نوشته اصلی توسط
مولود
شوهرم را با عشق انتخاب کردم. ازدوسال قبل از ازدواج باهم ارتباط داشتیم.تو خیلی چیزا با هم تفاهم داریم اما از همون اول فهمیدم که کمی تن پرورده هست.و بر عکس من و خانوادم مفهوم سخت کارکردن و تلاش کردن رو خیلی نمیفهمه.اما چون توبیشتر مسائل عقایدمون یکی بود فکر کردم این موضوعی ایست که بعدها حل خواهد شد.الان یک سال و نیم از زندگی مشترکمون گذشته .یه ذره پیشرفت کرده اما من با اینکه عاشقش هستم ولی عذاب می کشم.مدام حرص میخورم که چرا اینقد دیر میره سرکار یا چرا کارای خونه رو پشت گوش میندازه..حتی برای نماز خوندنشم باید من بگم تا بره انجام بده!!!همینا باعث شده عشق من کم بشه .لازم به ذکره که خودمم شاغلم و خیلی از بار مشکلات مالی و ...رو تنهایی به دوش می کشم و کمک دستشم.تو همه ی کارا باید بهش تلنگر بزنم یا به قول خودش غر بزنم.با خودشم در میون گذاشتم اما همیشه برای یکی دو روز جواب میده.ایشون کارشون آزاده و هروقت دلش بخواد میره.انگار جای ما عوض شده.حتی به اینم فکر کردم که کارم رو رها کنم تا با احساس فشار زندگی خودشو اصلاح کنه اما میترسم خودم ضربه بخورم
با این وضع زندگی من نسبت به همچی نا امید و پشیمان شدم.خواهش می کنم کمکم کنید من اصلا وقت کلنیک رفتن رو ندارم.سپاسگزارم