نوشته اصلی توسط
e@j
سلام .امروزخیلی داغونم خوشحالم که تونستم این سایت روپیداوثبت نام کنم تاحداقل یه نفر بتونه راهنماییم کنه..23 سالمه باشوهرم هم سنیم هنوز1سال ازشروع زندگی مشترکمون نگذشته که الان یکماهه خیلی باهم بحث داریم.من بخاطرکمک بهش از8صبح تا4بعدازظهرمیرم سره کار اون کارگاه تولیدی کیف داره. همش سره چیزای الکی زنگ میزنه سره کاراعصابموخوردمیکنه اشکمودرمیاره جلوهمکارام هرشب هرشب ازم برقراری رابطه میخواد تامیگم خستم قهرمیکنه یه ذره درک نمیکنه که من بخاطر چی دارم میرم سره کار،جدیدا دست روم بلندمیکنه خیلی بددهن شده همش بی احترامی میکنه تودعواها . همین دیشبم که شب21 ام ماه رمضون شب قدر بود بهش گفتیم بریم احیاگفت میخوام برم فوتبال ورفت منم واگذارش کردم به خدا ، بعد از 1ساعت ونیم برگشت گفت دره زمین فوتبال بسته بوده گفتم پس کجابودی تااین موقع شب برگشته میگه به توچه. وفهمیدم که بادوستاش رفته به قهوه خوردنو اینا.... بخدادیگه بریدم امروزپاشدم اومدم سره کار رغبتی ندارم که اصلا برگردم تو اون خونه خسته شدم از رفیق بازیاش از بی توجهی هاش به زندگی به من..... نمدونم چکارکنم هیشکیو ندارم باهاش دردودل کنم به خوانوادم وقتی حرفی میزنم یا سرکوفت میزنن یا دعوا ومرافه راه میندازن بدتر میکنند...چیکار کنم...؟البته یه چیزی هم بگم متاسفانه بیماری اعتیاد داره ، مصرف نمیکنه عضوانجمن na اماخب به قول خودش بازم یه بیماره...بخداتوعقداعتیادشو همیدم باکمک شوهرخواهرم بردمش کمپ ترکش دادیم بدون اینکه حتی مادره خودش بفهمه اینقدجلو خانوادم بخاطرش واستادم بابام تاحالا اینقد بهش کمک مالی کرده دستشو گرفته اما الان فهمیدم بی لیاقت تر از این تودنیا نیست بعضی موقعا به جدایی فکرمیکنم ....فقط بگین باهمچین آدم بی چشم ورویی چکار کنم