نوشته اصلی توسط
Samyar
سلام من تازه عضو شدم پسری هستم ۲۲ساله ترم آخر it ک حدود ۴سال پیش علاقه شدیدی به دختری از اقوام پیدا کردم و چون اهل سبک بازی نبودم ابتدا خاله اش را واسطه قرار دادم ک ببینم نظرش درباره من چیه و بعدازین ک خالش ۲ماه منو گذاشتهبود سرکار خواستم ک جواب رو از دهن خودش بشنوم خلاصه رفتم و خیلی رسمی درخواست دادم و ایشونم پذیرفت و من تمام فکرم شد کار کردن و جمع کردن پول برای اینکه زودتر جریان رو تموم کنیم ولی متاسفانه چون دانشجو بودیم و خانواده ها مخالف ازدواج در زمان تحصیل بودند مجبور شدیم ک تا پایان تحصیل صبر کنیم ک این مدت بنده برای دراوردن مخارج و جمع کردن پس انداز دست ب هرکاری اعم از کارگری و مسافرکشی زدم و اون دختر خانمم واقعا از ته دل دوسم داشت و راهنماییم میکرد بعداز دوسال احساس نیاز جنسی شدید داشتم چون قول ب خودم داده بودم تا ازدواج رابطه ای نداشته باشیم بعد از دوسال پیشنهاد دادم و ایشون هیچی نمیگفت و حتی براش یچیز غیر عقلانی بود و میگف من درک درستی ازین کار ندارم واصلا هیچ حس و لذتی ندارم و در آیندم فقط بخاطر تو انجام میدم و بعد از حدود ۳سال از آشناییمون کاملا حس کردم ک زده شده بعد از مدتی ک گذشت باهم سر این مساله مشکل پیدا کردیم و منم دیگ احساس نیازمو فقط با حرف بیان میکردم ولی هیچ پاسخی دریافت نمیکردم و با این وجود محبتم و روز بروز بیشتر میکردم الان حدود ۲هفتس ک فقط میگ ازت متنفرم و تو دلم سیاه شدی هیچ علاقه ای بهت ندارم و چون من ایشون رو برای ازدواج خواستم و نمیخوام از دستش بدم هرتلاشی ک کردم جواب نداد و الان راهی نمونده ک نرفته باشم و ب هیچ عنوان هم نمیتونم ازش دل بکنم ازش دلیلی میخوام واسه جدایی میگ من بتو خیلی ارفاق کردم ولی حواست نبود البت یکم بداخلاق شدم این اواخر ولی الان ک متوجه اشتباهاتم شدم حاضر ب ادامه نیست و میگ تمومش کن لطفا راهنماییم کنید درضمن با مشاوره و این حرفام مخالفه