برخورد با شوهر خودخواه

[orkide19]

سلام دوستان. من بیست و نه سالمه و دو سال پیش با پسری که دو سال از خودم کوچکتره آشنا شدم و پنج ماه قبل بعد از کلی گرفتاری و داستان و مخالفت خانواده من و ایشون باهم ازدواج کردیم و الان حدودا یک ماهه ک زندگی مشترکمون رو شروع کردیم. ما طبقه بالای خونه پدر شوهرم زندگی میکنیم. خانوادش خیلی خوب هستن خیلی منو دوست دارن و بهم احترام میذارن و همیشه تو جرو بحثا از من حمایت میکنن. ولی همسرم با خانوادم اصلا برخورد خوبی نداره و ازشون کینه ب دل گرفته. واسه بابام میگه چرا سر مهریه اینقدر سختگیری کرد و مهریه رو بالا گرفت( درصورتی که با کلی صحبت آخرش مهریه تعیین شده ی چیزی بین حرف پدرم و حرف خانواده همسرم شد) واسه مامانم میگه چرا فلان روز تماس گرفت گفت زودتر تورو ببرم خونه. واسه خواهرم میگه تو جمع با صدای بلند بامن حرف زد منو کوچیک کرد. واسه داداشم میگه احترام بزرگترو نداره. در حالی ک خانواده من خیلی هم دوستش دارن. مخصوصا مامانم. الان سه چهار ماهه پاشو خونه ما نذاشته. ب منم گفته فقط هفته ای یک روز حق داری بهشون سر بزنی در حد چهار پنج ساعت. من یک ماهه رفتم خونه شوهر هنوز مامان و بابام خونه منو ندیدن. (ما رفتیم سفرو مراسم نگرفتیم واسه عروسی). دیروز که رفتم خونه پدرم وقتی برگشتم با رفتار سرد و سنگینش روبرو شدم.اومدم دیدم حتی به غذایی که واسش آماده کرده بودم دست نزده.( تو راه ک داشت منو میرسوند خونه بابام گفتم واست غذا گذاشتم تو یخچال گفت بدون تو بدرد عمه ام میخوره و نزدیک بود گریه کنه) یک کلمه هم باهام حرف نزد. شب هم جدا از من خوابید. نمیدونم از دوست داشتن زیاد من اینطوریه یا از خودخواهی زیاد. که میخواد من فقط با اون باشم. بعضی وقتا حس میکنم از این که من نماز میخونم هم ناراحت میشه. میگه بذار من که رفتم سر کار یا خوابیدم نمازتو بخون وقتی بیدارم کنارم باش. نمیدونم چکار کنم دوست دارم شوهرم منطقی باشه عاقلانه و منطقی هم دوستم داشته باشه. دوست دارم درک کنه که همونطوری که خودش دوست داره به مادر و پدرش سر بزنه به منم حق بده که دلتنگ خانوادم بشم.میخوام همونطوری که من خانوادشو دوست دارم اونم با خانواده من روابط خوبی داشته باشه لطفا راهنماییم کنید. واقعا نمیدونم چه برخوردی کنم. هم همسرم رو دوست دارم و هم نمیتونم خانوادمو نادیده بگیرم...

[orbital]

رفتار شوهر شما اصلا درست نیست
بهتره خودتون منطقی و رک باهاشون صحبت کنید
اگر جواب نگرفتین؛ ی قهر مسالمت آمیز میتونه کارتونو راه بندازه
اگر بازهم مخالفت کرد؛ با پدرش صحبت کنید

[orkide19]

سلام اربیت عزیز پدر و مادرش هم از این رفتارش ناراحتن. و میگن مگه میشه از اول زندگی این حرفا رو زد و قطع رابطه کرد ولی متاسفانه به حرف اون بنده های خدا هم گوش نمیده حتی برادرش سر این موضوع باهاش کلی بحث کرد ولی شوهرم زیر بار نمیره.

[ستیلا]

ببینید خانم عزیز همسرتون از موضوعی رنج میبره واذیتش می کنه .

به نظر من داره بهونه میگیره .

حتما یه مشاوره حضوری داشته باشید .اگر ایشون راضی نمیشه فقط خودتون برید .

نمیگم پشیمونه ولی احساسم میگه که ناراضیه.

پس بهتره تا دلیل این ناراحتیش مشخص بشه .یه مقدار باهاش کنار بیایید .
همسرتون خودش نماز نمیخونه ..؟
اگر اهل نماز نیست شاید فکر میکنه شما داری نمازخوندت رو به رخش میکشی .
بشین باهاش صحبت کن .
بگو ما دو سال سختی رو تحمل نکردیم که زندگیمون اینجوری بشه .
راضیش کن با هم برید منزل پدرتون .
هیچ وقت تنهاش نذار .
تنهایی هم جایی نرو .بگو بدون شما به من خوش نمیگذره .

[orkide19]

راستش رفتم تو فکر این که یک هته ای برم خونه مادرم بمونم. ازش دور بشم تا بیشتر فکر کنه به کاراش.

[orbital]

راستش رفتم تو فکر این که یک هته ای برم خونه مادرم بمونم. ازش دور بشم تا بیشتر فکر کنه به کاراش.

نه اینجوری نه
توی خونه ی خودتون یه قهر مسالمت امیز ...

[orkide19]

خودش قبل از ازدواج نماز میخونده. مادرش بهم گفت. ولی سر مسایل خواستگاری و ناراحتی هایی که پیش اومد ماه رمضون امسال نماز و روزه رو ترک کرده.نمیدونم یعنی از چی ناراضیه؟ بیشتر توضیح میدین لطفا؟

[ستیلا]

راستش رفتم تو فکر این که یک هته ای برم خونه مادرم بمونم. ازش دور بشم تا بیشتر فکر کنه به کاراش.

من با قهر مخالفم .

قهر جواب نمیده .

[orkide19]

مشاوره هم چندین بار پیشنهاد دادم ولی قبول نمیکنه که حتی من هم برم پیش مشاور. حتی مامانش بهش گفت ولی قبول نمیکنه. من فکر میکنم خودش هم میدونه رفتارش درست نیس و حتما مشاور بهش انتقاد میکنه واسه همینه که نمیاد

[orkide19]

پس باید چکار کنم؟ تحمل ندارم که هر دفه که میرم خونه پدرم بخواد اذیتم کنه و بداخلاقی کنه. شما پیشنهاد دیگه ای دارین؟

[orbital]

خودش قبل از ازدواج نماز میخونده. مادرش بهم گفت. ولی سر مسایل خواستگاری و ناراحتی هایی که پیش اومد ماه رمضون امسال نماز و روزه رو ترک کرده.نمیدونم یعنی از چی ناراضیه؟ بیشتر توضیح میدین لطفا؟

خودتون جواب خودتونو دادین..
علت ناراحتی رو پیدا کنید و سعی در برطرف کردن سوتفاهمات داشته باشین
بلاخره این موضوع باید حل بشه
شما از حق خودتون گذشت نکنید
اگر ایشون ناراحتی دارن باید حل بشه

[ستیلا]

خودش قبل از ازدواج نماز میخونده. مادرش بهم گفت. ولی سر مسایل خواستگاری و ناراحتی هایی که پیش اومد ماه رمضون امسال نماز و روزه رو ترک کرده.نمیدونم یعنی از چی ناراضیه؟ بیشتر توضیح میدین لطفا؟

شاید تو مسایل جنسی ارضا نمیشه اینجوری بهانه گیری می کنه .

شاید هم دوستاش از موضوع اختلاف سنی معکوس شما مطلع شدن وایشون رو دست انداختن .

ببین عزیزم همیشه وهمه جا بگو همسرم از نظر سنی بزرگتره یا بگو همسنیم .

مرد ها دوست دارن اقتدارشون حفظ بشه .دوست دارن همسرشون بهشون تکیه کنه .

همسرتون این اختلاف سن براش مطرح نبوده؟خانواده ها به چه دلیل مخالف بودن .

[orkide19]

خانوده هامون سر مسئله اختلاف سن مخالفت می کردن. ولی مطمئنم هیپکسی اطلاع نداره. یعنی ما حتی نذاشتیم جاریم و برادر شوهرم متوجه بشن. عقد هم تو محضر گرفتیم که کسی متوجه نشه. خانواده شوهرم کلا اینطوری هستن حرف نمیشه از زبونشون کشید

[ستیلا]

به ایشون بگو دوست داری باهم نماز بخونید .نه دور از چشم اون .

بگو دوست دارم صدای نماز خوندنت رو بشنوم .

همسرتون به نظرم یه مقدار ایمانش ضعیفه که با یه سری مشکلات دست از اعتقاداتش برداشته .

[orkide19]

بله به نظر منم اگه ایمانش قوی تر بشه گذشت میکنه و اینقدر کینه از بقیه به دل نمیگیره

[ستیلا]

پس باید چکار کنم؟ تحمل ندارم که هر دفه که میرم خونه پدرم بخواد اذیتم کنه و بداخلاقی کنه. شما پیشنهاد دیگه ای دارین؟

گفتم بگو دوست نداری تنها بری.

بگو دوست دارم باهم باشیم .بگو اونجا احساس خجالت میکتی که همسرت با شما نمیاد .

[orkide19]

خب میگه تو هم نرو اگه خجالت میکشی. به هیچ قیمتی نمیاد. میگه اگه نعوذبالله خداروهم بیاری که بامن حرف بزنه و راضیم کنه من دیگه نمیام خونه پدرت

[orkide19]

واقعا کلافه شدم. بعضی وقتا حس میکنم دارم با یه بچه پنج ساله لجباز سر و کله میزنم. اصلا حرف گوش نمیده. نه تنها حرف من حتی حرف پدر و مادر و برادر بزرگترشم گوش نمیکنه. هیچکسی هم قبول نداره که بگم باهاش صحبت کن میترسم تازه رک و راست بگه تو زندگی من دخالت نکنید بقیه هم دلخور و ناراحت بشن

[orbital]

واقعا کلافه شدم. بعضی وقتا حس میکنم دارم با یه بچه پنج ساله لجباز سر و کله میزنم. اصلا حرف گوش نمیده. نه تنها حرف من حتی حرف پدر و مادر و برادر بزرگترشم گوش نمیکنه. هیچکسی هم قبول نداره که بگم باهاش صحبت کن میترسم تازه رک و راست بگه تو زندگی من دخالت نکنید بقیه هم دلخور و ناراحت بشن

شما تا علت رو پیدا نکنید نمیتونید مشکل رو مرتفع کنید

[ستیلا]

خانم ارکیده
من اقایون کارشناس رو به تاپیک شما دعوت کردم ..
منتظر پاسخ ایشون بمونید .
تو این فاصله دوستانی هم که ان لاین میشن پاسخ شما رو میدن .

[orkide19]

مشکل از نظر من و تا حدودی همسرم اینه که ایشون عجله داشت واسه عروسی و زندگی مشترک. و پدرم تعلل میکرد در تهیه جهیزیه. چون یه کم از نظر مالی به مشکل برخورده بود. و شوهرم مقداری از وسایل جهیزیه رو تهیه کرد. الانم قرار شده ب محض این که پدرم وضعیتش بهتر بشه بدهیشو پرداخت کنه

[orkide19]

ممنونم ستیلا عزیز از راهنمایی و کمکتون

[orbital]

مشکل از نظر من و تا حدودی همسرم اینه که ایشون عجله داشت واسه عروسی و زندگی مشترک. و پدرم تعلل میکرد در تهیه جهیزیه. چون یه کم از نظر مالی به مشکل برخورده بود. و شوهرم مقداری از وسایل جهیزیه رو تهیه کرد. الانم قرار شده ب محض این که پدرم وضعیتش بهتر بشه بدهیشو پرداخت کنه

من سه مرتبه متنتونو خوندم. هرچی زیر رو کردم دلیلی برای ناراحتی ایشون به این شکل ندیدم
بیشتر به بهانه گیری شباهت داره تا ناراحتی

فکر میکنم مشکل عمیق تر از این حرفاست..
بیشتر فکر کنید ببینید کجای کار گیره...

[orkide19]

شایدم من یه کم بی توجهی می کنم. نمیدونم واقعا... من خیلی دوسش دارم ولی زیاد اهل ابراز احساسات به شدتی ک همسرم ابراز علاقه میکنه نیستم. خیلی سعی خودمو میکنم البته ولی اون بیش از حد احساساتیه. شما فکر میکنید اگه ابراز علاقه بیشتری بهش بکنم تاثیر داره؟ یا فکر میکنه واسه گول زدنشه که اینکارو میکنم؟

[ستیلا]

ای بابا خانم به همسرتون بفرمایید نیم بیشتر استان های کشورمون اقلام بزرگ رو داماد تهیه می کنه .

این که ناراحت شدن نداره .

دادن جهیزیه نه واجب است نه مستحب .فراهم کردن مایحتاج زندگی به عهده مرد است .

این جمله در تمام محله ما روی پست های برق با دست یه انسان فهیم نوشته شده .

چقدر خوبه که ما به این جمله عمل کنیم .

[ستیلا]

شایدم من یه کم بی توجهی می کنم. نمیدونم واقعا... من خیلی دوسش دارم ولی زیاد اهل ابراز احساسات به شدتی ک همسرم ابراز علاقه میکنه نیستم. خیلی سعی خودمو میکنم البته ولی اون بیش از حد احساساتیه. شما فکر میکنید اگه ابراز علاقه بیشتری بهش بکنم تاثیر داره؟ یا فکر میکنه واسه گول زدنشه که اینکارو میکنم؟

خب اینو زودتر بگو خانم .

گفتم یه مشکلی هست .

حالا که مشکلت تقریبا مشخص شد حل کردنش کار راحتیه .

[orkide19]

واقعا هم تهیه جهیزیه خیلی معظل بزرگیه. مخصوصا برای کسی که میخواد یکی دوماهه جهیزیه رو فراهم کنه و عجله داره. اولش میگفت من اینکارو واسه تو انجام دادم و پولشو نمیخوام ولی الان میگه اگه تا آخر اسفند پول منو ندن نمیذارم دیگه بری خونه پدرت

[orbital]

شایدم من یه کم بی توجهی می کنم. نمیدونم واقعا... من خیلی دوسش دارم ولی زیاد اهل ابراز احساسات به شدتی ک همسرم ابراز علاقه میکنه نیستم. خیلی سعی خودمو میکنم البته ولی اون بیش از حد احساساتیه. شما فکر میکنید اگه ابراز علاقه بیشتری بهش بکنم تاثیر داره؟ یا فکر میکنه واسه گول زدنشه که اینکارو میکنم؟

احساساتشو تحریک کنید..
اونجوری که میخواد رفتار کنید
دلاتونو به هم نزدیک کنید
ببینید میتونید تغییری ایجاذ کنید یا نه؟>

[orbital]

واقعا هم تهیه جهیزیه خیلی معظل بزرگیه. مخصوصا برای کسی که میخواد یکی دوماهه جهیزیه رو فراهم کنه و عجله داره. اولش میگفت من اینکارو واسه تو انجام دادم و پولشو نمیخوام ولی الان میگه اگه تا آخر اسفند پول منو ندن نمیذارم دیگه بری خونه پدرت

واقعا حرفشون زشته
حتما با یه مشاور خبره صحبت کنید
مشکل شما پیچیده تر از این حرفاست..
اینا همش بهانست
موفق باشید

[ستیلا]

خانم عزیز همسرتون این همه احساساتی وشما برعکس ایشون .

خب ایشون هم در قبال اون همه احساسات خالصانه پاسخی دریافت نمیکنه .

مشخصه که بهانه گیری می کنه .

پول جهیزیه رو طلب می کنه .

اجازه نمیده بری منزل پدرت .

از همون اول که گفتی همسرت گفته بدون تو غذا به چه دردم میخوره فهمیدم چقدر دوستت داره .

[رزمریم]

ارکیده عزیز سلام

من تا جایی که میتونم با توجه به تجربه خودم کمکتون میکنم

البته من ازدواج نکردم اما طعم همچین رابطه ای رو چشیدم و شما رو درک میکنم که براتون سخت باشه

اما اولین چیز اینکه قهر اصلا چیزی رو درست نمیکنه که هیچ تازه بدتر هم میشه

بذار یه چیزی بهت بگم ( البته با عذر معذرت از آقایون سایت)

مردها مثل بچه میمونن... گاهی بهانه هایی میگرن که خودشون میدونن درست نیست

حالا شما با یه بچه چطور رفتار میکنی؟؟ مطمئنن دلت نمیاد بچه ای رو برنجونی

با شوهرت هم همین رفتار رو داشته باش... باهاش مهربون باش اما قاطعانه

اگه ایشون از شما جدا میخوابه شما برو کنارش

اگه میگه نمازت رو بعد من بخون .. دو سه بار به خاطرش این کار رو بکن

بهش انقد فضا بده که بیاد حرف دلشو بهت بزنه

مسلما هم دیگه رو دوست داشتید که سختی ها رو تحمل کردید

شاید این حرفا رو در مورد خانوادت میزنه که توجه شما رو بیشتر به خودش جلب کنه و خودشم از درون بدونه کارش درست نیست

شما سر سازگاری باهاش داشته باش

اونوقت خودشم از رفتاراش شرمنده میشه وقتی بدونه شما واقعا دوسش داری و بخاطرش هرکاری میکنی

باید کنارش باشی نه مقابلش

اما اگه بخوای قهر کنی و ... اوضاع خرابتر میشه

چون ممکنه پیش خودش بگه دیدی من گفتم خانوادت اینطورن و ....

پس تا جایی که راه داره باهاش راه بیا

اگه دیدی نه واقعا این رفتاراش تغییری نمیکنه اونوقت از یه مشاور خوب کمک بگیری... اما بازم هیچوقت قهر نشو

ستیلا خانم هم حرفای خوبی زدن

بهش گوش بده... اگه گفت نرو... بگو چشم هروقت خودت بگی میرم( من تجربه کردم و دیدم که موثر واقع شده)

باور کن خیلی زودتر از اون چیزی که فک کنی با مهربونی رام حرفات میشه

بهترین ها رو برات آرزو میکنم عزیزم.. موفق باشی

[orkide19]

ستیلا و اربیت عزیز از راهنمایی هاتون خیلی ممنونم. دیشب سعی کردم حرفاتون یادم بمونه. بهش گفتم که دوست دارم باهم بریم خونه پدرم بدون تو که هستم خجالت میکشم. ولی شروع کرد بازم بهانه گیری کردن. بهش گفتم بمن بگو دقیقا چیه که اذیتت میکنه. این دلایلی که میگی قانع کننده نیستن واسه قطع رابطه با همه. ولی فقط سکوت کرد. ولی من بازم سعی خودمو میکنم. بهش گفتم دلم میخواد باهم نماز بخونیم دوست دارم صدای نماز خوندنتو بشنوم. گفت من ترجیح میدم وقتی تنهام نماز بخونم میخوام باخدا خلوت کنم. حالا من منتظرم ببینم حرفام تاثیری میذاره رو رفتارش یا نه. رو عکس العملام در مقابل احساساتش هم دارم کار میکنم

[orbital]

ستیلای و اربیت عزیز از راهنمایی هاتون خیلی ممنونم. دیشب سعی کردم حرفاتون یادم بمونه. بهش گفتم که دوست دارم باهم بریم خونه پدرم بدون تو که هستم خجالت میکشم. ولی شروع کرد بازم بهانه گیری کردن. بهش گفتم بمن بگو دقیقا چیه که اذیتت میکنه. این دلایلی که میگی قانع کننده نیستن واسه قطع رابطه با همه. ولی فقط سکوت کرد. ولی من بازم سعی خودمو میکنم. بهش گفتم دلم میخواد باهم نماز بخونیم دوست دارم صدای نماز خوندنتو بشنوم. گفت من ترجیح میدم وقتی تنهام نماز بخونم میخوام باخدا خلوت کنم. حالا من منتظرم ببینم حرفام تاثیری میذاره رو رفتارش یا نه. رو عکس العملام در مقابل احساساتش هم دارم کار میکنم

همین که سکوت کرده و شما حرفتو زدی قدم بزرگیه
ناامید نشو و ادامه بده
حالا نماز رو زیاد سخت نگیرید بعضیا دوست دارن تنها عبادت کنن... یخورده معذبن

[orkide19]

رز مریم عزیزم واقعا متشکرم از راهکارایی ک دادین. این حرفا روخیلی از ما میدونیم ولی متاسفانه موقعی که باید بکار ببریم فراموشمون میشه. این حرفارو من به صورت تئوری قبلا مطالعه کرده بودم ولی واقعا هیچکدومشون یادم نبود موقع برخورد با همسرم. بله درسته با مهربونی خیلی از مشکلات حل میشه. واسم دعا کنید که بتونم موفق بشم به یاری خدا

[ستیلا]

رز مریم عزیزم واقعا متشکرم از راهکارایی ک دادین. این حرفا روخیلی از ما میدونیم ولی متاسفانه موقعی که باید بکار ببریم فراموشمون میشه. این حرفارو من به صورت تئوری قبلا مطالعه کرده بودم ولی واقعا هیچکدومشون یادم نبود موقع برخورد با همسرم. بله درسته با مهربونی خیلی از مشکلات حل میشه. واسم دعا کنید که بتونم موفق بشم به یاری خدا

ارکیده جان خیلی خوش حال شدم .
مطمعن باش از محبت کردن به همسر ضرر نمی کنی .
به خصوص که ایشون هم علاقش رو به زبون میاره .وابراز احساسات میکنه .
موفق باشی .

[رزمریم]

رز مریم عزیزم واقعا متشکرم از راهکارایی ک دادین. این حرفا روخیلی از ما میدونیم ولی متاسفانه موقعی که باید بکار ببریم فراموشمون میشه. این حرفارو من به صورت تئوری قبلا مطالعه کرده بودم ولی واقعا هیچکدومشون یادم نبود موقع برخورد با همسرم. بله درسته با مهربونی خیلی از مشکلات حل میشه. واسم دعا کنید که بتونم موفق بشم به یاری خدا

خواهش میکنم عزیزدلم

آره باهات موافقم همه ی ما این حرفا رو میدونیم

ولی خیلی کم به کارشون میبریم چون تو اون لحظه به فکر خودمون هستیم

و میخوایم جواب خودمون رو بدیم نه اینکه به طرف مقابل گوش بدیم

حالا از این به بعد یه عهدی بذار با خودت

اینکه قبل از اینکه جواب شوهرت رو بدی این حرفا رو یادآوری کنی برای خودت

یه دوستی داشتم واسه اینکه چیزای خوب رو یادش نره نخ میبست به دستش

مثلا نخ قرمز نشون اینکه عشقشو دوست داره و باید باهاش خوب باشه

نخ سبز نشون اینکه خانواده داره و خانوادش دوسش دارن و خوشحاله از این بابت

شما هم امتحانش کن برای یه مدت که یادت باشه شوهرت رو دوست داری و سختی ها تحمل کردین برای به هم رسیدن

ان شاء الله که همیشه حالتون خوش و دلتون گرم باشه

[orkide19]

ممنونم رز مریم عزیزم. خیلی ایده جالبی پیشنهاد کردین حتما بکار میبرم بازم متشکرم عزیزدلم.

[delaram54]

ایشون رفتارشون از شدت علاقست اما اگه کنترل نشه تا مرز دیوانگی هم کشیده میشه

شما مدتی رو.باید با ایشون باشید سعی کنید بیشتر سفر برید

گاهی اوقات هم از خانوادش خصوصا مادر یا خواهرش کمک بگیرید

شما فعلا دارید با یک بچه شیش ماهه زندگی میکنید که شدیدا به شما نیاز داره .

ایا درست هست که از دستش دلگیر شید؟

چه راه هایی مد نظرتون هست ؟ بهتره با خانوادتون هم تلفنی در ارتباط باشید

و به نظر من این درست نیست که یک ماهه خونه مادرتون نرفتید سعی کنید برید اما مدت زمان این که چقدر خونشون باشی برنامه ریزی کنید

چون اوایل زندگیتون هست سعی کن درباره خونوادت جبهه نگیری و بگی ممکنه حق با تو باشه میگی چی بهشون بگم که ناراحت نشن و دیگه رفتارشونو.کنترل کنن (ولی هرچی گفت عمل نکن بگو باشه چشم )

یه مدت ازش فقط نظر بخاه و از مسایل شخصی خونوادت پیشش صحبت نکن همچنین از مسایل شخصی خودت با همسرت سعی کن بتونی خودتو.کنترل کنی و حرف نزنی

بعد مدت نظر گرفتن(یک ماه کافیه ) تو به اون راه حل بده بگو خونوادم این کار رو انجام بدن تو هم فلان کار رو.کن

رابطتت رو هم با شوهرت دوستانه و مودبانه کن

وقتی میاد خونه فرض کن با مهترین ادم داری روبرو میشی چی میپوشی ؟چی داری ازش پذیرایی کنی؟ طرز صحبت کردنت چطوره ؟

همین فعلا انجام بده مشکلی داشتی دوباره ادامه تاپیک بگو

اینو هم یادت باشه شما پرستار ایشون هستی پس اگر خونوادت چیزی پرسی سعی کن عاقلانه جوابشونو بدی و واسه کارهاش دلیل بیاری که ناراحت نشن فرضا گفت چرا شوهرت خونه ما نمیاد نکنه ناراحته بگو.نه مادر این چه حرفیه سه روزه خیلی سرش شلوغه حتما بعدا میاد


(موفق باشید )

[orkide19]

مرسی دل آرام عزیزم. اتفاقا بازم امروز بحث داشتیم چون من فردا میخوام طبق قراری که قبلا با هم گذاشتیم برم خونه پدرم. واقعا نمیدونم چی باید جوابشو بدم. مدام میگه اونا در حق من بد کردند. میگه اگه من مهم هستم واست تو هم نباید باهاشون رفت و آمد کنی .
حتی خواهرم که چند شب پیش باهام تماس گرفت باعث شد یه شب کامل قهر باشیم. هرچقدر باهاش حرف زدم فایده نداشت آخرشم باهاش قهر کردم شب تنها خوابیدم و همسرم روی کاناپه خوابید. صبحش خودش پیش قدم شد واسه آشتی. واقعا درمونده شدم.
همش فکر میکنم شاید بهتره باهاش قهر کنم و بذارم برم یا قید خونه پدرمو واسه یکی دو ماه بزنم ببینم چی میشه واقعا راه دیگه ای به نظرم نمیرسه که انجام بدم.
البته ناگفته نماند که من آرومتر باهاش حرف میزنم و این باعث شده کار دیگه به داد و بیداد نرسه ولی بازم موضوع ما لاینحل مونده. واقعا نمیتونم تشخیص بدم از روی کینه هست رفتارش؟ یا از روی علاقه زیاد یا لجبازی. با اینکه میبینه و میدونه چقدر این موضوع منو ناراحت و عصبی میکنه بازم کوتاه نمیاد . دوستان بهم بگین چکار کنم؟ چند روز خوبه و مهربونه ولی تا نزدیک میشیم به روزی که من قراره برم خونه پدر و مادرم بازم شروع میکنه به بهانه گیری و اذیت کردن من

[orkide19]

بازم دارم سعی خودمو میکنم و همش تو فکر حرفایی که دوستان زدن هستم مخصوصا دلارام جان امیدوارم بتونم نتیجه بگیرم.

[delaram54]

مرسی دل آرام عزیزم. اتفاقا بازم امروز بحث داشتیم چون من فردا میخوام طبق قراری که قبلا با هم گذاشتیم برم خونه پدرم. واقعا نمیدونم چی باید جوابشو بدم. مدام میگه اونا در حق من بد کردند. میگه اگه من مهم هستم واست تو هم نباید باهاشون رفت و آمد کنی .
حتی خواهرم که چند شب پیش باهام تماس گرفت باعث شد یه شب کامل قهر باشیم. هرچقدر باهاش حرف زدم فایده نداشت آخرشم باهاش قهر کردم شب تنها خوابیدم و همسرم روی کاناپه خوابید. صبحش خودش پیش قدم شد واسه آشتی. واقعا درمونده شدم.
همش فکر میکنم شاید بهتره باهاش قهر کنم و بذارم برم یا قید خونه پدرمو واسه یکی دو ماه بزنم ببینم چی میشه واقعا راه دیگه ای به نظرم نمیرسه که انجام بدم.
البته ناگفته نماند که من آرومتر باهاش حرف میزنم و این باعث شده کار دیگه به داد و بیداد نرسه ولی بازم موضوع ما لاینحل مونده. واقعا نمیتونم تشخیص بدم از روی کینه هست رفتارش؟ یا از روی علاقه زیاد یا لجبازی. با اینکه میبینه و میدونه چقدر این موضوع منو ناراحت و عصبی میکنه بازم کوتاه نمیاد . دوستان بهم بگین چکار کنم؟ چند روز خوبه و مهربونه ولی تا نزدیک میشیم به روزی که من قراره برم خونه پدر و مادرم بازم شروع میکنه به بهانه گیری و اذیت کردن من

خواهش میکنم وضیفه هست

بهتر نیست اول برنامه ریزی کنید واسه یه سفر؟

یهمدت تنها با هم باشید ببین چی میشه .

برای انجام هر کاری باید طرف مقابل اروم بشه بعد راهکار انجام بدی

نمیشه که بگیم نه با خانوادت حرف بزن نه برو پیششون .

یه سفر برید برگردید در.ارامش اما توی سفر سعی کن با خونوادت صحبت نکنی
اگر به نتیجه نرسیدی حتما مشاوره حضوری برو

[orkide19]

سلام دوستان توروخدا کمکم کنید. خیلی به کمک نیاز دارم. واقعا دارم افسردگی میگیرم. شوهر من داره هر دفه که من میرم خونه مامانم بداخلاق تر و تندتر از قبل میشه هفته پیش سه شنبه رفتم خونه مامانم موقع برگشت که همسرم میخواست بیاد دنبالم که بریم مامانم گفت میخوام بیام بیرون و بهش تعارف کنم که بیاد داخل خونه و کدورتا برطرف بشه. ولی همون اتفاقی افتاد که ازش میترسیدم حتی به مامانم نگاه هم نکرد همینطوری که سوار ماشین بود به جلو نگاه میکرد و با کلمات کوتاه و خیلی نامفهوم جواب سلام و علیک و تعارف مامانمو داد تازه تو ماشین به من گیر داد که چرا پشت تلفن به من نگفتی مامانت میخواد بیاد بیرون و بامن حرف بزنه تا همین دیشب ما جر و بحث و دعوا داشتیم یعنی سه روز تموم خییییلی ناراحتم همش فکر میکنم خوشبختی و زندگی من داره لنگ میزنه و هیچوقتم قرار نیس کینه و نفرت از قلب شوهرم بره بیرون. از سرو صدای ما مادرشوهرم از پایین اومد طبقه بالا و وقتی شوهرم دید داره از من حمایت میکنه به اونم پرخاشگری و داد و بیداد کرد با اینکه خیلی مامانشو دوست داره ولی نتونست جلوی عصبانیتشو بگیره. تا اینکه دیشب خودش اومد سمتم و آشتی کرد منم کلی باهاش حرف زدم و گفتم حداقل برو از دل مامانت دربیار گناه داره اینقدر تند باهاش حرف زدی .
توروخدا بمن بگین باید چکار کنم؟ باور کنید هرچقدر میتونستم بهش محبت کردم و میکنم همش ابراز احساسات میکنم به نظرش احترام میذارم با اینکه قبلا هم با خانوادش رابطه خیلی خوبی داشتم ولی سعی کردم بهشون بیشتر نزدیگ بشم و بیشتر محبتمو بهشون نشون بدم ولی بازم همسرم هیچ تغییری تو رفتارش نداد. خواهش میکنم کمکم کنید

[orkide19]

آهان راستی میگه اگه بدهی که خانوادت بابت جهیزیه به من دارن پرداخت نکنن تا آخر امسال دیگه حق نداری هفته ای یک بار هم بری اونجا. بخدا دارم دق میکنم از این غصه

[مانیا مهرگان]

وای خدا دقیقا منم این مشکلم دارم
عروسی خواهرم نزدیکه میگه اگه بری طلاقت میدم. زندگیم شده کابوس
دیگه انقد راجع ب رفتارهای خونواده م توضیح دادم که نه به خدا اینجوری نیست اشتباه فکر می‌کنی دیگه خسته شدم
با وجود احترام زیادی که خونواده م میزان برعکس شوهرم زده تر میشه ازشون
وای خدا چیکار دارم. از استرس دارم میمیرم
واسه عروسی داداشمم نیامد منم ب زور راضیش کردن خونواده که برم
هر حرکتی که خونواده م میکنه تعبیر بدی می‌کنه
6ساله ازدواج کردم نمیزاره بچه دار بشیم میگه اول دعواهامون تموم بشه بعد
میگه بچه من باید تو یه محیط فرهنگی!!!!!!!عالی بیاد
خودش نمونه بارز یه عادم بی فرهنگه
بنظزتون من چیکار کنم؟ برم عروسی یا نه؟
اگه برم آشوب وحشتناکی میترسم به پا بشه
اگه نرم عقده میشه تو دلم تا عمر دارم یادم نمیره و باعث میشه سردتر بشم به شوهرم

[Saltanat]

وای خدا دقیقا منم این مشکلم دارم
عروسی خواهرم نزدیکه میگه اگه بری طلاقت میدم. زندگیم شده کابوس
دیگه انقد راجع ب رفتارهای خونواده م توضیح دادم که نه به خدا اینجوری نیست اشتباه فکر می‌کنی دیگه خسته شدم
با وجود احترام زیادی که خونواده م میزان برعکس شوهرم زده تر میشه ازشون
وای خدا چیکار دارم. از استرس دارم میمیرم
واسه عروسی داداشمم نیامد منم ب زور راضیش کردن خونواده که برم
هر حرکتی که خونواده م میکنه تعبیر بدی می‌کنه
6ساله ازدواج کردم نمیزاره بچه دار بشیم میگه اول دعواهامون تموم بشه بعد
میگه بچه من باید تو یه محیط فرهنگی!!!!!!!عالی بیاد
خودش نمونه بارز یه عادم بی فرهنگه
بنظزتون من چیکار کنم؟ برم عروسی یا نه؟
اگه برم آشوب وحشتناکی میترسم به پا بشه
اگه نرم عقده میشه تو دلم تا عمر دارم یادم نمیره و باعث میشه سردتر بشم به شوهرم

سلام به لینک زیر برین و تاپیک جدا گانه ایجاد کنید
لینک : https://forum.moshaver.co/newthread....ewthread&f=122