صفحه 2 از 2 12
نمایش نتایج: از 51 به 59 از 59

موضوع: پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

3846
  1. بالا | پست 51

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    حال و احوالاتت کاملا طبیعیه و نه تنها اقتضای سن و سالت هست بلکه هر انسانی که تلاش کرده با احساس شکست حالش دگرگون میشه.شما اگر بخواهی میتونی هر کاری رو انجام بدی. هیچوقت از رحمت خدا نا امید نباش خدا حتما مورد خیلی بهتری رو برات درنظرگرفته.شاید اصلا شما باید بخونی و پزشک بشی و برای ادامه تحصیل خارج از کشور بری و مثل فلان دکتر و پروفسور وجهه بالایی پیداکنی و به مردم خدمت کنی. همیشه بزرگ فکرکن.حتما لیاقت و حقت خیلی بیشتر از اینست که تا 40 سالگی نتونی از جایت تکان بخوری و پیشرفتت چندان چشمگیر نباشد.آقا محسن گل خواهر بزرگتر من سال 75 دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی قبول شد و چندین سال است شش ماه ایران و شش ماه کاناداست و بیمارهایش در آن فاصله ای که نیست روزشماری میکنند برگردد.
    زندگی آنقدر جلوه های قشنگ دارد حالا مانده تا خوشی هایش رو ببینی .خصوصا برای شما که تصمیم داری پزشک بشی.
    دقیقا من و دوستانم همه دنبال تخصص هستیم و دنبال این بودیم که دانشگاه خوب قبول بشیم... و همه حتی خودمون مطمئن بودیم که خیلی خراب کنیم باز هم پزشکی قبولیم و اومده بودیم کنکور بدیم واسه دانشگاه خوب... حتی بعد اینکه کنکور رو به خاطر سرویس بهداشتی در حد تلاشم ندادم همه مشاورا و معلمان و دانشجوهای پزشکی و سایت ها و ... تخمین رتبه میزدن که زیر هزار میشم اما وقتی جواب کنکور اومد همه شوکه شدیم... ولا پزشکی شهید بهشتی در حد تلاشم نبود و خیلی بیشتر باید تلاش می کردم و باید از دوم دبیرستان شروع می کردم تا بخوام شهید بهشتی قبول بشم (متناسب با توانایی خودم میگم... شاید یکی خیلی قوی باشه یه ساله به حدی برسه که بتونه شهید بهشتی قبول بشه و یکی مثل من باید سه سال بخونه یا بیشتر) اما تو فکر ایران و مشهد و بقیه الله بودم (البته بعد مصاحبه ای که رفتم مشکوک شدم که رتبه علمی بقیه الله واسه دانشجویای خودش نباشه چون تو اون دانشگاه واسه گزینش هیچ کی حرفی از علم و ... نمی زد و هیچ کس کاری به درس من نداشت و خیلی افراد بدتر و کم تلاش تر از من قبول شدن). می گفتم اگه نشد هم میرم ساری و حتی نسبت به ساری هم کمی ناراضی بودم. خخخخخخخ همه دوستان اینطور بودیم و میگم شوکه شدیم موقع جواب... همه شوکه شدن... الآن حاضریم صندلی های ساری رو ببوسیم... کف سالن ساری رو ببوسیم... مغرور نبودیماااا... تلاشمون زیاد بود و نتیجمون هم خوب بود اما کنکور 95 فرق می کرد وضع داوطلباش انگار همه قوی شده بودن.

    خلاصه بعد شوکی که بهمون وارد شد کم کم راضی به دانشگاه های پست هم شده بودیم همگی ... من امید داشتم بقیه الله قبول بشم اما نشدم... دانشگاه های دیگه هم قبول نمیشم وگرنه با کله حاضرم برم... حتی جیرفت... (البته موقع انتخاب رشته جیرفت و زابل و زاهدان و بیرجند و رفسنجان و بم و ایلام و سبزوار دو رو نزدم چون احتمال قبولیم زیاد بود و اینکه یکم اون موقع تو هدفم گم بودم ینی دانشگاه خوب در شهر خوب... الآن اگه بهم بگن دوباره انتخاب کن همه جا رو میزنم)

    حالا شما فک کن من دو سال (از سوم دبیرستان) تو یه اتاق سه در چار زندانی کردم خودمو درس خوندم مخصوصا سال سوم که شبا تا ساعت دو بیدار بودم و صبح ساعت شش و نیم بلند میشدم می رفتم مدرسه... موقع امتحان نهایی تا ساعت چهار صبح می نشستم درس می خوندم اخر هم شکر خدا معدلم بیست شد... خیلی سال سوم خدا بهم حال داد... مخصوصا رو معدل... اخه نهایی خیلی قلق سختی داره و باید نزدیک به جواب طراح سوال و کتاب پاسخ داد و ما هم بیشتر تستی کار می کردیم... اما از ماه رمضونی شروع شد... دچار اختلال روحی شدم و خودش خیلی داستان داره خیلی این ور و اون ور و داستان ... تا اینکه هر طور بود سال چهارم خودم رو رسوندم تا سطح قابل قبولی با تمام مشکلات روحی که واسم ایجاد شده بود در طول سال... روز کنکور داشت همه چیز خوب پیش میرفت اما سرویس بهداشتی پر ترددی که به خاطر معدل نهایی بیستم افتاده بودم کنارش همه چی رو خراب کرد... معدل بیست من واسم تاثیر منفی داشت انگار... کاش خدا کمکم نمی کرد و من هم تلاش نمی کردم که بخواد معدلم بیست بشه و سر کنکور اینطور بشه.... حالا شما فک کن باز دوباره تو اون روز شکست رو تجربه کردم... اعتراض این ور و اون ور به سنجش و ... جواب نداد و در ضمن دروغ هم می گن... تا اینکه جوابا اومد و اون شوکه شدنی که گفتم... باز دوباره این ور و اون ور واسه انتخاب رشته و فکر به اینکه هدفم چی بوده و الآن باید چیارو اتخاب کنم و ... انتخاب رشته تموم شد جواب بقیه الله اومد باز اینور و اون ور واسه جمع کردن مدارک سابقه قرآنی و علمی و ...
    بقیه الله رد شدم دیگه خسته شدم... دیگه خیلی پشت هم شوکه شدم خیلی... از بعد کنکور تا الآن هم در مورد اون سرویس بهداشتی هی این ور و اون ور می کنم و اعتراض به سنجش و اونا هم هی جواب سربالا میدن...

    خدا سال سوم بهم خیلی حال داد... اما امسال نشد... شاید اون میخواست اولش خودم نخواستم بعدش بقیه نذاشتن... خدایا کمکم کن..

    همه این اینور و اون ور و داستانا در راه هدفم بود و این وسط کمترین حق خوری و نامردی در حق کسی نکردم. هدف من نه پوله و نه پسوند دکتر. خدا رو شکر مشکل مالی ندارم و سالمم خدا رو هزار مرتبه شکر (حتی اگه بعضی موقع ناشکری می کنم خدا می دونه تو دلم هیچی نیست مثل دیشب که حرفای بد زدم به خدا تا خالی شم اما خودم می دونم زندگیم خیلی خوبه خدا رو شکر جسم و روحم سالمه... خدایا اگه یه وقت ناشکری کردم به دل نگیر چون این ناشکریا واقعی نیست و از سر خستگی و عصبانیت و لجه) هدفم خیره... اینکه یه پزشک خوب بشم بدرد خودم و بقیه بخورم و پدر و مادرم رو هم خوشحال کنم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط parsana نمایش پست ها
    من هنوز دارم برات دعا میکنم دختر خوب!
    برا آقا محسن هم دعا میکنم!
    بخدا حال من بدتره باز شما هنوز نتایجتون نیومده یه امیدی دارین اما من.......هوووووفففففف
    واقعا از خدا پشت کنکور نمونید!
    ایشالله همین امسال برید!

    Parsana_Brilliant
    ممنون

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahsa25 نمایش پست ها
    salam
    سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط JOY نمایش پست ها
    منو بگو که اون موقع که پست هاتونو تحسین میکردم و برترین پست های اینجا میدونستم ، حالا نا امید شدید فقط بخاطر کنکور ، منتظر معجزه باشید ، تا بیاید ، خودتان شادی تان را فراهم کنید ، قرار نیست که همیشه خدا ما را هل دهد ، گاهی باید خودمان خود را هل دهیم ، کمی تحمل کنید جواب کنکور هم میاد و زندگیتون عوض میشه فقط حواستون باشه که تو این مدت زندگیتونو خراب نکنید
    مرسی. حق با شماست

  2. بالا | پست 52

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    محسن جان احساست قابل درک هست
    من هم میگم بار علمی برای آن دانشگاه خیلی مهم نبوده پس نباید خودت رو ناراحت کنی
    الان هنوز نتایج نیامده شاید بتوانی آزاد و پردیس قبول شی.مشکل مالی که نداری پس صبرداشته باش
    الان چکارمیکنی؟تا نتایج نهایی صبرمیکنی.وقتی قبول شدی دانشگاهت رو برو ولی در کنارش امسال رو بخون سراسری قبول شی.
    شما 7 سال عمومی و بین 3.5 تا 5 سال تخصص و 2 سال جراحی باید بخوانی.اون وسط بعد از عمومی2سال طرح نیروی انسانی داری.چیزی حدود 15،16 سال دیگه باید بخونی و صبرکنی متخصص بشی.تازه این بجز گرفتن فوق تخصص و پروفسوری هست.بشین فکرکن واقعا یک سال دیگه درس خواندن بین اون همه سال گم هستش.کسی که میخواهد درس بخواند ومتخصص شود باید خیلی خیلی بیش از اینها محکم و با صبروحوصله باشد.

  3. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 53

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29717
    نوشته ها
    538
    تشکـر
    201
    تشکر شده 444 بار در 250 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آقا محسن گل نمایش پست ها
    دقیقا من و دوستانم همه دنبال تخصص هستیم و دنبال این بودیم که دانشگاه خوب قبول بشیم... و همه حتی خودمون مطمئن بودیم که خیلی خراب کنیم باز هم پزشکی قبولیم و اومده بودیم کنکور بدیم واسه دانشگاه خوب... حتی بعد اینکه کنکور رو به خاطر سرویس بهداشتی در حد تلاشم ندادم همه مشاورا و معلمان و دانشجوهای پزشکی و سایت ها و ... تخمین رتبه میزدن که زیر هزار میشم اما وقتی جواب کنکور اومد همه شوکه شدیم... ولا پزشکی شهید بهشتی در حد تلاشم نبود و خیلی بیشتر باید تلاش می کردم و باید از دوم دبیرستان شروع می کردم تا بخوام شهید بهشتی قبول بشم (متناسب با توانایی خودم میگم... شاید یکی خیلی قوی باشه یه ساله به حدی برسه که بتونه شهید بهشتی قبول بشه و یکی مثل من باید سه سال بخونه یا بیشتر) اما تو فکر ایران و مشهد و بقیه الله بودم (البته بعد مصاحبه ای که رفتم مشکوک شدم که رتبه علمی بقیه الله واسه دانشجویای خودش نباشه چون تو اون دانشگاه واسه گزینش هیچ کی حرفی از علم و ... نمی زد و هیچ کس کاری به درس من نداشت و خیلی افراد بدتر و کم تلاش تر از من قبول شدن). می گفتم اگه نشد هم میرم ساری و حتی نسبت به ساری هم کمی ناراضی بودم. خخخخخخخ همه دوستان اینطور بودیم و میگم شوکه شدیم موقع جواب... همه شوکه شدن... الآن حاضریم صندلی های ساری رو ببوسیم... کف سالن ساری رو ببوسیم... مغرور نبودیماااا... تلاشمون زیاد بود و نتیجمون هم خوب بود اما کنکور 95 فرق می کرد وضع داوطلباش انگار همه قوی شده بودن.

    خلاصه بعد شوکی که بهمون وارد شد کم کم راضی به دانشگاه های پست هم شده بودیم همگی ... من امید داشتم بقیه الله قبول بشم اما نشدم... دانشگاه های دیگه هم قبول نمیشم وگرنه با کله حاضرم برم... حتی جیرفت... (البته موقع انتخاب رشته جیرفت و زابل و زاهدان و بیرجند و رفسنجان و بم و ایلام و سبزوار دو رو نزدم چون احتمال قبولیم زیاد بود و اینکه یکم اون موقع تو هدفم گم بودم ینی دانشگاه خوب در شهر خوب... الآن اگه بهم بگن دوباره انتخاب کن همه جا رو میزنم)

    حالا شما فک کن من دو سال (از سوم دبیرستان) تو یه اتاق سه در چار زندانی کردم خودمو درس خوندم مخصوصا سال سوم که شبا تا ساعت دو بیدار بودم و صبح ساعت شش و نیم بلند میشدم می رفتم مدرسه... موقع امتحان نهایی تا ساعت چهار صبح می نشستم درس می خوندم اخر هم شکر خدا معدلم بیست شد... خیلی سال سوم خدا بهم حال داد... مخصوصا رو معدل... اخه نهایی خیلی قلق سختی داره و باید نزدیک به جواب طراح سوال و کتاب پاسخ داد و ما هم بیشتر تستی کار می کردیم... اما از ماه رمضونی شروع شد... دچار اختلال روحی شدم و خودش خیلی داستان داره خیلی این ور و اون ور و داستان ... تا اینکه هر طور بود سال چهارم خودم رو رسوندم تا سطح قابل قبولی با تمام مشکلات روحی که واسم ایجاد شده بود در طول سال... روز کنکور داشت همه چیز خوب پیش میرفت اما سرویس بهداشتی پر ترددی که به خاطر معدل نهایی بیستم افتاده بودم کنارش همه چی رو خراب کرد... معدل بیست من واسم تاثیر منفی داشت انگار... کاش خدا کمکم نمی کرد و من هم تلاش نمی کردم که بخواد معدلم بیست بشه و سر کنکور اینطور بشه.... حالا شما فک کن باز دوباره تو اون روز شکست رو تجربه کردم... اعتراض این ور و اون ور به سنجش و ... جواب نداد و در ضمن دروغ هم می گن... تا اینکه جوابا اومد و اون شوکه شدنی که گفتم... باز دوباره این ور و اون ور واسه انتخاب رشته و فکر به اینکه هدفم چی بوده و الآن باید چیارو اتخاب کنم و ... انتخاب رشته تموم شد جواب بقیه الله اومد باز اینور و اون ور واسه جمع کردن مدارک سابقه قرآنی و علمی و ...
    بقیه الله رد شدم دیگه خسته شدم... دیگه خیلی پشت هم شوکه شدم خیلی... از بعد کنکور تا الآن هم در مورد اون سرویس بهداشتی هی این ور و اون ور می کنم و اعتراض به سنجش و اونا هم هی جواب سربالا میدن...

    خدا سال سوم بهم خیلی حال داد... اما امسال نشد... شاید اون میخواست اولش خودم نخواستم بعدش بقیه نذاشتن... خدایا کمکم کن..

    همه این اینور و اون ور و داستانا در راه هدفم بود و این وسط کمترین حق خوری و نامردی در حق کسی نکردم. هدف من نه پوله و نه پسوند دکتر. خدا رو شکر مشکل مالی ندارم و سالمم خدا رو هزار مرتبه شکر (حتی اگه بعضی موقع ناشکری می کنم خدا می دونه تو دلم هیچی نیست مثل دیشب که حرفای بد زدم به خدا تا خالی شم اما خودم می دونم زندگیم خیلی خوبه خدا رو شکر جسم و روحم سالمه... خدایا اگه یه وقت ناشکری کردم به دل نگیر چون این ناشکریا واقعی نیست و از سر خستگی و عصبانیت و لجه) هدفم خیره... اینکه یه پزشک خوب بشم بدرد خودم و بقیه بخورم و پدر و مادرم رو هم خوشحال کنم.



    ممنون



    سلام



    مرسی. حق با شماست
    امیدوارم کمکتون کرده باشم
    امضای ایشان
    اى خدا بى تو ميسر نمى شود...

    بهش نزديکتر از هميشه ات شو تا نظرش عوض شود



  5. کاربران زیر از JOY بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 54

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    محسن جان احساست قابل درک هست
    من هم میگم بار علمی برای آن دانشگاه خیلی مهم نبوده پس نباید خودت رو ناراحت کنی
    الان هنوز نتایج نیامده شاید بتوانی آزاد و پردیس قبول شی.مشکل مالی که نداری پس صبرداشته باش
    الان چکارمیکنی؟تا نتایج نهایی صبرمیکنی.وقتی قبول شدی دانشگاهت رو برو ولی در کنارش امسال رو بخون سراسری قبول شی.
    شما 7 سال عمومی و بین 3.5 تا 5 سال تخصص و 2 سال جراحی باید بخوانی.اون وسط بعد از عمومی2سال طرح نیروی انسانی داری.چیزی حدود 15،16 سال دیگه باید بخونی و صبرکنی متخصص بشی.تازه این بجز گرفتن فوق تخصص و پروفسوری هست.بشین فکرکن واقعا یک سال دیگه درس خواندن بین اون همه سال گم هستش.کسی که میخواهد درس بخواند ومتخصص شود باید خیلی خیلی بیش از اینها محکم و با صبروحوصله باشد.
    آزاد دوس ندارم... الکی پول دادنه...

    والا چی بگم ولی حقم نبود بیفتم سال بعد... سال بعد قبول نشم چی...

  7. بالا | پست 55

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آقا محسن گل نمایش پست ها
    آزاد دوس ندارم... الکی پول دادنه...

    والا چی بگم ولی حقم نبود بیفتم سال بعد... سال بعد قبول نشم چی...

    چه عرض کنم والا... تلاش کنی قبول میشی شک نکن.اونایی که قبول شدن شاخ داشتن شما نداری؟نتایج رو چرا اعلام نمیکنند بی صبرانه منتظرم ببینم پسرم چکار کرده.

  8. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 56

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    چه عرض کنم والا... تلاش کنی قبول میشی شک نکن.اونایی که قبول شدن شاخ داشتن شما نداری؟نتایج رو چرا اعلام نمیکنند بی صبرانه منتظرم ببینم پسرم چکار کرده.
    میگم شاید نتونم مثل پارسال تلاش کنم...

    الآن یه حسی اومده تو وجودم که نکنه کلا تو زندگی دیگه نتونی درس بخونی و از درس زده شی...

    جواب رو سی و یکم میدن...

  10. کاربران زیر از Mohsen123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 57

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30825
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    آیا آینده وفردایی وجود ندارد ایا غم های گذشته هرگز از شدت رنجش کم نخواهد شد میخواهی چه کنی تا ابد به گذشته از دست رفته فکر کنی.روزی من هم فکر می کردم باید اتفاق دیگری برایم می افتاد در مورد کنکوری که رشته شغلی وقسمتی از ایندم رو تصرف میکرد اما گذشت زمان وصبر وتلاش بزرگم کرد و چیزهایی بهم یاد داد ودیدم اتفاق هایی که برام افتاد بعد از چند سال به صلاحم بوده وخدا چه قدر مهربان است با خودت جدی باش مدام به گذشته برنگرد اگر تلاش کنی اگر انرژی از درونت برای آینده با قی مونده استفاده کنی میتونی جواب بعضی سوال هاتو تو آینده پیدا کنی ویه تصمیم جدی برای خودت بگیر یه برنامه معمول و منطقی برای زندگی روزانه بچین وچند تا فعالیتی که دوس داری رو توش بگنجون مثلا پیاده روی ومهم تر از همه از لحظه ها لذت ببر تا وقتی موفقیتی به دست آوردی از لحظه های امروز که با غم گذشت یاد نکنی و تا جایی که می تونی دوست یا همدمی پیدا کن از جمع دور نشو .امیدوارم مفید باشه حرفام.

  12. 2 کاربران زیر از 95-Golab بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 58

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط 95-Golab نمایش پست ها
    آیا آینده وفردایی وجود ندارد ایا غم های گذشته هرگز از شدت رنجش کم نخواهد شد میخواهی چه کنی تا ابد به گذشته از دست رفته فکر کنی.روزی من هم فکر می کردم باید اتفاق دیگری برایم می افتاد در مورد کنکوری که رشته شغلی وقسمتی از ایندم رو تصرف میکرد اما گذشت زمان وصبر وتلاش بزرگم کرد و چیزهایی بهم یاد داد ودیدم اتفاق هایی که برام افتاد بعد از چند سال به صلاحم بوده وخدا چه قدر مهربان است با خودت جدی باش مدام به گذشته برنگرد اگر تلاش کنی اگر انرژی از درونت برای آینده با قی مونده استفاده کنی میتونی جواب بعضی سوال هاتو تو آینده پیدا کنی ویه تصمیم جدی برای خودت بگیر یه برنامه معمول و منطقی برای زندگی روزانه بچین وچند تا فعالیتی که دوس داری رو توش بگنجون مثلا پیاده روی ومهم تر از همه از لحظه ها لذت ببر تا وقتی موفقیتی به دست آوردی از لحظه های امروز که با غم گذشت یاد نکنی و تا جایی که می تونی دوست یا همدمی پیدا کن از جمع دور نشو .امیدوارم مفید باشه حرفام.
    ممنون...

    این حرفا زیاد شنیدم... اما متاسفانه کمکم نکرد... خودمم از این حرفا زیاد به افراد مختلف زدم... اما کمک نمی کنه

  14. بالا | پست 59

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30544
    نوشته ها
    653
    تشکـر
    498
    تشکر شده 470 بار در 269 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : پوسیدم از بی برنامگی و تنهایی

    @eli2

صفحه 2 از 2 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پوسیدگی دندان در این کودکان
    توسط Artin در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-19-2014, 10:20 PM
  2. ترمیم دندان‌های پوسیده با روشی بدون درد
    توسط Artin در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-20-2014, 03:37 PM
  3. انتقال پوسیدگی دندان از مادر به کودک
    توسط Artin در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-16-2014, 11:27 PM
  4. پوسیدگی دندان شایع ترین بیماری جهان!
    توسط Artin در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-08-2014, 01:14 PM
  5. راهکارهایی برای پیشگیری از پوسیدگی دندان کودکان
    توسط R e z a در انجمن سلامت دهان و دندان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-15-2013, 12:41 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد