوام

  26. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام عزیزم.

    منم آدم درونگراییم غزل جان٬ انقد که مادرم همیشه میگه از دیوار میشه حرف کشید از تو نه!

    منم هیچوقت تو زندگیم با کسی درد دل نکردم و هیچکس از حال اصلی دلم خبری نداره.

    گاهی دلم میخواد اینجا حرف بزنم اما یه چیزی جلومو میگیره...

    حرف زدن خیلی خوبه٬ جدا از اینکه آدمو آروم میکنه؛ همیشه میگن دو تا فکر بهتر از یک فکره و شاید با حرف زدن بهمون کمک بشه.

    چون خودم خیلی درونگرام میفهمم واسه کسی که اهل ابراز مشکلاتش نیست حرف زدن از مشکلات چه کار مشکلیه؛
    میفهمم که چقد کنار اومدن با این تصمیم برات سخت بوده؛
    تحسینت میکنم برای چنین تصمیم شجاعانه ای.
    بیا دیگه

  27. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : تصمیم درست

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    اولا که نمیشه ...چون یکیشون به شدت گوشه گیره و چون حریفش نمیشن دیگه ازش دست کشیدن
    در مورد بقیه هم ارتباطمون در حد معموله ...چیزی که درسته
    ولی ایشون معلوم نیست چی میخوان اصلا ..درکی از ازدواج و حریم خصوصی ندارن...ارتباط بیش از حد میخوان...اونقدر هم گلایه میکنن بخاطر خودخواهیاشون که،دیگه همون ارتباط معمول رو هم قیدشو بزنیم.


    ببین میدونی چجوریه؟
    شبیه اینه که شما یه کاریو با جون و دل و عشق و علاقه انجام میدی بعد فرداش بهت بگن وا...نه تو اصلا همچین کار نکردی ...و به بقیه هم القا کنن
    شما چه حالی میشین؟جز اینکه پشت دستتونو داغ میکنین؟
    یا مثل من کلی توضح میدین و بعد فردا دوباره میرین همونکارو میکنین و بعد میاین تو دل خودتون به خودتون فحش میدین و اشفته میشین؟؟؟


    من دیگه بریدم..همسرم مدام میگه تو چرا اینجوری شدی؟من همون غزل مهربونو شیطون خودمو میخوام...نمیتونم...داغونم..وض ع دلم خرابه...
    میخوام خودمو پیدا کن ....
    شادی زندگیم رفته....
    دیشب داشت برام از اشتباهی که کرده و کلی ضرر کرده صحبت میکرد و منم گفتم چرا چرا چرا و سرزنشش کردم ..
    من
    منی که همیشه دلداریش میدادم..دارم میرم شبیه مادرش ..یه زن پر از گلایه ...
    من نمیخوام
    میفهممت عزیزم... خیلی سخته که همش بخوان توی زندگیت دخالت کنن و نتونی کاری انجام بدی و راجع بهت هم بد فکر کنن...
    خب شما ک توضیحاتتونو دادین اونا حاشا کردن... سعی کنین بهش فکر نکنین... یا اگه حرفی میزنن مستقیما مخالفت نکنین و در نهایت کار خودتونو انجام بدین... اینجوری هم شما رضایت دارین هم اونا

  28. کاربران زیر از توسکا2016 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 24


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تصمیم درست

    سلام خانومی.

    تا حدود زیادی میتونم درکت کنم به دو دلیل:

    اول به خاطر درونگرا بودنت و تاثیری که این موضوع روت گذاشته٬ چون خودمم درونگرام؛

    دوم واسه اینکه اون رابطه خوب و صمیمانه ای که گفتی اوایل ازدواج با خونواده همسرت داشتی رو من الان دارم و خوب میفهمم اگه این رابطه به هم بخوره چقد میتونه ناراحت کننده باشه و بهت حق میدم!

    راستش نظر دادن راجع به مشکلت برای من خیلی سخته چون نیاز به دونستن جزئیات زیادی داره.

    یعنی مثلا من نمیدونم به خاطر چه جریاناتی این اختلافات پیش اومده یا مثلا جاریت چجور آدمیه و چکار کرده یا مادرشوهرت چه طرز فکری داره یا مثلا خودت چه عکس العمل و رفتاری داشتی در برابرشون...

    به نظر من یک چنین مسئله ای که چند نفر توش دخیل هستن ٬یک نفر دیگه که بیرون از این جریان قرار داره بدون اینکه از پیشینه شخصیتها و روابطشون اطلاعی داشته باشه نمیتونه در موردش اظهار نظر کنه!

    ولی میخوام نظرمو راجع به آدمایی که راجع به یک نفر همیشه مخالفن و هر جا میشینن بر علیه ش حرف میزنن و اصطلاحا با آدم دشمنی میکنن بگم:

    میدونی منم با خانواده شوهرم رابطه خیلی خوبی دارم٬ خیلی دوسم دارن و بهم احترام زیادی میزارن و همش قربون صدقه م میرن!

    بینشون یه خواهر شوهر دارم که اوایل ازدواج شوهرم همیشه میگفت خیلی مراقب رابطه ت با این خواهرم باش٬ حرفاتو بهش نگو و حرفاشو زیاد باور نکن چون دروغ زیاد میگه!

    من باور نمیکردم چون خیلی خیلی بهم محبت داشت و واقعا دوسم داشت اما کم کم با فهمیدن اتفاقاتی که قبل از اومدن من تو خونوادشون داشتن و با گذشت زمان و دیدن رفتاراش به حرفای شوهرم پی بردم و متوجه شدم که واقعا همینطوره که میگفت!

    راستش خیلی ترسیدم ازش چون از اوناییه که اگه با کسی سر لجبازی و مخالفت بیفته دقیقا آبروشو نشونه میگیره ؛ حالا میخواد خواهر و برادرش باشه یا غریبه واسش فرقی نداره.

    اوایل با خودم گفتم زیاد صمیمی نشم باهاش اما شخصیتش یه جوریه که خیییلی با همه گرم میگیره و اگه باهاش گرم نگیری یه جور دیگه فکر میکنه و دردسر میشه.

    یه جایی یه داستان خوبی خوندم که نتیجه ش این بود که باید دشمناتو به خودت نزدیک نگه داری تا از گزندشون در امان باشی.

    تصمیم گرفتم با رعایت حد و مرزها باهاش صمیمی بشم٬

    از زندگیم هیچیییی بهش نمیگم ٬ اگه تو حرفاش غیبت باشه یا بحثو عوض میکنم یا سکوت میکنم٬
    با اینکه از حرفای خاله زنکی و بیهوده اصلا خوشم نمیاد و کلا آدم کم حرفی هستم اما حرفاش هر چقدم حوصلمو سر ببره با اشتیاق گوش میدم و همراهیش میکنم٬ همون اندازه که خونم میاد خونش میرم٬ در همون حد که ازم پذیرایی کنه منم در همون حد میزبانش میشم...

    کلا سعی میکنم آتو دستش ندم...

    حالا من منظورم این نیست خواهرشوهر من یا مادرشوهر یا جاری شما یا کلا اقوام شوهر دشمن به حساب میان اما واقعیت اینه که واسه بعضی افراد اگه موقعیت مخالفت پیش بیاد خود اصلیشونو نشون میدن و زندگی رو به کام آدم تلخ میکنن٬

    پس بهتره آدم اطرافیانشو درست بشناسه و بدونه چجوری باهاشون رفتار کنه تا آسیب نبینه.

    الان به نظر من شما هم سعی کن تغییر رو از خودت شروع کنی٬ رفتارتو باهاشون تغییر بده و ببین چه مدل رفتاری روشون جواب میده!

    به نظرم این روش رو امتحان کن و بهشون نزدیک شو ٬ وقتی با جاریت مقایسه تون میکنن ازشون فاصله نگیر چون بدتر میشه و اینجوری حرفای بیشتری پیدا میکنن برای گفتن؛
    بهشون نزدیک تر و باهاشون صمیمی تر شو و سعی کن کارایی انجام بدی که دلشونو به دست بیاری.

    یه مدت این کارو انجام بده ببین چه جوابی میگیری. انقد آزمون و خطا کن تا ببینی برخورد درست کدومه!

    منم اگه نمیدونستم با خواهرشوهرم چجوری رفتار کنم تا الان اعصاب و روان واسم باقی نمونده بود.

    یه چیز دیگه هم هست٬ ما آدمای درونگرا نمیتونیم هیجاناتمون رو ابراز کنیم.

    وقتی از دیدن یا شنیدن موضوعی خوشحال یا ناراحت میشیم احساساتمون رو توی خودمون میریزیم.

    این موضوع دو جا به ضررمون تموم میشه:

    اول وقتی این احساسات منفی ان٬ باعث میشه خودخوری کنیم و این خیلی بده مگه اینکه شانس بیاریم آدم خونسردی باشیم تا برامون مهم نباشه؛

    دوم وقتیه که اطرافیانمون این درون ریزی هیجان و احساسات رو جور دیگه ای تعبیر میکنن؛
    اون موقع س که قضاوتها و حرفاشون خیلی آزارمون میده...

    یه مقدارم روی این قضیه کار کن٬
    این قسمتش که نریزی تو خودت و خودخوری نکنی سخت تره و زمان بیشتری میبره؛

    اما اینکه در برابر اتفاقات اطرافت عکس العمل درست و به جا داشته باشی نسبتا راحت تره و فکر میکنم تا حدودی توی قضاوتهای دیگران و آرامش خودت تاثیر بهتری داشته باشه.

    برات از خدا آرامش و شادی میخوام دوست خوبم
    ویرایش توسط رامونا : 12-24-2016 در ساعت 07:08 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصميم گيري درست با اين 9 روش
    توسط CÆSAR در انجمن روانشناسی عمومی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-30-2015, 01:44 PM
  2. تصميم درست در ازدواج
    توسط كندل در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 02-26-2015, 06:23 AM
  3. چگونگی تصمیم درست گرفتن برای ازدواج را بدانیم!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-20-2014, 12:42 AM
  4. چگونه درست تصمیم بگیریم؟
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-10-2013, 12:35 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد