نوشته اصلی توسط
rshams
با سلا م و احترام
قبل از هرچیز ببخشید که این همه توضیح دادم
من زنی 32 ساله هستم دارای دو فرزند می باشم من و شوهرم هر دو کارمند هستیم سطح خانوادگی متوسطی داریم. مشکل من وابستگی زیاد شوهرم به مادر و پدر و خواهر و برادرش هست. اگر یک مشکلی کوچکی در یکی از اعضای خانواده اش پیش بیاد خیلی ان را بزرگ می کند و دایم زندگی ما درگیر مشسکلات خانواده اش می کند . پدرشوهرم هم کارمند می باشد و سطح در امد متوسطی دارد. به غیر از کارمندی داری املاک کشاورزی می باشد تمام اعضای خانواده شوهریم ازدواج کردند و شوهر من فرزند بزرگ انها می باشد.سه خواهر شوهر و یک برادر شوهر دارم. همگی انها شغل ازاد دارند و درامد متوسطی دارند فقط شوهر من بین انها کارمند می باشد. ما با سختی و بدون کمک هیچ کس زندگیمان را از صفر شروع کردیم . شوهر من معلم هست و او همیشه از من دور بوده است در نتیجه سختی و مشکلات زندگی به همراه دو بچه همیشه بر دوش من و خانواده من بوده است. من و خانوده ام ساکن کرمان هستیم الان چند سالی است محل کار اقام در شهرستان کنار خانواده اش می باشد..الان بعد از گذشت چندین سال زندگی ما از حالت صفری درامده . دارای خانه و زمین می باشیم. خانواده شوهری من که الان ما زندگی رو به رایی داریم خیلی از شوهرم سطح توقع بالایی دارند و دلشان می خواهد از زندگی ما به طرف زندگی بقیه بچه هاشون ببرند. شوهرم من خیلی نسبت به انها عاطفی هست. حقوق خودش جوابگوی ما نیست . من حقوقم خیلی بیشتر از اون می باشد شوهرم حتی نمی تواند خرج زندگیمان را از حقوقش بدهد دایم باید دستش به طرف من دراز باشد من نمی خواهم از روی غرور این حرف را بزنم منظورم اینه اون نمی تونه با حقوق کم معلمی خرج ما را بدهد و در نتیجه برای کمک به خانواده اش باید از حقوق من مایه بگذارد که باعث ناراحتی من می شود. برادر شوهر من یک ادم نالایقی هست. پدرشوهرم اکثر درامدش را به او می دهد در حالی که اصلا کمک ما در زندگی نمی کند. چند سال پیش یک ماشین سنگین به قیمت 220 میلیون تومان برایش خرید ولی برادرشوهرش قدرش را نداست و فروخت و پول هایش را به باد داد دنیایی قرض به جا اورد ما مجبور شدیم با کمک پدرشوهرم قرض های برادرشوهر را بدهیم . حتی گهگداری خرج خانواده برادرشوهرم را می دهیم چون برادرشوهرم الان زندان هست. برادرشوهرم دو بچه دارد. من خیلی ناراضی هستم که شوهرم حق بچه های من را به خانواده برادرش می دهد باورتان می شه که من ماشینم را به خاطر قرض های برادر شوهرم فروختم بدون که حتی یک نفر از انها حتی یک بار برای دلخوشی من از من تشکرکنند . حتی شوهرم هم این را وظیفه خودمان می داند اصلا قدر نمی داند . حالا مشکل من اینه که مادرشوهرم خیلی دخالت تو زندگیم می کند حتی عیدها توی گوش شوهرم می خونه کجا بریم کجا نریم شوهرم سریع تحت تاثیر حرف مادرش قرار می گیرد وقتی عید ها پیش انها می رویم کارت حقوقی من را از من می گیرد و دایم می خواهد برای انها خرج کند و این باعث ازار من می شود. جالب اینجاست بعد از چند روز که کنار خانواده اش هست رفتارش با من تغییر می کند . جوری برخورد می کند که احساس می کنم انها را بیشتر دوست دارد و دایم برای همگی انها خواهر برادر و پدر و مادرش زیادی دلسوزی می کند و جالب اینجاست انها می دونند که شوهرم زیادی احساسی هست از این موضوع استفاده می کنند دایم مشکلاتشان را در مقابل شوهرم می گویند و همه ی انها حتی می دانند که من ناراضی هستم که شوهرم کمک مالی به انها می کنند ولی احساسم این است که انها بیشتر سیر می گذارند و برایشان اصلا مهم نیست که من ناراضی هستم و حتی می دونند که شوهرم حتی خودش هم دایم باید از من پول بگیرد. و بیشترین ناراحتی من از برادر شوهر و جاریم هست . جاریم بیشتر توی روی من خوبی شوهرم را می گه و دایم می خواهد خودش را برای شوهرم عزیز کند می داند که با کمک به انها من و شوهرم مشکل پیدا می کنیم ولی چون خودش توی زندگیش خیلی مشکل دارد دلش می خواهد این درگیری ها زیاد بشه و من و شوهرم با هم مشکل داشته باشیم این قدر به من فشار عصبی اومده که من بدون رو در بایسی و کاملا رک به جاریم می گم که مشکلات شما ، ما را خیلی درگیر می کند ولی اون انگار نه انگار و دلش می خواهد درگیر باشبم . این قدر عصبی و حساس شدم که وقتی شوهرم به محل کارش می رود دایم تو فکرم که الان خانوده اش بهش زنگ می زنند الان داره برای اونها این کار یا ان کار را انجام می دهد. دایم ذهنم درگیر - نمی دانم شاید خیلی منفی گرا شدم. وقتی شوهرم جند وقت پیش انها نره زندگی ما اروم و بسیار عالی هست . جکارکنم چه طوری به انها بفهمانم که این کارها و مشکلات انها خیلی زندگی ما را بهم می ریزه اونها می دانند من ناراضی هستم ولی شاید نمی دانند این قدر عمیق روی زندگی ما اثر گذاشته و باعث جنگ و جدال من و شوهرم می شه. ایا باید به انها خانواده شوهریم به صورت جدی صحبت کنم که چقدر باعث اختلاف ما شده اند چون به جاریم که رک گفتم مشکلم حل نشد احساس می کنم اون بیشتر سیر می گذارد. ایا باید شوهرم را از خانواده اش بیشتر دور نگه دارم مخصوصا برادرش. چه طوری با جاریم برخورد کنم که این همه باعث ازار و اذیت ما نشود و دایم شوهرم به طرف خودش و شوهرش نکشاند خواهش می کنم جوابم را بدهید تمام اعضای خانوداه اش کنار هم در شهرستان زندگی می کنند فقط ما کرمان هستیم. اکثر مشکلات برادرشوهرم گردن ماست بیا ببر . حتی زنش زمان زایمانش، شوهرم دنبال کارهایش بود. هر زمان که دنبال کارهای پدر و مادر و خواهر و برادرش می رود من خیلی عصبی می شم چون زیاد درگیر مشکلات انها است . باورتان می شه اگر خواهر شوهرم نتونه مسافرت بره شوهر من دایم ناراحته که وای چرا خواهرم پول نداره بره و دایم تو خونه من این را می گه . درحالی که ما اینقدر خودمان سختی اول زندگیمان کشیدیم که ما هم اول زندگیمان نتونستیم مسافرت بریم ولی برای انها این مشکلات را گنده جلوه می دهد وای خواهرم عیدی پول نداره لباس بخره در حالی به جون دو تا بچه هام همون خواهری که جوشش را می زد عیدی برای خودش و بچه اش همه چیز خرید و سر تا پا را نو کرده در حالی که من برای خودم اصلا اصلا چیزی نخریدم یک چیز بگم که یادم رفت بهتون بگم من یک ادمی هستم زحمت کش که خیلی برای بچه هام و زندگیم مایه می گذارم و قدر پول هایم را می دانم کمتر برای خودم خرید می کنم و برای خودم بیشتر صرفه جویی می کنم اگر من چیزی برای خودم نخرم شوهرم اصلا ناراحت نیست ولی برای خانواده اش خیلی دلنگران هست و مسایل جزیی انها را بزرگ جلوه می کند و باعث درگیری زندگی ما می شود خواهش می کنم به من راه حل بدین خواهش می کنم چه جوری به انها بفهمانم این قدر زندگی من را به خطر نندازن.خواهش می کنم چه جوری می شه ذهنم از این اشفتگی دربیاد. چکار کنم که این قدر شوهرم درگیر مشکلات انها نشودتا پولی وارد زندگیمان می شود می خواهد مقداری از ان پول را به انها بدهدممنون