نمایش نتایج: از 1 به 50 از 50

موضوع: کاش همدیگه رو درک میکردیم

7671
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام

    ای کاش ما آدمها وقتی میخواهیم درباره زندگی کسی صحبت کنیم یا تصمیمی بگیریم خود را جای طرف مقابل قرار میدادیم.
    خودخواهی بعضی ازما خیلی زیاده نمیدونم از کی باید گلایه کنم از خدا که من رو درچنین وضعیتی قرارداده یا از اطرافیان یا از خودم که آنقدر به بعضی ها میدان دادم تا برای هست ونیست من تصمیم بگیرند با فکر کنند میتونند تصمیم بگیرند.
    همسرم به خاطر بیماریشون ریه اش آب آورده برای درمان به همراه همسرم و مادر ایشون آلمان رفتبم و دخترم کنار مادرم اینجا ماند.
    قرار بود چندماه باشیم نظر پزشک این بود فایده ای نداره بعد از یک سری آزمایش و معاینه و... برگشتیم.
    دارم ذره ذره آب شدن کسی که دوستش دارم رو میبینم وزنش از 60 به 50 رسیده.روز به روز لاغرتر و ضعیفتر حالش خیلی بده.
    هرجا تونستم بردم هرکاری از دستم بر اومد انجام دادم.
    این وسط چیزی که سرتا پا تا مغزم رو میسوزونه حرفهایی هست که این چندروز شنیدم.
    اینکه خانمم گفتن اگر من نبودم یک روزی با خواهرم ازدواج کن اون خیلی دوستت داره من میدونم ،این شکلی بچه ها هم بی سرو سامان نیستن.
    یعنی حالم داره از همه چیز ...
    فقط گفتم دیگه دربارش صحبت نکن.اومدم به خواهرهمسرم پیام بدم بذار سارا راحت باشه و دوتا از اون جمله های دندان شکنم رو بقول خانمم، واسش بنویسم ولی جلوی افکارم رو گرفتم.چنین صحبتی به گوش مادرم هم رسیده. به خانمم گفتم بهش بگو اگر دفعه دیگه تکرار کرد توی دهنش میزنم.مادرم گفتن چیزی بهش نگو زشته خیلی سال هست رفت و آمد داریم چشم تو چشم هستیم بخاطر زنت هم شده نباید حرفی بزنی.
    کلی فشار روی من هستش بیماری خانمم اینکه میبینم ثمره اینهمه سال عشق و زندگی و تلاشم روز به روز پیش چشمم از بین میره ،وضعیت بچه ها و ناراحتی بچه ها، روح و دل و فکر خودم هیچ .چطور نمیتونند درک کنند.
    اصلا هضم نمیکنم چطور میتونه همچین کاری کنه و این حرفها رو با دیگران حتی مطرحش کنه.آنقدر عصبانیم که نمیدونم چکار بایست انجام بدم.

  2. 10 کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام
    اعتراف میکنم هروقت تایپیک شما میام حال میکنم از مرد بودنم و خرسندم که وقتی یه مرد بخواد با تمام وجودش عشق بورزه چجوری میشه

    من شکل این حرفا نیستم دعا کنم ولی از صمیم قلبم آرزو میکنم عیدی نیمه شعبان خداوند به شما سلامتی کامل همسرتون باشه

  4. 5 کاربران زیر از sam127 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام

    ای کاش ما آدمها وقتی میخواهیم درباره زندگی کسی صحبت کنیم یا تصمیمی بگیریم خود را جای طرف مقابل قرار میدادیم.
    خودخواهی بعضی ازما خیلی زیاده نمیدونم از کی باید گلایه کنم از خدا که من رو درچنین وضعیتی قرارداده یا از اطرافیان یا از خودم که آنقدر به بعضی ها میدان دادم تا برای هست ونیست من تصمیم بگیرند با فکر کنند میتونند تصمیم بگیرند.
    همسرم به خاطر بیماریشون ریه اش آب آورده برای درمان به همراه همسرم و مادر ایشون آلمان رفتبم و دخترم کنار مادرم اینجا ماند.
    قرار بود چندماه باشیم نظر پزشک این بود فایده ای نداره بعد از یک سری آزمایش و معاینه و... برگشتیم.
    دارم ذره ذره آب شدن کسی که دوستش دارم رو میبینم وزنش از 60 به 50 رسیده.روز به روز لاغرتر و ضعیفتر حالش خیلی بده.
    هرجا تونستم بردم هرکاری از دستم بر اومد انجام دادم.
    این وسط چیزی که سرتا پا تا مغزم رو میسوزونه حرفهایی هست که این چندروز شنیدم.
    اینکه خانمم گفتن اگر من نبودم یک روزی با خواهرم ازدواج کن اون خیلی دوستت داره من میدونم ،این شکلی بچه ها هم بی سرو سامان نیستن.
    یعنی حالم داره از همه چیز ...
    فقط گفتم دیگه دربارش صحبت نکن.اومدم به خواهرهمسرم پیام بدم بذار سارا راحت باشه و دوتا از اون جمله های دندان شکنم رو بقول خانمم، واسش بنویسم ولی جلوی افکارم رو گرفتم.چنین صحبتی به گوش مادرم هم رسیده. به خانمم گفتم بهش بگو اگر دفعه دیگه تکرار کرد توی دهنش میزنم.مادرم گفتن چیزی بهش نگو زشته خیلی سال هست رفت و آمد داریم چشم تو چشم هستیم بخاطر زنت هم شده نباید حرفی بزنی.
    کلی فشار روی من هستش بیماری خانمم اینکه میبینم ثمره اینهمه سال عشق و زندگی و تلاشم روز به روز پیش چشمم از بین میره ،وضعیت بچه ها و ناراحتی بچه ها، روح و دل و فکر خودم هیچ .چطور نمیتونند درک کنند.
    اصلا هضم نمیکنم چطور میتونه همچین کاری کنه و این حرفها رو با دیگران حتی مطرحش کنه.آنقدر عصبانیم که نمیدونم چکار بایست انجام بدم.
    سلام آقا سیاوش...آروم باشید اینجوری نمیتونین که به خانوادتون آرامش بدید

    ببینین این یه حرفی که خانمتون خودش گفته...مسلما خواهرش هم آرزوی سلامتیشو داره هیچوقت که نمیاد همچین حرفی رو بزنه

    بهتره آرامش خودتون رو حفظ کنین و به هیچ چیز جز همسرتون توجه نکنین

    ان شاءالله که حالشون خوب میشه...هیچوقت ناامید نشید...من همیشه از ناامیدی ترسیدم...

    همیشه وقتی ناامید شدم اتفاق بده افتاده...جوری که با خودم فکر میکنم شاید اگر من ناامید نشده بودم این اتفاق نمیفتاد.

    پس ناامید نباشید و اجازه ندید چیزی جو خونتون رو متشنج کنه بیش از این.

    هرکس هر حرفی میخواد بزنه باید پشت در خونه شما بمونه و دیگه اجازه ندید که وارد بشه.

    من تا جایی که شما رو میشناسم مرد مدبر و صبوری هستید...پس با حرفای خاله زنکی خودتون رو نبازید

    اگرچه واقعا تحملش سخت هست...ولی خب شما تنها نیستین...میتونین بیاین همینجا و حرفاتون رو بزنین

    ما با شما همدردی میکنیم... و دعا میکنیم که حال همسرتون بهبود پیدا کنه ان شاءالله

  6. 4 کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    سلام
    اعتراف میکنم هروقت تایپیک شما میام حال میکنم از مرد بودنم و خرسندم که وقتی یه مرد بخواد با تمام وجودش عشق بورزه چجوری میشه

    من شکل این حرفا نیستم دعا کنم ولی از صمیم قلبم آرزو میکنم عیدی نیمه شعبان خداوند به شما سلامتی کامل همسرتون باشه


    ممنونم سام عزیز ... امیدوارم بهترین ها برایت پیش بیاد

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش...آروم باشید اینجوری نمیتونین که به خانوادتون آرامش بدید

    ببینین این یه حرفی که خانمتون خودش گفته...مسلما خواهرش هم آرزوی سلامتیشو داره هیچوقت که نمیاد همچین حرفی رو بزنه

    بهتره آرامش خودتون رو حفظ کنین و به هیچ چیز جز همسرتون توجه نکنین

    ان شاءالله که حالشون خوب میشه...هیچوقت ناامید نشید...من همیشه از ناامیدی ترسیدم...

    همیشه وقتی ناامید شدم اتفاق بده افتاده...جوری که با خودم فکر میکنم شاید اگر من ناامید نشده بودم این اتفاق نمیفتاد.

    پس ناامید نباشید و اجازه ندید چیزی جو خونتون رو متشنج کنه بیش از این.

    هرکس هر حرفی میخواد بزنه باید پشت در خونه شما بمونه و دیگه اجازه ندید که وارد بشه.

    من تا جایی که شما رو میشناسم مرد مدبر و صبوری هستید...پس با حرفای خاله زنکی خودتون رو نبازید

    اگرچه واقعا تحملش سخت هست...ولی خب شما تنها نیستین...میتونین بیاین همینجا و حرفاتون رو بزنین

    ما با شما همدردی میکنیم... و دعا میکنیم که حال همسرتون بهبود پیدا کنه ان شاءالله


    خانم رز مریم ممنونم. میبینم درک نمیکنند بیش از هرچیزی من رو اذیت میکنه.اینکه فکر کرده میتونه واسه زندگی من تصمیم بگیره.نمیتونم کنار بیام نمیتونم بگم چه اندازه عصبانی و ناراحت هستم

  9. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    خانم رز مریم ممنونم. میبینم درک نمیکنند بیش از هرچیزی من رو اذیت میکنه.اینکه فکر کرده میتونه واسه زندگی من تصمیم بگیره.نمیتونم کنار بیام نمیتونم بگم چه اندازه عصبانی و ناراحت هستم
    خب همه قرار نیست اونجوری که ما دوست داریم فکر کنند و حرف بزنند

    تنها راهی که برامون میمونه نادیده گرفتنشونه!!!

    چون هرچقدر هم ما حرص بخوریم وضع اونا عوض نمیشه فقط حال ما بد میشه...

    هیچکس حق نداره برای زندگی شما تصمیم بگیره... و مطمئنا شما انقدر اقتدار دارید که به کسی همچین اجازه ای ندید

    پس تلاش های این افراد رو بذارید به حساب کم فکریشون...مجبور هم نیستید به خاطر کم فکری دیگران حرص بخورید!! چون مشکل خودشونه

    عصبانی و ناراحت هستید و حق دارید...چون کسی نباید تو زندگی شما دخالت کنه

    اما الان شما و خانوادتون بیشتر به آرامش احتیاج دارید...تا عصبانیت و ناراحتی ناشی از حرفای پوچ دیگران که ارزشی هم ندارند

    پس بخاطر ارزشی که خودتون و خانوادتون دارید...به خودتون مسلط باشید و این حرفا رو بندازید پشت سر و اصلا بهشون توجهی نکنین.

  11. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    خب همه قرار نیست اونجوری که ما دوست داریم فکر کنند و حرف بزنند

    تنها راهی که برامون میمونه نادیده گرفتنشونه!!!

    چون هرچقدر هم ما حرص بخوریم وضع اونا عوض نمیشه فقط حال ما بد میشه...

    هیچکس حق نداره برای زندگی شما تصمیم بگیره... و مطمئنا شما انقدر اقتدار دارید که به کسی همچین اجازه ای ندید

    پس تلاش های این افراد رو بذارید به حساب کم فکریشون...مجبور هم نیستید به خاطر کم فکری دیگران حرص بخورید!! چون مشکل خودشونه

    عصبانی و ناراحت هستید و حق دارید...چون کسی نباید تو زندگی شما دخالت کنه

    اما الان شما و خانوادتون بیشتر به آرامش احتیاج دارید...تا عصبانیت و ناراحتی ناشی از حرفای پوچ دیگران که ارزشی هم ندارند

    پس بخاطر ارزشی که خودتون و خانوادتون دارید...به خودتون مسلط باشید و این حرفا رو بندازید پشت سر و اصلا بهشون توجهی نکنین.


    شما فکر کنید این حرف به گوش اقوام برسه درباره من چه فکری میکنند.
    درسته فکر مردم مهم نیست ولی نمیخواهم کسی فکر کنه هنوز زنش هست و به فکر کسی دیگه افتاده و این با چیزی که من هستم منافات داره.
    اینهمه سال برای این زندگی زحمت کشیدم برای خانمم و سلامتیش تلاش کردم برای دلخوشی اش همه چیزم رو به اسم اون زدم خیلی هایش رو خانوادم هنوز اطلاع ندارند میخواستم ثابت کنم همه جوره کنارش هستم دلش قرص شه چون واقعا دوستش دارم
    با این حرفها رفتارها ارزش همه کارهای من رو زیر سئوال میبرند.چندسال دیگه دخترم توی روی من نمیگه مادر من بود و تو دنبال کسی دیگه بودی.
    به دختر بیست و شش هفت ساله که خواهر خانمم باشه فکر کرده با کی طرفه.تازه متوجه شدم زمزمه های خانواده خانمم این چندوقت برای چی بوده.همه این حرفها روحیه همسرم رو ضعیفتر میکنه.نمیتونم عمق ناراحتیم رو توصیف کنم

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    شما فکر کنید این حرف به گوش اقوام برسه درباره من چه فکری میکنند.
    درسته فکر مردم مهم نیست ولی نمیخواهم کسی فکر کنه هنوز زنش هست و به فکر کسی دیگه افتاده و این با چیزی که من هستم منافات داره.
    اینهمه سال برای این زندگی زحمت کشیدم برای خانمم و سلامتیش تلاش کردم برای دلخوشی اش همه چیزم رو به نامش زدم خیلی هایش رو خانوادم هنوز اطلاع ندارند میخواستم ثابت کنم همه جوره کنارش هستم دلش قرص شه چون واقعا دوستش دارم
    با این حرفها رفتارها ارزش همه کارهای من رو زیر سئوال میبرند.چندسال دیگه دخترم توی روی من نمیگه مادر من بود و تو دنبال کسی دیگه بودی.
    به دختر بیست و شش هفت ساله که خواهر خانمم باشه فکر کرده با کی طرفه.تازه متوجه شدم زمزمه های خانواده خانمم این چندوقت برای چی بوده.همه این حرفها روحیه همسرم رو ضعیفتر میکنه.نمیتونم عمق ناراحتیم رو توصیف کنم


    واقعا متاسفم بابت این حرفها

    حستون کاملا مفهومه...میتونم درک کنم که چه درد عظیمی رو دارید...ولی خب بازم تا کسی تو این شرایط نباشه حال شما رو واقعا نمیفهمه

    به نظرم باید خیلی محکم و جدی باشید

    اونم وقتی خانمتون خدا رو شکر هستن و ان شاءالله هم که همیشه باشن و حالشون خوب بشه

    گفتن این حرفا اونم از سوی خانواده ی خودش واقعا روحیش رو ضعیف میکنه به شما حق میدم...

    نمیدونم چی بگم...اگه شما هم بخواید چیزی بگید بازم باعث ایجاد تنش تو خانواده همسرتون میشه که اینم برای همسرتون خوب نیست

    راستش یه خورده دلم گرفت...از صمیم قلبم برای همسرتون دعا میکنم...نمیدونم چرا خانوادش همچین زمزمه هایی رو دارن اصلا چطور دلشون اومده

    بهرحال اگر فک میکنین لازمه جدی برخورد کنین....به نظرم هیچ عیبی به شما نیست...چون میخواید روحیه ی خانمتون حفظ باشه

    ولی میگم بازم اینجوری باعث تنش تو خانواده ایشون میشه که خب بازم خوب نیست

    ان شاءالله درست میشه ، توکل به خدا.

  14. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها


    واقعا متاسفم بابت این حرفها

    حستون کاملا مفهومه...میتونم درک کنم که چه درد عظیمی رو دارید...ولی خب بازم تا کسی تو این شرایط نباشه حال شما رو واقعا نمیفهمه

    به نظرم باید خیلی محکم و جدی باشید

    اونم وقتی خانمتون خدا رو شکر هستن و ان شاءالله هم که همیشه باشن و حالشون خوب بشه

    گفتن این حرفا اونم از سوی خانواده ی خودش واقعا روحیش رو ضعیف میکنه به شما حق میدم...

    نمیدونم چی بگم...اگه شما هم بخواید چیزی بگید بازم باعث ایجاد تنش تو خانواده همسرتون میشه که اینم برای همسرتون خوب نیست

    راستش یه خورده دلم گرفت...از صمیم قلبم برای همسرتون دعا میکنم...نمیدونم چرا خانوادش همچین زمزمه هایی رو دارن اصلا چطور دلشون اومده

    بهرحال اگر فک میکنین لازمه جدی برخورد کنین....به نظرم هیچ عیبی به شما نیست...چون میخواید روحیه ی خانمتون حفظ باشه

    ولی میگم بازم اینجوری باعث تنش تو خانواده ایشون میشه که خب بازم خوب نیست

    ان شاءالله درست میشه ، توکل به خدا.



    اگر همین حرفها رو خانواده من میگفتند توی بوق و کرنا بود
    خانمم ریه ش آب آورده فقط پیوند ریه کارسازه که اونم بخاطر ضعیف بودن بدن و پایین بودن پلاکت خون نمیتونن انجام بدن
    نمیدونم
    شرمنده من زیاده روی کردم

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16868
    نوشته ها
    356
    تشکـر
    1,100
    تشکر شده 545 بار در 260 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    اول این که برای همسرتون آرزوی سلامتی و بهبودی دارم
    بعدشم فکر نمی کنم خانواده همسر شما تو این شرایط به فکر این مسائل باشند
    احتمالا اینا قول و قرارایی هستش که خود همسرتون با خانواده شون در میون گذاشتند
    کاش برای همسرتون با یه مشاور مجرب جلسات مشاوره بذارین. روحیه خود ایشون هم خیلی مهمه

  17. 2 کاربران زیر از Blue Way بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Blue Way نمایش پست ها
    اول این که برای همسرتون آرزوی سلامتی و بهبودی دارم
    بعدشم فکر نمی کنم خانواده همسر شما تو این شرایط به فکر این مسائل باشند
    احتمالا اینا قول و قرارایی هستش که خود همسرتون با خانواده شون در میون گذاشتند
    کاش برای همسرتون با یه مشاور مجرب جلسات مشاوره بذارین. روحیه خود ایشون هم خیلی مهمه


    همسرم قادر نیست مشاوره بیان چون فقط باید خوابیده باشند مگر اینکه مشاور رو بگم منزل ویزیت کنند
    چه قول و قرارهایی؟ یعنی خانمم از خواهرشون خواستند یا فکر آنها بوده؟ببخشید من متوجه نمیشم یه کم گیجم

  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    اگر همین حرفها رو خانواده من میگفتند توی بوق و کرنا بود
    خانمم ریه ش آب آورده فقط پیوند ریه کارسازه که اونم بخاطر ضعیف بودن بدن و پایین بودن پلاکت خون نمیتونن انجام بدن
    نمیدونم
    شرمنده من زیاده روی کردم
    دشمنتون شرمنده...خب بهرحال آدم باید یه جایی حرفاشو بزنه نمیشه که همه چی رو آدم تو خودش بریزه

    من خیلی آدم معتبری پیش خدا نیستم...ولی حتما برای خانم شما دعا میکنم.

  20. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16868
    نوشته ها
    356
    تشکـر
    1,100
    تشکر شده 545 بار در 260 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    همسرم قادر نیست مشاوره بیان چون فقط باید خوابیده باشند مگر اینکه مشاور رو بگم منزل ویزیت کنند
    چه قول و قرارهایی؟ یعنی خانمم از خواهرشون خواستند یا فکر آنها بوده؟ببخشید من متوجه نمیشم یه کم گیجم
    بله شاید فکر خانمتون بوده. خانم ها تو این مواقع معمولا به همه چی فکر می کنند. همین چند هفته پیش خبری تو دنیا معروف شد درباره
    خانمی که به یه بیماری دچار شده بود. منتها چون نگران آینده خانواده ش بود، خودش اسم شوهرش رو تو یه سایت همسریابی ثبت نام کرده بود

  22. 2 کاربران زیر از Blue Way بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Blue Way نمایش پست ها
    بله شاید فکر خانمتون بوده. خانم ها تو این مواقع معمولا به همه چی فکر می کنند. همین چند هفته پیش خبری تو دنیا معروف شد درباره
    خانمی که به یه بیماری دچار شده بود. منتها چون نگران آینده خانواده ش بود، خودش اسم شوهرش رو تو یه سایت همسریابی ثبت نام کرده بود
    چه عرض کنم.آخه خانم من خیلی حساسند وحتی به محبت زیاد من نسبت به دخترمان حساسیت نشان میداد.

  24. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    [QUOTE=siavash_en;240031]سلام

    ای کاش ما آدمها وقتی میخواهیم درباره زندگی کسی صحبت کنیم یا تصمیمی بگیریم خود را جای طرف مقابل قرار میدادیم.

    سلام آقا سیاوش
    موضوع ناراحت کننده ای هست، هم بیماری و شرایط اکنون همسرتون و هم مسئله ای که در کنارش براتون پیش اومده
    هر آدمی بالاخره ظرفیتی داره و خب این حق شماست به خاطر این مسائل ناراحت باشین
    اما تو این شرایط که بیشتر از همیشه باید محکم باشین و تکیه گاه همسرتون باشین اجازه ندین این افکار روی حال و روحیه تون زیاد تاثیر بذاره و تواناییاتون رو کاهش بده
    موضوع خواهر خانومتون احتمالا همسر شما مطرح کرده باشن
    زن ها موجودات دلسوزی هستن که حتی تو سخت ترین شرایط هم میخوان خودشونو فدا کنن که خونواده شون در آرامش باشن
    سعی کنین تو این شرایط کنار همسرتون باشین و به جای فکر کردن به این موضوعات روی مسئله ی اصلی تمرکز کنین
    به قول خودتون ای کاش آدم ها بیشتر همدیگه رو درک کنن

    در مورد بیماری همسرتون خب شاید یه مدت که همسرتون استراحتشون بیشتر بشه شرایطشون برای پیوند به وجود بیاد و بتونن انجام بدن
    با توجه به شناختی که این مدت ازتون دارم مشخصه شما نمونه ی مردی منطقی و قوی هستین
    پس سعی کنین خوبی هاتون رو همچنان حفظ کنین و دعا کنین حال همسرتون رو به بهبودی بره
    من هم در کنار سایر دوستان عزیز سایت، از صمیم قلبم برای شفای همه ی بیماران و از جمله همسر شما دعا می کنم و آرزوی سلامتی براشون دارم
    توکلتون به خداوند بزرگ باشه
    امیدوارم خدا کمکشون کنه و بیاین تو سایت از حال خوبشون بهمون بگین.

    با آرزوی سلامتی و آرامش



  26. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام اقا سیاوش
    واقعا متاسف و شدیدا ناراحت شدم .
    حق دارید تو این شرایط حالتون خراب باشه.ولی خونسردی خودتون رو حفظ کنید تا بهتر بتونید فکر کنید.
    به حرفایی که ذهنتون رو اذیت میکنه بیتوجه باشید و سعی کنید روحیه خودتون و همسرتون رو با ایجاد ارامش حفظ کنید.شما نمونه کاملی از یه مرد واقعی هستین هر وقت صحبتاتون رو میخونم امیدوار میشم.
    امیدوارم حال همسرتون و ناراحتیتون هرچه سریعتر بهبود پیدا کنه.
    کاش جز دعا و امیدواری میتونستم کمک دیگه ای بکنم.
    از ته دل برای شما و همسرتون دعا میکنم امیدوارم مورد قبول واقع بشه.
    ویرایش توسط saba95 : 05-14-2017 در ساعت 02:30 AM

  28. کاربران زیر از saba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    [quote=یلدا 25;240052]
    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام

    ای کاش ما آدمها وقتی میخواهیم درباره زندگی کسی صحبت کنیم یا تصمیمی بگیریم خود را جای طرف مقابل قرار میدادیم.

    سلام آقا سیاوش
    موضوع ناراحت کننده ای هست، هم بیماری و شرایط اکنون همسرتون و هم مسئله ای که در کنارش براتون پیش اومده
    هر آدمی بالاخره ظرفیتی داره و خب این حق شماست به خاطر این مسائل ناراحت باشین
    اما تو این شرایط که بیشتر از همیشه باید محکم باشین و تکیه گاه همسرتون باشین اجازه ندین این افکار روی حال و روحیه تون زیاد تاثیر بذاره و تواناییاتون رو کاهش بده
    موضوع خواهر خانومتون احتمالا همسر شما مطرح کرده باشن
    زن ها موجودات دلسوزی هستن که حتی تو سخت ترین شرایط هم میخوان خودشونو فدا کنن که خونواده شون در آرامش باشن
    سعی کنین تو این شرایط کنار همسرتون باشین و به جای فکر کردن به این موضوعات روی مسئله ی اصلی تمرکز کنین
    به قول خودتون ای کاش آدم ها بیشتر همدیگه رو درک کنن

    در مورد بیماری همسرتون خب شاید یه مدت که همسرتون استراحتشون بیشتر بشه شرایطشون برای پیوند به وجود بیاد و بتونن انجام بدن
    با توجه به شناختی که این مدت ازتون دارم مشخصه شما نمونه ی مردی منطقی و قوی هستین
    پس سعی کنین خوبی هاتون رو همچنان حفظ کنین و دعا کنین حال همسرتون رو به بهبودی بره
    من هم در کنار سایر دوستان عزیز سایت، از صمیم قلبم برای شفای همه ی بیماران و از جمله همسر شما دعا می کنم و آرزوی سلامتی براشون دارم
    توکلتون به خداوند بزرگ باشه
    امیدوارم خدا کمکشون کنه و بیاین تو سایت از حال خوبشون بهمون بگین.

    با آرزوی سلامتی و آرامش





    سلام
    ممنون از شما
    در این شرایط دلم نمیاد به خانمم حرفی رو بزنم ناراحتشون کنم ولی برای من هم خیلی سخته

  30. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    سلام اقا سیاوش
    واقعا متاسف و شدیدا ناراحت شدم .
    حق دارید تو این شرایط حالتون خراب باشه.ولی خونسردی خودتون رو حفظ کنید تا بهتر بتونید فکر کنید.
    به حرفایی که ذهنتون رو اذیت میکنه بیتوجه باشید و سعی کنید روحیه خودتون و همسرتون رو با ایجاد ارامش حفظ کنید.شما نمونه کاملی از یه مرد واقعی هستین هر وقت صحبتاتون رو میخونم امیدوار میشم.
    امیدوارم حال همسرتون و ناراحتیتون هرچه سریعتر بهبود پیدا کنه.
    کاش جز دعا و امیدواری میتونستم کمک دیگه ای بکنم.
    از ته دل برای شما و همسرتون دعا میکنم امیدوارم مورد قبول واقع بشه.



    سلام شما لطف دارید واسم دعا کنید ممنونم

  31. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    صبح برای دیدن خانمم خانه پدرشون رفتم میدونست ناراحتم وقتی تنها شدیم دوباره بحث رو پیش کشید پرسیدم تو این حرف رو مطرح کردی گفت این بین هردو ما مطرح شد منم میدونم دوستت داره.بعد خواهر همسرم از آنطرف برگشته به من میگه دفاع دارم برای روز دفاع من همراهم بیا.گفتم شرمنده سرم شلوغه نمیتونم بیام اگر کیک میوه یا چیزی میخواهی بگیری برای استادها میگیرم خودت برو. گفتش نه خودم میگیرم.ناراحت شد
    چون بارها پیش آمده بود جایی میخواست بره اون رو میرسوندم یا اگر درباره کسی میخواست صحبت کنه با من حرف میرد راهنماییش میکردم حالا در اون حدی که میتونستم.الان سرسنگین شدم بهش برخورده.
    دلم میخواهد خانمم خانه ما باشه میخوام راحت باشم دوست ندارم برای هردفعه دیدنش با همچین مسائلی مواجه بشم.

  33. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    صبح برای دیدن خانمم خانه پدرشون رفتم میدونست ناراحتم وقتی تنها شدیم دوباره بحث رو پیش کشید پرسیدم تو این حرف رو مطرح کردی گفت این بین هردو ما مطرح شد منم میدونم دوستت داره.بعد خواهر همسرم از آنطرف برگشته به من میگه دفاع دارم برای روز دفاع من همراهم بیا.گفتم شرمنده سرم شلوغه نمیتونم بیام اگر کیک میوه یا چیزی میخواهی بگیری برای استادها میگیرم خودت برو. گفتش نه خودم میگیرم.ناراحت شد
    چون بارها پیش آمده بود جایی میخواست بره اون رو میرسوندم یا اگر درباره کسی میخواست صحبت کنه با من حرف میرد راهنماییش میکردم حالا در اون حدی که میتونستم.الان سرسنگین شدم بهش برخورده.
    دلم میخواهد خانمم خانه ما باشه میخوام راحت باشم دوست ندارم برای هردفعه دیدنش با همچین مسائلی مواجه بشم.
    چرا نمیشه خانمتون خونه خودتون باشه؟؟ یعنی اونجا براش راحت تره؟؟

    به نظرم همینجوری سرسنگین باشید باهاش...بهتره.

  34. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    چرا نمیشه خانمتون خونه خودتون باشه؟؟ یعنی اونجا براش راحت تره؟؟

    به نظرم همینجوری سرسنگین باشید باهاش...بهتره.

    ناخوش احوال شدن واسه چندروز آنجا هستن امیدوارم حالش بهتر شه دیگه بتونیم همه یک جا باشیم

  36. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام آقا سیاوش

    دعا میکنم و از خدا میخوام حال همسرتون رو به بهبودی بره و سلامتیشون رو بدست بیارن .

    درمورد ناراحتیه شما هم حق دارید ناراحت باشید و دلخور باشید ازین حرف و حدیثها ولی همینطور که خانمتون هم گفتن این ، نه خواسته ی همسرتون تنها بوده نه خواسته ی خواهر خانمتون .

    درسته خانم شما مثل تمام زنها از محبت کردن همسرش به دیگری ناراحت میشه و حساسه ولی خانمتون الان ناامید هستن متاسفانه .

    یه زن تو این شرایط به یک چیز فکر نمیکنه همه ی شرتیط رو بررسی میکنه و تو ذهنش میگذرونتشون ، با خودش میگه بعد من همسرم چیکار میکنه بچه هام چیکار میکنن . بدترین چیز واسه یه مادر اینه که بچه هاش زیر دست یه نفر دیگه بزرگ بشن .

    میخوام بگم تمام این حرفا و تصمیمات خانمتون بخاطر بچه هاتونه که زیر دست یه غریبه بزرگ نشن ، بخاطر اینکه نمیخواد یه غریبه بیاد و با بچه هاش بد اخلاقی کنه ، با خودش نشسته و فکر کرده کی بهتر از خواهر خودم ، کی دلسوزتر از خوار خودم نسبت به بچه هام .

    مطمئنه خواهرش بداخلاقی نمیکنه با بچه های خواهرش ، مطمئنه مثل بچه های خودش میدونتشون . دوست نداره بچه هاش برن تو یه خانواده ی غریبه که معلوم نیست چه رفتاری باهاشون میکنن . درسته سایه ی شما بالاسرشونه ولی خانمتون الان تمام هم و غمش بچه هاشن از طرفی از این هم باخبر شده که خواهرش مخالف شما نیست

    وگرنه این رو بدونید هیچ مادری نمیتونه ناخوشیه دخترشو ببینه و به فکر ازدواج دختر دیگش باشه یا هیچ خواهری نمیتونه بیماریه خواهرشو ببینه و به فکر آینده ی خودش باشه قطعا ناراحتیه اونا هم کمتر از شما نیست .

    من فکر میکنم این پیشنهاد ناشی از نگرانیه خانمتونه راجب آینده ی بچه هاتون .

    بخدا نوشتن تک تک این کلمات خیلی واسم سخت بود و دستام داره میلرزه ولی گفتم بهتون بگم تنها نگرانیه خانمتون بچه هان و دلخور نشید از خانواده ی خانمتون یا خانمتون .

    البته بهترین کار اینه که وقتی خانمتون این حرفارو میزنه بهش بگید عزیزم دیگه دوست ندارم این حرفارو بشنوم من به جز تو به هیچکس دیگه فکر نمیکنم و ان شالله زودتر حالت خوب میشه و دوباره همه دور هم جمع میشیم .

    با خواهر خانمتون هم زیاد گرم نگیرید ، به نظرم کار خوبی کردید که باهاش نرفتید ، خانمتون درسته این حرفو زده ولی اگه توجهی از شما ببینه نسبت به خواهرش دنیا رو سرش خراب میشه و خودشو میبازه .

    امیدوارم حال تمام بیمارها همینطور همسرتون خوب خوب بشه .

  37. 4 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام آقا سیاوش
    نمیدونم چی بگم
    فقط از خدا برای شما و خانوادتون سلامتی و صبر میخوام .


    یک چیز دیگه ، دقیق در جریان بیماری همسرتون نیستم ، یک روش درمانی برای اکثر بیماری های ناعلاج هست که فکر میکنم اگر نگنم کوتاهی کردم
    این روش هیچ بیماری نبوده که تا الان درمان نکرده باشه ، شما هم حتماً برین مطالعه کنید و در مورد تحقیق ، صد در صد نتیجه داده به همه
    از سرطان های مختلف بگیرین ، تا دیایت های شدید ، دیسک کمر ، آسم ، فلجی ، بینایی و... همه رو درمان کرده
    یک روش کاملاً طبیعیه ، اما خیلی سخته ، اراده میخواد ، بهش میگن خام گیاه خواری .
    اکثر دکترا با این روش مخالف هستن چون به ضرر مقالات پزشکیشون و دارو ساز ها است ، اما یکسری دکترا هم موافق هستن .
    اگر وقت مطالعه داشتین کتاب خام گیاه خواری آوانسیان را مطالعه کنید ، اگر نه چنتای دکتر هستن که برین پیششون ، برای نمونه دکتر بسکی در تهران ، یا خانم حسینی و... ، تو کشور های دیگه هم هستن اما هیچ فرقی ندارن ، همشون یک روش و اصول را دارن .

    ان شاء الله که همسرتون خوب میشن .
    امضای ایشان
    یا قائم آل محمد

  39. 3 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 24


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام آقا سیاوش.

    قلبا ناراحت و متأسف شدم ٬ شرایط سختیه و شما حق دارید ناراحت و عصبانی باشید٬ اما جای تحسین داره که به خوبی روی رفتارتون کنترل دارید و حواستون به همه چی هست.

    گفتنیها رو دوستان گفتن٬ حرف تازه ای نیست که بخوام بگم٬

    love عزیز حرفای خیلی خوبی زد منم همینا رو میخواستم بگم.

    شما از دیدگاه یک مرد شرایط رو میبینید و شاید توجیه این قضیه براتون سخت باشه٬ اما یک زن خیلی خوب میتونه درک کنه که همسر شما به چه دلیل این حرف رو زده!
    هر مادری بزرگتر ین دغدغه ش اینه که بچه ش به خصوص اگه دختر باشه و توی سن و سال کودکی؛ بعد از خودش به چه سرنوشتی دچار میشه!
    بله همسرتون نسبت به محبت شما خیلی حساس هستن و مطمئن هم باشید گفتن چنین حرفی براشون راحت نبوده؛
    اما به دلیل همین حساسیتی که نسبت به شما و بچه ها دارن فداکارانه این تصمیمو گرفتن.

    زنها در هر شرایطی حواسشون به خونوادشون هست و ممکنه خیلی غیر قابل پیش بینی بشن.

    آقا سیاوش از کسی کینه به دل نگیرید و به این فکر نکنید که خونواده همسرتون با وجود شرایط نامساعد دخترشون دارن واسه عروسی اون یکی دخترشون نقشه میکشن.

    شما سالها این خانواده رو میشناسید٬ همسر شما دختر همین خانواده ست ٬ با توجه به شناختی که ازشون دارین به نظرتون حاضرن اینطور سنگدلانه رفتار کنن؟!
    من که فکر نمیکنم!

    من هم تأکید میکنم که حواستون خیلی جمع باشه تا جلوی همسرتون به خواهرش توجهی نداشته باشین تا آسیب نبینه و روحیه ش تضعیف نشه و تا میتونید از آینده حرف بزنید و بهش قوت قلب بدید.

    و در مورد حرف آقا رضا راجع به خام گیاهخواری؛
    پیشنهاد میکنم یک سر به مرکز خانوم حسینی بزنید و باهاشون از نزدیک صحبت کنید.
    منم یک مدت خیلی روی این موضوع تحقیق کردم و متوجه شدم خیلیها از این روش جواب گرفتن.

    من هم مثل سایر دوستان با همه وجودم از خدا سلامتی همسرتون رو میخوام و دعا میکنم سلامتیشونو به دست بیارن.

  41. 4 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط love نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش

    دعا میکنم و از خدا میخوام حال همسرتون رو به بهبودی بره و سلامتیشون رو بدست بیارن .

    درمورد ناراحتیه شما هم حق دارید ناراحت باشید و دلخور باشید ازین حرف و حدیثها ولی همینطور که خانمتون هم گفتن این ، نه خواسته ی همسرتون تنها بوده نه خواسته ی خواهر خانمتون .

    درسته خانم شما مثل تمام زنها از محبت کردن همسرش به دیگری ناراحت میشه و حساسه ولی خانمتون الان ناامید هستن متاسفانه .

    یه زن تو این شرایط به یک چیز فکر نمیکنه همه ی شرتیط رو بررسی میکنه و تو ذهنش میگذرونتشون ، با خودش میگه بعد من همسرم چیکار میکنه بچه هام چیکار میکنن . بدترین چیز واسه یه مادر اینه که بچه هاش زیر دست یه نفر دیگه بزرگ بشن .

    میخوام بگم تمام این حرفا و تصمیمات خانمتون بخاطر بچه هاتونه که زیر دست یه غریبه بزرگ نشن ، بخاطر اینکه نمیخواد یه غریبه بیاد و با بچه هاش بد اخلاقی کنه ، با خودش نشسته و فکر کرده کی بهتر از خواهر خودم ، کی دلسوزتر از خوار خودم نسبت به بچه هام .

    مطمئنه خواهرش بداخلاقی نمیکنه با بچه های خواهرش ، مطمئنه مثل بچه های خودش میدونتشون . دوست نداره بچه هاش برن تو یه خانواده ی غریبه که معلوم نیست چه رفتاری باهاشون میکنن . درسته سایه ی شما بالاسرشونه ولی خانمتون الان تمام هم و غمش بچه هاشن از طرفی از این هم باخبر شده که خواهرش مخالف شما نیست

    وگرنه این رو بدونید هیچ مادری نمیتونه ناخوشیه دخترشو ببینه و به فکر ازدواج دختر دیگش باشه یا هیچ خواهری نمیتونه بیماریه خواهرشو ببینه و به فکر آینده ی خودش باشه قطعا ناراحتیه اونا هم کمتر از شما نیست .

    من فکر میکنم این پیشنهاد ناشی از نگرانیه خانمتونه راجب آینده ی بچه هاتون .

    بخدا نوشتن تک تک این کلمات خیلی واسم سخت بود و دستام داره میلرزه ولی گفتم بهتون بگم تنها نگرانیه خانمتون بچه هان و دلخور نشید از خانواده ی خانمتون یا خانمتون .

    البته بهترین کار اینه که وقتی خانمتون این حرفارو میزنه بهش بگید عزیزم دیگه دوست ندارم این حرفارو بشنوم من به جز تو به هیچکس دیگه فکر نمیکنم و ان شالله زودتر حالت خوب میشه و دوباره همه دور هم جمع میشیم .

    با خواهر خانمتون هم زیاد گرم نگیرید ، به نظرم کار خوبی کردید که باهاش نرفتید ، خانمتون درسته این حرفو زده ولی اگه توجهی از شما ببینه نسبت به خواهرش دنیا رو سرش خراب میشه و خودشو میبازه .

    امیدوارم حال تمام بیمارها همینطور همسرتون خوب خوب بشه .



    سلام خانم.ممنونم آنقدر ناراحت بودم و هستم که نمیتونم خیلی از مسائل رو کنار هم بچینم
    حق با شماست
    اما موردی که هست من آدمی نیستم که قادر نباشم و تشخیص ندهم صلاح و خیر وخوشحالی بچه هایم چی هست.درسته شاید نتوانم مثل یک مادر فکر کنم ولی حداقل تلاشمو کردم پدر خوبی باشم نمیدانم چه اندازه موفق بودم ولی حدم همین بود زیاد یا کم حتی بیش از توانم جاهایی مایه گذاشتم.
    شاید اصلا نخواهم ازدواج کنم. شاید اصلا میخواهم تنها زندگی کنم. شاید میخواهم توی ذهنم خانواده ام همیشه یه این فرمی که بود و دوست داشتم باقی بماند.
    فرمایش شما رو کاملا قبول دارم خانمم فقط به آینده بچه ها و شاید هم کمی به من فکر میکنه چون میشناستم ولی به چه قیمتی.
    شما فکر کنید من به سمت خواهر ایشون میرفتم خوب خود خانمم چه حالی میشدن. هیچوقت چنین کاری انجام نمیدهم ولی برای مثال عرض کردم.چرا ؟ چرا باید یک سری مسائل رو الان مطرح کنند. مگر میخواهم فرار کنم.
    من همه امیدم این هست خانمم حال بهتری پیدا کنند همه تلاشمو کردم خانه فروختم هزینه سفر و درمان همسرم برای خارج رو جور کردم .با این حال که دکتر حرفهای خوبی نگفت هنوز هم ناامید نشدم.
    واسه من که 6 ماهه یا از بیرون غذا میگیرم یا خودم عذا درست میکنم و هیچ رابطه ای نداشتم و از همه چیز گذشتم تا بتوانم زندگیم رو حفظ کنم دیدن و شنیدن این حرفها خیلی سنگینه انگار مثلا بچه ام یکی باید حواسش باشه چکار میکنم بعدش قراره چکار کنم و....
    میفهمم درون ذهن خانم ها چی میگذره.
    دوستم میگفت تو به این فکر کن چقدر فلان هستی که حاضر نیستن از خانوادشون بیرون بری .ولی به این فکر میکنم بچه ها به جای خود منم آدمم برای خودم غرور و شخصیت دارم این همه سال زندگیم رو نگذاشتم که من رو پاس کاری کنند.
    برای کسی که همه چیزش رو گذاشته منتی نمیگذارم وظیفه م بوده اما خیلی سخته شاید اگر کمتر می بودم اینهمه برایم گران تمام نمیشد.
    نمیدانم شاید هم زیادی حساس هستم یا حساس شدم

  43. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  44. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط reza1 نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش
    نمیدونم چی بگم
    فقط از خدا برای شما و خانوادتون سلامتی و صبر میخوام .


    یک چیز دیگه ، دقیق در جریان بیماری همسرتون نیستم ، یک روش درمانی برای اکثر بیماری های ناعلاج هست که فکر میکنم اگر نگنم کوتاهی کردم
    این روش هیچ بیماری نبوده که تا الان درمان نکرده باشه ، شما هم حتماً برین مطالعه کنید و در مورد تحقیق ، صد در صد نتیجه داده به همه
    از سرطان های مختلف بگیرین ، تا دیایت های شدید ، دیسک کمر ، آسم ، فلجی ، بینایی و... همه رو درمان کرده
    یک روش کاملاً طبیعیه ، اما خیلی سخته ، اراده میخواد ، بهش میگن خام گیاه خواری .
    اکثر دکترا با این روش مخالف هستن چون به ضرر مقالات پزشکیشون و دارو ساز ها است ، اما یکسری دکترا هم موافق هستن .
    اگر وقت مطالعه داشتین کتاب خام گیاه خواری آوانسیان را مطالعه کنید ، اگر نه چنتای دکتر هستن که برین پیششون ، برای نمونه دکتر بسکی در تهران ، یا خانم حسینی و... ، تو کشور های دیگه هم هستن اما هیچ فرقی ندارن ، همشون یک روش و اصول را دارن .

    ان شاء الله که همسرتون خوب میشن .



    سلام رضا جان
    خیلی سال پیش مادرم همین کتاب خام گیاهخواری دکتر آوانسیان رو برای پدرم گرفتند چون پدرم در جنگ شیمیایی شده بودن خلاصه چندسال تغذیه پدرم رو به کل تغییر دادند و خداروشکر خوب شدند البته خیلی مشکل ایشون حاد نبود ولی قطعا راه درمانش همین بوده.
    چندسال قبل که خانمم بیمار شد بعد از اون چندماه همین شیوه رو انجام دادند ولی دیگه رها کردند
    اتفاقا این سالها فقط از مغازه و فروشگاههای ارگانیک محصولات غذایی رو تهیه میکردم بیشتر بخاطر همسرم میترسیدم دوباره بیماری ایشون برگرده
    ممنونم
    ویرایش توسط siavash_en : 05-14-2017 در ساعت 08:11 PM

  45. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام آقا سیاوش.

    قلبا ناراحت و متأسف شدم ٬ شرایط سختیه و شما حق دارید ناراحت و عصبانی باشید٬ اما جای تحسین داره که به خوبی روی رفتارتون کنترل دارید و حواستون به همه چی هست.

    گفتنیها رو دوستان گفتن٬ حرف تازه ای نیست که بخوام بگم٬

    love عزیز حرفای خیلی خوبی زد منم همینا رو میخواستم بگم.

    شما از دیدگاه یک مرد شرایط رو میبینید و شاید توجیه این قضیه براتون سخت باشه٬ اما یک زن خیلی خوب میتونه درک کنه که همسر شما به چه دلیل این حرف رو زده!
    هر مادری بزرگتر ین دغدغه ش اینه که بچه ش به خصوص اگه دختر باشه و توی سن و سال کودکی؛ بعد از خودش به چه سرنوشتی دچار میشه!
    بله همسرتون نسبت به محبت شما خیلی حساس هستن و مطمئن هم باشید گفتن چنین حرفی براشون راحت نبوده؛
    اما به دلیل همین حساسیتی که نسبت به شما و بچه ها دارن فداکارانه این تصمیمو گرفتن.

    زنها در هر شرایطی حواسشون به خونوادشون هست و ممکنه خیلی غیر قابل پیش بینی بشن.

    آقا سیاوش از کسی کینه به دل نگیرید و به این فکر نکنید که خونواده همسرتون با وجود شرایط نامساعد دخترشون دارن واسه عروسی اون یکی دخترشون نقشه میکشن.

    شما سالها این خانواده رو میشناسید٬ همسر شما دختر همین خانواده ست ٬ با توجه به شناختی که ازشون دارین به نظرتون حاضرن اینطور سنگدلانه رفتار کنن؟!
    من که فکر نمیکنم!

    من هم تأکید میکنم که حواستون خیلی جمع باشه تا جلوی همسرتون به خواهرش توجهی نداشته باشین تا آسیب نبینه و روحیه ش تضعیف نشه و تا میتونید از آینده حرف بزنید و بهش قوت قلب بدید.

    و در مورد حرف آقا رضا راجع به خام گیاهخواری؛
    پیشنهاد میکنم یک سر به مرکز خانوم حسینی بزنید و باهاشون از نزدیک صحبت کنید.
    منم یک مدت خیلی روی این موضوع تحقیق کردم و متوجه شدم خیلیها از این روش جواب گرفتن.

    من هم مثل سایر دوستان با همه وجودم از خدا سلامتی همسرتون رو میخوام و دعا میکنم سلامتیشونو به دست بیارن.


    سلام خانم رامونا
    ممنونم. خانواده خانمم خانواده خوبی هستند و خواهر ایشون دختر خوبی هست و منظورم این نیست خدای نکرده بد هستند یا قصد سو استفاده دارند یا هرچیزی. فقط منظورم این هست من هم به عنوان یک انسان یه ظرفیت و طاقتی دارم روح و روان من رو هم در نظر بگیرند یعنی باید بشینم روبرویشان زار بزنم تا باور کنند منم خسته ام منم احتباج به آرامش دارم .
    کینه ای نیستم اصلا نمیتونم کینه ای باشم .خدا میدونه دیگه تحمل اینهمه کشمکش و حرف و اتفاقات تازه رو الان در این شرایط ندارم. حرفم این هست شمایی که به من میگید ما دو تا پسر داریم و دو تا دیگه داماد داریم ولی هیچکس مثل تو نیست تو فرق داری خوب مهلت بدید بگذارید با خودم کنار بیام ببینم با خودم چند چند هستم. با این حالم هزار تا فکر دارم اینقدر سمن دارم که یاسمن درش گم شده .
    تمام فرمایش شما درست هست اما نمیدونم میتوانم منظورم رو درست برسانم یا نه.

  47. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11132
    نوشته ها
    3,135
    تشکـر
    6,908
    تشکر شده 4,097 بار در 2,142 پست
    میزان امتیاز
    14

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام خانم.ممنونم آنقدر ناراحت بودم و هستم که نمیتونم خیلی از مسائل رو کنار هم بچینم
    حق با شماست
    اما موردی که هست من آدمی نیستم که قادر نباشم و تشخیص ندهم صلاح و خیر وخوشحالی بچه هایم چی هست.درسته شاید نتوانم مثل یک مادر فکر کنم ولی حداقل تلاشمو کردم پدر خوبی باشم نمیدانم چه اندازه موفق بودم ولی حدم همین بود زیاد یا کم حتی بیش از توانم جاهایی مایه گذاشتم.
    شاید اصلا نخواهم ازدواج کنم. شاید اصلا میخواهم تنها زندگی کنم. شاید میخواهم توی ذهنم خانواده ام همیشه یه این فرمی که بود و دوست داشتم باقی بماند.
    فرمایش شما رو کاملا قبول دارم خانمم فقط به آینده بچه ها و شاید هم کمی به من فکر میکنه چون میشناستم ولی به چه قیمتی.
    شما فکر کنید من به سمت خواهر ایشون میرفتم خوب خود خانمم چه حالی میشدن. هیچوقت چنین کاری انجام نمیدهم ولی برای مثال عرض کردم.چرا ؟ چرا باید یک سری مسائل رو الان مطرح کنند. مگر میخواهم فرار کنم.
    من همه امیدم این هست خانمم حال بهتری پیدا کنند همه تلاشمو کردم خانه فروختم هزینه سفر و درمان همسرم برای خارج رو جور کردم .با این حال که دکتر حرفهای خوبی نگفت هنوز هم ناامید نشدم.
    واسه من که 6 ماهه یا از بیرون غذا میگیرم یا خودم عذا درست میکنم و هیچ رابطه ای نداشتم و از همه چیز گذشتم تا بتوانم زندگیم رو حفظ کنم دیدن و شنیدن این حرفها خیلی سنگینه انگار مثلا بچه ام یکی باید حواسش باشه چکار میکنم بعدش قراره چکار کنم و....
    میفهمم درون ذهن خانم ها چی میگذره.
    دوستم میگفت تو به این فکر کن چقدر فلان هستی که حاضر نیستن از خانوادشون بیرون بری .ولی به این فکر میکنم بچه ها به جای خود منم آدمم برای خودم غرور و شخصیت دارم این همه سال زندگیم رو نگذاشتم که من رو پاس کاری کنند.
    برای کسی که همه چیزش رو گذاشته منتی نمیگذارم وظیفه م بوده اما خیلی سخته شاید اگر کمتر می بودم اینهمه برایم گران تمام نمیشد.
    نمیدانم شاید هم زیادی حساس هستم یا حساس شدم
    سلام

    نه حساس نشدید ، حق دارید ناراحت باشید .

    گفتن این حرفها اون هم تو اوج ناراحتیتون ، زمانی که حاضرید تمام زندگیتونو بدید تا دوباره در کنار همسرتون روزگارتون رو سپری کنید ؛ اصلا درست نیست و شنیدنشون سوهان روح هست .

    شما هم حق دارید . اونها باید شمارو هم درک کنن و بدونن الان زمان مناسبی برای گفتن این حرفها نیست .

    قطعا شما تنها تصمیم گیرنده ی زندگیتون در آینده هستید و درست نیست برای شما از الان تصمیم گیری کنند .

    آقا سیاوش حق دارید خسته شده باشید ولی تلاشتون رو کنید که این حرفهارو نشنیده بگیرید و اهمیت ندید .

    البته میتونید با جدیت بهشون بگید که دیگه تو این خونه نمیخوام از این حرفها بشنوم . اگر عصبانیت شمارو ببینن فکر نکنم دیگه به روتون بیارن و صحبتشو بکنن .

    میگن خدا هر دردی رو که میده درمونشم میده ، امیدوارم این صبر و طاقت رو هم به شما بده که این روزهارو به راحتی و آرامش بیشتر بگذرونید .
    ویرایش توسط love : 05-14-2017 در ساعت 09:44 PM

  48. 2 کاربران زیر از love بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام رضا جان
    خیلی سال پیش مادرم همین کتاب خام گیاهخواری دکتر آوانسیان رو برای پدرم گرفتند چون پدرم در جنگ شیمیایی شده بودن خلاصه چندسال تغذیه پدرم رو به کل تغییر دادند و خداروشکر خوب شدند البته خیلی مشکل ایشون حاد نبود ولی قطعا راه درمانش همین بوده.
    چندسال قبل که خانمم بیمار شد بعد از اون چندماه همین شیوه رو انجام دادند ولی دیگه رها کردند
    اتفاقا این سالها فقط از مغازه و فروشگاههای ارگانیک محصولات غذایی رو تهیه میکردم بیشتر بخاطر همسرم میترسیدم دوباره بیماری ایشون برگرده
    ممنونم
    پس براتون غریب نیست ، خوبه .
    به هر حال برای اینکه خام گیاه خواری اون معجزه خودش رو نشون بده باید مطلق باشه ، چون این گیاه نیست که بدن را درمان میکنه ، درواقع بدنه که خودش را درمان میکنه حتی سلول های مرده هم دوباره باسازی میشه ...
    در کنار دکتر و استراحت انجام این تغذیه ضرری نداره .
    بهتره که هیچ ترس و شکی نسبت به بیماری همسرتون جلوش نشون ندین ، بزار اونم امید شما رو دریافت کنه و افکار بیهوده از ذهنش بیرون بره ، همچنین برای شما هم خوبه .

    ان شاء الله همسرتون خوبه خوب میشن ، این روزا هم همش میشه خاطره .
    امضای ایشان
    یا قائم آل محمد

  50. 2 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    [QUOTE=siavash_en;240077]
    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها




    سلام
    ممنون از شما
    در این شرایط دلم نمیاد به خانمم حرفی رو بزنم ناراحتشون کنم ولی برای من هم خیلی سخته

    سلام مجدد
    حرفتون متینه، شرایط حساسی دارن همسرتون
    ما منتظر بودیم که خبر بهبودی حالشون رو بهمون بدین، من واقعا ناراحت شدم..
    ولی اگه شما مثل قبل محکم واسشون تکیه گاه باشین مطمئن باشین خیلی موثر هست
    توکلتون به خدا باشه، مطمئن باشین وقتی خدا بخواد حال کسی خوب بشه بهترین دکترا هم بگن خداوند کار خودشو میکنه
    از خداوند منان براشون آرزوی سلامتی دارم.


  52. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tarah نمایش پست ها
    خوشبحال خانم شما که اقایی مثل شما داره
    ارزو میکنم بنده هم در اینده عشقی که شما نسبت به همسرتون دارین رو به همسرم داشته باشم
    الگویی هستین برای ما
    بابت حرف هایی هم که زده میشه والا منم شرایط زندگیم طوری هست که امثال این حرفا خیلی زده میشه
    باید بیخیالش بود ولی نباید گذاشت از حد و مرزش بگذره
    برای همسرت ارزوی سلامتی دارم داداچ ایشالا سالیان سال با عشق کنار هم زندگی کنید


    ممنون عزیزم امیدوارم کسی که لایقتون هست و لایقش هستید در مسیر زندگی شما قرار بگیره.

  54. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    دوستان یسیار ممنونم از همگی شما امیدوارم بتوانم کنار بیایم با این موضوع و امیدوارم خدا رحمتش رو از من و خانوادم دریغ نکند

  56. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    16868
    نوشته ها
    356
    تشکـر
    1,100
    تشکر شده 545 بار در 260 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    این خام گیاه خواری که رضا میگه واقعا میشه به طور جدی بهش فکر کرد.
    یکی از استادای ما خودش خام گیاه خوار بود و چند نفر که بیماری های سخت دچار
    شده بودند رو با همین رژیم غذایی مخصوص به طور کامل درمان کرد. ایشون مثال جالبی
    می زد و میگفت (البته بلا نسبت) تا حالا دیدید یه حیوان سرطان بگیره یا هپاتیت بگیره؟
    نه، برای این که این موجودات غذای طبیعی می خورن. ما انسان هاییم که با با این غذاهای
    شیمیایی خودمون رو در معرض همه بیماری ها قرار میدیم.
    خلاصه حرف های خوبی می زد و حرفاشم کاملا درست بود. حیف که خام گیاه خار شدن یه ذره
    پرهزینه ست والا من حتما دنبالش می رفتم

  58. کاربران زیر از Blue Way بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30982
    نوشته ها
    912
    تشکـر
    459
    تشکر شده 875 بار در 507 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام
    صادقانه میگم چشمهام پر اشک شد از خوندن تایپیکتون
    نمیدونم چرا دنیا اینطوریه ؟
    نمیدونم چرا هرکی خوبه یا دور از جون همسر شما تو جوونی از دنیا میره یا مریض میشه و درد میکشه
    و هرکی که بده عمر طولانی و با عزتی داره
    چرا هر خانواده خوشبختی از هم میپاشه ولی خانواده های متوسطی که اسمشون نمیشه گذاشت خوشبخت
    زندگیشون رو رواله
    نمیدونم واقعا...
    من عدالتی تو این دنیا نمیبینم
    من از درد خیلی ها درد کشیدم
    میدونم تو جایگاهی نیستم که بگم عدالت!و حرف از عدالت دنیامون بزنم
    اما در حد خودم دارم میبینم این عدالت نیست
    این دنیا اون چیزی نبود که فکرشو میکردم

    از صمیم قلبم برای شما و خانوادتون دعا میکنم از صمیم قلبم..

    همسرتون مادره یه زنه ازش ناراحت نشید اگه می خواد کاری کنه که شما و بچه هاش خدانکرده تو نبودش
    احساس تنهایی کنید!هرچند این غیرممکنه اما

    تو کوه درد باشه
    طاقت بیارو مرد باش
    امضای ایشان
    دندانم شکست

    برای سنگریزه ای که در غذایم بود

    دردم گرفت

    نه برای دندانم

    برای کم شدن سوی چشم مادرم

  60. کاربران زیر از فرشته مهربان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام
    من تایپیک اول رو خوندم ولی متوجه نشدم که قضیه چیه؟همسرتون از شما چنین در خواستی کردن و شما از خانوادشون دلخور شدید ؟؟
    اقای سیاوش درسته که شما مرد نمونه ایهستید و همسرتون هم زن بسیار حساسی هستند از لحاظ عاطفی ،ولی همه ی خانوم ها وقتی یک لحظهتصور نبودن رو داشته باشن برای اینده زندگیشون نگران میشن و هرچقدر حساس تر باشن دلشون میخواد برای اینده ای که توش نیستن هم خودشون برنامه ریزی کنن که به چه صورتی ادامه پیدا کنه !!!

    خب همسر شمام با توجه به شرایط موجود و اطلاع از وضع و حالش چنین تصورو نگرانی از اینده تو ذهنشون گذشته و با خودشون فکر کردند که حداقل برای بچه هاتون خاله همچون مادره ...

    و این فکر نمیکنم هیچ ربطی به خواهرشون و علاقه ایشون داشته باشه!
    اصلا چرا باید یه دختر خانوم مجرد و جوون همسر یک اقایی با داشتن دو فرزند بزرگ بشه؟!!!!
    حالا هر چقدر هم که اون اقا مثلا شما باشید و یک مرد نمونه !!
    اصلا اون دختر هم اگر همچین تصمیمی داشته باشه باید منعش کرد !!

    پس به نظرم اینکه فکر میکنید خانواده همسرتون نشستن گوش همسرتون رو پر کردن به نظرم منطقی نیست و اشتباهه .

    این قضیه فط و فقط به نگرانی همسرتون از اینده ای که فکر میکنه توش نیست و زندگی عالیش میخواد دست کی بیفته برمیگرده و بس !

    اینکه فکر کردن خواهرشون میتونن بهترین گذینه باشن هوشمندانست ولی این بی انصافی در حق اون خواهر هم هست!


    ضمن اینکه خداوند بزرگو مهربانه و انشالله شفای عاجل نصیبشون میکنه و شما بجای فکر کردن به این قضایا باید با شوخی و خنده فکرش رو از سر همسرتون بیرون بیارید تا تو عمق قضیه نبودنش و اینده نره ...

    ایشون باید فقط به حال و روند بهبودیشون فکر کنند و بس.

  62. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  63. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    هنر درک دیگران از روی ناگفته هایشان,هنری نیست که هر کسی بتواند ادعای داشتن آن را داشته باشد.

    بلی!سکوت سرشار از ناگفته هاست,اما برای شنیدن این ناگفته ها باید هنر گوش سپردن به سکوت را در خود ایجاد کرد و آن را تقویت نمود.


    به جای نادیده گرفتن و پوشاندن کامل احساسات تان، سعی کنید با آن ها رو به رو شوید و مهارشان کنید. بسیار مهم است کم شما از احساسات گوناگون خود آگاه باشید و بسته به شرایط و متناسب با موقعیت آن ها را ابراز کنید.
    همان طور که می دانید، ما بیشتر وقت خود را در زندگی به حرف زدن و ارتباط داشتن با دیگران (مثل اعضای فامیل، دوستان، معلمان، همشاگردی ها، همکاران و حتی دشمنان) سپری می کنیم، و عجیب است که با این وجود زمان کمی را صرف آموختن چگونه صحبت کردن و چگونه گوش دادن می کنیم. از آن جایی که توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران با تمامی سطوح زندگی ما رابطه دارد، بسیار مهم است که این مهارت را کسب کنیم. مطالعات و تحقیقات زیادی نشان داده است که حتی دوستان خوب و یا زوج ها هم گاهی نمی توانند با هم دیگر در مورد مسائل عمیق و درونی شان ارتباط برقرار کنند و خیلی از ما حتی نمی دانیم به غیر از صحبت در مورد شرایط جوی (آب و هوا) یا خبرهای ورزشی و سیاسی به هم دیگر چه بگوییم. همین مسئله باعث می شود که خیلی از زن و شوهرها به مشاوره ی زناشویی و خانواده درمانی نیاز پیدا کنند، چرا که متوجه می شوند قادر به برقراری ارتباط و صحبت کردن با هم دیگر نیستند.

    هدف این است که این سؤال در ذهن شما به وجود بیاید که به راستی من چقدر خوب می توانم با دیگران ارتباط برقرار نمایم؟ و چگونه می توانم نحوه ی ارتباط خود را با دیگران بهبود ببخشم؟ قدم اول در بهبود رابطه این است که برای شما ارتباط نزدیک و بهتر با دیگران یک ارزش باشد، تا شما این انگیزه را پیدا کنید که مهارت های خود را در رابطه با دیگران بالا ببرید. تا زمانی که این مسئله برای شما ارزش نباشد شما نیازی نمی بینید که خود را تغییر دهید. به عنوان مثال، یکی از بیمارانم که برای روان درمانی مراجعه کرده بود، پس از مدتی گفت که برای وی رابطه ی عمیق و نزدیک با دیگران یک ارزش نیست و او راحت تر است که همواره با فاصله گرفتن از دیگران زندگی کند.

    او در طول روان درمانی متوجه شد که علت این عدم تمایل به رابطه ی نزدیک و صمیمی با دیگران، ترس شدید وی از نزدیک شدن به خود و خودشناسی است. و درواقع ترس از خودآگاهی باعث شده که او همواره در روابطش با دیگران از آن ها فاصله بگیرد و به نزدیک شدن و عمیق کردن رابطه تمایل نداشته باشد.

    بنابراین اولین قدم در نزدیک شدن به دیگران، خودآگاهی و خودشناسی است. از طرف دیگر خیلی از افراد به دنبال رابطه هستند برای این که نمی توانند خودشان را تحمل کنند، نقاط تاریکی در درون شان است که آزارشان می دهد و در تنهایی این نقاط مبهم و آزار دهنده، اضطراب برانگیز می شوند. بنابراین آن ها هم صحبتی و معاشرت با هر کسی را به تنها بودن ترجیح می دهند.

    این ها گروهی هستند که روابط کم عمق و سطحی ولی بی شمار دارند و به دنبال فرار از خود هستند. گروه دیگر کسانی هستند که با ترس از خودشناسی و نزدیک شدن به خود به نوعی دیگر برخورد می نمایند، آن ها سعی می کنند که همواره با یک فاصله ی عاطفی با دیگران تعامل کنند و همان طور که اشاره شد در واقع ترس از خودآگاهی و نزدیک شدن به خود باعث می شود که همواره از دیگران دوری گزینند و خواهان رابطه ی عمیق و پایدار نباشند. بنابراین برای کسب هنر ارتباط با دیگران نیاز به مهارت هایی داریم: اولین مهارت در نزدیک شدن به دیگران خودآگاهی و خودشناسی است. دومین مهارت مهم ارتباط با دیگران، مهارت شناساندن خود و به قولی مهارت خودافشاگری و بازگو کردن خود به دیگران است. سومین مهارت ارتباطی، مهارت بیان احساسات و عواطف است.

    یعنی آگاهی از خود و درک خود. وقتی می گوییم فردی از خود آگاهی و درک دارد، یعنی این که می داند در اطرافش چه می گذرد و از دیگران نیز درک خوبی دارد، می تواند علائم غیرکلامی را تعبیر کند و چیزهایی را ببیند که دیگران نمی بینند. بعضی از افراد را با هوش قلمداد می کنیم چون خیلی خوب درس می خوانند و موفقیت های تحصیلی و شغلی دارند، بعضی از افراد ممکن است در درس خواندن آن چنان با استعداد و با هوش نباشند ولی استعداد درک دیگران را دارند. آن ها می دانند در موقعیت های اجتماعی و بین فردی چه باید کنند، این را هوش اجتماعی می گویند. مثلاً اگر دوست شما بگوید که او اصلاً برای امتحان فردا نگران نیست و این امتحان برایش مهم نیست، ولی شما متوجه شوید که او از همیشه ساکت تر است و مرتب قدم می زند یا دوستانش را به هم گره کرده و مدام از معلم درس مزبور شکایت می کند، این ها علائمی هستند که به شما می فهمانند در واقع او از امتحان خود نگران است ولی نمی تواند آن را بیان کند و شاید حتی خودش هم از این نگرانی آگاه نیست.

    بنابراین می بینید که آگاهی از خود چه قدر در شناسایی دیگران مهم است، چرا که وقتی شما نتوانید علائمی را که در خودتان وجود دارد ببینید، نمی توانید دیگران را هم درک کنید و بشناسید. زیرا توانایی خواندن علائم و نشانه های غیرکلامی دیگران را هم ندارید. پس خودشناسی نخستین گام در شناسایی دیگران است. برای این که بتوانید علائم غیرکلامی را در روابط تشخیص دهید و حتی تحلیل کنید در وهله ی اول لازم است که با خود روراست باشید و به دنبال فریب خود و تحریف واقعیت نباشید. مثلاً کسی که به شدت خودشیفته است و احساس می کند که حق مسلم او در رابطه این است که دیگران را طرد نماید، وقتی در رابطه ای طرد می شود شروع به تحریف واقعیت می نماید و سعی می کند به خود بقبولاند که فرد مقابل پر از ایراد و نقص بوده و این اوست که تصمیم گرفته رابطه را ترک کند، اگر این فرد خود را بهتر بشناسد و با خود صادق باشد و با ترس خود که درواقع ترس از طرد شدن و ترس از مورد علاقه نبودن است روبه رو شود، در روابط بعدی خود می تواند به طور عمیق تری درگیر باشد. هوش اجتماعی به شما قدرت پیش بینی می دهد. برای داشتن هوش اجتماعی شما باید خود را بشناسید، از ترس های خود آگاه باشید و نقاط ضعف خود را ببینید. ولی با انکار نقاط ضعف و ترس های خود مهارت شناختن دیگران را در رابطه از دست می دهید.

    همان طور که ذکر شد، خودافشاگری یعنی از خود به دیگران چه بگوییم؟ چه موقع بگوییم؟ و چه مقدار بگوییم؟ اشاره شد که بعضی از افراد از خودافشاگری می هراسند. از این رو در یک حالت دفاعی به سر می برند و نمی توانند به دیگران نزدیک شوند. نقطه ی مقابل این ها کسانی هستند که به صورت پرخاشگرانه ای از خود و مسائل خصوصی شان صحبت می کنند و اهمیتی نمی دهند که دیگران تمایل به شنیدن دارند یا نه؟ و ذکر شد که خودافشاگری زیاده از حد و عدم خودافشاگری هر دو می توانند مشکلات جدی را در روابط پدید آورند.

    بعضی از ما در بیان احساسات و عواطف خود دچار مشکل هستیم. بعضی از ما بیش از اندازه احساسات خود را درون مان نگه می داریم و از بیان آن ها عاجز هستیم و یا بسیار بد و ضعیف آن ها را بیان می کنیم، برعکس بعضی از ما بیش از حد احساسات و عواطف خود را در روابط مان بیان می کنیم و نشان می دهیم.

    درنتیجه، این عدم توانایی و یا به قولی عدم تعادل در بیان احساسات و عواطف باعث ایجاد مشکل در روابط می شود. برای مثال شما ممکن است جزء اشخاصی باشید که هیچ گاه عصبانی نمی شوند، یعنی شما هیچ گاه خشم خود را نشان نمی دهید یا دست کم به دیگران اجازه نمی دهید که شما را عصبانی ببینند. شاید فکر می کنید که حق ندارید عصبانی شوید یا عصبانیت خود را نشان بدهید چون فکر می کنید که در این صورت مسائل غیر قابل کنترل می شوند، چرا که برای بعضی ها داشتن کنترل در روابط از هر چیزی مهم تر و حیاتی تر است. از طرف دیگر ممکن است شما جزء کسانی باشید که در روابط شان بیش از حد معمول، هیجان از خود نشان می دهند و بیش از حد احساسات خود را بیان می کنند، و این مسئله باعث می شود دیگران خاموش شوند و با شما ارتباط برقرار نکنند. مثلاً ممکن است شما فردی باشید که خیلی سریع عصبانی و خشمگین شوید و در نتیجه باعث شوید که دیگران از شما اجتناب کنند و همواره به خاطر ترس از شما خود را سانسور کنند.

    متأسفانه به ما واقعاً یاد داده نشده است که عواطف خود را چه طور نشان دهیم که به بهتر شدن روابط مان کمک کند. اگر چه بیان نکردن احساسات ممکن است زندگی ما را خالی و کسل کننده کند، اما هیجان و عواطف زیاد از حد نیز می تواند زندگی بین فردی ما را پر از تعارض، سوگ و درد نماید. بنابراین اگر در ابراز عواطف تعادل وجود داشته باشد، ما می توانیم روابط خوب و عمیق را تجربه کنیم.

    منظور این نیست که ما می توانیم احساسات مان را برنامه ریزی کنیم، بلکه ما می توانیم با بیان احساسات و عوطف به زندگی مان رنگ و بوی تازه ای ببخشیم. بیان احساسات و عواطف از خصوصیات بشری است و این واقعیت که گاه ممکن است از عواطف و احساسات ما سوء استفاده شود به این معنا نیست که ما حق نداریم آن را تجربه کنیم. نحوه ی برخورد شما با عواطف و احساسات تان و به خصوص روش استفاده از آن ها در روابط بین فردی، چیزی است که شما در روند رشد خود آموخته اید. روشی که شما برای بیان و یا امتناع از بیان عواطف خود اتخاذ می کنید درواقع جزئی از خصوصیات شخصی شما را تشکیل می دهد. حال سؤال این است که آیا شما از موقعیت های عاطفی دوری می کنید؟ آیا احساساتی وجود دارد که شما از آن بترسید مثل خشم، تمایلات شدید جنسی، افسردگی و غیره؟ آیا از احساسات عمیق در روابط بین فردی تان لذت می برید؟ قدم اول در رشد عاطفی این است که قبول کنید تجربه ی احساسات و عواطف مختلف بخشی از خصوصیات بشری است. قبول کنید که به عنوان یک انسان شما حق دارید عواطف مختلفی را تجربه کنید، و وقتی این موضوع را پذیرفتید، آن وقت است که می توانید تصمیم بگیرید که این عواطف چه نقشی را در زندگی تان بازی کنند و چه نقشی را در روابط تان ایفا کنند. قدم دوم این است که احساسات مختلفی را که در شما وجود دارند بیان کنید. بعضی از افراد در ابراز یک حالت عاطفی خاص تخصص دارند. مثلاً متخصص خشمگین شدن یا متخصص سوگواری و گریه کردن و افسرده شدن و یا متخصص احساس تأسف کردن برای دیگران هستند. ولی همین افراد ممکن است از بیان احساس لذت، شادی، رضایت و عشق عاجز باشند. بعضی از افراد متخصص ابراز احساسات منفی مثل خشم، گریه و نارضایتی هستند و توانایی ابراز احساسات مثبت خود را ندارند و بعضی دیگر فقط می توانند احساسات مثبت خود را بروز دهند و قادر نیستند احساسات منفی خود را بیان کنند و نشان دهند و حتی از انجام آن فراری هستند.

    برای بعضی، احساسات سلاح و ابزاری برای کنترل دیگران است. نکته ی مهم در روابط این است که سعی کنید احساسات خود را در لحظه ای که به وجود می آیند ببینید و بپذیرید و بیان کنید، به جای این که آن قدر آن ها را روی هم انباشته کنید و حالت انفجاری پیدا کنند و در لحظه ای بیان شوند که در واقع شما هیچ کنترلی بر روی آن ها ندارید. مثلاً اگر شما خشم خود را معمولاً فرو می برید و بیان نمی کنید ممکن است در موقعیتی که آن قدر هم تناسب ندارد ناگهان به حدی عصبانی شوید که دیگران تعجب کنند، چرا که آن ها هیچ ذهنیتی از خشم های فروخورده ی شما نداشته اند. یا مثلاً شما همواره از ابراز عواطف و احساسات عاشقانه عاجز هستید، ممکن است در موقعی آن ها را ابراز کنید که مناسب نیست. پسر جوانی که عاشق یکی از همکارانش در محیط کار شده بود،ميگنا دات آي آر، متأسفانه در ابراز عواطف خود مشکل داشت و هیچ گاه از خود هیچ عاطفه ای را نسبت به دختر جوان نشان نمی داد و همیشه خیلی خشک و جدی با وی برخورد می کرد، ولی روز به روز خودش را به دختر نزدیک تر احساس می کرد تا بالاخره بعد از چندین ماه صبرش لبریز شد و به ناگهان در محیط کار به دختر ابراز علاقه کرده و به او گفته بود که عاشقش است و بدون او نمی تواند زندگی کند، دختر که متعجب شده بود و هیچ گاه این مسئله به ذهنش خطور نکرده بود عصبانی شده و به او پاسخ منفی داده بود. و در این رابطه چیزی غیر از سرخوردگی و شکست عاید پسر جوان نشده بود. ولی در نظر بگیرید که اگر این پسر می توانست در لحظه های مناسب کمی از عواطف خود را ابراز نماید، شاید نتیجه ی بهتری عایدش می شد.
    پس آگاهی از احساسات در لحظه ای که به وجود می آیند و بیان مناسب آن ها باعث می شود که دیگران هم با احساسات ما همراه باشند. نه این که به ناگهان و با بیان انفجاری آن ها، از سوی ما متعجب شوند. نکته ی دیگر در بیان احساسات این است که سعی کنید احساسات خود را کنترل کنید به جای این که آن ها را دفن نمایید.

    یعنی به جای نادیده گرفتن و پوشاندن کامل احساسات تان، سعی کنید با آن ها رو به رو شوید و مهارشان کنید. بسیار مهم است کم شما از احساسات گوناگون خود آگاه باشید و بسته به شرایط و متناسب با موقعیت آن ها را ابراز کنید. کسانی که هیچ کنترلی بر عواطف خود ندارند، در واقع آدم هایی هستند که احساسات شان هیچ نظمی ندارد. از طرف دیگر، کسانی که کنترل زیادی بر عواطف خود دارند، خیلی مصنوعی، بی رنگ و غیر جذاب در روابط شان ظاهر می شوند. از خود بپرسید شما جزء کدام گروه قرار دارید، آیا بی نظم و انفجاری هستید؟ و یا بیش از حد بر احساسات خود کنترل دارید و بسیار خشک، جدی و سرد هستید؟ مرحله ی بعدی این است که ابراز عواطف را حق مسلم خود بدانید و در موقعیت های مناسب شجاعت کافی را در ابراز عواطف خود داشته باشید، نه این که به خاطر دیگران حق خود را نادیده بگیرید. البته به یاد داشته باشید که در ابراز عواطف خود حقوق دیگران را نادیده نگیرید و برای آن ها نیز چنین حقی را قائل باشید.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  64. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  65. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Blue Way نمایش پست ها
    این خام گیاه خواری که رضا میگه واقعا میشه به طور جدی بهش فکر کرد.
    یکی از استادای ما خودش خام گیاه خوار بود و چند نفر که بیماری های سخت دچار
    شده بودند رو با همین رژیم غذایی مخصوص به طور کامل درمان کرد. ایشون مثال جالبی
    می زد و میگفت (البته بلا نسبت) تا حالا دیدید یه حیوان سرطان بگیره یا هپاتیت بگیره؟
    نه، برای این که این موجودات غذای طبیعی می خورن. ما انسان هاییم که با با این غذاهای
    شیمیایی خودمون رو در معرض همه بیماری ها قرار میدیم.
    خلاصه حرف های خوبی می زد و حرفاشم کاملا درست بود. حیف که خام گیاه خار شدن یه ذره
    پرهزینه ست والا من حتما دنبالش می رفتم


    بله حرف ایشون کاملا درست هست اگر کسی قبول داشته باشه.الان من بگم مثلا غذا نخور بیا خام گیاهخواری کن فکر میکنند واسه این ضعیف میشه یا حالش بدتر میشه.یک شرایطی هست که من تنها تصمیم گیرنده نیستم.گفتم حتی برنامه غذایی گرفتم واسش ولی نمیگذارن.
    اون سال که یک دور بیمار شده بودند مدتی رژیم غذایی رو تغییر دادند بعد از چندوقت کنار گذاشتن و چون تغذیه من و بچه ها مثل دیگران بود دلم نمی اومد بگم تغذیه ت رو عوض کن یا فشار بیارم.

  66. 2 کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  67. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    سلام
    صادقانه میگم چشمهام پر اشک شد از خوندن تایپیکتون
    نمیدونم چرا دنیا اینطوریه ؟
    نمیدونم چرا هرکی خوبه یا دور از جون همسر شما تو جوونی از دنیا میره یا مریض میشه و درد میکشه
    و هرکی که بده عمر طولانی و با عزتی داره
    چرا هر خانواده خوشبختی از هم میپاشه ولی خانواده های متوسطی که اسمشون نمیشه گذاشت خوشبخت
    زندگیشون رو رواله
    نمیدونم واقعا...
    من عدالتی تو این دنیا نمیبینم
    من از درد خیلی ها درد کشیدم
    میدونم تو جایگاهی نیستم که بگم عدالت!و حرف از عدالت دنیامون بزنم
    اما در حد خودم دارم میبینم این عدالت نیست
    این دنیا اون چیزی نبود که فکرشو میکردم

    از صمیم قلبم برای شما و خانوادتون دعا میکنم از صمیم قلبم..

    همسرتون مادره یه زنه ازش ناراحت نشید اگه می خواد کاری کنه که شما و بچه هاش خدانکرده تو نبودش
    احساس تنهایی کنید!هرچند این غیرممکنه اما

    تو کوه درد باشه
    طاقت بیارو مرد باش


    سلام
    سپاسگزارم.منم نمیدانم چرا این شکلی هست با تقدیر نمیشه جنگید.ببخشید اگر ناراحت شدید

  68. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    سلام
    من تایپیک اول رو خوندم ولی متوجه نشدم که قضیه چیه؟همسرتون از شما چنین در خواستی کردن و شما از خانوادشون دلخور شدید ؟؟
    اقای سیاوش درسته که شما مرد نمونه ایهستید و همسرتون هم زن بسیار حساسی هستند از لحاظ عاطفی ،ولی همه ی خانوم ها وقتی یک لحظهتصور نبودن رو داشته باشن برای اینده زندگیشون نگران میشن و هرچقدر حساس تر باشن دلشون میخواد برای اینده ای که توش نیستن هم خودشون برنامه ریزی کنن که به چه صورتی ادامه پیدا کنه !!!

    خب همسر شمام با توجه به شرایط موجود و اطلاع از وضع و حالش چنین تصورو نگرانی از اینده تو ذهنشون گذشته و با خودشون فکر کردند که حداقل برای بچه هاتون خاله همچون مادره ...

    و این فکر نمیکنم هیچ ربطی به خواهرشون و علاقه ایشون داشته باشه!
    اصلا چرا باید یه دختر خانوم مجرد و جوون همسر یک اقایی با داشتن دو فرزند بزرگ بشه؟!!!!
    حالا هر چقدر هم که اون اقا مثلا شما باشید و یک مرد نمونه !!
    اصلا اون دختر هم اگر همچین تصمیمی داشته باشه باید منعش کرد !!

    پس به نظرم اینکه فکر میکنید خانواده همسرتون نشستن گوش همسرتون رو پر کردن به نظرم منطقی نیست و اشتباهه .

    این قضیه فط و فقط به نگرانی همسرتون از اینده ای که فکر میکنه توش نیست و زندگی عالیش میخواد دست کی بیفته برمیگرده و بس !

    اینکه فکر کردن خواهرشون میتونن بهترین گذینه باشن هوشمندانست ولی این بی انصافی در حق اون خواهر هم هست!


    ضمن اینکه خداوند بزرگو مهربانه و انشالله شفای عاجل نصیبشون میکنه و شما بجای فکر کردن به این قضایا باید با شوخی و خنده فکرش رو از سر همسرتون بیرون بیارید تا تو عمق قضیه نبودنش و اینده نره ...

    ایشون باید فقط به حال و روند بهبودیشون فکر کنند و بس.


    سلام
    مهمترین درگیری فکری من،خانمم و بیماری ایشون هستش

  70. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    هنر درک دیگران از روی ناگفته هایشان,هنری نیست که هر کسی بتواند ادعای داشتن آن را داشته باشد.

    بلی!سکوت سرشار از ناگفته هاست,اما برای شنیدن این ناگفته ها باید هنر گوش سپردن به سکوت را در خود ایجاد کرد و آن را تقویت نمود.


    به جای نادیده گرفتن و پوشاندن کامل احساسات تان، سعی کنید با آن ها رو به رو شوید و مهارشان کنید. بسیار مهم است کم شما از احساسات گوناگون خود آگاه باشید و بسته به شرایط و متناسب با موقعیت آن ها را ابراز کنید.
    همان طور که می دانید، ما بیشتر وقت خود را در زندگی به حرف زدن و ارتباط داشتن با دیگران (مثل اعضای فامیل، دوستان، معلمان، همشاگردی ها، همکاران و حتی دشمنان) سپری می کنیم، و عجیب است که با این وجود زمان کمی را صرف آموختن چگونه صحبت کردن و چگونه گوش دادن می کنیم. از آن جایی که توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران با تمامی سطوح زندگی ما رابطه دارد، بسیار مهم است که این مهارت را کسب کنیم. مطالعات و تحقیقات زیادی نشان داده است که حتی دوستان خوب و یا زوج ها هم گاهی نمی توانند با هم دیگر در مورد مسائل عمیق و درونی شان ارتباط برقرار کنند و خیلی از ما حتی نمی دانیم به غیر از صحبت در مورد شرایط جوی (آب و هوا) یا خبرهای ورزشی و سیاسی به هم دیگر چه بگوییم. همین مسئله باعث می شود که خیلی از زن و شوهرها به مشاوره ی زناشویی و خانواده درمانی نیاز پیدا کنند، چرا که متوجه می شوند قادر به برقراری ارتباط و صحبت کردن با هم دیگر نیستند.

    هدف این است که این سؤال در ذهن شما به وجود بیاید که به راستی من چقدر خوب می توانم با دیگران ارتباط برقرار نمایم؟ و چگونه می توانم نحوه ی ارتباط خود را با دیگران بهبود ببخشم؟ قدم اول در بهبود رابطه این است که برای شما ارتباط نزدیک و بهتر با دیگران یک ارزش باشد، تا شما این انگیزه را پیدا کنید که مهارت های خود را در رابطه با دیگران بالا ببرید. تا زمانی که این مسئله برای شما ارزش نباشد شما نیازی نمی بینید که خود را تغییر دهید. به عنوان مثال، یکی از بیمارانم که برای روان درمانی مراجعه کرده بود، پس از مدتی گفت که برای وی رابطه ی عمیق و نزدیک با دیگران یک ارزش نیست و او راحت تر است که همواره با فاصله گرفتن از دیگران زندگی کند.

    او در طول روان درمانی متوجه شد که علت این عدم تمایل به رابطه ی نزدیک و صمیمی با دیگران، ترس شدید وی از نزدیک شدن به خود و خودشناسی است. و درواقع ترس از خودآگاهی باعث شده که او همواره در روابطش با دیگران از آن ها فاصله بگیرد و به نزدیک شدن و عمیق کردن رابطه تمایل نداشته باشد.

    بنابراین اولین قدم در نزدیک شدن به دیگران، خودآگاهی و خودشناسی است. از طرف دیگر خیلی از افراد به دنبال رابطه هستند برای این که نمی توانند خودشان را تحمل کنند، نقاط تاریکی در درون شان است که آزارشان می دهد و در تنهایی این نقاط مبهم و آزار دهنده، اضطراب برانگیز می شوند. بنابراین آن ها هم صحبتی و معاشرت با هر کسی را به تنها بودن ترجیح می دهند.

    این ها گروهی هستند که روابط کم عمق و سطحی ولی بی شمار دارند و به دنبال فرار از خود هستند. گروه دیگر کسانی هستند که با ترس از خودشناسی و نزدیک شدن به خود به نوعی دیگر برخورد می نمایند، آن ها سعی می کنند که همواره با یک فاصله ی عاطفی با دیگران تعامل کنند و همان طور که اشاره شد در واقع ترس از خودآگاهی و نزدیک شدن به خود باعث می شود که همواره از دیگران دوری گزینند و خواهان رابطه ی عمیق و پایدار نباشند. بنابراین برای کسب هنر ارتباط با دیگران نیاز به مهارت هایی داریم: اولین مهارت در نزدیک شدن به دیگران خودآگاهی و خودشناسی است. دومین مهارت مهم ارتباط با دیگران، مهارت شناساندن خود و به قولی مهارت خودافشاگری و بازگو کردن خود به دیگران است. سومین مهارت ارتباطی، مهارت بیان احساسات و عواطف است.

    یعنی آگاهی از خود و درک خود. وقتی می گوییم فردی از خود آگاهی و درک دارد، یعنی این که می داند در اطرافش چه می گذرد و از دیگران نیز درک خوبی دارد، می تواند علائم غیرکلامی را تعبیر کند و چیزهایی را ببیند که دیگران نمی بینند. بعضی از افراد را با هوش قلمداد می کنیم چون خیلی خوب درس می خوانند و موفقیت های تحصیلی و شغلی دارند، بعضی از افراد ممکن است در درس خواندن آن چنان با استعداد و با هوش نباشند ولی استعداد درک دیگران را دارند. آن ها می دانند در موقعیت های اجتماعی و بین فردی چه باید کنند، این را هوش اجتماعی می گویند. مثلاً اگر دوست شما بگوید که او اصلاً برای امتحان فردا نگران نیست و این امتحان برایش مهم نیست، ولی شما متوجه شوید که او از همیشه ساکت تر است و مرتب قدم می زند یا دوستانش را به هم گره کرده و مدام از معلم درس مزبور شکایت می کند، این ها علائمی هستند که به شما می فهمانند در واقع او از امتحان خود نگران است ولی نمی تواند آن را بیان کند و شاید حتی خودش هم از این نگرانی آگاه نیست.

    بنابراین می بینید که آگاهی از خود چه قدر در شناسایی دیگران مهم است، چرا که وقتی شما نتوانید علائمی را که در خودتان وجود دارد ببینید، نمی توانید دیگران را هم درک کنید و بشناسید. زیرا توانایی خواندن علائم و نشانه های غیرکلامی دیگران را هم ندارید. پس خودشناسی نخستین گام در شناسایی دیگران است. برای این که بتوانید علائم غیرکلامی را در روابط تشخیص دهید و حتی تحلیل کنید در وهله ی اول لازم است که با خود روراست باشید و به دنبال فریب خود و تحریف واقعیت نباشید. مثلاً کسی که به شدت خودشیفته است و احساس می کند که حق مسلم او در رابطه این است که دیگران را طرد نماید، وقتی در رابطه ای طرد می شود شروع به تحریف واقعیت می نماید و سعی می کند به خود بقبولاند که فرد مقابل پر از ایراد و نقص بوده و این اوست که تصمیم گرفته رابطه را ترک کند، اگر این فرد خود را بهتر بشناسد و با خود صادق باشد و با ترس خود که درواقع ترس از طرد شدن و ترس از مورد علاقه نبودن است روبه رو شود، در روابط بعدی خود می تواند به طور عمیق تری درگیر باشد. هوش اجتماعی به شما قدرت پیش بینی می دهد. برای داشتن هوش اجتماعی شما باید خود را بشناسید، از ترس های خود آگاه باشید و نقاط ضعف خود را ببینید. ولی با انکار نقاط ضعف و ترس های خود مهارت شناختن دیگران را در رابطه از دست می دهید.

    همان طور که ذکر شد، خودافشاگری یعنی از خود به دیگران چه بگوییم؟ چه موقع بگوییم؟ و چه مقدار بگوییم؟ اشاره شد که بعضی از افراد از خودافشاگری می هراسند. از این رو در یک حالت دفاعی به سر می برند و نمی توانند به دیگران نزدیک شوند. نقطه ی مقابل این ها کسانی هستند که به صورت پرخاشگرانه ای از خود و مسائل خصوصی شان صحبت می کنند و اهمیتی نمی دهند که دیگران تمایل به شنیدن دارند یا نه؟ و ذکر شد که خودافشاگری زیاده از حد و عدم خودافشاگری هر دو می توانند مشکلات جدی را در روابط پدید آورند.

    بعضی از ما در بیان احساسات و عواطف خود دچار مشکل هستیم. بعضی از ما بیش از اندازه احساسات خود را درون مان نگه می داریم و از بیان آن ها عاجز هستیم و یا بسیار بد و ضعیف آن ها را بیان می کنیم، برعکس بعضی از ما بیش از حد احساسات و عواطف خود را در روابط مان بیان می کنیم و نشان می دهیم.

    درنتیجه، این عدم توانایی و یا به قولی عدم تعادل در بیان احساسات و عواطف باعث ایجاد مشکل در روابط می شود. برای مثال شما ممکن است جزء اشخاصی باشید که هیچ گاه عصبانی نمی شوند، یعنی شما هیچ گاه خشم خود را نشان نمی دهید یا دست کم به دیگران اجازه نمی دهید که شما را عصبانی ببینند. شاید فکر می کنید که حق ندارید عصبانی شوید یا عصبانیت خود را نشان بدهید چون فکر می کنید که در این صورت مسائل غیر قابل کنترل می شوند، چرا که برای بعضی ها داشتن کنترل در روابط از هر چیزی مهم تر و حیاتی تر است. از طرف دیگر ممکن است شما جزء کسانی باشید که در روابط شان بیش از حد معمول، هیجان از خود نشان می دهند و بیش از حد احساسات خود را بیان می کنند، و این مسئله باعث می شود دیگران خاموش شوند و با شما ارتباط برقرار نکنند. مثلاً ممکن است شما فردی باشید که خیلی سریع عصبانی و خشمگین شوید و در نتیجه باعث شوید که دیگران از شما اجتناب کنند و همواره به خاطر ترس از شما خود را سانسور کنند.

    متأسفانه به ما واقعاً یاد داده نشده است که عواطف خود را چه طور نشان دهیم که به بهتر شدن روابط مان کمک کند. اگر چه بیان نکردن احساسات ممکن است زندگی ما را خالی و کسل کننده کند، اما هیجان و عواطف زیاد از حد نیز می تواند زندگی بین فردی ما را پر از تعارض، سوگ و درد نماید. بنابراین اگر در ابراز عواطف تعادل وجود داشته باشد، ما می توانیم روابط خوب و عمیق را تجربه کنیم.

    منظور این نیست که ما می توانیم احساسات مان را برنامه ریزی کنیم، بلکه ما می توانیم با بیان احساسات و عوطف به زندگی مان رنگ و بوی تازه ای ببخشیم. بیان احساسات و عواطف از خصوصیات بشری است و این واقعیت که گاه ممکن است از عواطف و احساسات ما سوء استفاده شود به این معنا نیست که ما حق نداریم آن را تجربه کنیم. نحوه ی برخورد شما با عواطف و احساسات تان و به خصوص روش استفاده از آن ها در روابط بین فردی، چیزی است که شما در روند رشد خود آموخته اید. روشی که شما برای بیان و یا امتناع از بیان عواطف خود اتخاذ می کنید درواقع جزئی از خصوصیات شخصی شما را تشکیل می دهد. حال سؤال این است که آیا شما از موقعیت های عاطفی دوری می کنید؟ آیا احساساتی وجود دارد که شما از آن بترسید مثل خشم، تمایلات شدید جنسی، افسردگی و غیره؟ آیا از احساسات عمیق در روابط بین فردی تان لذت می برید؟ قدم اول در رشد عاطفی این است که قبول کنید تجربه ی احساسات و عواطف مختلف بخشی از خصوصیات بشری است. قبول کنید که به عنوان یک انسان شما حق دارید عواطف مختلفی را تجربه کنید، و وقتی این موضوع را پذیرفتید، آن وقت است که می توانید تصمیم بگیرید که این عواطف چه نقشی را در زندگی تان بازی کنند و چه نقشی را در روابط تان ایفا کنند. قدم دوم این است که احساسات مختلفی را که در شما وجود دارند بیان کنید. بعضی از افراد در ابراز یک حالت عاطفی خاص تخصص دارند. مثلاً متخصص خشمگین شدن یا متخصص سوگواری و گریه کردن و افسرده شدن و یا متخصص احساس تأسف کردن برای دیگران هستند. ولی همین افراد ممکن است از بیان احساس لذت، شادی، رضایت و عشق عاجز باشند. بعضی از افراد متخصص ابراز احساسات منفی مثل خشم، گریه و نارضایتی هستند و توانایی ابراز احساسات مثبت خود را ندارند و بعضی دیگر فقط می توانند احساسات مثبت خود را بروز دهند و قادر نیستند احساسات منفی خود را بیان کنند و نشان دهند و حتی از انجام آن فراری هستند.

    برای بعضی، احساسات سلاح و ابزاری برای کنترل دیگران است. نکته ی مهم در روابط این است که سعی کنید احساسات خود را در لحظه ای که به وجود می آیند ببینید و بپذیرید و بیان کنید، به جای این که آن قدر آن ها را روی هم انباشته کنید و حالت انفجاری پیدا کنند و در لحظه ای بیان شوند که در واقع شما هیچ کنترلی بر روی آن ها ندارید. مثلاً اگر شما خشم خود را معمولاً فرو می برید و بیان نمی کنید ممکن است در موقعیتی که آن قدر هم تناسب ندارد ناگهان به حدی عصبانی شوید که دیگران تعجب کنند، چرا که آن ها هیچ ذهنیتی از خشم های فروخورده ی شما نداشته اند. یا مثلاً شما همواره از ابراز عواطف و احساسات عاشقانه عاجز هستید، ممکن است در موقعی آن ها را ابراز کنید که مناسب نیست. پسر جوانی که عاشق یکی از همکارانش در محیط کار شده بود،ميگنا دات آي آر، متأسفانه در ابراز عواطف خود مشکل داشت و هیچ گاه از خود هیچ عاطفه ای را نسبت به دختر جوان نشان نمی داد و همیشه خیلی خشک و جدی با وی برخورد می کرد، ولی روز به روز خودش را به دختر نزدیک تر احساس می کرد تا بالاخره بعد از چندین ماه صبرش لبریز شد و به ناگهان در محیط کار به دختر ابراز علاقه کرده و به او گفته بود که عاشقش است و بدون او نمی تواند زندگی کند، دختر که متعجب شده بود و هیچ گاه این مسئله به ذهنش خطور نکرده بود عصبانی شده و به او پاسخ منفی داده بود. و در این رابطه چیزی غیر از سرخوردگی و شکست عاید پسر جوان نشده بود. ولی در نظر بگیرید که اگر این پسر می توانست در لحظه های مناسب کمی از عواطف خود را ابراز نماید، شاید نتیجه ی بهتری عایدش می شد.
    پس آگاهی از احساسات در لحظه ای که به وجود می آیند و بیان مناسب آن ها باعث می شود که دیگران هم با احساسات ما همراه باشند. نه این که به ناگهان و با بیان انفجاری آن ها، از سوی ما متعجب شوند. نکته ی دیگر در بیان احساسات این است که سعی کنید احساسات خود را کنترل کنید به جای این که آن ها را دفن نمایید.

    یعنی به جای نادیده گرفتن و پوشاندن کامل احساسات تان، سعی کنید با آن ها رو به رو شوید و مهارشان کنید. بسیار مهم است کم شما از احساسات گوناگون خود آگاه باشید و بسته به شرایط و متناسب با موقعیت آن ها را ابراز کنید. کسانی که هیچ کنترلی بر عواطف خود ندارند، در واقع آدم هایی هستند که احساسات شان هیچ نظمی ندارد. از طرف دیگر، کسانی که کنترل زیادی بر عواطف خود دارند، خیلی مصنوعی، بی رنگ و غیر جذاب در روابط شان ظاهر می شوند. از خود بپرسید شما جزء کدام گروه قرار دارید، آیا بی نظم و انفجاری هستید؟ و یا بیش از حد بر احساسات خود کنترل دارید و بسیار خشک، جدی و سرد هستید؟ مرحله ی بعدی این است که ابراز عواطف را حق مسلم خود بدانید و در موقعیت های مناسب شجاعت کافی را در ابراز عواطف خود داشته باشید، نه این که به خاطر دیگران حق خود را نادیده بگیرید. البته به یاد داشته باشید که در ابراز عواطف خود حقوق دیگران را نادیده نگیرید و برای آن ها نیز چنین حقی را قائل باشید.



    سلام
    جناب فرخ یعنی من دارم از احساسات به عنوان کنترل دیگران استفاده میکنم یا دیگران با احساسات من کنترل میکنند؟

  72. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    مهمترین درگیری فکری من،خانمم و بیماری ایشون هستش
    بله اقای سیاوش کاملا مشخصه مهربانی و وفاداری شما ...من الان کامنتا رو خوندم و متوجه شدم منظورتون چیه و از چی اذیت میشین ..

    خدا انسان های مومن و درستکارتر رو بیشتر مورد ازمایش قرار میده و خداروشکر که شما تا الانش با صبرو توکل نشون دادید که پیروز این ازمایس بودین .
    بعد از این هم جز توکل کاری نمیشه کرد ...

    به خدا توکل کنید و تلاشتون رو بکنید و نتیجه رو به خودش واگذار کنید و انشالله که خانومتون رو برای همیشه بهتون میبخشن تا باز ارامش همیشگیتون رو در کنارهم داشته باشید .

    در مورد حرف های ازار دهتده که اگر بیشتر رنگ و لعاب پیدا کرد فقط میتونه جدیت کار ساز باشه ...شما هیچ توضیحی بجز به همسرتون نیاز نیست به بقیه بدید فقط با جدیت برخورد کنید تا ادامه پیدا نکنه .

    و اینم بدونید که همسرتون با ذات وجودیشون و ناخواسته و از روی نگرانی این حرف رو زدن ..همه ما خاتوم ها یکبارم شده به این قضیه فکر کردیم که اگر نباشیم چه به سر همسرو فرزندانمون میاد !!!

    اینکه همسرتون تو بستر بیماری هستن و ذره ذره اب شدنش رو میبینید طاقت فرساست ولی فکر این رو بکنید که خیلی ها بدون اینکه بدونن و کاملا ناغافل توی یک لحظه برای همیشه عشقشون رو از دست میدن ...فقط یک لحظه ...
    اونها حتی فرصت نکردن از هم خداحافظی کنن یا برای ایندشون که نیستن برنامه بچینن ...
    خیلی سخته خیلی ...من فکر میکنم برای کسایی که بیمار دارند فقط همین مسیله میتونه التیام بخش باشه که البته امیدوارم و ارزو میکنم که هرگز برای شما جدایی اتفاق نیفته و به سلامتیشون برگردند .

  73. کاربران زیر از ghazal1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  74. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    21182
    نوشته ها
    1,442
    تشکـر
    764
    تشکر شده 1,211 بار در 755 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    مهمترین درگیری فکری من،خانمم و بیماری ایشون هستش
    بله اقای سیاوش کاملا مشخصه مهربانی و وفاداری شما ...من الان کامنتا رو خوندم و متوجه شدم منظورتون چیه و از چی اذیت میشین ..

    خدا انسان های مومن و درستکارتر رو بیشتر مورد ازمایش قرار میده و خداروشکر که شما تا الانش با صبرو توکل نشون دادید که پیروز این ازمایس بودین .
    بعد از این هم جز توکل کاری نمیشه کرد ...

    به خدا توکل کنید و تلاشتون رو بکنید و نتیجه رو به خودش واگذار کنید و انشالله که خانومتون رو برای همیشه بهتون میبخشن تا باز ارامش همیشگیتون رو در کنارهم داشته باشید .

    در مورد حرف های ازار دهتده که اگر بیشتر رنگ و لعاب پیدا کرد فقط میتونه جدیت کار ساز باشه ...شما هیچ توضیحی بجز به همسرتون نیاز نیست به بقیه بدید فقط با جدیت برخورد کنید تا ادامه پیدا نکنه .

    و اینم بدونید که همسرتون با ذات وجودیشون و ناخواسته و از روی نگرانی این حرف رو زدن ..همه ما خاتوم ها یکبارم شده به این قضیه فکر کردیم که اگر نباشیم چه به سر همسرو فرزندانمون میاد !!!

    اینکه همسرتون تو بستر بیماری هستن و ذره ذره اب شدنش رو میبینید طاقت فرساست ولی فکر این رو بکنید که خیلی ها بدون اینکه بدونن و کاملا ناغافل توی یک لحظه برای همیشه عشقشون رو از دست میدن ...فقط یک لحظه ...
    اونها حتی فرصت نکردن از هم خداحافظی کنن یا برای ایندشون که نیستن برنامه بچینن ...
    خیلی سخته خیلی ...من فکر میکنم برای کسایی که بیمار دارند فقط همین مسیله میتونه التیام بخش باشه که البته امیدوارم و ارزو میکنم که هرگز برای شما جدایی اتفاق نیفته و به سلامتیشون برگردند .


    ۲

  75. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghazal1 نمایش پست ها
    بله اقای سیاوش کاملا مشخصه مهربانی و وفاداری شما ...من الان کامنتا رو خوندم و متوجه شدم منظورتون چیه و از چی اذیت میشین ..

    خدا انسان های مومن و درستکارتر رو بیشتر مورد ازمایش قرار میده و خداروشکر که شما تا الانش با صبرو توکل نشون دادید که پیروز این ازمایس بودین .
    بعد از این هم جز توکل کاری نمیشه کرد ...

    به خدا توکل کنید و تلاشتون رو بکنید و نتیجه رو به خودش واگذار کنید و انشالله که خانومتون رو برای همیشه بهتون میبخشن تا باز ارامش همیشگیتون رو در کنارهم داشته باشید .

    در مورد حرف های ازار دهتده که اگر بیشتر رنگ و لعاب پیدا کرد فقط میتونه جدیت کار ساز باشه ...شما هیچ توضیحی بجز به همسرتون نیاز نیست به بقیه بدید فقط با جدیت برخورد کنید تا ادامه پیدا نکنه .

    و اینم بدونید که همسرتون با ذات وجودیشون و ناخواسته و از روی نگرانی این حرف رو زدن ..همه ما خاتوم ها یکبارم شده به این قضیه فکر کردیم که اگر نباشیم چه به سر همسرو فرزندانمون میاد !!!

    اینکه همسرتون تو بستر بیماری هستن و ذره ذره اب شدنش رو میبینید طاقت فرساست ولی فکر این رو بکنید که خیلی ها بدون اینکه بدونن و کاملا ناغافل توی یک لحظه برای همیشه عشقشون رو از دست میدن ...فقط یک لحظه ...
    اونها حتی فرصت نکردن از هم خداحافظی کنن یا برای ایندشون که نیستن برنامه بچینن ...
    خیلی سخته خیلی ...من فکر میکنم برای کسایی که بیمار دارند فقط همین مسیله میتونه التیام بخش باشه که البته امیدوارم و ارزو میکنم که هرگز برای شما جدایی اتفاق نیفته و به سلامتیشون برگردند .


    بله حرف شما منطقیه.گمانم خانم ها اکثرا مثل هم فکر میکنن چون نظردوستان هم این بود وحتما همسرم برای همین واسه هرچیزی برنامه ریزی میکنند
    این مدت اتفاقا من به این موضوع فکر کردم که چطوری برای زندگی و بچه ها وقت پر کنم و چه کارهایی باید و نباید انجام بدم ولی نمیخواهم قبول کنم چون اصلا زندگی تنهایی و بدون اون رو تصور نمیکنم.برای درمان آلمان بودیم توی اون حالش میخواست لباس قشنگ بپوشه رفتیم لباس گرفتیم خیلی خوشحال بود کلا آنجا رو دوست دارند همش میگفت کشور قشنگی هست قول بده اگه خوب شدم بیایم اینجا زندگی کنیم یا اگه منم نبودم بچه ها رو همه جا ببر خوش بگذرونند.
    همسرم حتی به مسافرت بچه ها هم فکر میکنن

  76. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  77. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام و عرض ادب
    آقا سیاوش حال همسرتون بهتره؟
    من سر نماز و موقعی هم که اذان رو می گفتن از صمیم قلب براشون دعا کردم
    میگن دعای وقت اذان مستجاب میشه
    ان شاالله خدا کمک کنه هر چی زودتر رو به بهبودی برسن.

  78. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  79. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب
    آقا سیاوش حال همسرتون بهتره؟
    من سر نماز و موقعی هم که اذان رو می گفتن از صمیم قلب براشون دعا کردم
    میگن دعای وقت اذان مستجاب میشه
    ان شاالله خدا کمک کنه هر چی زودتر رو به بهبودی برسن.

    سلام
    یک دنیا ممنونم سلامت باشید
    کمی بهتر شدن آوردم خونه واسشون پرستار گرفتم چون بنده خدا مادرخانمم این مدت خیلی خسته شدن گفتم به مقدار استراحت کنند.
    امید به خدا تا ببینم چی پیش میاد

  80. 2 کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  81. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    یک دنیا ممنونم سلامت باشید
    کمی بهتر شدن آوردم خونه واسشون پرستار گرفتم چون بنده خدا مادرخانمم این مدت خیلی خسته شدن گفتم به مقدار استراحت کنند.
    امید به خدا تا ببینم چی پیش میاد
    خواهش می کنم
    خب خیلی خداروشکر که حالشون بهتر شده
    سعی کنین محیط رو آروم و دور از استرس و ناراحتی و نگرانی رو حفظ کنین و بهشون اطمینان بدین که خوب میشن و شما و بچه ها کنارشون هستین
    من دلم روشنه که به زودی خوب میشن

    قبلا هم اشاره کردم یکی از آشناها طوری که شنیدم ریه اش این مشکل رو پیدا کرده بود و دکتر گفته بود که بدخیم هست
    ولی یه مدت استراحت کردن و تحت درمان بودن بعد چند ماه کاملا خوب شدن

    ان شاالله حال همسر شما هم به زودی خوب خوب میشه.
    سعی کنین محکم و امیدوار باشین و به همسرتون هم امید بدین.

  82. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  83. بالا | پست 47


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,912 بار در 980 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط siavash_en نمایش پست ها
    سلام
    یک دنیا ممنونم سلامت باشید
    کمی بهتر شدن آوردم خونه واسشون پرستار گرفتم چون بنده خدا مادرخانمم این مدت خیلی خسته شدن گفتم به مقدار استراحت کنند.
    امید به خدا تا ببینم چی پیش میاد
    من هم قلبا از خدا میخوام همسرتون سلامتیشونو به دست بیارن و به زندگی آرامتون برگردین؛

    مادر من زیاد حرم امام رضا میرن و تا حالا برای هر خواسته ای امام رضا رو پیش خدا شفیع قرار دادن خواسته شون اجابت شده٬ ازشون خواستم مخصوص برای همسرتون که در مادری و همسری بانویی نمونه هستن دعا کنن!

    ان شاء الله با امید به خدا بهبودی کامل ایجاد میشه.

  84. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  85. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    من هم قلبا از خدا میخوام همسرتون سلامتیشونو به دست بیارن و به زندگی آرامتون برگردین؛

    مادر من زیاد حرم امام رضا میرن و تا حالا برای هر خواسته ای امام رضا رو پیش خدا شفیع قرار دادن خواسته شون اجابت شده٬ ازشون خواستم مخصوص برای همسرتون که در مادری و همسری بانویی نمونه هستن دعا کنن!

    ان شاء الله با امید به خدا بهبودی کامل ایجاد میشه.


    خیلی لطف دارید ممنونم
    زنده باشید

  86. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  87. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27408
    نوشته ها
    262
    تشکـر
    554
    تشکر شده 113 بار در 88 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    سلام من امید دارم حالشون خوب میشه فقط صبر کنید
    توکل به خدا نا امید نشید درست میشه همه چیز
    در کار خدا هیچ چیزی بی حکمت نیست انشالا سلامتی برمیگزده زندگیت روز به روز پر از عشق میشه یا حق
    امضای ایشان
    لعنت به جهانی که غمش نصیب ما شد ....

  88. کاربران زیر از میترا مهربوخت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  89. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کاش همدیگه رو درک میکردیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط میترا مهربوخت نمایش پست ها
    سلام من امید دارم حالشون خوب میشه فقط صبر کنید
    توکل به خدا نا امید نشید درست میشه همه چیز
    در کار خدا هیچ چیزی بی حکمت نیست انشالا سلامتی برمیگزده زندگیت روز به روز پر از عشق میشه یا حق


    سلام
    سپاسگزارم خانم... امیدوارم.با دعای خیر شما و دوستان

  90. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد