مرگ چطوره ؟
حالا بزارین من یه سوال دیگه مطرح کنم ... آخرین ناراحتی ای که دلت نمیخواد هیچوقت سراغ نه خودت و نه هیچکدوم از اعضای خونوادت بیاد چیه ؟
شنیدم که ما انسانها معمولا تفکر عجیب و جالبی داریم ...اینکه ( مرگ خوبه...اما واسه همسایه... )
و متاسفانه دیده هم شده که اکثر ما با همین تفکر و اینکه همیشه اتفاقاته بد واسه همسایست توی یک دلخوشی و شکم سیریه خیالی زندگی میکنیم...از بس که غرق در دنیای مادّی شدیم و خوشی ها و دغدقه های پوچ و غافل از اینکه خدایی هم اون بالاست که گفته حتی یک برگ خشک شده ی درخت هم که میخواد از شاخه جدا شه و به زمین بیوفته به اِذن و اراده ی منه...حتی یه برگ خشکیده
اما ما درگیر علم و منطق و علت و معلول دنیوی و دلخوشیه خودمونیم که نه همه چیز خوبه و حادثه وقتی بخواد اتفاق بیوفته مارو خبر میکنه و داد میزنه که آهای بشر : من دارم میام...آماده باش...
از چی میترسیم ؟ بزار یکبار هم که شده صادقانه اون چیزیکه همه ته دلشون ازش میترسن هم بگیم ...به عنوان مثال : مرگ...فقدان...بیماری غیر قابل درمان...نقص عضو...و هزاران بلا و مشکل دیگه...
حالا احتمالا سوال پیش اومده براتون که از چی دارم حرف میزنم و اصلا چرا دارم اینارو میگم ؟ الان بهت میگم...هر کسی که داری این متن رو میخونی...
از لحظه لحظه ی زندگیت برای عشق ورزیدن به خونوادت و نزدیکانت استفاده کن...برای نیکی کردن به تمام دنیا...
بدون که هر لحظه از زندگیت یا زندگیه عزیزانت ممکنه آخرین لحظه باشه...عمرت و لحظاتت رو بیهوده و سر مسائل هیچ و پوچ از دست نده...ما فناناپذیر نیستیم...هر لحظه از زندگیتون میتونه آخرین لحظه باشه...
از کجا میدونی که همینکه خودت یا عشقت پاشو از در بیرون گذاشت دو قدم جلوتر پاش گیر نکنه نیوفته و ... تمام ؟ یه حادثه ...یا تصادف...یا مریضی...یا هزاران بلای دیگه...از کجا مطمئنی ؟ و اونوقت اگر اتفاق افتاد...آیا به خودت نمیگی که قبل از اینکه این اتفاق بیوفته چیکار کردم ؟ چی گفتم ؟ چه رفتاری داشتم ؟ آیا همسر خوبی بودم ؟ آیا ناراحتش کردم ؟ آیا آخرین خاطره و تصویرم ازش یه دعوا و بحث و ناراحتی سر یه مساله ی پوچ و بی ارزش بود ؟ آیا از لحظات باهم بودنمون درست استفاده کردم ؟ یا اینکه به سرت خاک میریزی و تا آخره عمر پشیمونی و حسرتش رو تحمل میکنی ؟
قدر سلامتی و همون به ظاهر اندک چیزهایی که داری رو بدون و ناشکری نکن...بیخود و بی جهت سر کوچکترین کمبودها زندگی رو برای خودت و خونوادت تلخ و جهنم نکن...چنتا همسایه هستن که اون لحظه ای که تو داری سیر میخوابی اونها گرسنه به خواب میرن ؟ چنتا خونه ؟ چنتا خونواده ؟ آیا میدونی همون لحظه ای که تو داری سر کوچکترین دغدغه ها خودت و همه رو سرزنش یا ناراحت میکنی ممکنه اونطرفه دنیا مثلا یه بچه ی 5 ساله باشه که بلند میشه و میبینه تمام خونوادش زیر بارانی از آتش سوختن و تیکه پاره شدن و خونشون رو سرشون خراب شده و حالا هم آواره ی کوچه و خیابونها شده ؟ یک مثال کوچیک بود...ممکنه بگی از من و تو زیاد در این موارد کاری و کمکی بر نمیاد...اما حداقل میتونی به خودت بیای و برای خودت این برداشت رو داشته باشی که قدر داشته هاتو بدونی و خدارو شاکر باشی که هنوز محتاج ساده ترین و اولیه ترین نیازهای یک انسان برای زندگی نیستی...
بریم سر بحث اصلی :
شمایی که داری اینو میخونی...چه مرد ...چه زن...چه مجرد چه متاهل...بزار یه نصیحتی بهت بکنم که شاید نه تنها پدر و مادرت بلکه هیچکس دیگه تا هزاران سال قبل و بعد از این هم بهت نگفته باشه...در زندگیه اجتماعیت جوری سعی و تلاش کن و زحمت بکش و کار کن و برای رسیدن به اهدافت انگیزه نشون بده که وقتی مردم بهت نگاه میکنن فکر کنن قراره هزار سال عمر کنی(منظورم مال و ثروت اندوزی و غرق در مادیّات شدن نیست...بلکه تلاش و کار بی وقفه برای ساختن جامعه و دنیایی بهتر و خدمت به مردم هست)...و در عوض جوری خدا رو عبادت کن و به خونوادت عشق بورز که انگار همین فردا از دنیا میری...
خلاصه ی کلام : در زندگی اجتماعیت آنچنان کار و تلاش کن و همینطور برای انسانی بهتر و کاملتر شدن سختی بکش که انگار جاودانه ای و قراره تا ابد زنده بمونی...و در مقابل برای عشق ورزیدن به خدا و خونوادت و نیکی کردن به اطرافیانت طوری باش که انگار همون لحظه زندگیت رو به اتمامه و دیگه فرصتی نداری
خیال نکن حرفایی که گفتم یه رویاست...یک نمونه مصداق بارزش زندگیِ پیامبر و مولا ( علی )..یه نگاه به زندگیشون بندازی اونوقت تا ته حرف من رو رفتی.از کار و تلاش اجتماعیشون گرفته تا عشق بی پایان به خونواده و بندگی مخلصانه به خدا
ای پیر.ای جوون.ای بشر..از لحظه لحظه ی زندگیت برای عشق ورزیدن و خوبی کردن به نزدیکانت استفاده کن.اگر آدمیزاد از دو دقیقه ی بعدش خبر داشت..انقدر زندگیها به بحث و دعوا و جدایی و فقدان و پوچی نمیرفت
هرچیکه ناراحتی و غم دارین... هرچیکه حرف داری
ویرایش توسط YAshin.SAhAkiyAn : 03-26-2017 در ساعت 11:54 PM
ملیحه خانم تبلیغ نکنید
تنها خدا،آرام بخش دلها
سلام ب همه دوستان
من یه مشکل خیلی بزرگ دارم اونم اینکه همسرم فقط به فکر خانواده خودشه
دارم دیونه میشم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)