نمایش نتایج: از 1 به 28 از 28

موضوع: اخلاق بد همسر

3695
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    اخلاق بد همسر

    با سلام!من 22 ساله و همسرم25 ساله است و از لحاظ سواد در یک سطح و هر دو لیسانس هستیم.من در یک شهر بزرگ متولد شدم و زنگی میکنم اما شوهرم روستاییه و الان 2 ساله که تو یک شهر کوچیک زندگی میکنن از استان خودمون اما هم شهریم نیست!ما دقیقا 2 سال و نیمه پیش باهم ازدواج کردیم و در دوران عقد هستیم.
    من و همسرم هم دانشگاهی بودیم.قبل ازدواج 2 سال دنبالم بود میگفت عاشقم شده و بدون من نمیتونه زندگی کنه و به جز من با هیچ کس ازدواج نمیکنه و ازین حرفا...من به خاطر اختلاف سلیقه و عدم تفاهمی که داشتیم چون تو 2 محیط مختلف بزرگ شده بودیم قبول نمیکردم باهاش ازدواج کنم اما اون 2 سال التماسمو کرد و گفت اولین و تنها کسی هستم که عاشقم شده البته راست هم میگفت!بلاخره 2 سال التماس کرد و رفت و اومد تا هم منو خانوادمو هم خانوادشو راضی کرد و ازدواج کردیم البته با این شرط که اون شرایط منو پذیرفته و مشکلی نداره و سر توافقاتی که کردیم میمونه.همسرم خانواده ی خیلی خوبی داره منم دوست دارن و بهم احترام میذارن منم دوستشون دارم اما بابای من از اولی که ازدواج کردیم داره اذیتمون میکنه به طرق مختلف!قبل ازدواج هم وقتی مجرد بودم خیلی اذیت میکرد هم منو هم داداش و مامانمو.خداییش بابام تا امروز خیلی شوهرمو اذیت کرده و شوهرم هم گلایه میکنه ازین موضوع!وقتی ازدواج کردیم شوهرم هنوز دانشجو بود و بعد رفت سربازی و تازه 2 ماه پیش خدمتش تموم شد و بابام همیشه این موضوع رو میزد تو سرم و به خاطرش دعوا میکرد. الان 2 هفته است که همسرم تو شهر من میره سرکار.تو این مدت که کار نداشت خانوادش خرجشو میدادن و همه جوره هم تا همین امروز حمایتش کردن. فوق العاده به خانوادشو و شهرش و روستاشون وابسته ست و اصلا دوست نداشت بیاد شهر من زندگی کنه اما چون اینجا کار پیدا کرده از سر مجبوری میخواد بیاد شهر من زندگی کنه و به خاطر همین هم خیلی ناراحت و عصبیه البته من فکر میکنم واسه اینکه از خانوادش داره جدا میشه هم هست چون قراره عید نوروز بریم خونه خودمون البته قبل عقد باهاش قرار کرده بودم که باید بیاد شهرمن زندگی کنه و اون هم قبول کرد!میگه از خانواده من اصلا خوشش نمیاد چون دوران عقدمونو زهرمون کردن و خوشی واسش نذاشتن.جدیدا خیلی دعوا میکنیم اصلا باهام حرف نمیزنه و بهم توجه نمیکنه همش عصبی و ناراحته انگار من غریبه ام اما وقتی پیش خانوادش و فامیلشه خوشحاله همش میگه و میخنده اما به من توجه نمیکنه.جدیدا میگه پشیمونم ازدواج کردم و خودم و بدبخت کردم میگه اشتباه کردم حس میکنم دیگه مثل اوایل دوستم نداره و عاشقم نیست و منو باعث بدبختیش میبینه.اصلا باهام مهربون نیست باهام حرف نمیزنه نمیذاره هم باهاش حرف بزنم.میگه نمیخوام حرفاتو بشنوم مگه زوره؟رابطه جنسیمون هم خیلی کم شده هفته ای یک بار!اما من خیلی گرم مزاجم وقتی هم میرم طرفش میگه خوابم میاد یا خسته ام من همش دارم حسمو سرکوب میکنم.وقتی دعوامون میشه همش کارای خانوادمو میزنه تو سرم و میگه تو برام مهم نیستی.سر هیچ چیزی حق ندارم نظر بدم همش میگه به تو چه و دعوا میکنه و میگه اصلا تو حرف نزن.اصلا گریه هام و ناراحتیم براش مهم نیست اجازه هم ندارم باهاش حرف بزنم.زده زیر همه قول و قرارایی که با هم گذاشته بودیم ومیگه من یادم نیست همچین حرفایی زده باشم آخرش هم میگه من همینم عوض نمیشم با اینکه نسبت به اوایل خیلی عوض شده میگه اگه نمیخوای اینجوری باهام زتدگی کنی طلاق بگیر برو تا اذیت نشی حس میکنم بود و نبودم براش فرقی نداره.حس میکنم داره انتقام کارای خانوادمو از من میگیره اما من که تقصیری ندارم هروقت دعوا میکنیم به منو خانوادم فحش میده و بعد میگه تقصیر خودته.جدیدا خیلی افسرده و ناراحتم حالم اصلا خوب نیست.ما هنوز دخول نداشتیم پون قراره بریم خونه خودمون با این وضعیت میترسم من با همه شرایطش کنار اومدم دوسش دارم زندگیمو باهاش دوست دارم اما تحمل این وضعیت هم خیلی سخته...کمکم کنید لطفا

  2. کاربران زیر از خانوم روانشناس بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    دوست عزیز
    به نظر من بهتره شما فعلا رابطه دخول نداشته باشین.بهتره بیشتر خودتو به همسرت از لحاظ عاطفی نزدیک کنی تا اینکه مشکلات حل شن.ایشون الان از عصبانیت اینجوریه.بهش بگو اگه کاری از دستت بر میاد حتما کمکش میکنی که تو شهر خودش کار پیدا کنه.به خاطرش کمی بساز و بزار تو رو دوست خودش ببینه.بگو هر چی ناراحتت میکنه رو گوش میدم.وقتی به خانوادت بد و بیراه میگه گارد نگیر بگو میدونم خیلی اذیتت کردن و ازشون ناراحتی اما این راهش نیست.هر مشکلی رو با هم حلش میکنیم.مثل یه دوست سعی کن باهاش کنار بیای تا کم کم باهات درد دل کنه.اگه بتونه بهت دوباره به عنوان یه همراه اعتماد کنه مسائل حل میشن.بزار خشمشو خالی کنه بعد آروم میشه و خودش از کرده ش پشیمان میشه.باهاش مهربان و صبور باش نزار حس غربت داشته باشه

  4. 2 کاربران زیر از RANAA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11482
    نوشته ها
    239
    تشکـر
    683
    تشکر شده 197 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    عزیزم من درباره مشکلت یه پیام خصوصی واست فرستادم
    امضای ایشان
    غيرت يعني : زن مورد علاقه ات هرگز احساس تنهايي و بي پناهي نكند

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط RANAA نمایش پست ها
    دوست عزیز
    به نظر من بهتره شما فعلا رابطه دخول نداشته باشین.بهتره بیشتر خودتو به همسرت از لحاظ عاطفی نزدیک کنی تا اینکه مشکلات حل شن.ایشون الان از عصبانیت اینجوریه.بهش بگو اگه کاری از دستت بر میاد حتما کمکش میکنی که تو شهر خودش کار پیدا کنه.به خاطرش کمی بساز و بزار تو رو دوست خودش ببینه.بگو هر چی ناراحتت میکنه رو گوش میدم.وقتی به خانوادت بد و بیراه میگه گارد نگیر بگو میدونم خیلی اذیتت کردن و ازشون ناراحتی اما این راهش نیست.هر مشکلی رو با هم حلش میکنیم.مثل یه دوست سعی کن باهاش کنار بیای تا کم کم باهات درد دل کنه.اگه بتونه بهت دوباره به عنوان یه همراه اعتماد کنه مسائل حل میشن.بزار خشمشو خالی کنه بعد آروم میشه و خودش از کرده ش پشیمان میشه.باهاش مهربان و صبور باش نزار حس غربت داشته باشه
    مرسی دوست عزیز از راهنماییت اما به خدا من همه این کارا رو میکنم اما دست خودم نیس وقتی به خودم و خانوادم بد و بیراه میگه واقعا بهم بر میخوره و ناراحت میشم اما جوابشو نمیدم فقط میگم چرا اینجوری حرف میزنی؟به خدا با همه چیزش ساختم 2 ساله حتی یک کادو کوچیک هم برام نخریده اما به روی خودمم نیاوردم به خاطر بی پولیش نه ازش تفریح و مسافرت خواستم نه پول نه حتی لباس هیچی نخریدم که مبادا به غرورش بر بخوره اما اون همیشه میگه تو بدی!بساز نیستی...این حرفاش با وجود فداکاری هایی که براش کردم و اذیت هایی که شدم واقعا ناراحتم میکنه.اون میگه من هرچی میخوام بگم هرکار میخوام بکنم اما تو اصلا حق نداری ناراحت شی تازگیا اصلا هم از کاراش پشیمون نمیشه و میگه خوب کاری کردم حقت بود.میگه اصلا با من حرف نزن لال شو اصلا اجازه نمیده حرف بزنم تا دهنمو باز میکنم ساکتم میکنه و بد و بیراه میگه بعد چه جوری این حر فای شمارو بهش بزنم؟

  7. کاربران زیر از خانوم روانشناس بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    سلام وقتی شما نمیتونی با حرف ایشون و آروم کنی بهتره با رفتارت آروم کنی

    موقع دعوا بجای کل کل و جیغ و داد محل و ترک کنید

    موقع سرد مجازی ایشون سرد باشید تا خودش به موقع بیاد سمت تون

    موقع مهمانی بجای حسادت در کنار ایشون بخندید

    دوست من وواسه درست شدن ماجرا باید احساسات منفی ایشون و از بین ببرید
    به هر حال این همون آدمیه که یه روزی عاشق شما بود و حالا معلوم نیست واقعا چ بلاهایی سرش آمده ک به این روز افتاده

    شما باید با رفتار وو کردارتون این زندگی رو حفظ و ارتقا ببخشید
    ویرایش توسط Reepaa : 02-09-2015 در ساعت 09:44 PM
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  9. 2 کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6620
    نوشته ها
    203
    تشکـر
    122
    تشکر شده 252 بار در 118 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    دوست عزیز.من پیشنهاد میکنم کتاب بهبود روابط زناشویی به زبان آدمیزاد رو بگیری و باهم بخونینش حتی اگه نامزدت قبول نکرد خودت بخونش.بهتون کمک میکنه.فقط بازم میگم بهتر رابطه جنسی کامل نداشته باشی چه بسا خدای نکرده دیدی دیگه هیچ راهی برای مدارا و سر کردن نمونده.امیدوارم مشکلت حل شه

  11. کاربران زیر از RANAA بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    عزیزم اینکه میگی هیچی ازش نخواستم خیلی اشتباه بوده
    نمیگم ازش بخوای ولی تو داری عادتش میدی ب اینکه هیچ سهمی از زندگیش نداشته باشی
    مثلا وقتی میرید بیرون از چیزی خوشت میاد نمیخواد بگی اینو برام بخر فقط بگو واای این چقد خوشگله یا اینکه چقد دلم میخواد اینو داشته باشم اینجوری بهتره تا اینکه هیچی نخوای
    مطمئن باش سعیشو میکنه خواستتو هرجور شده براورده میکنه تا تو تاییدش کنی
    اگه واقعا میبینی رفتاراش دلیلی نداره تو هم یکم سرد باش
    بهش بگو هر عملی انجام میدی یه عکس العمل داره
    منم دوران عقد اصلا همسرمو دوس نداشتم از نزدیکی باهاش بدم میومد اصلا دوست نداشتم ببینمش ولی بعد از یه مدت و بعد عروسیمون کم کم علاقم بیشتر شد
    بهش فرصت بده فهمه با خودش چند چنده
    هی ازش نخواه بیا ببینتت یا نمیدونم از این کارا
    ولش کن یه زمانی بهش بده
    همچنین به خودت
    میدونم دوس داری هر لحظه ببینیش و کنارت باشه ولی این نه به نفع توء نه اون
    یکم دوری و ندیدن برای هردوتون خیلی خوبه

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    با سلام!من 22 ساله و همسرم25 ساله است و از لحاظ سواد در یک سطح و هر دو لیسانس هستیم.من در یک شهر بزرگ متولد شدم و زنگی میکنم اما شوهرم روستاییه و الان 2 ساله که تو یک شهر کوچیک زندگی میکنن از استان خودمون اما هم شهریم نیست!ما دقیقا 2 سال و نیمه پیش باهم ازدواج کردیم و در دوران عقد هستیم.
    من و همسرم هم دانشگاهی بودیم.قبل ازدواج 2 سال دنبالم بود میگفت عاشقم شده و بدون من نمیتونه زندگی کنه و به جز من با هیچ کس ازدواج نمیکنه و ازین حرفا...من به خاطر اختلاف سلیقه و عدم تفاهمی که داشتیم چون تو 2 محیط مختلف بزرگ شده بودیم قبول نمیکردم باهاش ازدواج کنم اما اون 2 سال التماسمو کرد و گفت اولین و تنها کسی هستم که عاشقم شده البته راست هم میگفت!بلاخره 2 سال التماس کرد و رفت و اومد تا هم منو خانوادمو هم خانوادشو راضی کرد و ازدواج کردیم البته با این شرط که اون شرایط منو پذیرفته و مشکلی نداره و سر توافقاتی که کردیم میمونه.همسرم خانواده ی خیلی خوبی داره منم دوست دارن و بهم احترام میذارن منم دوستشون دارم اما بابای من از اولی که ازدواج کردیم داره اذیتمون میکنه به طرق مختلف!قبل ازدواج هم وقتی مجرد بودم خیلی اذیت میکرد هم منو هم داداش و مامانمو.خداییش بابام تا امروز خیلی شوهرمو اذیت کرده و شوهرم هم گلایه میکنه ازین موضوع!وقتی ازدواج کردیم شوهرم هنوز دانشجو بود و بعد رفت سربازی و تازه 2 ماه پیش خدمتش تموم شد و بابام همیشه این موضوع رو میزد تو سرم و به خاطرش دعوا میکرد. الان 2 هفته است که همسرم تو شهر من میره سرکار.تو این مدت که کار نداشت خانوادش خرجشو میدادن و همه جوره هم تا همین امروز حمایتش کردن. فوق العاده به خانوادشو و شهرش و روستاشون وابسته ست و اصلا دوست نداشت بیاد شهر من زندگی کنه اما چون اینجا کار پیدا کرده از سر مجبوری میخواد بیاد شهر من زندگی کنه و به خاطر همین هم خیلی ناراحت و عصبیه البته من فکر میکنم واسه اینکه از خانوادش داره جدا میشه هم هست چون قراره عید نوروز بریم خونه خودمون البته قبل عقد باهاش قرار کرده بودم که باید بیاد شهرمن زندگی کنه و اون هم قبول کرد!میگه از خانواده من اصلا خوشش نمیاد چون دوران عقدمونو زهرمون کردن و خوشی واسش نذاشتن.جدیدا خیلی دعوا میکنیم اصلا باهام حرف نمیزنه و بهم توجه نمیکنه همش عصبی و ناراحته انگار من غریبه ام اما وقتی پیش خانوادش و فامیلشه خوشحاله همش میگه و میخنده اما به من توجه نمیکنه.جدیدا میگه پشیمونم ازدواج کردم و خودم و بدبخت کردم میگه اشتباه کردم حس میکنم دیگه مثل اوایل دوستم نداره و عاشقم نیست و منو باعث بدبختیش میبینه.اصلا باهام مهربون نیست باهام حرف نمیزنه نمیذاره هم باهاش حرف بزنم.میگه نمیخوام حرفاتو بشنوم مگه زوره؟رابطه جنسیمون هم خیلی کم شده هفته ای یک بار!اما من خیلی گرم مزاجم وقتی هم میرم طرفش میگه خوابم میاد یا خسته ام من همش دارم حسمو سرکوب میکنم.وقتی دعوامون میشه همش کارای خانوادمو میزنه تو سرم و میگه تو برام مهم نیستی.سر هیچ چیزی حق ندارم نظر بدم همش میگه به تو چه و دعوا میکنه و میگه اصلا تو حرف نزن.اصلا گریه هام و ناراحتیم براش مهم نیست اجازه هم ندارم باهاش حرف بزنم.زده زیر همه قول و قرارایی که با هم گذاشته بودیم ومیگه من یادم نیست همچین حرفایی زده باشم آخرش هم میگه من همینم عوض نمیشم با اینکه نسبت به اوایل خیلی عوض شده میگه اگه نمیخوای اینجوری باهام زتدگی کنی طلاق بگیر برو تا اذیت نشی حس میکنم بود و نبودم براش فرقی نداره.حس میکنم داره انتقام کارای خانوادمو از من میگیره اما من که تقصیری ندارم هروقت دعوا میکنیم به منو خانوادم فحش میده و بعد میگه تقصیر خودته.جدیدا خیلی افسرده و ناراحتم حالم اصلا خوب نیست.ما هنوز دخول نداشتیم پون قراره بریم خونه خودمون با این وضعیت میترسم من با همه شرایطش کنار اومدم دوسش دارم زندگیمو باهاش دوست دارم اما تحمل این وضعیت هم خیلی سخته...کمکم کنید لطفا
    عزیزم اینکه میگی هیچی ازش نخواستم خیلی اشتباه بوده
    نمیگم ازش بخوای ولی تو داری عادتش میدی ب اینکه هیچ سهمی از زندگیش نداشته باشی
    مثلا وقتی میرید بیرون از چیزی خوشت میاد نمیخواد بگی اینو برام بخر فقط بگو واای این چقد خوشگله یا اینکه چقد دلم میخواد اینو داشته باشم اینجوری بهتره تا اینکه هیچی نخوای
    مطمئن باش سعیشو میکنه خواستتو هرجور شده براورده میکنه تا تو تاییدش کنی
    اگه واقعا میبینی رفتاراش دلیلی نداره تو هم یکم سرد باش
    بهش بگو هر عملی انجام میدی یه عکس العمل داره
    منم دوران عقد اصلا همسرمو دوس نداشتم از نزدیکی باهاش بدم میومد اصلا دوست نداشتم ببینمش ولی بعد از یه مدت و بعد عروسیمون کم کم علاقم بیشتر شد
    بهش فرصت بده فهمه با خودش چند چنده
    هی ازش نخواه بیا ببینتت یا نمیدونم از این کارا
    ولش کن یه زمانی بهش بده
    همچنین به خودت
    میدونم دوس داری هر لحظه ببینیش و کنارت باشه ولی این نه به نفع توء نه اون
    یکم دوری و ندیدن برای هردوتون خیلی خوبه

  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    عزیزم اینکه میگی هیچی ازش نخواستم خیلی اشتباه بوده
    نمیگم ازش بخوای ولی تو داری عادتش میدی ب اینکه هیچ سهمی از زندگیش نداشته باشی
    مثلا وقتی میرید بیرون از چیزی خوشت میاد نمیخواد بگی اینو برام بخر فقط بگو واای این چقد خوشگله یا اینکه چقد دلم میخواد اینو داشته باشم اینجوری بهتره تا اینکه هیچی نخوای
    مطمئن باش سعیشو میکنه خواستتو هرجور شده براورده میکنه تا تو تاییدش کنی
    اگه واقعا میبینی رفتاراش دلیلی نداره تو هم یکم سرد باش
    بهش بگو هر عملی انجام میدی یه عکس العمل داره
    منم دوران عقد اصلا همسرمو دوس نداشتم از نزدیکی باهاش بدم میومد اصلا دوست نداشتم ببینمش ولی بعد از یه مدت و بعد عروسیمون کم کم علاقم بیشتر شد
    بهش فرصت بده فهمه با خودش چند چنده
    هی ازش نخواه بیا ببینتت یا نمیدونم از این کارا
    ولش کن یه زمانی بهش بده
    همچنین به خودت
    میدونم دوس داری هر لحظه ببینیش و کنارت باشه ولی این نه به نفع توء نه اون
    یکم دوری و ندیدن برای هردوتون خیلی خوبه
    عاطفه جون ما نمیتونیم از هم دور باشیم چون شوهرم شهرستانیه الان تو شهر من میره سر کار مجبوره خونه ما بمونه جایی رو برا موندن نداره پس ما همیشه با همیم!تازگیا دارم منم سرد برخورد میکنم اما به نظر اونم راضیه چون شکایتی نمیکنه یا اصلا نمیپرسه چرا سردی؟یا چرا حرف نمیزنی؟
    از چیزی خوشم اومده گفتم وای چه قدر قشنگه ولی اون عکس العملی نشون نداده یا گفت نه اصلا قشنگ نیس...

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط RANAA نمایش پست ها
    دوست عزیز.من پیشنهاد میکنم کتاب بهبود روابط زناشویی به زبان آدمیزاد رو بگیری و باهم بخونینش حتی اگه نامزدت قبول نکرد خودت بخونش.بهتون کمک میکنه.فقط بازم میگم بهتر رابطه جنسی کامل نداشته باشی چه بسا خدای نکرده دیدی دیگه هیچ راهی برای مدارا و سر کردن نمونده.امیدوارم مشکلت حل شه
    مرسی به خاطر معرفی کتاب دوست عزیز!
    مطمئنم قبول نمیکنه کتاب بخونه قبلا هم گفت میگه اینا چرته ولم کن.تازه اگه دست منم ببینه مسخره میکنه یا میگه همین کتابا زندگیارو خراب میکنه باید یواشکی بخونمش!
    ما عید عروسیمونه بعدش مجبورم دخول داشته باشم

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    عاطفه جون ما نمیتونیم از هم دور باشیم چون شوهرم شهرستانیه الان تو شهر من میره سر کار مجبوره خونه ما بمونه جایی رو برا موندن نداره پس ما همیشه با همیم!تازگیا دارم منم سرد برخورد میکنم اما به نظر اونم راضیه چون شکایتی نمیکنه یا اصلا نمیپرسه چرا سردی؟یا چرا حرف نمیزنی؟
    از چیزی خوشم اومده گفتم وای چه قدر قشنگه ولی اون عکس العملی نشون نداده یا گفت نه اصلا قشنگ نیس...
    اون داره با تو لج میکنه و چراشو خدا میدونه
    خب وقتایی هم ک میاد تو خودتو سرگرم نشون بده مثلا بشین کتاب بخون نمیدونم برو کمک مامانت زیاد پیشش نباش و همش با هم بگو و بخند کن
    نزار بفهمه ک چقد ناراحتی عیب نداره بزار توجه نکنه
    اون مدام حرکات تورو زیر نظر داره ولی نشون نمیده باور کن
    منتظر عکس العمل اون نباش هی زیر چشمی بهش نگا نکن ک ببینی اون داره نگات میکنه یا نه مردا این چیزارو خیلی زود میفهمن
    مثلا وقتی میرید بخوابید تو وزدتر بخواب و اصلا بهش محل نزار وقتی تو اتاقید اصلا با خودت بگو هیشکی تو اتاق نیس
    هر شب پیش هم میخوابید دیگه ؟؟؟

  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام وقتی شما نمیتونی با حرف ایشون و آروم کنی بهتره با رفتارت آروم کنی

    موقع دعوا بجای کل کل و جیغ و داد محل و ترک کنید

    موقع سرد مجازی ایشون سرد باشید تا خودش به موقع بیاد سمت تون

    موقع مهمانی بجای حسادت در کنار ایشون بخندید

    دوست من وواسه درست شدن ماجرا باید احساسات منفی ایشون و از بین ببرید
    به هر حال این همون آدمیه که یه روزی عاشق شما بود و حالا معلوم نیست واقعا چ بلاهایی سرش آمده ک به این روز افتاده

    شما باید با رفتار وو کردارتون این زندگی رو حفظ و ارتقا ببخشید
    دوست عزیز موقع سرد مجازی ایشون من اگه مجبور باشم سرد باشم عذاب میکشم ناراحت میشم دست خودم نیس شاید همین هم دلیلی بشه برای دعوا!
    بلاهایی هم که سر اون اومده تقصیر من که نبوده از سمت خانوادم بوده من باید تاوانشو پس بدم؟ولی قبول دارم موقع دعوا منم کل کل میکنم باهاش بعدشم ناراحت میشیم جفتمون خیلی عذاب میکشم وقتی ساکت وایمیستم نگاش میکنم هرچی دوس داره میگه.تو مهمونی هم من حسادت نمیکنم اما ناراحت میشم میبینم بگو بخندش واسه کسای دیگه ست اخمو دعواش واسه من!مرسی که جواب دادی...

  18. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    اون داره با تو لج میکنه و چراشو خدا میدونه
    خب وقتایی هم ک میاد تو خودتو سرگرم نشون بده مثلا بشین کتاب بخون نمیدونم برو کمک مامانت زیاد پیشش نباش و همش با هم بگو و بخند کن
    نزار بفهمه ک چقد ناراحتی عیب نداره بزار توجه نکنه
    اون مدام حرکات تورو زیر نظر داره ولی نشون نمیده باور کن
    منتظر عکس العمل اون نباش هی زیر چشمی بهش نگا نکن ک ببینی اون داره نگات میکنه یا نه مردا این چیزارو خیلی زود میفهمن
    مثلا وقتی میرید بخوابید تو وزدتر بخواب و اصلا بهش محل نزار وقتی تو اتاقید اصلا با خودت بگو هیشکی تو اتاق نیس
    هر شب پیش هم میخوابید دیگه ؟؟؟
    آره دیگه پیش هم میخوابیم!باشه اما اون باهام در مورد چیزایی که خودش بخواد حرف میزنه منم جدیدا فقط گوش میدم هیچی نمیگم خودمم نمیرم باهاش حرف بزنم احساس میکنم یکم بهتر شده!
    میدونی اون قبلا که میخوابیدیم میگفت بدون بغلای تو خوابم نمیبره تا صبح نمیذاشت ت************ بخورم اما جدیدا موقع خواب بغلم نمیکنه منم نمیرم سمتش میگیرم میخوابم

  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    آره دیگه پیش هم میخوابیم!باشه اما اون باهام در مورد چیزایی که خودش بخواد حرف میزنه منم جدیدا فقط گوش میدم هیچی نمیگم خودمم نمیرم باهاش حرف بزنم احساس میکنم یکم بهتر شده!
    میدونی اون قبلا که میخوابیدیم میگفت بدون بغلای تو خوابم نمیبره تا صبح نمیذاشت ت************ بخورم اما جدیدا موقع خواب بغلم نمیکنه منم نمیرم سمتش میگیرم میخوابم
    زیادی برای خودت سختش نکن عزیزم مشکلات زندگیرو هرچی سخت تر کنی بیشتر بهت صدمه میزنن یکم بی خیالی خیلی برای ما خانوما خوبه

  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    دوست عزیز موقع سرد مجازی ایشون من اگه مجبور باشم سرد باشم عذاب میکشم ناراحت میشم دست خودم نیس شاید همین هم دلیلی بشه برای دعوا!
    بلاهایی هم که سر اون اومده تقصیر من که نبوده از سمت خانوادم بوده من باید تاوانشو پس بدم؟ولی قبول دارم موقع دعوا منم کل کل میکنم باهاش بعدشم ناراحت میشیم جفتمون خیلی عذاب میکشم وقتی ساکت وایمیستم نگاش میکنم هرچی دوس داره میگه.تو مهمونی هم من حسادت نمیکنم اما ناراحت میشم میبینم بگو بخندش واسه کسای دیگه ست اخمو دعواش واسه من!مرسی که جواب دادی...
    دوست من اگر میخواید مشکل و حل کنید باید از خود گذشتگی داشته باشید
    آخه این نمشیه که شما بگی نمیتونم سرد باشم همسرتونم بگه نمیتونم گرم باشم ؟؟
    پس انعطاف چی میشه ؟؟
    گذشت چی میشه ؟؟
    و از همه مهمتر عقل و منطق شما چی میشه ؟؟

    بلاهایی که سر ایشون آمده ربطی نداره شما آوردید یا خانواده شما
    به هر حال شما جزئی از اون خانواده بودید یا نه ؟؟
    پس بهش حق بدید که ناراحت بشه البته ادم منطقی باید به این موضوع توجه کنه
    اما باز همسر شما احساساتین و این موضوع مشکل ساز شده

    شما مطمعن باش وقتی آروم باشی موقع دعوا اون خودش از گفته هاش خجالت میکشه
    و بعد از دعوا 100 برابر همیشه پشیمون میشیه و به سمت شما میاد

    باید ریسک کنید وراه های مختلف و امتحان کنید

    نکته بعدی اگر همسر شما موقع مهمونی با شما نمیخنده بخاطر مشکلاتی هست که تو خونه دارید اگر بتونید این اختلاف هارو حل کنید
    مطمعن باشید لحظه ای از یاد شما غافل نخواهد شد
    ا
    گر هر کسی بگه دست خودم نیست پس واقعا رفتار های ما دست کیه ؟؟
    چرا ما همیشه باید عکس العمل نشون بدیم در حالی که میتونیم با اعمال خودمون دیگران و کنترل کنیم ؟؟
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    زیادی برای خودت سختش نکن عزیزم مشکلات زندگیرو هرچی سخت تر کنی بیشتر بهت صدمه میزنن یکم بی خیالی خیلی برای ما خانوما خوبه
    آره به خدا بی خیالی خیلی خوبه!زنایی دو رو برم میبینم که اصلا محل شوهراشون نمیذارن هرکار دلشون بخواد میکنن بعد شوهره یکسره دنبالشونه و به حرفشون گوش میکنه...
    عاطفه جون یعنی به نظرت اینا واقعا مشکل نیست و من سختش میکنم؟

  22. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    دوست من اگر میخواید مشکل و حل کنید باید از خود گذشتگی داشته باشید
    آخه این نمشیه که شما بگی نمیتونم سرد باشم همسرتونم بگه نمیتونم گرم باشم ؟؟
    پس انعطاف چی میشه ؟؟
    گذشت چی میشه ؟؟
    و از همه مهمتر عقل و منطق شما چی میشه ؟؟

    بلاهایی که سر ایشون آمده ربطی نداره شما آوردید یا خانواده شما
    به هر حال شما جزئی از اون خانواده بودید یا نه ؟؟
    پس بهش حق بدید که ناراحت بشه البته ادم منطقی باید به این موضوع توجه کنه
    اما باز همسر شما احساساتین و این موضوع مشکل ساز شده

    شما مطمعن باش وقتی آروم باشی موقع دعوا اون خودش از گفته هاش خجالت میکشه
    و بعد از دعوا 100 برابر همیشه پشیمون میشیه و به سمت شما میاد

    باید ریسک کنید وراه های مختلف و امتحان کنید

    نکته بعدی اگر همسر شما موقع مهمونی با شما نمیخنده بخاطر مشکلاتی هست که تو خونه دارید اگر بتونید این اختلاف هارو حل کنید
    مطمعن باشید لحظه ای از یاد شما غافل نخواهد شد
    ا
    گر هر کسی بگه دست خودم نیست پس واقعا رفتار های ما دست کیه ؟؟
    چرا ما همیشه باید عکس العمل نشون بدیم در حالی که میتونیم با اعمال خودمون دیگران و کنترل کنیم ؟؟
    حق با شماست...
    قبول دارم یکی از عیوب من همینه که از خوش گذشتگی ندارم میخوام همیشه همه چیز بر وفق مراد باشه وگرنه میخوام حتما درستش کنم
    دعواهامون هم قبول دارم بیشترش تقصیر من بوده اون به خودش باشه خیلی کم پیش میاد بیاد باهام دعوا کنه!من اگرم نخوام سر موضوعی که میلم نیست دعوا کنم یا حرفی بزنم انرژی مو هی سرکوب میکنم بعد با یک قدرت بیشتری خالیش میکنم واقعا دوست دارم اینجوری نباشم تا خود خوری هم نکنم!در مورد خانوادم حق با شماست بلاخره من جزیی از اونام اما چه کار کنم که تاثیرش تو زندگیم از بین بره؟؟؟دوست ندارم به خاطر کار نکرده مجازات شم!
    من همیشه احساس میکنم اگه همش ساکت بشم و هیچی نگم و بهش اجازه بدم هرچی میخواد بگه هر کار دوست داره بکنه یعنی دارم تحقیر میشم کوچیک میشم تو سری خور میشم بی عرضه ام!احساس میکنم وقتی پیش بقیه به من توجه نمیکنه یعنی دوسم نداره بقیه فکر میکنن منو دوست نداره برام احترام قایل نیست براش بی ارزشم.
    اشتباه میکنم؟؟؟
    چه کار کنم که هم خودمو کنترل کنم هم این احساسو نداشته باشم؟چه کار کنم تا اوضاع مثل قبل بشه؟

  23. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    حق با شماست...
    قبول دارم یکی از عیوب من همینه که از خوش گذشتگی ندارم میخوام همیشه همه چیز بر وفق مراد باشه وگرنه میخوام حتما درستش کنم
    دعواهامون هم قبول دارم بیشترش تقصیر من بوده اون به خودش باشه خیلی کم پیش میاد بیاد باهام دعوا کنه!من اگرم نخوام سر موضوعی که میلم نیست دعوا کنم یا حرفی بزنم انرژی مو هی سرکوب میکنم بعد با یک قدرت بیشتری خالیش میکنم واقعا دوست دارم اینجوری نباشم تا خود خوری هم نکنم!در مورد خانوادم حق با شماست بلاخره من جزیی از اونام اما چه کار کنم که تاثیرش تو زندگیم از بین بره؟؟؟دوست ندارم به خاطر کار نکرده مجازات شم!
    من همیشه احساس میکنم اگه همش ساکت بشم و هیچی نگم و بهش اجازه بدم هرچی میخواد بگه هر کار دوست داره بکنه یعنی دارم تحقیر میشم کوچیک میشم تو سری خور میشم بی عرضه ام!احساس میکنم وقتی پیش بقیه به من توجه نمیکنه یعنی دوسم نداره بقیه فکر میکنن منو دوست نداره برام احترام قایل نیست براش بی ارزشم.
    اشتباه میکنم؟؟؟
    چه کار کنم که هم خودمو کنترل کنم هم این احساسو نداشته باشم؟چه کار کنم تا اوضاع مثل قبل بشه؟
    دوست من اینکه میخواید همه چیز بر وفق مراد باشه بد نیست ولی اینککه از چ راهی به این مقصود برسید خیلی مهمه
    بعضی ها با دعوا و دادو بیداد بعضی ها با محبت و مهربانی
    میبینید ؟؟؟مقصد یکی ولی روش رسیدن به هدف فرق داره

    باور کنید مردا از دعوا مخصوصا دادوبیداد بیزارن یعنی کدوم آدم عاقلی رو اعصاب خودش ناخن میکشه ؟؟
    مطمعنن لج بازی های شما داره خاطرات آزار خانواده اتون و برای ایشون تکرار میکنه
    دوست من شما شاید برای مشکلات پدرمادرتون مجازات نشید
    اما بدونید بخاطر این رفتار و طرز فکر و همینکه فکر میکنید جواب های هویه مطمعنا مجازات خواهید شد ( ک دارید میشید )

    جواب بدی بدتر شدنه ؟؟ وقعا فکر میکنید آتیش و با بنزین میشه خاموش کرد ؟؟؟
    شما دارید با این اعصاب خوردی ها فقط آتش خشم همسرتون و شعله ور تر میکنید
    در حالی که باید آروم ش کنید

    دوست من اگر میخوای تاثیر خانواده ات از زندگیت پاک بشه باید خودت زندگیتو بر عهده بگیری
    نباید بگی تقصیر اوناست یا تقفصیر همسرته
    شما هم بی تقصیر نیستید
    پس آرام باشید و منطقی فکر کنید
    اگر شما رفتارتون مثل خانواده اتون نباشه مطمعناا همسر شما میفهمه که با شما نباید تو زندگی بجنگه
    اگر شما متحد و پشتیبان همسرتون باشید اونم شمارو ساپورت میکنه چ تو مهمانی ها و چ تو لحظات تلخ و شیرین زندگی تون

    دوست من واقعیت اینکه جواب های هویه ولی جواب عزیزم جونمه ؟؟
    این دست شماست ک از چ واژه ای در چ زمانی استفاده کنید
    و اگر بلد باشید و سیاست به خرج بدید میبنید ک یه عزیزم وسط دعوا همه انرژی های منفی رو تو وجود همسرتون از بین میبره
    و یه فحش و ناسزا این آتیش و شعله ور تر میکنه
    حالا انتخاب با شماست
    جواب های و با چی میدید ؟؟؟
    سکوت در موقع دعوا یعنی ثبات شصخیت یعنی قدرت نفس نه تحقیر شدن
    سکوت موقع دعوا یعنی عشق و علاقه نه تحقیر شدن
    سکوت موقع دعوا یعنی بزار خالی بشه تا آرامش پیدا کنه نه تحقیر شدن

    باز انتخاب با شماست
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  24. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    درضمن فکر نکنم بتونید اوضاع رو مثل قبل بکنید
    اما بهتن قول میدم اگر عاقل باشید میتونید اوضاع رو از قبل خیلی خیلی بهتر بکنید
    اما به شرطی که عقل و منطق به کار بگیرید نه احساسات منفی
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  25. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اخلاق بد همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    با سلام!من 22 ساله و همسرم25 ساله است و از لحاظ سواد در یک سطح و هر دو لیسانس هستیم.من در یک شهر بزرگ متولد شدم و زنگی میکنم اما شوهرم روستاییه و الان 2 ساله که تو یک شهر کوچیک زندگی میکنن از استان خودمون اما هم شهریم نیست!ما دقیقا 2 سال و نیمه پیش باهم ازدواج کردیم و در دوران عقد هستیم.
    من و همسرم هم دانشگاهی بودیم.قبل ازدواج 2 سال دنبالم بود میگفت عاشقم شده و بدون من نمیتونه زندگی کنه و به جز من با هیچ کس ازدواج نمیکنه و ازین حرفا...من به خاطر اختلاف سلیقه و عدم تفاهمی که داشتیم چون تو 2 محیط مختلف بزرگ شده بودیم قبول نمیکردم باهاش ازدواج کنم اما اون 2 سال التماسمو کرد و گفت اولین و تنها کسی هستم که عاشقم شده البته راست هم میگفت!بلاخره 2 سال التماس کرد و رفت و اومد تا هم منو خانوادمو هم خانوادشو راضی کرد و ازدواج کردیم البته با این شرط که اون شرایط منو پذیرفته و مشکلی نداره و سر توافقاتی که کردیم میمونه.همسرم خانواده ی خیلی خوبی داره منم دوست دارن و بهم احترام میذارن منم دوستشون دارم اما بابای من از اولی که ازدواج کردیم داره اذیتمون میکنه به طرق مختلف!قبل ازدواج هم وقتی مجرد بودم خیلی اذیت میکرد هم منو هم داداش و مامانمو.خداییش بابام تا امروز خیلی شوهرمو اذیت کرده و شوهرم هم گلایه میکنه ازین موضوع!وقتی ازدواج کردیم شوهرم هنوز دانشجو بود و بعد رفت سربازی و تازه 2 ماه پیش خدمتش تموم شد و بابام همیشه این موضوع رو میزد تو سرم و به خاطرش دعوا میکرد. الان 2 هفته است که همسرم تو شهر من میره سرکار.تو این مدت که کار نداشت خانوادش خرجشو میدادن و همه جوره هم تا همین امروز حمایتش کردن. فوق العاده به خانوادشو و شهرش و روستاشون وابسته ست و اصلا دوست نداشت بیاد شهر من زندگی کنه اما چون اینجا کار پیدا کرده از سر مجبوری میخواد بیاد شهر من زندگی کنه و به خاطر همین هم خیلی ناراحت و عصبیه البته من فکر میکنم واسه اینکه از خانوادش داره جدا میشه هم هست چون قراره عید نوروز بریم خونه خودمون البته قبل عقد باهاش قرار کرده بودم که باید بیاد شهرمن زندگی کنه و اون هم قبول کرد!میگه از خانواده من اصلا خوشش نمیاد چون دوران عقدمونو زهرمون کردن و خوشی واسش نذاشتن.جدیدا خیلی دعوا میکنیم اصلا باهام حرف نمیزنه و بهم توجه نمیکنه همش عصبی و ناراحته انگار من غریبه ام اما وقتی پیش خانوادش و فامیلشه خوشحاله همش میگه و میخنده اما به من توجه نمیکنه.جدیدا میگه پشیمونم ازدواج کردم و خودم و بدبخت کردم میگه اشتباه کردم حس میکنم دیگه مثل اوایل دوستم نداره و عاشقم نیست و منو باعث بدبختیش میبینه.اصلا باهام مهربون نیست باهام حرف نمیزنه نمیذاره هم باهاش حرف بزنم.میگه نمیخوام حرفاتو بشنوم مگه زوره؟رابطه جنسیمون هم خیلی کم شده هفته ای یک بار!اما من خیلی گرم مزاجم وقتی هم میرم طرفش میگه خوابم میاد یا خسته ام من همش دارم حسمو سرکوب میکنم.وقتی دعوامون میشه همش کارای خانوادمو میزنه تو سرم و میگه تو برام مهم نیستی.سر هیچ چیزی حق ندارم نظر بدم همش میگه به تو چه و دعوا میکنه و میگه اصلا تو حرف نزن.اصلا گریه هام و ناراحتیم براش مهم نیست اجازه هم ندارم باهاش حرف بزنم.زده زیر همه قول و قرارایی که با هم گذاشته بودیم ومیگه من یادم نیست همچین حرفایی زده باشم آخرش هم میگه من همینم عوض نمیشم با اینکه نسبت به اوایل خیلی عوض شده میگه اگه نمیخوای اینجوری باهام زتدگی کنی طلاق بگیر برو تا اذیت نشی حس میکنم بود و نبودم براش فرقی نداره.حس میکنم داره انتقام کارای خانوادمو از من میگیره اما من که تقصیری ندارم هروقت دعوا میکنیم به منو خانوادم فحش میده و بعد میگه تقصیر خودته.جدیدا خیلی افسرده و ناراحتم حالم اصلا خوب نیست.ما هنوز دخول نداشتیم پون قراره بریم خونه خودمون با این وضعیت میترسم من با همه شرایطش کنار اومدم دوسش دارم زندگیمو باهاش دوست دارم اما تحمل این وضعیت هم خیلی سخته...کمکم کنید لطفا
    سلام
    خوب خانم روان نشناس!!!! زدی همه چیزها رو خراب کردی که!!!!!؟؟

    تو سن 19 سالگی عقد کردی رابطه جنسی هم داشتی و 2 سال عقد کرده موندی حالا هم که 22 سالته نمیدونی چیکار کنی 2 ماه دیگه هم میخواهین برین زیر 1 سقف!!!!؟؟

    عزیز هم شما و هم ایشون قبل از انجام هر عمل دیگری بهتره از یک مشاور حاذق و خوب مشورت بگیرید. چون واقعا هر دو هیچ از ازدواج و انسان نمیدانید. زیر یک سقف رفتن هم با این شرایطی که فرمودید

    مشکلات هر دو را بیشتر میکنه. متاسفم ولی اتفاقی است که افتاده حتما مشاوره بگیرید.

    موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  26. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12055
    نوشته ها
    30
    تشکـر
    24
    تشکر شده 12 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    آره به خدا بی خیالی خیلی خوبه!زنایی دو رو برم میبینم که اصلا محل شوهراشون نمیذارن هرکار دلشون بخواد میکنن بعد شوهره یکسره دنبالشونه و به حرفشون گوش میکنه...
    عاطفه جون یعنی به نظرت اینا واقعا مشکل نیست و من سختش میکنم؟
    میشه حلش کرد عزیزم هیچ مشکلی حل نشدنی نیست
    بهش محبت میکنی؟ وقتی محبت میکنی چ عکس العملی نشون میده ؟

  27. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اخلاق بد همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام
    خوب خانم روان نشناس!!!! زدی همه چیزها رو خراب کردی که!!!!!؟؟

    تو سن 19 سالگی عقد کردی رابطه جنسی هم داشتی و 2 سال عقد کرده موندی حالا هم که 22 سالته نمیدونی چیکار کنی 2 ماه دیگه هم میخواهین برین زیر 1 سقف!!!!؟؟

    عزیز هم شما و هم ایشون قبل از انجام هر عمل دیگری بهتره از یک مشاور حاذق و خوب مشورت بگیرید. چون واقعا هر دو هیچ از ازدواج و انسان نمیدانید. زیر یک سقف رفتن هم با این شرایطی که فرمودید

    مشکلات هر دو را بیشتر میکنه. متاسفم ولی اتفاقی است که افتاده حتما مشاوره بگیرید.

    موفق باشید
    سلام مرسی که جواب دادین!
    همسرم راضی نمیشه بیاد پیش مشاور مطممئنم اگه ازش بخوام عصبانی میشه و اوضاع بدتر میشه!شما یک جوری حرف میزنید که انگار من اشتباه کردم ازدواج کردم و اوضاع هم خبلب حاده آره؟؟؟

  28. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط atefeh021 نمایش پست ها
    میشه حلش کرد عزیزم هیچ مشکلی حل نشدنی نیست
    بهش محبت میکنی؟ وقتی محبت میکنی چ عکس العملی نشون میده ؟
    تازگیا وقتی محبت میکنم سرده با دل و جون جوابمو نمیده انگار خیلی ناراحت باشه و بخواد خودشو بگیره اونجوریه!
    خودش هم که اصلا محبت نمیکنه...

  29. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    دوست من اینکه میخواید همه چیز بر وفق مراد باشه بد نیست ولی اینککه از چ راهی به این مقصود برسید خیلی مهمه
    بعضی ها با دعوا و دادو بیداد بعضی ها با محبت و مهربانی
    میبینید ؟؟؟مقصد یکی ولی روش رسیدن به هدف فرق داره

    باور کنید مردا از دعوا مخصوصا دادوبیداد بیزارن یعنی کدوم آدم عاقلی رو اعصاب خودش ناخن میکشه ؟؟
    مطمعنن لج بازی های شما داره خاطرات آزار خانواده اتون و برای ایشون تکرار میکنه
    دوست من شما شاید برای مشکلات پدرمادرتون مجازات نشید
    اما بدونید بخاطر این رفتار و طرز فکر و همینکه فکر میکنید جواب های هویه مطمعنا مجازات خواهید شد ( ک دارید میشید )

    جواب بدی بدتر شدنه ؟؟ وقعا فکر میکنید آتیش و با بنزین میشه خاموش کرد ؟؟؟
    شما دارید با این اعصاب خوردی ها فقط آتش خشم همسرتون و شعله ور تر میکنید
    در حالی که باید آروم ش کنید

    دوست من اگر میخوای تاثیر خانواده ات از زندگیت پاک بشه باید خودت زندگیتو بر عهده بگیری
    نباید بگی تقصیر اوناست یا تقفصیر همسرته
    شما هم بی تقصیر نیستید
    پس آرام باشید و منطقی فکر کنید
    اگر شما رفتارتون مثل خانواده اتون نباشه مطمعناا همسر شما میفهمه که با شما نباید تو زندگی بجنگه
    اگر شما متحد و پشتیبان همسرتون باشید اونم شمارو ساپورت میکنه چ تو مهمانی ها و چ تو لحظات تلخ و شیرین زندگی تون

    دوست من واقعیت اینکه جواب های هویه ولی جواب عزیزم جونمه ؟؟
    این دست شماست ک از چ واژه ای در چ زمانی استفاده کنید
    و اگر بلد باشید و سیاست به خرج بدید میبنید ک یه عزیزم وسط دعوا همه انرژی های منفی رو تو وجود همسرتون از بین میبره
    و یه فحش و ناسزا این آتیش و شعله ور تر میکنه
    حالا انتخاب با شماست
    جواب های و با چی میدید ؟؟؟
    سکوت در موقع دعوا یعنی ثبات شصخیت یعنی قدرت نفس نه تحقیر شدن
    سکوت موقع دعوا یعنی عشق و علاقه نه تحقیر شدن
    سکوت موقع دعوا یعنی بزار خالی بشه تا آرامش پیدا کنه نه تحقیر شدن

    باز انتخاب با شماست
    چند روزه دارم رو خودم کار میکنم اوضاع بهتر از قبله خدارو شکر بهتره یعنی اینکه دعوا نمیکنیم وگرنه رفتارش هنوز باهام زیاد خوب نیست.
    تصمیم گرفتم دیگه باهاش جر و بحث نکنم چون فکر کنم واقعا فایده نداره به هرحال اون سر هر موضوعی کار خودشو میکنه و به نطر من هم اهمیتی نمیده پس چه من دعوا و قهر و داد و بیداد کنم چه نکنم اوضاع همینه برا اونم هیچ کدوم ازینا اهمیتی نداره!!!
    خسته شدم...خیلی...
    مرسی از راهنمایی های فوق العاده خوب و موثر و همدلیاتون!
    دارم تمام سعیمو میکنم حرفای شمارو عملی کنم فقط امیدوارم بیشتر ازین خورد نشم حداقل پیش خودم.
    پس شما هم قبول دارین اوضاع دیگه مثل قبل نمیشه!یعنی من دیگه نمیتونم چیزایی و که دوست دارم داشته باشم؟!
    امیدوارم این کارایی و که شما میگید و قراره انجام بدم اوضاع رو خوب کنه!
    یعنی شما میگین از هرچی دوست دارم بگذرم و بذارم اوضاع فقط طبق میل شوهرم باشه و حتی چیزی نگم و ساکت باشم تا عصبانی تر نشه؟

  30. کاربران زیر از خانوم روانشناس بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : رابطه من و همسرم که خوب نیست

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    چند روزه دارم رو خودم کار میکنم اوضاع بهتر از قبله خدارو شکر بهتره یعنی اینکه دعوا نمیکنیم وگرنه رفتارش هنوز باهام زیاد خوب نیست. تصمیم گرفتم دیگه باهاش جر و بحث نکنم چون فکر کنم واقعا فایده نداره به هرحال اون سر هر موضوعی کار خودشو میکنه و به نطر من هم اهمیتی نمیده پس چه من دعوا و قهر و داد و بیداد کنم چه نکنم اوضاع همینه برا اونم هیچ کدوم ازینا اهمیتی نداره!!! خسته شدم...خیلی... مرسی از راهنمایی های فوق العاده خوب و موثر و همدلیاتون! دارم تمام سعیمو میکنم حرفای شمارو عملی کنم فقط امیدوارم بیشتر ازین خورد نشم حداقل پیش خودم. پس شما هم قبول دارین اوضاع دیگه مثل قبل نمیشه!یعنی من دیگه نمیتونم چیزایی و که دوست دارم داشته باشم؟! امیدوارم این کارایی و که شما میگید و قراره انجام بدم اوضاع رو خوب کنه! یعنی شما میگین از هرچی دوست دارم بگذرم و بذارم اوضاع فقط طبق میل شوهرم باشه و حتی چیزی نگم و ساکت باشم تا عصبانی تر نشه؟
    دوست من مردا همه اشون اینجورین مغرور و خود خواه همه مردا دوست دارن حرف حرف خودشون باشه
    شما اگر میخوای ایشون و کنترل کنی باید آرام باشی و باهوش
    مرد با اون همه غرور و قدرت میشه با دعوا کنترلش کرد ؟؟؟
    نه فقط با زبون میشه
    شما باید این خودخواهی رو بزارید کنار زندگی مشترک خودم و خودت نداره فقط یه کلمه داره اونم ما است و بس

    زخم های قلب یه مرد خیلی دیر خوب میشه و معمولا جاشم میمونه
    اما گفتم اگر قوی باشید میتونید اوضاع رو از گذشته بهتر کنید
    من میگم آرام باشید و بزارید ایشون تصمیم بگیره تا کم کم به شما اعتماد کنه و نظرش نسبت به شما عوض بشه
    بعدش کم کم میتونید با دلیل و منطق نظرات خودتون و به ایشون بگید و با ناز و اشوه کاری کنید که مطابق میل شما باشن البته فقط بعضی وقتا
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  32. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اخلاق بد همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    سلام مرسی که جواب دادین!
    همسرم راضی نمیشه بیاد پیش مشاور مطممئنم اگه ازش بخوام عصبانی میشه و اوضاع بدتر میشه!شما یک جوری حرف میزنید که انگار من اشتباه کردم ازدواج کردم و اوضاع هم خبلب حاده آره؟؟؟

    سلام

    شما چی فکر میکنین؟ و تصورتون چیه و مقصر این وضع کیه؟

    و اوضاع حاده یا نه؟
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  34. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اخلاق بد همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    شما چی فکر میکنین؟ و تصورتون چیه و مقصر این وضع کیه؟

    و اوضاع حاده یا نه؟
    سلام به نظرمن آره حاده چون دارم دیوونه میشم !
    مقصر از نظر من جفتمونیم خانواده ی منم مقصرن!
    خواهش میکنم اگه وقت دارین کمکم کنین واقعا نا امیدم...
    بیوگرافیمو که تو پست اولم نوشتم اوضاع رو هم توضیح دادم با توجه به این که وقت زیادی تا عروسی ندارم به نظر شما چه کار کنم؟؟؟

  35. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : اخلاق بد همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم روانشناس نمایش پست ها
    سلام به نظرمن آره حاده چون دارم دیوونه میشم !
    مقصر از نظر من جفتمونیم خانواده ی منم مقصرن!
    خواهش میکنم اگه وقت دارین کمکم کنین واقعا نا امیدم...
    بیوگرافیمو که تو پست اولم نوشتم اوضاع رو هم توضیح دادم با توجه به این که وقت زیادی تا عروسی ندارم به نظر شما چه کار کنم؟؟؟
    ببینید عزیز در طول دوران درمان با صدها خانم مراجعه کننده برخورد داشتم که به علل اختلافات زناشویی رجوع کرده بودند. و وقتی میپرسیدم که خوب چرا با این شخص ازدواج کردید

    جوابشان به مانند شما این بود, که خوب اون خیلی دوستم داشت و عاشقم بود!!!!!!!!!!!!!؟؟

    انگار علاقه و عشق یکطرفه از طرف شوهرشان(دوست داشتن اولیه) برای تدام زندگی کافی بوده و نیازی به علاقه و کشش متقابل نبوده!؟

    ممکنه خانواده محترم و همسرتان مقصر بوده باشند و لی مقصر اصلی خود شما هستید. من اصلا نمیتونم بگم در این زندگی بمانید و یا خیر ولی بهتره عروسی رو عقبتر بیندازید و حتما

    اگر همسرتون هم نمیایند خودتان به یک مشاور خانم متاهل(حاذق) رجوع کنید و مشاوره بگیرید.

    موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد