سلام دوستان.یکراست میرم سر اصل قضیه.
خانمی 22 ساله هستم و دانشجو.4 ماهه با پسرعموی مادرم عقد کرده ام.شوهرم 28 سالشه دیپلمه و کارگر.قبل از عقد میدونستم که2.5 سال با دختری دوسته و بهش علاقه دارد که چون پدر این خانم از افغانستان بودند خانواده ها مخالفت کردند.4 سال قبل هم خواستگاری اومدند که نشد.موقعی که برای بار دوم خواستگاری کردند برداشت من این بود برای فراموش کردن اون خانم من رو به شورم پیشنهاد دادند.خواستگاری که اومدند شوهرم قسم خورد که اون خانم رو فقط برای ازدواج میخواسته نه هوس و الان فراموشش کرده.گفتم اشکال نداره زندگیمونو میسازیم با این قضیه کنار میام.منم با کلی رفت و امد و حرف و حدیث قبول کردم.بعد عقد فکر این خانم یک لحظه از ذهنم بیرون نمیره.من خودم محجبه هستم و هیچگونه رابط خارج از عرف با مردی نداشته ام و نسبتا مذهبی هستم.همسرم مذهبی نیست و قبل عقد میدونستم که ا دخترا شوخی میکرده ولی این حرفا مال خیلی سال پیشه.
دیشب حرفایی بهم گفت که داغونم کرده... گفت عاشق اون دختر بوده و حاضر بوده جونشم براش بده و اینکه از خانواده ش بخاطر اینکه نذاشتن باهاش ازدواج کنه نمیگذره.گفت تا سن 22 سالگی با دخترا زنا میکرده وقتی بهش گفتم پشیمونی از این کار گفت نه...گفت تو دوران راهنمایی یا اوایل دبیرستان مشروب خورده و از حال و هوای خوبش تعریف کرد...بلوغ زودرس داشته اونم تو سن 7 سالگی پدرشم اون موقع از دست داده و تک پسره تقریبا ازاد بوده....اینقدر ناراحت شدم و بهم ریختم که نمیتونستم بخوابم....بهش گفتم بیا جدا بشیم گفت دوست ندارم برم زندادن.گفتم مهرم رو میبخشم شماره دختره رو برات پیدا میکنم برو باهاش ازدواج کن.میگه الان چه فرقی میکنه؟؟از آهت میترسم...امروز نماز صبح و ظهرشو نخوند بهش میگم چرا نمیخونی؟؟میگه حوصله ندارم بخونم...
با حرفاش منو کشت...من که تو دوران مجردیم پاک زندگی کردم.همه به نجابت و پاکیم قسم میخوردن الان به این روز افتادم دو شبه نتونستم بخوابم...از عواقب بعد طلاق میترسم
میخوام توافقی مجبورش کنم طلاقم بده.راهنماییم کنین تو رو خدا دارم دیوونه میشم.