نوشته اصلی توسط
خزاعی
سلام من نزدیک یک سال نیم هست که تویه عقدم وبیشتر اوقات سر مسائل بی اهمیت با همسرم دعوامون میشه وهمسرم نظرش اینه که من درکش نمیکنم وبر وفق مردادش نیستم ومنم همین حسو دارم وهیچ وقت به صورت واضح که اون به من میگه من نمیگم میترسم سردی به وجود بیاره مثلامن واقعا از روی دلسوزی بعضی اوقات به یه چیز اسرار میکنم اینه همسرم از محبتم نمیبینه میگه میخوای حرفتو به کرسی بنشونی ولجبازی وهمیشه میگه این اونه که در برابر من کوتاه میاد واز خواسته هاش چشم پوشی میکنه من همیشه سعی کردم بهترین باشم ودرکش کنم ولی اون نمیبینه اون دانشجو وبیکاره ومن حتی هیچ توقی از اینکه برام خرج کنه نداشتم وخودم شاغلم برعکس سعی کردم کمکش باشم باوجود اینکه حرفهای روز خواستگاری باالان که خونوادش گفتن قرق کرده ونه کار داره نه خونه هیچ وقت توسرش نزدم ولی اون میاد از خواسته های قبل ازدواجش میگه ومیگه ناراحت نشی اینا ارزوهای قبلم بوده والان به خودت نگیری اینکه زن شش سال از خودش کوچکتر میخواسته فهمیده از خانوادهی فرهنگی یا به اندامم اشکال میگیره ومیگه زن وشوهر آینه ی همن تو هم بگو اشکال نداره رفع میکنیم من از اینکه اینا درو میگه حس بدی دارم اگه بهش چیزی بگم باز میگه نمیشه با همسر رفیق بود ودرد دل کرد