سلام من الان حدود 2 و سال و چند ماهه که ازدواج کردم ادم خوش خنده و سرزنده ای هستم اما شوهرم دقیقا بر عکس منه و همش داره میناله از زندگیش تا حالا نشده ی جوک براش بگم و اون بخنده همیشه یا جوکام بی مزه است یا قبلا شنیده از خورد کردن شخصیتم و ضایع کردنم خوشش میاد اما با دوستاش خوب می خنده واقعا نمی دونم باید باهاش چیکار همش با من قهر میکنه و اعصابمو بهم می ریزه لازم به ذکره که هیچ کدوم از اعضای خانواده اش تو زندگیمون هیچ نقشی ندارن. شوهرم به سختی بزرگ شده و سالهاست که با مادرش قهره . سر هر موضوعی کوچیکی هم با من قهر می کنه. الانم باهام قهره سر موضوعی که من اصلا توش دخیل نبودمو یکی از خواهرام و شوهرش باعث شدن اونم سرم هی غر زد و باهام دعوا و قهر کرد منم پناه آوردم خونه بابام الان 4 روزه اینجام و هیچ خبری ازش نیست جواب تلفن هیچ کدوم از اعضای خانوادمو نمی دهد حتی جواب زنگای منو. قبلا بهم گفته بود که اگه رفتی دیگه برنگرد من موندم چیکار کنم از طرفی شوهرمو و زندگیمو دوست دارم از طرفی هم خودم دارم نابود میشم خودش معتقد که آدم عقده ایی هست و هرگز پا رو غرورش نمیذاره بهم گفته بود من حاضرم بمیرم اما غرورمو زیر پام نمیذارم. با تمام این حرفا اخلاق خوبم داره و خیلی مهربون و مسئولیت پذیره و راحت برام پول خرج می کنه و منو مسافرت می بره اما واقعا گیر کردم اگه برگردم سر خونه و زندگیم نابود میشم اگرم طلاق بگیرم اون آواره میشه؟؟؟؟ راستی من 22 ساله هستم و اون 28 ساله راستی شوهر من ی کوچولو اهل رفیق هست خیلی کمه. اون حتی ی بار از دستش مادرش خودشو دار زد وقتی آوردنش پایین بیهوش بود لطفا خیلی فوری کمکم کنید