نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: بیکاری و بداخلاقی شوهر

946
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20043
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بیکاری و بداخلاقی شوهر

    سال92 با مردی که از 4سال قبل آشنا شده بودم ازدواج کردم. البته ایشان تجربه دومشون بود و بدلیل خیانت همسرش اولش جدا شده بود.از نظر سطح خوانوادگی و مالی اختلاف طبقه نداریم.چون همیشه آدم قانعی بودم بدون برگزادی مراسم عروسی و آداب مرسوم شروع کردیم و پولشو صرف تکمیل خونه کردیم.همسرم قرار بود استخدام یک ارگان دولتی بشه اما طی مراحل اداری اشکال گرفتن وکنسل شد .بخاطر غرور الکیش دنبال کار دیگه ای نرفت.از همون اول زندگی بیکار بود و خرج افتاد گردن خونواده ها.اولش رابطش با خونوادم خوب بود اما بتدریج سر دعوای الکی بین خواهرامون و مدل مبل جهیزیه ام با والدینم درگیر شد که خونواده ام از خرید بعضی اقلام جهیزیه منصرف کرد. مشکل مالی خیلی داشتیم و بشدت تحت فشار بودیم. تا سال بعد من بعنوان معلم مشغول بکار شدم و از نظر مالی اوضاع بهتر شد اما به مرور رفتار همسرم بدتر میشد. چون خیلی کار میکردم به کار خونه خیلی نمیرسیدم و خداییش کمکم میکرد اما توقع داشت در مقابل این کمک همه حقوقمو دراختیارش بذارم.البته تا حدی خرج خونه میدادم اما میخواستم مقداری پس انداز کنم. توی 1سال بیش از 6بار دعوا کردیم و هر دفعه مدتی خونه پدرم میموندم تا با واسطه خانواده ها و البته کوتاه اومدن من آشتی میکردیم. البته اینا دفعاتی بود که اون منو مجبور به ترک خونه میکرد. من بخاطر خونواده ام هیچ وقت به خواست خودم از خونه نرفتم. سر این رفتاراش ارتباطش کلا با خوانواده ام قطع شد.همش از من و خونواده ام ایراد میگیره و توهین میکنه. مدام تحقیرم میکنه و منت میذاره که با من ازدواج کرده. اجازه نمیده با خوانواده ام جایی برم و فقط هروقت اجازه بده میتونم برم ببینمشون. تقریبا با هیچ کس جز خانواده خودش معاشرتی ندارم. من خیلی به خوانواده ام وابسته ام و چون همسرم این رو میدونه مدام تهدید میکنه که نمیذاره خونواده ام رو ببینم و حتی نمیذاره سرکار برم و البته گاها تهدیدهایش را عملی کرده است و مانع رفتنم به خانه پدرم یا محل کار شده ومن بخاطر آروم شدن اوضاع کوتاه آمدم. البته در تعطیلات تابستان سرکار نمیرم و همه کار خونه انجام میدم.من همیشه آدم آرام و مودبی بودم و تحمل رفتارهای خشن و توهین از سوی کسی که دارم باهاش زندگی میکنم بشدت ناراحتم میکنه. گاهی بقدری خشن میشه که فکر میکنم الان منو میکشه.خانواده اش مدام ازش طرفداری میکنند و از من میخواهند در مقابل رفتارهای عجیب پسرشون کوتاه بیام. .نمیتوانم از خانواده و کارم بیدلیل بگذرم و خود را تسلیم خواسته های غیرمنطقی او کنم. احساس میکنم شخصیتم از بین رفته.اجازه هیچ انتخابی به من نمیده و راجع به همه اموراتم خودش تصمیم میگیره.لطفا منو راهنمایی کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بیکاری و بداخلاقی شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط هستی94 نمایش پست ها
    سال92 با مردی که از 4سال قبل آشنا شده بودم ازدواج کردم. البته ایشان تجربه دومشون بود و بدلیل خیانت همسرش اولش جدا شده بود.از نظر سطح خوانوادگی و مالی اختلاف طبقه نداریم.چون همیشه آدم قانعی بودم بدون برگزادی مراسم عروسی و آداب مرسوم شروع کردیم و پولشو صرف تکمیل خونه کردیم.همسرم قرار بود استخدام یک ارگان دولتی بشه اما طی مراحل اداری اشکال گرفتن وکنسل شد .بخاطر غرور الکیش دنبال کار دیگه ای نرفت.از همون اول زندگی بیکار بود و خرج افتاد گردن خونواده ها.اولش رابطش با خونوادم خوب بود اما بتدریج سر دعوای الکی بین خواهرامون و مدل مبل جهیزیه ام با والدینم درگیر شد که خونواده ام از خرید بعضی اقلام جهیزیه منصرف کرد. مشکل مالی خیلی داشتیم و بشدت تحت فشار بودیم. تا سال بعد من بعنوان معلم مشغول بکار شدم و از نظر مالی اوضاع بهتر شد اما به مرور رفتار همسرم بدتر میشد. چون خیلی کار میکردم به کار خونه خیلی نمیرسیدم و خداییش کمکم میکرد اما توقع داشت در مقابل این کمک همه حقوقمو دراختیارش بذارم.البته تا حدی خرج خونه میدادم اما میخواستم مقداری پس انداز کنم. توی 1سال بیش از 6بار دعوا کردیم و هر دفعه مدتی خونه پدرم میموندم تا با واسطه خانواده ها و البته کوتاه اومدن من آشتی میکردیم. البته اینا دفعاتی بود که اون منو مجبور به ترک خونه میکرد. من بخاطر خونواده ام هیچ وقت به خواست خودم از خونه نرفتم. سر این رفتاراش ارتباطش کلا با خوانواده ام قطع شد.همش از من و خونواده ام ایراد میگیره و توهین میکنه. مدام تحقیرم میکنه و منت میذاره که با من ازدواج کرده. اجازه نمیده با خوانواده ام جایی برم و فقط هروقت اجازه بده میتونم برم ببینمشون. تقریبا با هیچ کس جز خانواده خودش معاشرتی ندارم. من خیلی به خوانواده ام وابسته ام و چون همسرم این رو میدونه مدام تهدید میکنه که نمیذاره خونواده ام رو ببینم و حتی نمیذاره سرکار برم و البته گاها تهدیدهایش را عملی کرده است و مانع رفتنم به خانه پدرم یا محل کار شده ومن بخاطر آروم شدن اوضاع کوتاه آمدم. البته در تعطیلات تابستان سرکار نمیرم و همه کار خونه انجام میدم.من همیشه آدم آرام و مودبی بودم و تحمل رفتارهای خشن و توهین از سوی کسی که دارم باهاش زندگی میکنم بشدت ناراحتم میکنه. گاهی بقدری خشن میشه که فکر میکنم الان منو میکشه.خانواده اش مدام ازش طرفداری میکنند و از من میخواهند در مقابل رفتارهای عجیب پسرشون کوتاه بیام. .نمیتوانم از خانواده و کارم بیدلیل بگذرم و خود را تسلیم خواسته های غیرمنطقی او کنم. احساس میکنم شخصیتم از بین رفته.اجازه هیچ انتخابی به من نمیده و راجع به همه اموراتم خودش تصمیم میگیره.لطفا منو راهنمایی کنید

    دوست عزیز برای مرد بسیار مهمه استقلال مالی داشته باشه و همسرش بهش تکیه کنه

    در مورد شما باید بگم چون خریدار رفتار ایشون هستید ازش برای تحت فشار قرار دادنتون استفاده میکنه

    به هر حال شغل شما و درامدتون به نوعی ایشون رو تنبل و بیخیال کرده و به مرحله ای رسیدید که باید برای زندگی تصمیم جدی بگیرید

    چون ایشون علاوه بر بیکاری اخلاق بدی هم داره که اگر وارد شغل و حرفه ای نشه همین روال رو خواهید داشت

    و شما رو به مرحله ای میرسونه که باید برای زندگی تصمیم سخی بگیرید

    بهتره اول با گفتگو و بعد از طریق افراد قابل اعتمادی که در خانواده و فامیل هستند برای وساطت و تحت تاثیرقرار دادنش استفاده کنید

    در غیر اینصورت مسیر شما در زندگی کاملا" مشخصه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    20043
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیکاری و بداخلاقی شوهر

    از توجه شما سپاسگزارم. متاسفانه صحبت های من و خانواده ام خیلی وقته روی همسرم تاثیری نداره چون فکر میکنه یک جبهه گیری در مقابل خودش هست و خانواده خودش هم به طرفداری از فرزندشان بسیار غیرمنطقی تر از پسرشان با من برخورد می کنند. من معتقدم بسیاری از مشکلات رفتاری همسرم ریشه در تربیت خانوادگی و کودکی او دارد چون در مقابل هیچ رفتاری با او برخوردی نمی کنند حتی وقتی چند هفته منو ترک میکند!متاسفانه راضی به صحبت با مشاور هم نیستند. البته ایشان 1 ماهی است که به طور کارآموز در یک اداره دولتی مشغول شدن اما هنوز استخدام نشدن کلی مغرور شدن و میگن دیگه لازم نیست من سرکار برم دائم اعتراض میکنند که کارشون خیلی سخته و به این دلیل یا من سرد رفتار میکنند و تاکید می کنند این رفتار به تلافی رفتار سال پیش من هست که همیشه سرکار بودم و خسته به خونه برمیگشتم اما من گاهی 12 ساعت سرکلاس بودم و ایشان فقط 7ساعت سرکارند!الان 2 هفته است که من رو ترک کرده و من منزل پدرم هستم و در این مدت هیچ تماسی از ایشان و خانواده اش دریافت نکردم. همیشه ادعا میکند با جدا شدن ما دختران بسیاری با شرایط بسیار خوب ذر انتظار او هستند در حالی که من از نظر تصحیلات و مالی و سطح خانوادگی چیزی کمتر ندارم!لطفا من رو بیشتر راهنمایی کنید.سپاسگزارم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد