نشانگان یا سندروم ، بیشتر در دنیای پزشکی و ادبیات اطبا به کار برده می شود. سندروم های زیادی در اطراف ما وجود دارد و برای مبارزه با آن تلاش های بسیاری شده است مانند سندروم داون، سندروم خستگی مزمن و…
اما سندروم باکستر دیگر چیست ؟! در تعریف کلی این سندروم آورده اند: در صحنهای از فیلم تایتانیک در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمهی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا میکردند و دقت میکردند که کیفیت کارشان تحت تأثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرقشدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به اینسو و آنسو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
مثالی دیگر میتواند از کتاب “قلعه حیوانات” باشد؛طبق ماجرای این کتاب، حیوانات دست به دستِ هم میشوند و ارباب و خانوادهاش را از مزرعه بیرون میکنند و خود مدیریت مزرعه را به دست میگیرند. اولین کار آنها تنظیم عهد نامهایست که طبق آن همهی حیوانات باهم برابرند و هیچکس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند.
اما چیزی نمیگذرد، خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرامآرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژهای وضع میکند؛ در این میان، اسبی در مزرعه زندگی میکند به نام “باکستر” که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همهی حیوانات است. حیوانات از او میخواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما باکستر، سخت مشغول کار است و به اطرافش توجهای ندارد.
شُعار او این است: “من کار میکنم!” و احساس میکند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه باکستر میتوانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه حیوانات رخ میدهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
در جریان زندگی هستند افرادی که چنان سرشان به کار و تخصص خود گرم است که فراموش میکنند کل این زندگی، سازمان یا کشور به کدام سو حرکت میکند! بسیاری از افراد باهوش و سختکوش گرفتار “سندروم باکستر” میشوند و جهتگیری درست و بهموقع را از یاد میبرند.
سپس در آخر تعریف گفته می شود:”باکستر جماعتها” آدمهای خوب و باشرافتی هستند اما بر اولویت نادرستی تمرکز کردهاند.
هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این زندگی/سازمان/کشور به کدام سو حرکت می کند! باهوش ترین و سختکوش ترین آدمها گرفتار «سندروم باکستر» می شوند و جهت گیری راهبردی و کلان را از یاد میبرند. «باکتسر جماعت ها» آدم های خوب و باشرافتی هستند اما بر اولویت نادرستی متمرکز هستند.
اشاره کردن به موضوع “سندروم باکستر” یک طعنه زیرکانه به مبحث فردگرایی و کاپیتالیسم است ! چنان که در این رابطه گفته می شود یکی از افسون های جامعه سرمایه داری «تخصصی شدن» است. در پایان، نمونه هایی از سندروم (یا نشانگان) باکستر را می توان به صورت زیر اشاره کرد:
1- در زندگی شخصی: شما هر چقدر زیبا ویولن بنوازید، اگر خانواده تان در حال از هم پاشیدن است، در یک خانواده در حال از هم پاشیدن، ویولن نواختن در اولویت قرار ندارد. (تایتانیک را به خاطر بیاورید)
2- در راهبری سازمانی: سازمان شما در تولید محصول فعلی مثلا چرتکه توانمند است، در این بازار رو به افول و کاهش، مدیریت کیفیت و دریافت ایزو در اولویت قرار ندارد. بلکه اولویت نوآوری و ارایه محصولاتی متفاوت است برای ادامه حیات.
3- در کشورداری: در کشوری که از بیکاری و بیکارگی رنج می برد، تلاش شرافتمندانه و تمرکز صِرف روی صنایع سرمایه بر اشتباه است. شما می توانید پیشروترین کشور دنیا در صنایع های تک و سنگین باشید اما مردمان شما از فرط بیکاری به فروپاشی خانواده ، دام بیکارگی و اعتیاد افتاده باشند.
باشد که به سهم خود ، از جنبه مدیریتی نگاهی جالب به این پدیده ظاهرا رایج انداخته باشیم.