....
....
ویرایش توسط yacc : 04-23-2017 در ساعت 08:11 PM
همسرتو دوست داری؟
من از حرفات فهمیدم همسرت بلد نیست فقط
ببین مشکلی که خیلی از ما پسرا داریم تو مجردیمون دنبال رابطه با دخترا نمیریم و این چیز به تابو هستش واسمون میایم ازدواج میکنیم طبعا از خیلی پسرا ضعیف تر هستیم تو رفتار با همسرمون چرا چون 1000 تا زن و دختر را تست نکردیم که از هرکدوم یه چیزی یاد بگیریم و اونو تو زندگی متاهلی عمل کنیم بهش
واسه دخترا هم دقیقا همینه
حود من شاید تو ارتباط اجتماعیم خیلی قوی باشم یا تو بیزینسم ولی تو ارتباط با یه دختر ضعیفم چون بلد نیستم و نخواستم به صورت عملی بلد بشم
سلام
میتونم سن شما و همسرتون و اون آقای دوم رو بپرسم؟ اون آقای دوم هم متاهل هستند؟ آیا آقای دوم از متاهل بودن شما خبر دارن و اگر بله عکس العملشون چی بود؟
گفتید که شوهرتون دوباره تلاش کرد که شما رو جذب خودش بکنه.میتونم بپرسم مثلا چه کارهایی انجام داد؟ و اینکه این آقای دوم چه رفتارها یا کارهایی میکنه که شوهر شما انجام نمیده و شما جذب ایشون شدید؟
ویرایش توسط shahriar : 04-23-2017 در ساعت 10:42 AM
اين رو تاحدودي قبول دارم تا حدودي نه ، بلد نبود انا من بارها ازش خواستم ، اين خواستن چند سال طول كشيد ! از همه بدتر بي مسئوليتيش بود ، مگه ميشه ازدواج بكني و ندوني كه بايد بري سر كار ! من بارها بهش ميگفتم كه دلم ميخواد ابراز علاقه زبوني داشته باشي ، اين كه اهميت نميداد چه معني داشت ، در عين اينكه همونطور كه گفتم تو مجازي ازش چند بار شيطنت ديدم و اين يعني برقراري ارتباط رو بلد بود .....
سلام
عزیز مطلب شما رو خواندم ولی قبل از هر گونه پاسخی به سوال شما چند تا سوال دارم که امیدوارم با کمی دقت به آن پاسخ دهید لطفا:
سن و سال شما و همسرتان؟
تحصیلات هر دوی شما؟
شما ظاهرا خانه دارید درسته؟ اگر خیر شغلتون و درامد شما؟
اگر همسرتون الان شاغلند, نوع شغل و درامدشان آیا مکفی است؟
فرزند دارید و یا خیر ؟
این شخص سوم کار و تحصیلات و ایا مجردن یا متعهل؟
شدت رابطه با این شخص از طرف شما؟
سن و سال ایشون؟
رابطه جنسی هم داشته اید؟
همسر شما چقدر از این جریان خبر دارند؟
لطفا نقل قول کنید که متوجه پاسختون بشم.
با سپاس
دکتر
وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد
و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد
من و همسرم همسن و هر دو ٣٠ سالمون هست ، بله اون اقا از فاميل هستن و ٣٨ سالشونه ، يه شخصيت همايتگر خيلي خوب داره ، توجهش به من به قدري هست كه تو شلوغ ترين روز كاريش هم دائم حواسش به من هست ، سعي كرده علايق من رو بشناسه و براي خوشحال كردنم از انجام اونا استفاده كنه ، من هر وقت هر جا گير كنم محاله يه فكري به حال مشكلم نكنه بر عكس همسرم كه ارجاع ميده به بقيه ، از لحاظ اعتقادي و فرهنگي هم چون به من نزديك كارهايي رو كه من رو شاد ميكنه انجام ميده ، همسر من تو يه خانواده مذهبي بود ولي خودش به هيچ عنوان معتقد نبود و هميشه حرفش اين بود كه خانوادم چي ميگن مردم چي ميگن ، از كل اعتقادات مذهبي محدوديت براي من رو بلد بود ! اون اقا هم خيلي به من علاقه مند ، من ادم سطحي نگري نيستم و اين رو واقعا متوجه شدم چون از لحاظ موقعيتي ، موقعيت خيلي مناسب و ظاهر مناسبي داره و ميتونه با هر كس كه بخواد ارتباط داشته باشه ، اما به قول خودش براش يه هشق ممنوعه اتفاق افتاده كه عميق شده و چون دو طرفي نمي خواد كه از دستش بديم .... من واقعا نميدونم كار درست چيه هيچ وقت انقدر مستاصل نبودم
من و همسرم هر دو ٣٠ سال داريم ، من كارشناسي ارشد دارم و دارم براي دكترا ميخونم ، همسرم هم ليسانس داره ، الان خانه دارم ولي بيشتر زمانك رو كتابخونه مشغول مطاله هستم ، همسرم يك سال هست كه شاغل شده ولي سطح در امدش خوب نيست و باز هم از خانوادش كمك ميگيره ، من ٤ سال هست كه با اين اقا در ارتباطم ، رابطمون به لحاظ احساسي خيلي قوي طوري كه يك ساعت هم از هم بي خبر نيستيم و بله متاسفانه گفتنش قشنگ نيست اما رابطه كامل داريم ، اون اقا ٣٨ سالشون يك بار تو ٢٠ سالگي متركه كرده و الان مجرد ، ليسانس داره و كارهاي فني و ازاد ميكنه ، من به شدت بهش وابسته هستم ، اون هم همينطور ، همسرم متوجه ارتباط مجازي ما شده ولي بيش از اين رو نميدونه البته اوايل اين رابطه متوجه شد كه بعد از اون دائم اين مسئله باعث دعوا و سخت گيرياي بيشتر شد و يك لحظه هم اثرش رو از زندگي ما برنداشت ، اقاي دكتر اينكه شروع اين رابطه اشتباه بوده و ادامه دادنش بدتر رو ميدونم ، اما توي اون موقعيت و حال بد و تنهايي كه داشتم تنها اتفاقي بود كه به من انگيزه داد و از افسردگي نجاتم داد ، الان هم زمانيه كه حتي اگر با يك معجزه بتونم اون اقا رو حذف كنم اصلا نميتونم به همسرم علاقه مند شم مجد ، مخصوصا اينكه ديدم كه ميتونم كنار ادم ديگه اي در عين اينكه خودم باشم شاد باشم ، مورد توجه طرف مقابلم باشم بدون دعوا ،توهين ....
به خدا بهش ياد ميدادم ، ميگفتم زبوني به من بگو دوست دارم ، وقتي ارايش ميكنم بگو عزيزم چه خوب شدي و حتي ميگفتم اگه ارايشم اذيتت ميكنه بگو عزيزم چقدر خوب شدي حالا ميشه يه كم كمرنگش كني ... ميگفتم تو خانواده به من توجه كن ، مثل من كه موقع غذا خوردن حواسم اول به تو هست مخصوصا تو جمع فاميل خودم تو هم اين كار رو بكن ... اما هيچ كدوم رو انجام نميداد ،هر از گاهي موقع شنيدن موزيك براش و رو بهش همخوني ميكردم و مخاطب قرارش ميدادم اما اون ميگفت واي ساكت نكن ، زشته .. بهش ميگفتم دير ميشه يه روزي فقط ميخنديد ميگفت چه غلطي ميخواي بكني ... من اون موقع به فكر هيچ ارتباطي نبودم اما ميدونستم دارم سرد ميشم
چند بار امتحان کردی؟
اونجور که متوجه شدم این آقا مجرد هستند و از فامیل های شما. شما چطور شد که به این آقا نزدیک شدید؟ منظور از کجا شروع شد؟ آیا ایشون با علم به متاهل بودن شما خودداری نکردن حتی رابطه کامل داشتن؟ ادامه و آینده این رابطه رو با هم ترسیم کردید؟ میدونید که قراره چیکار کنید؟ آیا این آقا حاضرند که در صورت طلاق با شما ازدواج کنند؟ در اینصورت نظر خانواده چی میشه؟
توي يك اتفاقي كه تو فاميل افتاد و ما چند هفته اي رو با خانواده گذرونديم طوري كه خودش بعدها به من گفت متوجه بي توجهي و اهميت ندادن همسرم به نن شده بود و كم كم سر صحبت رو باز كرد و ابراز علاقه و .... بله اينكه ما ميخوايم كه رابطمون رو جدي كنيم حرف هميشمونه و اينكه مشكل خانواده رو بايد چطور حل كنيم بزرگترين مسئله ! من الان نميدونم بايد با زندگي فعليم چه كار كنم ميترسم از تصميم اشتباه
شرایط واقعا سختی هست...هر دو شما افراد بالغ هستید و بهترین تصمیمو میتونید بگیرید اما ادامه این رابطه در این شرایط علاوه بر مسائل اخلاقی خدای نکرده مسائل خطرناک دیگری رو هم میتونه به دنبال داشته باشه. شما یکبار در سن کم ازدواج کردید و الان خیلی دقت کنید. ببینید چه عواملی سبب ناموفق شدن ازدواجتون شد.
ممنون از پاسختون البته نفرمودید رشته تحصیلی شما چیه و اینکه آیا فرزند دارید یا خیر!! که البته ظاهرا ندارید و خوب این خیلی مهمه.
متاسفانه خشم و نفرت و بخصوص درگیری فیزیکی ریشه عشق رو خشک میکنه! البته ازدواج شما از همون اول به علت عدم شناخت کافی از خود و انسان و عشق غلط بوده!
و همسر شما هم اگر گفته های شما دقیق و درست بوده زندگی رو کلا زیاد جدی نمیگرفته ( چه از جهت احساسی و روابط و چه مالی و.....) !!
و اینکه شما نیز که دارید در مقطع دکترا تحصیل میکنید چرا در این ازدواج 7 سال بودید و ماندید با این همه گرفتاری بازم سوال بر انگیزه( البته عللش رو میشه فهمید,نادانی,ناتوانی,نیازم دی,نگرانی.....)!!
ولی با این حال حتما وارد شدن در جریان عاطفی و جنسی با این شخص سوم , غلط و صد در صد اشتباهه!! به مانند تشنه ای که از صحرا میگذره حالا وسط صحرا , نفت سفید پیدا میکنه و جای آب میخواد بنوشه, و مینوشه!!!!؟؟
همانطور که عشق اولیه به همسرتون غلط بوده عشق به ایشون هم سرابی احتمالا بیش نیست!!!!!!
پس کوتاه سخن:
استقلال مالی داشته باشید
خودتان و همسرتان به یکی از همکاران حاذق ما در شهر خود رجوع کنید تا ببینید میتوانید به نقطه مشترکی برسید و یا نه
اگر جدا شدید حتما تا 1 و 2 سالی وارد رابطه جدی نشوید
حتما فعلا بچه دار نشوید
سطح اگاهی خود را از طریق مشاوره و خواندن کتابهای علمی در زمینه انسان و روانشناسی و عشق و ازدواج و طلاق بالا ببرید
موفق باشید
سپاس
دکتر
وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد
و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد
بله من هم از همسرم خواستم كه پيش يك مشاور بريم ، اما اينكه شما ميگيد اين رابطه سراب ، منظورتون توي اين موقعيت زمانيه يا كلا ؟ مهمتر از اون اينه كه اصلا امكانش هست بعد از اينهمه فاصله و دليردي من بتونم باز به رابطم برگردم ؟ دليل ادامه پيدا كردن ازدواجم خانواده ها بودن كه براشون طلاق تابو بوده ، ٢ سال قبل من ٩ ماه براي جدايي به خانه پدريم رفتم اما با فشار پدرم باز هم برگشتم ، از نظر پدر من همسر من اعتياد نداره و مشكلاتي مثل خيانت و... چون نداره پس بايد باهاش زندگي كرد !
احتمالا ابشون گزینه درستی برای شما نیستند, به علت رابطه داشتن با یک زن متاهل!!!؟؟ و تشنگی و نیاز شما به محبت و عدم درک درست شما از واقعیت موجود و اکنون!!!
ممکنه البته کار سخت و مشکلیست و بستگی به توانایی و دانش همکار مشاور ما داره و جدیت و رو راستی هر دوی شما برای شروع صادقانه بدون ترس و واهمه و.......
زندگی زندگی شماست ووووووووو......پدر و مادر و مردم و.......... نباید در زندگی ما به اینصورت تاثیر گذار باشند.
موفق باشید
دکتر
وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد
و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد
اگه به امید ازدواج مجدد با دوستتون میخواین طلاق بگیرین احتمالا تصور غطلی دارید و ازدواجی صورت نخواهد گرفت
دیگر اینکه به نظرم توصیه دکتر شهرام بسیار منطقی است
اینکه جلو طلاق بگیریم طلاق چیز خوبی نیست ولی در شرایطی طلاق بهترین گزینه می شود شما که همسرتان را دوست ندارید همان 4 سال پیش باید طلاق می گرفتید اینکه شما با همسرتان باشید ولی در فکر کس دیگه ای باشید خیلی بدتر است خدایی نکرده اگر همسرتان اطلاع از خیانت شما پیدا کند که به سادگی شما را ول نخواهد کرد شاید برای انتقام شما را اذیت کند و در کنار خود نگه دارد هر چه زودتر از همسرتان جدا شوید بعد در یک فضای آرام بدون فرار از مشکلات تصمیم عاقلانه بگیرید به هر حال آن کسی با زن شوهردار رابطه برقرار می کند آدم کاملا غیر مطمئنی هست شما هم برای خروج از زندگی بدتان متاسفانه از چاله در آمدید خودتان در چاه انداختید شما وقتی از همسرتان طلاق گرفتید بیشتر به آرامش خودتان فکر کنید تا یک سال با هیچ کس رابطه نداشته باشید و ازدواج نکنید
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
salam man chetori mitonam moshavere online khososi begiram?
با سلام
دوست عزیز توجه شما رو به چند نکته جلب می کنم:
1. شما در اینکه همسرتون توجهی به شما نکرده کاملا محقید. این حق هر انسانیه که دوست داشته بشه و محبت به او ابراز بشه.
2. اون آقا بنا به گفته خودش که فهمیده همسرتون به شما بی توجهی می کنه به شما نزدیک شده و این نکته نشان می دهد به دنبال موقعیت مناسب بوده نه فرد مناسب. از طرفی، اینکه تعمیرکار و دارای شغل آزاده به نظر میاد دنبال کسب هویت اجتماعی برتر از طریق رابطه با کسیه که دائم در حال مطالعه و دانشجوی دکتریه. از این رو قطعا پس از این که به این ارضای درونی رسید که "چنین فردی با این جایگاه حتی حاضر شده از شوهرش به خاطر من طلاق بگیره، پس من برترم" دوباره درباره شما تصمیم خواهد گرفت که یک حالت محتملتره. از اونجا که ایشون تا این سن ازدواج نکرده اند فکر می کنم تجربیات زیادی از زنها دارند و بعید می دانم به شما که راحت به دست آمده اید مخصوصا بعد از اعتماد بنفسی که کسب کرده اند متعهد بمانند.
3. درباره زندگی فعلی خود مستقل از آن فرد فکر کنید و سعی کنید زندگی خود را با تمرکز کامل بر آن حل کنید و به هر نتیجه ای رسیدید نظر شما محترمه.
4. اگر درباره سخن بنده درباره آن فرد شک دارید مدتی رابطه خود را با او کم کنید و بگویید می خواهید از او مدتی دور شوید یا بگویید شک کرده اید ببینید چه برخوردی خواهد کرد.
از خدا کمک بگیرید تا به آرامش برسید.
به نظر من شما الان باید فک کنید هیچ شخص دیگه ای غیر از شوهرتون توی زندگی شما نیست.. بعد ببینید که آیا میتونید باهاش ادامه بدید؟ میتونید اونو به خاطر تمام این سال ها ببخشید؟ فکر میکنید آیا واقعا میتونه تغییر کنه ؟ و مهمتر از همه اینکه محبتی از ایشون توی دل شما هست؟ دوست داشتنی مونده؟و بعد با جواب تمام این سوال ها میتونید تصمیم بگیرید....
و این نکته رو هم در نظر داشته باشید که اگر شما طلاق بگیرید و اون شخص سوم پای شما نمونه پشیمون نمیشید از طلاقتون؟
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)