با سلام من در یک خانواده 4 نفره زندگی می کنم که من 21 سالمه و پسر و فرزند اخری خانواده می باشم من برادری دارم که 6 سال از من بزرگتر می باشد و مهندس هست که خدمت هم رفته و یه 5 ماهی در شرکتی مشغول بکار شده بود که از اونجا به دلیل شرایط بد کاری بیرون امد و الان 2 ماهی یا 3 ماه میشه که بیکار هست و تو خونه فقط پای اینستا و نت هست و سر هیچ کاری نمی رود ازمون نظارت نظام مهندسی که قبلا ثبت نام کرده بود رو اصلا نمی خونه و اخلاق بدی پیدا کرده متاسفانه یا خوشبختانه من همون رشته ای داداشم خونده رو دارم می خونم و به نظر خودم خیلی موفق و با امید درس می خونم حتی مهندسیمو 7 ترمه تموم می کنم و وقتی در مورد کار و اینده شغلی باهاش حرف میزنم از روی راهنمایی -سریع جبهه می گیره و بهم میگه به تو چه و خودتو کاسه داغ تر از اش نکن -و هر چه پدر ومادرم میگن که برا همین ازمون نظام مهندسی بخون خیلی صریح میگه نمیخووووونم-صداشو میاره بالا-و یه نکته دیگه اینه که با این که فرزند اول خانواده هست اما به شدت وابسته به والدین هست بطوریکه حتی برای یه کار اداری که داره باید بابام بره همراش-اما من کاملا از این لحاظ مستقل هستم و خودم تنهایی تمام کار های اداری و .....) انجام میدم برا همین پدر و مادر من نگران هستند و ناراحت که میگن این نه درسی میخونه نه دنبال کاره میخواد چیکار کنه تو اینده ؟ من هم واقعا نگرانش هستم-البته بعضی اوقات حسادتی که به من میشه رو از طرفش حس می کنم و از این جهت هم نگران و ناراحت میشم چون حسادت خیلی خطرناکه -از شما عزیزان می خوام که راهی رو جلوم بگذارید-حتی بارها شده که شرکت های فنی و مهندسی که در خواست جذب نیرو میدن -وقتی بهش میگم برو برا جذب -یه جوری تفره میره و نمی ره-27 سالشه در حال حاضر-به نظر شما چه کنم تا خودش و ما این مشکل رو درست حل کنیم؟؟؟من همیشه بار ها بار ها به مادرم گفتم که اینقدر وابتش نکنین درست نیست اما اونا انگار بیشتر دوستش دارنو هواشو بیشتر تا اینکه این شد نتیجش-برا خدمت سربازی هم پدر مارو در اورد هر روز جند بار تنماس می گرفت-گفتم که استقلال نداره و وابستگی -یا بیرون که میریم میگم بیا منوتو بریم بابا اینا میان اما میگه که نه وایسا همه با هم بریم نمیدونم چرا اینقدر وابسته شده-هیچ مشکل جسمی نداره و قد بلند و 4 شونه هست کامل گفتم فکر کنم---