نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: خانمم ازم متنفر شده

890
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31549
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خانمم ازم متنفر شده

    سلام من تازه عضو شدم پسری هستم ۲۲ساله ترم آخر it ک حدود ۴سال پیش علاقه شدیدی به دختری از اقوام پیدا کردم و چون اهل سبک بازی نبودم ابتدا خاله اش را واسطه قرار دادم ک ببینم نظرش درباره من چیه و بعدازین ک خالش ۲ماه منو گذاشتهبود سرکار خواستم ک جواب رو از دهن خودش بشنوم خلاصه رفتم و خیلی رسمی درخواست دادم و ایشونم پذیرفت و من تمام فکرم شد کار کردن و جمع کردن پول برای اینکه زودتر جریان رو تموم کنیم ولی متاسفانه چون دانشجو بودیم و خانواده ها مخالف ازدواج در زمان تحصیل بودند مجبور شدیم ک تا پایان تحصیل صبر کنیم ک این مدت بنده برای دراوردن مخارج و جمع کردن پس انداز دست ب هرکاری اعم از کارگری و مسافرکشی زدم و اون دختر خانمم واقعا از ته دل دوسم داشت و راهنماییم میکرد بعداز دوسال احساس نیاز جنسی شدید داشتم چون قول ب خودم داده بودم تا ازدواج رابطه ای نداشته باشیم بعد از دوسال پیشنهاد دادم و ایشون هیچی نمیگفت و حتی براش یچیز غیر عقلانی بود و میگف من درک درستی ازین کار ندارم واصلا هیچ حس و لذتی ندارم و در آیندم فقط بخاطر تو انجام میدم و بعد از حدود ۳سال از آشناییمون کاملا حس کردم ک زده شده بعد از مدتی ک گذشت باهم سر این مساله مشکل پیدا کردیم و منم دیگ احساس نیازمو فقط با حرف بیان میکردم ولی هیچ پاسخی دریافت نمیکردم و با این وجود محبتم و روز بروز بیشتر میکردم الان حدود ۲هفتس ک فقط میگ ازت متنفرم و تو دلم سیاه شدی هیچ علاقه ای بهت ندارم و چون من ایشون رو برای ازدواج خواستم و نمیخوام از دستش بدم هرتلاشی ک کردم جواب نداد و الان راهی نمونده ک نرفته باشم و ب هیچ عنوان هم نمیتونم ازش دل بکنم ازش دلیلی میخوام واسه جدایی میگ من بتو خیلی ارفاق کردم ولی حواست نبود البت یکم بداخلاق شدم این اواخر ولی الان ک متوجه اشتباهاتم شدم حاضر ب ادامه نیست و میگ تمومش کن لطفا راهنماییم کنید درضمن با مشاوره و این حرفام مخالفه
    ویرایش توسط Samyar : 10-13-2016 در ساعت 11:18 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خانمم ازم متنفر شده

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282


    نخستین خطر براى فضایل اخلاقى گرایش فوق العاده شخص به ذات خویشتن است تا جایى که دیگر در افق آمال وى، جایى براى «نوع دوستى» باقى نخواهد ماند ؛ همین «حس خودخواهى» است که مانع مى شود تا انسان به لغزشهاى خویش اعتراف کند و حقایقى را که به غرورش لطمه مى زنند، بپذیرد.


    «پرفسور روبینسون» مى گوید:«مکرر اتفاق مى افتد که به خودى خود بدون هیچ زحمت و اضطرابى عقاید خود را مبدل مى سازیم اما اگر کسى ما را از اشتباه و لغزشى واقف سازد دفعتاً انقلابى در ما حاصل مى شود و در مقابل این تهمت مى ایستیم و حالت دفاع به خود مى گیریم، ما با سهولت غریبى عقیده اى را قبول مى کنیم ولى به محض اینکه کسى بخواهد آن را از ما بگیرد دیوانه وار به دفاع مى پردازیم، مسلماً علقه ما به اصل اعتقادى که داریم نیست بلکه حس خودخواهى خود را در خطر مى یابیم. اگر کسى به ما بگوید ساعت شما کند است یا اتومبیل شما از مد افتاده است ممکن است همانقدر به خشم آییم که اگر به ما بگویند اطلاعات شم ادر باب جداول کره مریخ یا ارزش طبى سالیسیلات یا کیفیت تمدن فراعنه مصر غلط است!».


    بزرگترین آفت سعادت انسان و شقى ترین دشمنان بشر «خودپسندى» و «تکبر» است، به اندازه اى که «تکبر» در نظرها ناستوده است، سایر رذایل اخلاقى ناپسند نیست، خودپسندى از صفاتى است که رشته انس و الفت را قطع مى کند، و یگانگى و صمیمیّت را به دشمنى مبدل مى سازد و درِ نفرت عمومى را به روى انسان مى گشاید.
    همان گونه که شخص از افراد دیگر انتظار محبت و احترام دارد، باید خود نیز به همان میزان حافظ و نگهبان حیثیت و حرمت دیگران باشد و از هرچه با حسن معاشرت منافات دارد و موجب قطع شدن رشته علاقه مى شود، جداً بپرهیزد. بى اعتنایى به عواطف مردم مسلماً تولید عکس العمل مى کند و در نتیجه خود شخص مورد اهانت و استخفاف واقع مى گردد.


    «بدبینى» از آثار اجتناب ناپذیر «تکبر» است، شعله سوءظن متکبر دایم زبانه مى کشد و همه را مغرض و بدخواه خود مى پندارد، بى اعتنایى هاى متوالى و ضربه هاى مداومى را که به غرورش وارد مى شود، هرگز از یاد نمى برد و ندانسته و بى اختیار افکارش را تحت تأثیر خاص قرار مى دهد، و در هر فرصتى او را به کینه توزى و انتقام از اجتماع وامى دارد و تا انقلاب و غلیان درونى اش آرام نگیرد، راحت نمى شود



    در اجتماع همیشه حدود اشخاص محفوظ است و هرکس به اندازه شایستگى و لیاقتش از مردم صمیمانه احترام و محبت مىبیند.
    کسى که در چهاردیوارى خودپرستى محصور شده و غرور، ارکان وجودش را تسخیر کرده است، تنها تمایلات خود را در نظردارد، به خواستهاى دیگران ابداً توجه نمى کند، لذا مصرانه مى کوشدتا شهرت و آوازه اى بدست آورد و تقدم و برترى موهوم خویش را بر جامعه تحمیل کند، همین اصرار و توقع بى مورد سبب مى شود، تضاد شدیدى بین امیال و خواسته هاى متکبر و رفتار توأم با تنفر و انزجار مردم نسبت به او پدید آید. عکس العمل شدید جامعه، متکبر را به سختى آزار مى دهد و وى ناچار این عکس العملهاى خلاف انتظار خود را با روحى خشمناک و قلبى مضطرب تحمّل مى نماید.

    «بدبینى» از آثار اجتناب ناپذیر «تکبر» است، شعله سوءظن متکبر دایم زبانه مى کشد و همه را مغرض و بدخواه خود مى پندارد، بى اعتنایى هاى متوالى و ضربه هاى مداومى را که به غرورش وارد مى شود، هرگز از یاد نمى برد و ندانسته و بىاختیار افکارش را تحت تأثیر خاص قرار مى دهد، و در هر فرصتى او را به کینه توزى و انتقام از اجتماع وامى دارد و تا انقلاب و غلیان درونى اش آرام نگیرد، راحت نمى شود.


    وقتى اهریمن «تکبر» و «خودپرستى» در نهاد انسان راه پیدا مى کند که شخص به بیمارى روانى «احساس حقارت» مبتلا شده باشد، همین بیمارى به تدریج به «عقده حقارت» تبدیل مى شود. این عقده مخرب و دردناک ممکن است منبع خطرات بسیار و سرچشمه جرایم گوناگون گردد و متکبر را به سوى شقاوت و ستمگرى روزافزون بکشاند. با مطالعه در تاریخ جهان این مطلب روشن مى شود که همیشه گروهى که در برابر انبیاى الهى(علیهم السلام) به مخالفت برخاسته و از پذیرفتن حق و حقیقت، خوددارى کرده اند، «متکبران» از خود راضى بوده اند. کشتارهاى دستجمعى و عملیات وحشیانه اى که در جنگهاى خونین جهانى به وقوع پیوست و نزدیک بود هستى بشر را تا سرحد نابودى بکشاند، از غرور و خودپرستى گروهى زمامدار سرچشمه مى گرفت.



    بزرگترین آفت سعادت انسان و شقى ترین دشمنان بشر «خودپسندى» و «تکبر» است، به اندازه اى که «تکبر» در نظرها ناستوده است، سایر رذایل اخلاقى ناپسند نیست، خودپسندى از صفاتى است که رشته انس و الفت را قطع مى کند، و یگانگى و صمیمیّت را به دشمنى مبدل مى سازد و درِ نفرت عمومى را به روى انسان مى گشاید




    افراد زیادى هستند که در خانواده هاى پست، پرورش یافته و در اجتماع به جایى مى رسند و بیشتر به پناه تکبر مى روند، و از این طریق مى خواهند حقارتى که از ناحیه نقص خانوادگى دامنگیرشان شده است، جبران نمایند. این گونه افراد براى خود شخصیتى ماوراى شخصیت دیگران تصور مى کنند و مى خواهند از راه غرور و خودخواهى شرافت خویش را اعلام کنند. خوانندگان مى توانند همیشه این گونه اشخاص را در اطراف خود ببیند. یک فرد واقعاً با ارزش و برجسته، هیچگاه در خود نیازى احساس نمى کند تا خویشتن را بزرگ و با ارزش جلوه دهد و به مردم بزرگى بفروشد; زیرا او مى داند که خودنمایى سرمایه برترى نیست و غرور و نخوت براى هیچ کس شایستگى ایجاد نکرده و کسى را به اوج عظمت و سربلندى نرسانیده است.


    دانشمندى مى گوید:«دامنه توقعات رامحدودکنید و سطح انتظارات را پایین بیاورید و خود را ازخواسته هاى دل رها کنید، از غرور و خودبینى دورى نمایید، و قیود را وا بگذارید، تا سلامت روانى بیشترى داشته باشید!».
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29873
    نوشته ها
    279
    تشکـر
    178
    تشکر شده 171 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : خانمم ازم متنفر شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Samyar نمایش پست ها
    سلام من تازه عضو شدم پسری هستم ۲۲ساله ترم آخر it ک حدود ۴سال پیش علاقه شدیدی به دختری از اقوام پیدا کردم و چون اهل سبک بازی نبودم ابتدا خاله اش را واسطه قرار دادم ک ببینم نظرش درباره من چیه و بعدازین ک خالش ۲ماه منو گذاشتهبود سرکار خواستم ک جواب رو از دهن خودش بشنوم خلاصه رفتم و خیلی رسمی درخواست دادم و ایشونم پذیرفت و من تمام فکرم شد کار کردن و جمع کردن پول برای اینکه زودتر جریان رو تموم کنیم ولی متاسفانه چون دانشجو بودیم و خانواده ها مخالف ازدواج در زمان تحصیل بودند مجبور شدیم ک تا پایان تحصیل صبر کنیم ک این مدت بنده برای دراوردن مخارج و جمع کردن پس انداز دست ب هرکاری اعم از کارگری و مسافرکشی زدم و اون دختر خانمم واقعا از ته دل دوسم داشت و راهنماییم میکرد بعداز دوسال احساس نیاز جنسی شدید داشتم چون قول ب خودم داده بودم تا ازدواج رابطه ای نداشته باشیم بعد از دوسال پیشنهاد دادم و ایشون هیچی نمیگفت و حتی براش یچیز غیر عقلانی بود و میگف من درک درستی ازین کار ندارم واصلا هیچ حس و لذتی ندارم و در آیندم فقط بخاطر تو انجام میدم و بعد از حدود ۳سال از آشناییمون کاملا حس کردم ک زده شده بعد از مدتی ک گذشت باهم سر این مساله مشکل پیدا کردیم و منم دیگ احساس نیازمو فقط با حرف بیان میکردم ولی هیچ پاسخی دریافت نمیکردم و با این وجود محبتم و روز بروز بیشتر میکردم الان حدود ۲هفتس ک فقط میگ ازت متنفرم و تو دلم سیاه شدی هیچ علاقه ای بهت ندارم و چون من ایشون رو برای ازدواج خواستم و نمیخوام از دستش بدم هرتلاشی ک کردم جواب نداد و الان راهی نمونده ک نرفته باشم و ب هیچ عنوان هم نمیتونم ازش دل بکنم ازش دلیلی میخوام واسه جدایی میگ من بتو خیلی ارفاق کردم ولی حواست نبود البت یکم بداخلاق شدم این اواخر ولی الان ک متوجه اشتباهاتم شدم حاضر ب ادامه نیست و میگ تمومش کن لطفا راهنماییم کنید درضمن با مشاوره و این حرفام مخالفه

    نمیدونم تو این مدت چطور بودین

    ولی مطمئن باشین ازتون دلخوره




    درسته این حرفا رو بیان کرده

    احتمال زیادی میتونه داشهت باشه یکی اینکه شما اونقد درگیر کار شدید و فشار زیادی تحمل کردی بد اخلاقیاتو سر همسرت ریختی



    اونم الان اونقد سرد شده ازت

    که این حرفا میگه و اینم که 3 سال زمان کمی نیس که باهم حرف بزنید و پیام بدید
    خسته کننده میشه

    و به مرور کمرنگ

    اگه خیلی دوست داره نمیتونه فراموشت کنه البته باید از دلش در بیاری

    بنظرم خیلی زود رنج هستن همسرتون بهتره کمی درکشون کنید..
    امضای ایشان
    ​یا علی

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد