پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
خب با وضعیتی که شما توصیف کردید باید بگم چاره ای جز به صبر کردن نیست
شما نمیتونید کسی رو که تمایلی به تغییر نداره رو عوض کنید !
میگن زن و مرد مکمل همدیگن ولی متاسفانه سهم افراد در این مکمل بودن یکسال نیست
میتونید تمام رفتار و حرکات ایشون رو بنویسید تا فراموش نکنید و با
مشاوره در این مورد مشورت کنید تا نسبت به رفتار ایشون راهکاری رو بتونید به دست بیارید
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
مهسا 42 عزیز، مشکل من با ایشون یکی دوتا که نیست ، تفاوت فکری ، تناقض و... ما حتی تو تربیت پسرمون نظراتمون باهم متفاوته، اون خیلی پدر سهل اندیشیه و تقریبا به 95% خواسته های پسر 9ساله امون جواب مثبت میده اما من باید نبایدهای زیادی واسش قایلم، این هم یکی از معضلات منه، ناگفته نمونه که پسر من هم از نظر تربیت هم تحصیل نمونه است، اما نگرانی من اینه که مثل باباش شه - منزوی و گوشه گیر - آخه پسر خیلی آرومیه، نظر مشاوری که رفته بودم پیشش این بود که اگه واقعا همسر من اسکیزویید باشه هیچ راهی نیست جز صبر تا موقعی که زنده ام یا جدا کردن مسیر زندگیم از شوهرم. اما من شجاعت اینکارو ندارم از طرفیم واقعا تحت فشارم و مدام حس ازخودگذشتگی باهامه و فکر میکنم دنیا اومدم تا خودمو وقف پسرمو شوهرم کنم
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
سلام دوست من
آدمی که شما تعریف کردید از این انزوا و گوشه گیری لذت میبره بخاطر همینکه سعی در از بین بردنش نداره
اگر میخواید این انزوا رو از بین ببرید باید آتش شوق و شادی رو درون ایشون شعله ور کنید
اولش با یه جرقه
مثلا وقتی دیدید یه گوشه نشسته با پسرتون برید خونه مادرتون و بزارید تنها بمونه
اینجوری ایشون دائم به شما فکر میکنه و از این تنههایی نه تنها لذت نمیبره بلکه اذیتم میشه
این یه جرقه است که میتونه ببه شما کمک کنه
بعدش شادی و نشاط و به زندگیتون تزریق میکنید و ایشون و یواش یواش از لاک تنهاییشون بیرون میکشید
فراموش نکنید درسته کسی که نخواد تغییر کنه تغییر نمیکنه اما این وظیفه ماست که کمکشون کنیم که بخوان تغییر کنن
نقش شما به عنوان یه همسر و نزدیک تررین فرد به ایشون خیلی مهمه و تاثیر گذار
سعی کنید تو این راه و عقاید ی که دارید ثابت قدم باشید تا ایشون تن به این راه شادی و نشاط بدن
براتون جالب نیست که چرا شما مثل ایشون تنها شدید ولی ایشون مثل شما شاد و پر نشاط نیستن ؟؟؟
جوابش ساده است به شما کاری نداره و کار خودش و میکنه
پس شما هم کاری به همسرتون نداشته باشید و شاد و پر نشاط باشید تا ایشون به سمت شما بیان
در جمع هم از کسی خجالت نکنشید همه یه مشکلاتی دارن قرار نیست کسی تو این دنیا بی مشکل باشه
در ضمن این گوشه گیری به کسی مربوط نیست و این شمایید که باید با آرامش و شادی و نشاط این گوشه گیری و کاهش بدید
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
خب اگر این بیماری که روانشناس گفته باشه باید بیشتر در موردش بدونید ...
به هرحال بیماریهای روانی نیاز شدید به همراهی خود فرد برای بهبودی داره ...
پس منم نظرم اینه که از مشاور بخوایت تا روشهایی رو در برخورد با ایشون به شما فرا بدن
****
مهمترین ویژگی این بیماری کناره گیری ، عدم دخالت در امور روزمره و اهمیت ندادن به دیگران است. در واقع برای این بیمار «روابط اجتماعی» بی معنی است. بنابراین در رفتارشان مردم گریزی و زندگی حاشیهای قابل ملاحظه است. این بیماران چون مردم گریز هستند؛ بنابراین به فعالیتها و مشاغل انفرادی بویژه شبانه علاقه نشان میدهند.
اینان موضوع شغلی خود را طوری انتخاب میکنند که کمترین ارتباط با مردم داشته باشند. کارهای انتزاعی و مشاغل مرتبط با وسایل بی جان برایشان لذت بخش است. (نظیر: ریاضیات ، ستاره شناسی ، مشاغل مرتبط با فلز و چوب و ... . همچنین زندگی عاطفی و هیجانی بیمار یکنواخت ، سطحی ، محدود است. حتی موقعی که در مورد شادترین یا ناخوشایندترین حوادث زندگی صحبت میکند تغییری در رفتار و آهنگ صدایش مشاهده نمیشود. این ویژگیها بیشتر با علائم منفی اسکیزوفرنی را به یاد میآورد.
یک مثال:
«گفتگوی زیر بخشی از صحبتهای یک بیمار اسکیزوئید با یک مشاور است»:
م:آقای اکبری چه مشکلی دارید؟
ب:کاری.
م:اگر امکان دارد در مورد مشکل کاریتون صحبت کنید؟
ب:بیعلاقگی.
م:حتما برایتان سخت که کاری را انجام بدهید که علاقهای به آن ندارید:
ب:بلی.
م:در مورد کارتان بیشتر صحبت کنید؟
ب:آزمایشگاهی.
م:در آزمایشگاه چه کار انجام میدهید؟
ب:حیوانات
(اگر با این بیمار چندین ساعت هم گفتگو شود باز هم جوابها کوتاه ، سطحی و یکنواخت خواهد بود.)
ملاکهای تشخیص اختلال اسکیزوئید
گسستگی روابط اجتماعی و عواطف سطحی در اوایل بزرگسالی شروع میشود و برای تشخیص اختلال وجود چهار علامت (یا بیشتر) از علائم زیر ضروری است
از روابط نزدیک ، از جمله عضو یک خانواده بودن نه لذت میبرد و نه تمایلی به آن دارد
تقریبا همیشه فعالیتهای انفرادی را انتخاب می کند
اگر علاقهای به روابط جنسی با فردی داشته باشد, بسیار اندک است
فعالیت معدودی وجود دارد که می تواند از آنها لذت ببرد
به غیر از بستگان درجه یک دوستان نزدیک ندارد
تعریف و انتقاد دیگران برایش اهمیتی ندارد (یکسان است)
عواطف سطحی و سرد است
تشخیص افتراقی
اختلال اسکیزوفرنی: علائم اختلال تفکر و هذیان در اسکیزوئیدیها دیده نمیشود؛ بنابراین از اسکیزوفرنی قابل تفکیک است
اختلال شخصیت وسواسی ـ جبری و دوری گزینی: با وجود اینکه عواطف محدود در این دو اختلال هم دیده میشود. ولی برعکس اسکیزوئیدها تنها بودن بر ایشان تجربهای دردناک است
روان درمانی
برقراری ارتباط با این بیماران سخت ولی امکانپذیر است. در درمان انفرادی وقتی رابطه برقرار شد، آنها با ترس و هراس از «دوستان خیالی» و «ترس از وابستگیهای غیر قابل تحمل» صحبت خواهند کرد. در گروه درمانی ممکن است بیمار تا یک سال صحبت نکند، اما در نهایت درگیر میشود (صحبت میکند) فقط درمانگر باید مواظب باشدتا سایر اعضای گروه به سکوت بیمار اعتراض نکنند
دارو درمانی
برای کاهش حساسیت این بیماران نسبت به طرد شدن استفاده از داروهای ضد افسردگی و نورولپتیک ضد جنون مفید است
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
farokh
خب اگر این بیماری که روانشناس گفته باشه باید بیشتر در موردش بدونید ...
به هرحال بیماریهای روانی نیاز شدید به همراهی خود فرد برای بهبودی داره ...
پس منم نظرم اینه که از مشاور بخوایت تا روشهایی رو در برخورد با ایشون به شما فرا بدن
****
مهمترین ویژگی این بیماری کناره گیری ، عدم دخالت در امور روزمره و اهمیت ندادن به دیگران است. در واقع برای این بیمار «روابط اجتماعی» بی معنی است. بنابراین در رفتارشان مردم گریزی و زندگی حاشیهای قابل ملاحظه است. این بیماران چون مردم گریز هستند؛ بنابراین به فعالیتها و مشاغل انفرادی بویژه شبانه علاقه نشان میدهند.
اینان موضوع شغلی خود را طوری انتخاب میکنند که کمترین ارتباط با مردم داشته باشند. کارهای انتزاعی و مشاغل مرتبط با وسایل بی جان برایشان لذت بخش است. (نظیر: ریاضیات ، ستاره شناسی ، مشاغل مرتبط با فلز و چوب و ... . همچنین زندگی عاطفی و هیجانی بیمار یکنواخت ، سطحی ، محدود است. حتی موقعی که در مورد شادترین یا ناخوشایندترین حوادث زندگی صحبت میکند تغییری در رفتار و آهنگ صدایش مشاهده نمیشود. این ویژگیها بیشتر با علائم منفی اسکیزوفرنی را به یاد میآورد.
یک مثال:
«گفتگوی زیر بخشی از صحبتهای یک بیمار اسکیزوئید با یک مشاور است»:
م:آقای اکبری چه مشکلی دارید؟
ب:کاری.
م:اگر امکان دارد در مورد مشکل کاریتون صحبت کنید؟
ب:بیعلاقگی.
م:حتما برایتان سخت که کاری را انجام بدهید که علاقهای به آن ندارید:
ب:بلی.
م:در مورد کارتان بیشتر صحبت کنید؟
ب:آزمایشگاهی.
م:در آزمایشگاه چه کار انجام میدهید؟
ب:حیوانات
(اگر با این بیمار چندین ساعت هم گفتگو شود باز هم جوابها کوتاه ، سطحی و یکنواخت خواهد بود.)
ملاکهای تشخیص اختلال اسکیزوئید
گسستگی روابط اجتماعی و عواطف سطحی در اوایل بزرگسالی شروع میشود و برای تشخیص اختلال وجود چهار علامت (یا بیشتر) از علائم زیر ضروری است
از روابط نزدیک ، از جمله عضو یک خانواده بودن نه لذت میبرد و نه تمایلی به آن دارد
تقریبا همیشه فعالیتهای انفرادی را انتخاب می کند
اگر علاقهای به روابط جنسی با فردی داشته باشد, بسیار اندک است
فعالیت معدودی وجود دارد که می تواند از آنها لذت ببرد
به غیر از بستگان درجه یک دوستان نزدیک ندارد
تعریف و انتقاد دیگران برایش اهمیتی ندارد (یکسان است)
عواطف سطحی و سرد است
تشخیص افتراقی
اختلال اسکیزوفرنی: علائم اختلال تفکر و هذیان در اسکیزوئیدیها دیده نمیشود؛ بنابراین از اسکیزوفرنی قابل تفکیک است
اختلال شخصیت وسواسی ـ جبری و دوری گزینی: با وجود اینکه عواطف محدود در این دو اختلال هم دیده میشود. ولی برعکس اسکیزوئیدها تنها بودن بر ایشان تجربهای دردناک است
روان درمانی
برقراری ارتباط با این بیماران سخت ولی امکانپذیر است. در درمان انفرادی وقتی رابطه برقرار شد، آنها با ترس و هراس از «دوستان خیالی» و «ترس از وابستگیهای غیر قابل تحمل» صحبت خواهند کرد. در گروه درمانی ممکن است بیمار تا یک سال صحبت نکند، اما در نهایت درگیر میشود (صحبت میکند) فقط درمانگر باید مواظب باشدتا سایر اعضای گروه به سکوت بیمار اعتراض نکنند
دارو درمانی
برای کاهش حساسیت این بیماران نسبت به طرد شدن استفاده از داروهای ضد افسردگی و نورولپتیک ضد جنون مفید است
از راهنمایی شما خیلی ممنونم، اما من خیلی راجع به این بیماری مطالعه کردم و همه ی اینارو که فرمودین میدونم اما بنظرتون ادامه ی زندگی با همچین مردی با توجه به اینکه اصلا بیماریشو قبول نداره و هیچ همکاری در بهبود وضعیت خودش و زندگیمون نداره و من خیلی تحت فشار هستم ، صلاحه؟ منظورتون از شرکت نکردن در فعالیت روزمره یعنی چی ؟ شوهر من کارش اداریه و تو کارش هم موفقه اما نسبت به خیلی از چیزها بی تفاوته، یکی از عیبای بزرگ دیگه ای که داره بد غذایی وحشتناکشه که من خیلی اذیت میشم و این مسئله رو پسرمون هم اثر گذاشته و من کلا دیگه انگیزمو واسه آشپزی ازدست دادم، یه معظل دیگه که شوهر من قدرت نه گفتن به هیچ کس نداره و همیشه بابت این موضوع هم ما هم خودشو تو معذوریت میذاره، با توجه به همه ی این مسایل شما هم فک میکنید همسر من واقعا بیماره ؟
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
baran61
با سلام خدمت همه ی دوستان. 12 ساله با مردی ازدواج کردم که با وجود اون همیشه تنها بودم ، من خیلی دختر شاد و سرزنده ای بودم اما الان تبدیل شدم به زن افسرده که از زندگیش خیلی خسته است، شوهرم 11 سال از من بزرگتره و یک مرد خیلی بی روح و سردیه ، خیلی کم حرف میزنه حتی با من ، هیچ جا نمیاد، نه مهمونی ، نه گردش ، نه مسافرت، همش هم کارش رو بهانه میکنه، در حالی که من میدونم از جمع گریزونه، همیشه تو لاک خودشه، تو خونه یه گوشه میشینه سرش تو لپ تاپشه حتی خیلی اوقات هندس فری تو گوششه، هرجا دعوت میشیم کلی غر میزنه و بعد کلی سرزنش که تو باعث دردسر من میشی همیشه !|sadsmiley| لطف میکنه و میاد اما یک گوشه بی صدا میشینه ، اگه باهاش حرفی بزنن جواب میده اگه نه که هیچ، همیشه بخاطر این رفتار اش تو همه ی جمع دوستان و فامیل خجالت کشیدم، من خودم قطب کاملا مخالف ایشونم، خیلی احساساتی و رمانتیک هستم و همیشه احساساتمو به زبون میارم اما حتی موقعی که به همسرم میگم دوستت دارم فقط میشنوم مرسی یا نهایتا منم همینطور !! یه زندگیه خیلی خیلی بیروح و خسته کننده ، من حتی نمیتونم با شوهرم شوخی کنم چون از نظر اون همه چی زشته ! خلاصه که تو این 12 سال آرزو به دل خیلی چیزا موندم، البته اینم بگم که شوهرم مرد مهربونیه و همیشه تا جایی که تونسته خواسته های منو انجام داده مثلا هرچی خواستم خریده البته اصلا زن پرتوقعی نیستم، یا اینکه اجازه داده درس بخونم و الان دارم رو پایان نامه ارشدم کار میکنم ، از نظر روابط جنسی هم که در حد صفر ، فقط وقتی نیاز داره میاد پیشم وگرنه من حتی شبها تنها میخوابم، بخاطر همین حالم از هرچی رابطه ی جنسیه بهم میخوره بخصوص که ایشون اصلا چیزی از عشقبازی نمیدونن، و من فقط وسیله ای هستم واسه رفع نیاز جسمی اون، چند ماهه پیش با دل خون و چشم پر از اشک رفتم مشاوره، تشخیص دادن که به احتمال زیاد همسرم اسکیزویید هستن و خودم به خاطر رفتارای اون افسردگی گرفتم، اصرار داشتن که همسرم رو با خودم ببرم اما اون به هیچوجه حاضر نشد که بیاد،در واقع از دید خودش اصلا مشکلی نداره و اونی که مشکل داره منم، (نمیخوام از خودم تعریف کنم اما من توی فامیل از خانومی و باسلیقگی و خانه داری و بامحبتی زبانزدم، از زیبایی هم چیزی کم ندارم) البته من اصلا طوری عنوان نکردم به شوهرم که واسه مشکل تو بریم مشاوره نخواستم غرورشو جریحه دار کنم، واسه بهبودیه روابطمون خواستم که بیاد اما اصلا راضی نشد. اینم اضافه کنم که خیلی آدم مغروریه و از نظر اون همه بدنو مشکل دارن وفقط خودش خوب و نمونه است، تورو خدا بگید باید چکار کنم ، خیلی درمونده و مستاصلم، من یک زن تنها، ناامید و درمونده ام که حس پرنده ای رو دارم که توی یه قفس افتاد و داره خودشو به درودیوار میزنه تا رها شه...
سلام
ببخش عزیز شما چی به این همکار ما گفتید که تشخیص اسکیزوئید دادن؟
لطفا نقل قول کنید تا متوجه پاسخ بشم.
دکترا در روانشناسی
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شهرام2014
سلام
ببخش عزیز شما چی به این همکار ما گفتید که تشخیص اسکیزوئید دادن؟
لطفا نقل قول کنید تا متوجه پاسخ بشم.
دکترا در روانشناسی
با سلام، همین چیزهایی که اینجا مطرح کردم به علاوه کلی سوال که از پرسیدن در مورد ایشون و روابط خانوادگی ، اجتماعی و زناشویی و من جواب دادم، البته باز هم گفتن واسه تشخیص دقیق باید برن اونجا حضوری که همسر من اصلا راضی به همچین کاری نمیشه.
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
baran61
با سلام، همین چیزهایی که اینجا مطرح کردم به علاوه کلی سوال که از پرسیدن در مورد ایشون و روابط خانوادگی ، اجتماعی و زناشویی و من جواب دادم، البته باز هم گفتن واسه تشخیص دقیق باید برن اونجا حضوری که همسر من اصلا راضی به همچین کاری نمیشه.
آخه عزیز اگر همه توضیحات توی همین راستا باشه که ایشون بیشتر با افسردگی شدید دست و پنجه نرم میکنند نه اسکیزو, شما هر کدام چند سالتونه و فرزند چی و سابقه بیماری یا اختلالات روانی در خانواده ایشون و شما؟؟
نقل قول
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
با سلام، همسر من كم صحبته، البته تو زندگي دو نفره مشكلي نداريم، با من حرف ميزنه، خيلي مهربونه و ميتونه منو آروم كنه. مشكل من وقتيه كه تو جمعيم، تو جمع خيلي ساكته و تا ازش سوال نپرسن حرفي نميزنه. مخصوصا اگر تو اون جمع كم بوده باشه. خيليا بهم گفتن چرا شوهرت اينڤد ساكته. آخه انقدر آروم هم حرف ميزنه كه اگه ابراز عقيده اي هم كنه كسي نميفهمه! حتي يه وقتا كه تو خونه ايم دو نفري ،ازش سوال ميپرسم صداش رو نميشنوم. هربار بهش ميگم بلند صحبت كن. اما صداش تغييري نكرده بعده دو سال. دلم ميخواد يه كاري كنم بيشتر اجتماعي شه، از حرف زدن نترسه، و تو جمع گوشه گير نباشه. خيلي هم عاشقه گوشي بازيه. حتي تو جمع بجاي گرم شدن با مردم ميره بازي ميكنه. من جز اين عيب ، خداروشكر عيب ديگه اي توش نميبينم، و تو خونه ازش بخوام حرف بزن حرف ميزنه
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
سلام
من نمیدونم شما چرا اینقدر با این افراد مشکل دارید؟
اینها وارد دنیای شما نمیشن و کاری بهتون ندارن، چرا شما همش سعی میکنید به دنیاشون تجاوز کنید و اون رو تسخیر خودتون کنید؟
اینکه توی جمع دلش نمیخواد حرف بزنه خب دلش نمیخواد! مگه شما دوست دارید کاری بکنید که دلتون نمیخواد؟
شاید اصلا توی اون جمع حرفی برای گفتن نداره! مثلا من فوتبالی نیستم و وقتی میبینم بعضی ها چقدر کل کل میکنن برای فوتبال، خب مشخصه هیچ حرفی نمیزنم! چون حرفی برای گفتن ندارم! دنبای من و این آدما فرق میکنه با هم! همانطور که وقتی بحث علمی باشه من میرم روی منبر و دیگه پیاده نمیشم! جایی که اون دوستان فوتبالی حرفی ندارن برای گفتن و زود حوصلشون سر میره!
باید به دنیای متفاوت آدمها احترام گذاشت و بهش تجاوز نکرد
باید این حقیقت رو بپذیرید که افرادی که از ضریب هوشی و عمق فکری بیشتری نسبت به دیگران برخورداند، جمع های مردم عادی واسشون کسالت بار و خسته کننده است و خودشون رو غریبه میدونن. از طرفی چون سطح حرفهارو پایین میدونن هیچ علاقه ای به ورود به این جمع ها ندارن که بخوان براش تلاش کنن! پس الکی تلاش نکنید تا اونو وارد این جمع ها کنید! اون اگر خودش بخواد میتونه جمع رو توی دست بگیره ولی اصلا دلش نمیخواد حتی وارد شه! چون از نظرش چیپ هست! وقت تلف کنی هست! سطح پایین هست!
من دفاع مطلق از این فرد و یا افراد مشابهش نمیکنم، اما به عنوان کسی که شاید شباهت هایی با این افراد داره، بهتون توصیه میکنم اگر دنبال جمع هستید، پس سعی کنید دنبال افرادی برای دور هم بودن بگردید که شوهرتون حس کنه در سطح و طبقه خودشن! حس کنه باهاشون حرف مشترک داره برای زدن! احساس مشترک داره برای بروز دادن!
و البته ایشون هم داره اشتباه میکنه! اگر قرار بود اینطوری زندگی کنه نباید زن میگرفت! وقتی زن گرفته دربرابر زنش مسئوله و باید حتی با ظاهرسازی سعی کنه نیاز همسرشو برطرف کنه. ظاهرسازی به این معنا که سعی کنه بگه با برخی از چیزهایی که دوست دارید موافقه! یا حداقل بطور علنی نگه مخالفه! سعی کنه بالاخره شمارو هم راضی کنه... و البته شما هم توقعتون رو ازش بیارید پایینتر
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
گر همسرتان فرد منزوی و گوشه گیر است ؛ نگرانی و ناراحتی ندارد. اگر برخورد مناسبی داشته باشید می توانید تغییری در رفتار همسرتان ایجاد کنید.
اغلب، درونگرایی و میل به رفتارهای گوشه گیرانه به طور اکتسابی به فرد رسیده است ولی این طور هم نمی شود گفت که از دست همسر آگاه و دلسوز کاری ساخته نیست. اما در این میان احتمال اثرگذاری مردان در همسر منزوی شان بیشتر است؛ مثلا مردی به همسرش خبر یک مهمانی را می دهد اما زن خانه اعتراض می کند و می گوید چرا قرار گذاشتی؟ من علاقه ای به آمدن ندارم و… . در این شرایط مرد خانه کافی است به جای عصبانیت و توبیخ، دنیای احساساتی و شکننده همسرش را به یاد بیاورد و برای قانع کردن او از این راه ها کمک بگیرد :
در قدم اول به او این پیام را بدهد که او اولویت اول است و هر مهمانی ای فقط با بودن او خوش است. زنان گوشه گیر به تزریق اعتماد به نفس زیادی نیاز دارند. با تعجب بگویید که با وجود ویژگی های خاص او مثل ادب، هنر، سواد و… چه کسی بیشتر از او می تواند گل مجلس باشد؟ به خودش سخت نگیرد تا متوجه علاقه همه به حضورش شود.
اگر فارغ از حرف های حضور در جمع، در رابطه خصوصی تان مرد جذاب و با محبتی باشید کم کم همسرتان به خاطر جلب محبت بیشتر شما به اصلاح خودش هم نزدیک تر می شود.
هیچ وقت با مقایسه کردن و مثال زدن زنان اجتماعی دیگر، راه پیشرفت اخلاق همسرتان را سد نکنید. اگر شما و همسرتان قرار است میزبان یک مهمانی باشید، این احتمال را بدهید که همسرتان اضطراب زیادی از مورد قضاوت قرارگرفتن توسط مهمان ها دارد. او را دوستانه درک کنید و قبل از حضور مهمان ها هرچه می توانید با آماده کردن شرایط و تأیید کردن کارهای خوب او خیالش را راحت کنید.
شاید رد پای میل به گوشه گیری را بشود در قبل از ۶ سالگی و نخستین ارتباط های اجتماعی افراد پیدا کرد. روش تربیت والدین، خُلق و ژنتیک خانوادگی، اعتماد به نفس و مهارت های خود فرد، ترس از تمسخر، داشتن اضطراب، هماهنگ نبودن سطح فرد با جمع اطراف او و بسیاری از عوامل دیگر در این عادت می توانند سهم داشته باشند.
در جریان معمول این عادت، همسر منزوی دست کم به میزان کمی می تواند درصورت لزوم به بیان احساساتش بپردازد. رودربایستی با دیگران و ناراحتی از حضور در جمع، جریان معمول و اصلی زندگی اش را به هم نریخته است و با قدری تخفیف می تواند رضایت دیگران را به دست بیاورد. این همسر اگرچه تنهایی را ترجیح می دهد اما با رنج زندگی نمی کند و هر وقت بخواهد می تواند «نه» بگوید، نظراتش را بیان کند و…
اما در شرایط بیمارگونه این عادت :
۱ – فرد نه میلی به ارتباط با همسر و خانواده اش دارد و نه لذتی از این روابط می برد.
۲ – همیشه فعالیت های انفرادی را انتخاب می کند.
۳ – روابط زناشویی با همسرش هم تحت تأثیر این عادت اوست.
۴ – از هیچ فعالیت و شادی ای لذت نمی برد.
۵ – تشویق و اعتراض دیگران برایش فرقی ندارد.
۶ – از نظر عاطفی همیشه سرد و بی اعتنا به اتفاق های اطراف است. در این شرایط باوجود همه سختی هایی که وجود دارد نیاز به ورود یک روانپزشک در رابطه شما وجود دارد.
سیاست های زنانه برای خوب شدن حال یک مرد منزوی
اگر مرد زندگی تان در درونگرایی به سر می برد با عملی کردن نکته های زیر می توانید مهارت های روابط اجتماعی همسرتان را افزایش دهید:
به حریم خصوصی اش احترام بگذارید
تلاش برای اصلاح همسرتان را از احترام به حریم خصوصی او جدا کنید و اجازه دهید وقتی عصبانی، دلخور یا گرفتار است کمی با خودش تنها باشد. این احترام شما، در سایر مواقع حرفتان را مؤثرتر می کند.
خط قرمز همه روابطه تان را با شوهر خود روی این مدار نگه دارید که او همان مردی است که قابل افتخار است. حفظ غرور مردانه همسرتان او را از اصرار و لجبازی روی عادت منزوی بودنش دور نگه می دارد.
همسرتان را مجبور نکنید که در جمع حرف بزند، دایره رابطه خصوصی شما با همسرتان آن قدر مهم است که اگر جذابیت، آرامش بخشی و تنوعش مدتی در دل همسرتان جا کند، قدرت ابراز خود را در او تقویت می کند و به طور غیرمستقیم شما را به خواسته تان می رساند.a
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
baran61
با سلام خدمت همه ی دوستان. 12 ساله با مردی ازدواج کردم که با وجود اون همیشه تنها بودم ، من خیلی دختر شاد و سرزنده ای بودم اما الان تبدیل شدم به زن افسرده که از زندگیش خیلی خسته است، شوهرم 11 سال از من بزرگتره و یک مرد خیلی بی روح و سردیه ، خیلی کم حرف میزنه حتی با من ، هیچ جا نمیاد، نه مهمونی ، نه گردش ، نه مسافرت، همش هم کارش رو بهانه میکنه، در حالی که من میدونم از جمع گریزونه، همیشه تو لاک خودشه، تو خونه یه گوشه میشینه سرش تو لپ تاپشه حتی خیلی اوقات هندس فری تو گوششه، هرجا دعوت میشیم کلی غر میزنه و بعد کلی سرزنش که تو باعث دردسر من میشی همیشه !|sadsmiley| لطف میکنه و میاد اما یک گوشه بی صدا میشینه ، اگه باهاش حرفی بزنن جواب میده اگه نه که هیچ، همیشه بخاطر این رفتار اش تو همه ی جمع دوستان و فامیل خجالت کشیدم، من خودم قطب کاملا مخالف ایشونم، خیلی احساساتی و رمانتیک هستم و همیشه احساساتمو به زبون میارم اما حتی موقعی که به همسرم میگم دوستت دارم فقط میشنوم مرسی یا نهایتا منم همینطور !! یه زندگیه خیلی خیلی بیروح و خسته کننده ، من حتی نمیتونم با شوهرم شوخی کنم چون از نظر اون همه چی زشته ! خلاصه که تو این 12 سال آرزو به دل خیلی چیزا موندم، البته اینم بگم که شوهرم مرد مهربونیه و همیشه تا جایی که تونسته خواسته های منو انجام داده مثلا هرچی خواستم خریده البته اصلا زن پرتوقعی نیستم، یا اینکه اجازه داده درس بخونم و الان دارم رو پایان نامه ارشدم کار میکنم ، از نظر روابط جنسی هم که در حد صفر ، فقط وقتی نیاز داره میاد پیشم وگرنه من حتی شبها تنها میخوابم، بخاطر همین حالم از هرچی رابطه ی جنسیه بهم میخوره بخصوص که ایشون اصلا چیزی از عشقبازی نمیدونن، و من فقط وسیله ای هستم واسه رفع نیاز جسمی اون، چند ماهه پیش با دل خون و چشم پر از اشک رفتم مشاوره، تشخیص دادن که به احتمال زیاد همسرم اسکیزویید هستن و خودم به خاطر رفتارای اون افسردگی گرفتم، اصرار داشتن که همسرم رو با خودم ببرم اما اون به هیچوجه حاضر نشد که بیاد،در واقع از دید خودش اصلا مشکلی نداره و اونی که مشکل داره منم، (نمیخوام از خودم تعریف کنم اما من توی فامیل از خانومی و باسلیقگی و خانه داری و بامحبتی زبانزدم، از زیبایی هم چیزی کم ندارم) البته من اصلا طوری عنوان نکردم به شوهرم که واسه مشکل تو بریم مشاوره نخواستم غرورشو جریحه دار کنم، واسه بهبودیه روابطمون خواستم که بیاد اما اصلا راضی نشد. اینم اضافه کنم که خیلی آدم مغروریه و از نظر اون همه بدنو مشکل دارن وفقط خودش خوب و نمونه است، تورو خدا بگید باید چکار کنم ، خیلی درمونده و مستاصلم، من یک زن تنها، ناامید و درمونده ام که حس پرنده ای رو دارم که توی یه قفس افتاد و داره خودشو به درودیوار میزنه تا رها شه...
منم مثل شوهر شمام اما تو مسائل تربیتی به شدت سخت گیرم
چون خودم جدیم و قانونی باید بقیه هم اینطور باشن ببینم کسی بی قانونی میکنه میخوام بکشمش
من منزوی هستم و اهل صحبت نیستم
دوست و رفیقم اصلا ندارم
یه ذرم مغرورم
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
ووووویییی مو به تنم سیخ شد تاپیک واسه سه سال پییییییشه:42:
اونجا که آقا فرخ جواب داده|laughingsmiley|
بابا نکنین این کارا رو....گرد خاک میکنین با این تاپیکای قدیمی...
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رزمریم
ووووویییی مو به تنم سیخ شد تاپیک واسه سه سال پییییییشه:42:
اونجا که آقا فرخ جواب داده|laughingsmiley|
بابا نکنین این کارا رو....گرد خاک میکنین با این تاپیکای قدیمی...
خخخخخخخخ راس میگیا منم گیج میام نقل قول میکنم
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
میتونه افسردگی باشه مشاوره برید
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
parisa1140
میتونه افسردگی باشه مشاوره برید
متاسفم که اصول اولیه تبلیغ کردنو بلد نیستی
یه مرکز مشاوره درجه ۳ ورداشته دوزار پول بهت داده گفته واسمون تبلیغ کن
شمام اومدی اینجا قطاری تاپیکهای قدیمی رو بالا اوردی اسپم پشت اسپم چیزای بیخودی نوشتی که مثلا تبلیغ کنی
معلومه اون مرکز مشاوره که واسش تبلیغ میکنی چقد ضعیف و بدردنخوره که حتی حاضر نیست هزینه کنه از مسیر صحیح و با کمک ادمهای کاربلد تبلیغ کنه
سپرده به یکی مث تو و نتیجش شده این!
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
سلام
بهترین مشاور ایشون میتونین خود شما باشین!
سعی کنین باهاش وقت بگذرونین و خلوت کنین
همسرتون نشونه های افسردگی داره
احتمالا از چیزی ناراضیه و شما باید اینو بفهمین!
باید سعی کنین بهش محبت کنین، خوشحالش کنین و توی جمعهایی که میرین خودتون وارد جمع و بحث ها کنینش.
حتی شما برین توی جمعهایی که اون دوست داره باشه..
ببینید،شاید سبک زندگی شما به مذاقش خوش نمیاد و با گفتگو با همدیگه، میتونین سبک زندگی دوتاتونو متعادل کنید یعنی یه سبکی بسازین که جفتتون توش اشتراک داشته باشین.
بعد از ازدواج، خصوصا ازدواج های توی کشور ما، همه چی تغییر میکنه
اگه ازدواج سنتی باشه که تکلیفش معلومه! دو طرف هیچ شناختی از هم دیگه ندارن و یدفعه زندگیشون یکی میشه..
اگه هم سنتی نباشه، دو طرف تا حد امکان شخصیت اصلی خودشونو موافق همدیگه نشون میدن و رو نمیکنن و بعدش دچار مشکل میشن..
پس شما باید حال رو در نظر بگیرین و کاری به سالهایی که ازدواج کردین و گذشته نداشته باشین.
باید با همسرتون یا با مهربونی خودتون، یا نهایتا از طریق خانواده گفتگو کنین..
پاسخ : با شوهر منزوی چه کنم ؟؟؟
برای حل این مشکل به نظر من، با هم به یک روانشناس مراجعه کنید و مشکل رو به کمک او حل کنید