قصد متضاد (Paradoxical intention) روشی است كه توسط «ویكتور فرانكل» در چهارچوب معنادرمانی (Logo therapy) گسترش یافته است. معنادرمانی یك درمان كاربردی است كه توسط «فرانكل» ارائه شده و در ردیف روانپزشكی وجودی یا روانشناسی انسانگرا قرار میگیرد و معنا درمانگر به وسیله آن به مراجع كمك میكند كه «معنای منحصر بهفرد و خاص» زندگی خود را بیابد و محدوده آزادی خود را كشف كند.
منظور از «قصد متضاد» مداخلههایی است كه از طریق آن، رواندرمانگر، مراجع را ترغیب میكند تا بهجای حذف یا مبارزه با مشكل خود، آن را تشدید كند. این رویكرد در افرادی با علائم وسواس اجباری عملی و فكری و نشانههای بیخوابی، سردرد میگرنی، بیاشتهایی روانی، هراس بیمارگونه و كلیه مواردی كه بین قصد بیمار و رفتار ناشی از آن ارتباطی منفی وجود داشته باشد، موفقیتآمیز بوده است.
«قصد متضاد» را میتوان اینگونه تعریف كرد: «فرایندی كه در آن بیمار تشویق میشود، درست همان كارهایی را انجام دهد كه از آنها میترسد یا آرزو كند كه همان چیزی كه از آن میترسد اتفاق افتد. (اولی در مورد الگوی ترس و دومی در مورد الگوی وسواس اجباری صادق است) یعنی بیماری كه دچار هراس بیمارگونه است از ترسهای خود نگریزد و بیمار مبتلا به وسواس اجباری با وسواسها و اجبارهای خود مبارزه نكند؛ در این صورت، ترس بیماریزا جای خود را به «قصد متضاد» داده و دور باطل اضطرابِ انتظاری از هم گسسته میشود.
فردی با هراس بیمارگونه، «انتظار ترسآوری» دارد كه آنچه موجب ترس اوست اتفاق بیفتد كه این امر، اضطراب انتظاری (anticipator anxiety) را به دنبال دارد و احتمالاً موجب میشود كه آنچه بیمار از آن وحشت دارد، اتفاق بیفتد. در این حالت، فرد میترسد كه بترسد و عكسالعمل متداول او به این «ترس از ترس»، «اجتناب از ترس» است. الگوی ترس با اجتناب تداوم مییابد و این «ترس از ترس» موجب یك دور باطل میشود. (فرانكل) دور باطل هنگامی درهم میشكند كه فرد یك خواسته متضاد را جایگزین یك ترس مرضی كند. (فرانكل) در نتیجه دیگر از موقعیت اضطرابزا اجتناب نمیكند، بلكه به پیشواز آن میرود. به وسیله این روش، علائم بیماری كاهش مییابد و درمانگر میتواند بر یافتن معنا در زندگی مراجع متمركز شود.
یك عنصر كامل در روند «قصد متضاد» القای عمدی شوخی است. (لازاروس) در كاربرد «قصد متضاد»، رواندرمانگر سعی میكند توانایی منحصر به فرد انسان را برای خندیدن و طنز تحریك كرده و از آن استفاده نماید. «فرانكل» معتقد است حس شوخی و طنز، منحصر به انسان است و هیچ موجودی به جز انسان قادر به خندیدن نیست. این قابلیت ویژه انسانی ناشی از ویژگی «خود جدامانی» (Self detachment) است كه به انسان كمك میكند بتواند نشانههای بیماری را از خود جدا كرده و روی آنها كار كند؛ بتواند در مورد خود لطیفه بگوید؛ به خود بخندد و ترسهایش را مسخره كند.
به عنوان مثال به فرد مبتلا به ترس از فضای باز یا فردی كه میترسد هنگام راه رفتن در خیابان غش كند، گفته میشود حداكثر تلاش خود را بكند كه غش كند و حتی در این كار مبالغه كند. وقتی او در مییابد كه قادر به انجام این كار نیست، به راحتی میتواند با موقعیت هراسآور روبرو شود. (اگراس) هنگامی كه از افراد خواسته میشود اضطراب انتظاری خود را بروز دهند، در مییابند كه برخلاف تصور خود تقریباً هیچوقت قادر به انجام چنین كاری نیستند و هنگامی كه این روش چند بار بهكار گرفته شود، ترسهای آنها سرانجام ناپدید خواهد شد. (لازاروس)
در اختلال وسواس اجباری، بیمار با وسواس یا اجبار مبارزه میكند، ولی هرچه بیشتر با آنها میجنگد، قویتر میشوند و مجدداً یك چرخه باطل پدید میآید. برای شكستن این دور باطل به وسیله «قصد متضاد»، بیماری كه به خاطر ترس از آلودگی، در شستن دستهایش احساس اجبار میكند، به خود میگوید: «به اندازه كافی باكتری نگرفتهام؛ میخواهم تا حد امكان كثیف شوم. من باید در كثافت غرق شوم». «قصد متضاد» با نتایج خوب بارها در معالجه بیمارانی كه از «فوبیا» و وسواس فكری رنج میبرند، استفاده شده است. (گاتمن۱۹۹۶)
كسی كه از صحبت كردن در جمع میترسد، ممكن است علائم اضطرابی مانند خجالت كشیدن، افزایش ضربان قلب، سرخ شدن، عرق كردن كف دست و افكار وسواسی داشته باشد. هنگامی كه بخواهند این علائم را سركوب كنند، تشدید میشوند و هنگامی كه فرد نگران اشتباه كردن باشد، اشتباهات بیشتری مرتكب میشود. «قصد متضاد» مدعی است كه هرچه شما بیشتر علائم اضطراب را سركوب كنید، آن موقعیت بیشتر استرسزا میشود؛ بنابراین بهتر است افراد با این هراس از ابراز علائم بیماری خود اجتناب نكنند، برعكس، این نشانهها را بروز داده و حتی در آن مبالغه كنند؛ در این صورت درمییابند كه هرچه میخواهند بیشتر اشتباه كنند، كمتر موفق میشوند.
به عنوان مثال از فرد مضطرب خواسته میشود كه به جای یك گفتگوی مثبت با خود: «من میخواهم آرام باشم» یا تلقینات مثبت: «من به خوبی میتوانم در جمع صحبت كنم»، با خود چنین گفتگویی داشته باشد: «من كاملاً عصبی هستم»، «من میتوانم ضربان قلبم را حتی از این هم تندتر كنم»، «من اگر بیشتر سعی كنم میتوانم كاری كنم كه كف دستم بیشتر از این عرق كند» و «من كاملاً وحشتزده هستم؛ دارم از ترس میمیرم». بدین ترتیب فرد با تجربه علائم و نشانههای ترس به شكل مبالغهآمیز و خندیدن به خود میتواند با ترس و علائم مهم آن كنار بیاید.
در ده سال اخیر، مطالعات موردی زیادی توسط محققان در حمایت از كارایی این شیوه در درمان مشكلات جسمانی، رفتاری و روانی انجام شده است و درمانگرهای زیادی «قصد متضاد» را به عنوان شیوههای درمانی خود بكار گرفتهاند. آنها به مراجعان كمك كردهاند تا با پیشی گرفتن بر علائم وسواس یا اضطراب خود به شیوه مبالغهآمیز و خندیدن به آن، دور باطل علائم و نشانهها را بشكنند و مانع از تقویت آنها شوند.