نوشته اصلی توسط
saleh6020
سلام خسته نباشید
من پسری هستم 26 ساله الان 5 ساله ازدواج کردم با دختری که 4 سال از خودم بزرگتر هست ...درآمدم متوسط هست ...معتاد نیستم بداخلاق نیستم بی عاطفه نیستم از نظر احساسی و رمانتیکی هم بد نیستم ولی خوبم نیستم
با دختری ازدواج کردم که تو زندگیش خیلی مشکلات داشته باباش ناراحتی اعصاب داشته و از کار بیکار میشه و مجبور میشه به جای باباش بره سر کار از سن 17 سالگی و هیلی از مخارج های خانوادشون رو دوش اون بوده و حتی خرج داداششم اون میداده ...خودش از درسو دانشگاه بیخیال شده تا بره سر کار و حتی داداشش که 4 سال کوچیک تر از خودش بوده رو میفرسته دانشگاه .....
خلاصه از لحاظ عصبی داغونه از روزی که ازدواج کردیم با خانواده من مشکل داشت با همه فکر میکرد هر که یه حرف بهش میزنه از رو منظور میزنه و سریع باهاش برخورد میکرد
باباش 1 سال پیش فوت کرد از بعد مرگ باباش خیلی بیشتر بهم ریخت ....کلا تو این چند سل زندگیمون خیلی اتفاقا افتاد و بیشترشم مقصرش خودش بود.... تو این چند سال حداقل ماهی یه بار به منو خانوادم گیر میدادو مارو میبست سینه ححش اونم از نوع خیلی بدش ....الان دیگه جوری شده که از همه متنفره و حتی بعضی وقتها نمیزاره من برم خونه میگه حالو حوصلتو ندارم و هزارتا بدو بیراه میگه ....بعد صبحش زنگ میزنه انگار نه انگار ما دیشب جرو دعوام شده و راحت حرف میزنه ....به من میگه خیلی دوست دارم بدون تو نمیتونم زندگی کنم ولی هفته ای یه بار منو میبنده سینه فحش مثلا سر یه موضوع کوچیک مثلا میگه یه چیزی بخر بیار کافیه مثلا میوه باشه و یه دونش خراب باشه دیگه شروع میکنه گیر دادن آخرشم جوری میشه که اینقد جیغ میزنه که همه همسایه ها میفهن جوری شده که دیگه همسایه ها عادت کردن
نمیگم مشکل فقط از اون هست نه منم تو زندگیمون اشتباه زیاد انجام دادم و از لحاظ مال خیلی تو فشار افتادیم و دو بار شکست کاری خوردم و الان بخاطر این شکست ها خیلی سرزنشم میکنه و تو چشمم میزنه میگه بخاطر تو و بی لیقاتی تو ما زندگیمون این جوری شد.
بخدا من نه مرد بدی هستم نه ادمی هستم که اهل کار نباشه و مثله چی هم دارم کار میکنم ولی نمیدونم چرا این جوری میکنه حرفایی به من میزنه که بخدا ادم به دشمنش نمیزنه
خلاصه نمیدونم باید چیکار کنم لطفا اگه کسی میتونه راهنمایی کنه که بتونم این بد دهنی و این اعصاب خودی هاشو کمتر کنم