سلام دوستان
لطفا چیزی رو کپی پیست نکنید دو کلمه نظر بنویسید
برای اولین بار دارم مشکلم رو میگم
مشکلی که با عث شده من پیشرفتی نداشته باشم
من کلاس اول بودم از مدرسه در میرفتم
محیط خونمون جوری بود که هیچ گونه ارتباطی با فامیل و همسایها نداشتیم هیچ گونه
توی مدرسه یادمه منتظر زنگ بودم و وقطی زنگ میخورد منتظر کلاس بودم هیچ گونه ارتباط خوبی با دوستام نداشتم
گذشت
گذشت
کذشت
گذشت
رشته درسیم رو دوست نداشتم مجبور شدم برم رشته متالورژی
حس خیلی بدی نصبت به کلاس داشتم
حس ترس از سوال معلم
حس سنگینی در قفسه سینه
گذشت
گذشت
گذشت
لیسانس گرفتم با همین حس بد
سرباز شدم با حس بد
توی خدمت موقعیت کاری داشتم از دست دادمش برای این حس بد
الان کاری دارم که ارتباط با مردم دارم-ارتباط خوبی دارم
خنده رو هستم
ارتباط و مردم رو دوست دارم
بعضی ها بهم بدی میکنن
چیزی نمیگم در کل ارومم و خجالتی
الان بعضی وقتا که با مشتریام صحبت میکنم احساس گرما توی گونه ها-سنگینی سینه-واحساس اشک دارم
برای مثال: چند ماه قبل توی المپیاد کشوری شرکت توی رشته کاریم شرکت کردم مسابقه سه روز بود سه روز من احساس گرما توی گونه هام داشتم اخرشم چهارم شدم ساله دیگه اولم
میخوام برم کلاس زبان از اون حس میترسم-خیلی سعی کردم مقابله کنم ولی بازم هست دانشگاه کنفرانس دادم
یه مدت برای تمرین پای تابلو میرفتم
میخوام باشگاه برم حس بدی دارم زیاد باشگاه رفتم
من در کل جنگیدم با این حس
اگه بدونید چه وضعیت بدی دارم گریت میگیره
اگه حسم عادی بود الان جایگاه بهتری داشتم
اگه حسم عادی بود
چند روز پیشه روان پزشک رفتم ولی به دلایل مالی ادامه ندادم نمیدونم چیکار کنم
کلا دوست و رفیق تعطیل
میخوام ادامه تحصیل بدم
چیزی که باعث شد توی این سایت باشم مبارزه با همین مشکل بود ولی تا الان روم نمیشد بپرسم
به نظرتون چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟
لطفا کمک کنید
با تشکر